به کفر من نخند...

خرداد..

اخراجی موقت
کفر زاینده ی اندیشه است. زایش وزایمان فکری و اندیشه چطور به وجود می آید؟به وسیله ی پرسش های ما؟به پرسش کشیدن های ما؟یعنی این سئوالها وپرسش ها هستند که دوره ها و مکاتب فلسفی و علوم اجتماعی را رقم میزنند.دوره ها و مکاتبی که چند و چون و کم و کیف زندگی ما را تعیین میکنند و یا تغییر میدهند.آیا میتوان گفت هر نسلی از فلسفه دارای غایت مختص به خویش است و به همین دلیل پاسخ هایی خاص به پرسش های خاص نسل خویش میدهد؟ به نظر می آید دوره های تاریخی اندیشه ، از طریق کفر هستند که وارد دوره تازه ای میشوند.ملاک آن نا فرمانی و ارتداد نسل جدید است.به قول آرنت بیایم بپذیریم که نسل جدید به معنای پشت کردن به ارزش های کهن و روی کار آوردن ارزش های جدید است.بداهت این امر را بپذیریم.اگر خواهان تغییر در شرایط موجود هستیم ، باید بدانیم که تنها چاره آن کفر است و ارتداد نسبت به موازین پیشین.شکاک نسبت به هر آنچه تا کنون بوده و خلاق نسبت انچه خواهد شد.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.
 

Lady Neo

عضو جدید
کفر زاینده ی اندیشه است. زایش وزایمان فکری و اندیشه چطور به وجود می آید؟به وسیله ی پرسش های ما؟به پرسش کشیدن های ما؟یعنی این سئوالها وپرسش ها هستند که دوره ها و مکاتب فلسفی و علوم اجتماعی را رقم میزنند.دوره ها و مکاتبی که چند و چون و کم و کیف زندگی ما را تعیین میکنند و یا تغییر میدهند.آیا میتوان گفت هر نسلی از فلسفه دارای غایت مختص به خویش است و به همین دلیل پاسخ هایی خاص به پرسش های خاص نسل خویش میدهد؟ به نظر می آید دوره های تاریخی اندیشه ، از طریق کفر هستند که وارد دوره تازه ای میشوند.ملاک آن نا فرمانی و ارتداد نسل جدید است.به قول آرنت بیایم بپذیریم که نسل جدید به معنای پشت کردن به ارزش های کهن و روی کار آوردن ارزش های جدید است.بداهت این امر را بپذیریم.اگر خواهان تغییر در شرایط موجود هستیم ، باید بدانیم که تنها چاره آن کفر است و ارتداد نسبت به موازین پیشین.شکاک نسبت به هر آنچه تا کنون بوده و خلاق نسبت انچه خواهد شد.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.


موافقم. البته کفر الزاما نهیلیسم را نتیجه نمی دهد. کفر شکستن قالب ها و غلبه بر ترس از موهومات است. وقتی سرچشمه وهم را از ذهن پاک شود، باقی ترس های حاصله از پذیرش سرچشمه وهم هم خود به خود از بین می رود و روان به آرامش می رسد.

کفر به معنای پذیرش تن به عنوان قالبی فانی، و تلاش برای لذت بردن هرچه بیشتر از زندگی کوتاه و تجدیدنشدنی ماست. :)
 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کفر زاینده ی اندیشه است. زایش وزایمان فکری و اندیشه چطور به وجود می آید؟به وسیله ی پرسش های ما؟به پرسش کشیدن های ما؟یعنی این سئوالها وپرسش ها هستند که دوره ها و مکاتب فلسفی و علوم اجتماعی را رقم میزنند.دوره ها و مکاتبی که چند و چون و کم و کیف زندگی ما را تعیین میکنند و یا تغییر میدهند.آیا میتوان گفت هر نسلی از فلسفه دارای غایت مختص به خویش است و به همین دلیل پاسخ هایی خاص به پرسش های خاص نسل خویش میدهد؟ به نظر می آید دوره های تاریخی اندیشه ، از طریق کفر هستند که وارد دوره تازه ای میشوند.ملاک آن نا فرمانی و ارتداد نسل جدید است.به قول آرنت بیایم بپذیریم که نسل جدید به معنای پشت کردن به ارزش های کهن و روی کار آوردن ارزش های جدید است.بداهت این امر را بپذیریم.اگر خواهان تغییر در شرایط موجود هستیم ، باید بدانیم که تنها چاره آن کفر است و ارتداد نسبت به موازین پیشین.شکاک نسبت به هر آنچه تا کنون بوده و خلاق نسبت انچه خواهد شد.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.

چه متن سختی بود.
سوال:منبع این حرفها کدام یک از کتابهای هستن که شما برای رهای از شر جنگهای بیهوده به آن پناه بردید؟
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دوستم به این نمیگن کفر... میگن شک...
شک پایه یقینه... تا نباشه هیچ کدوم از باورهای ما باورهای واقعی نیستن...
 

Lady Neo

عضو جدید
بیخدا کیست؟ بیخدایی چیست؟

بیخدا کیست؟ بیخدایی چیست؟

بیخدا نقطة مقابل یک معتقد به وجود خداست، و بیخدایی نقطه مقابل اعتقاد به وجود خدا. بهترین راه تعریف این دو واژه، مقایسه شان با متضادهایشان است.


* یک معتقد در لحظه به لحظة زندگیش وابسته و متکی به نیرویی نادیدنی است. بی خدا وابسته و متکی به نفس خود و کوشش شخصیش است.

* یک معتقد شکست را یا مشیت آن نیروی نادیدنی می داند و یا حاصل خشم او بر خود. و بیخدا شکست را حاصل کمکاری خود می بیند. لذا فرد معتقد از شکست های متوالی به ناامیدی می رسد، اما بیخدا امید را هرگز از دست نمی دهد.

* یک معتقد زندگیش را با هراس خشم خداوند از اعمالش طی می کند و یک بیخدا با خوشی و لذت، چرا که زندگی را کوتاه و تجدیدنشدنی می داند.

* یک معتقد حاضر است به پیروی از تعالیم مذهب هر عملی هرچند غیر اخلاقی را به انجام برساند. ( نمونه: سنگ س ا ر کردن در اسلام و یهودیت، حد زدن در دین اسلام، و قصاص در تمامی ادیان ابراهیمی ) یک بیخدا انجام هر عملی را تنها با ترازوی اخلاق می سنجد و بس.

* یک معتقد تن به بندگی و تسلط و خواست نیرویی نادیدنی می دهد. یک بیخدا خود را خدای خود دانسته و تن به حقارت بندگی نمی دهد.

* یک معتقد در صورت مشاهدة تضییع حق، در نهایت برپایی عدالت را به روز محشر واگزار می کند. یک بیخدا نهایت تلاشش را برای برپایی عدالت این جهانی به خرج می دهد.

* یک معتقد در زندگیش از مرگ و دنیای پس از آن که از نظرش قرعه ای میان بهشت و جهنم است در هراس دائمیست. و یک بیخدا مرگ را بدون ترس و با آغوش باز می پذیرد چرا که او راه اخلاق را طی کرده و حتی اگر آن نیروی نادیدنی و دنیای پس از مرگ حقیقت داشته باشد، او دست کم در پیشگاه وجدان خویش سربلند خواهد بود.

در مجموع، بیخدا فردی مستقل و متکی به اراده خود، همواره امیدوار، دارای شادی درونی و تعادل روانی، عدالت جو، و پایبند به اخلاق و وجدان است. و بیخدایی راهیست که این ویژگی ها را به او می بخشد.
 

Unline

عضو جدید
Finally You Will Need Something To Lean

و در ادامه اینکه کفر در ذهن ما نیست - کفر احساس اطرافیان ماست به انچه میپنداریم - نسبیت در کفر هم صادق است -

در ضمن به نظر من - اعتقاد داشتن یا نداشتن به زندگی پس از مرگ - به کار و تلاش و تکیه بر نیروی درون - به شجاعت در زیر سوال بردن هرچیزی و ... ارتباطی با اعتقاد به خدا ندارد

همه ی موارد بالا را مغز پردازش می کند اما خدا در قلب جای دارد - یک معتقد ذهنی باز دارد و هیچگاه با این دید به مسائل نگاه نمی کند و آنچه که شما از آن به عنوان معتقد یاد کردید در میان معتقدین جایی نداشت

معتقد به خشم خدا اعتقادی ندارد - چون او خداست - به تنبلی و عدم تلاش و کوشش اعتقادی ندارد چون در پی خداست - به نیروی نادیدنی اعتقادی ندارد و به خیلی از مواردی که ذکر کردید هیچ اعتقادی ندارد

و اگر معتقدین اطراف شما این مدل طرز فکر را "اعتقاد به خدا" تلقی می کنند - من هم اگر جای شما بودم بی خدا می شدم تا درست فکر کنم - ولی درست فکر می کردم

به قول یک بنده ی خدا

فرق است میان متحجر بودن و معتقد بودن - من میتوانم یک مذهبی متعصب باشم و در عین حال بینش و شناخت من همواره در حال تکامل باشد



بی خدا هم خدایی دارد - و آن خدا را در درون خود یافته

خدا هست و اگر نبود به ناچار باید به وجودش می آوردیم و همه ی ما به چیزی به نام خدا نیازمندیم


برای یک کودک پدر یا مادر خدا هستند - برای یک مداح فاطمه خداست - برای یک بی خدا شخص خودش خداست و ...

... خدا بی نیاز به نیازمان خداست
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی تاپیک خوبی بود من فلسفه رو دوس دارم.فکر کنم قسمتی از نوشته ها مال دکتر شریعتی هست .!!درسته .؟
 

Unline

عضو جدید
جمله ای که با آبی نوشتم از ایشون بود - به اینکه جملات از چه کسی هستند زیاد توجه نکنید

مفهوم جملات رو دریابید و سعی کنید در بحث شرکت کنید - تاپیک فلسفه است نه تست تاریخ ادبیات

موید باشید
 

monhaser

عضو جدید
هیچ کدوم از ما نقشی در به دنیا اومدن و انتخاب پدر ،مادر و محیطی که توش رشد کردیم رو نداشتیم. ومیشه گفت تا یک سنی تموم افکار و عقایدمون نشئات گرفته از طرز تفکر پدر ، مادر و محیط بوده .خیلی ها زحمت تجدید نظر و به خودشون نمیدن و همین رو تا پایان عمر ادامه میدن و افکار پدران و مادرانشون رو به فرزندان هم انتقال میدن و اگه یه روزی فرزندشون بپرسه پدر! مادر! چرا من رو به این دنیا دعوت کردید جوابی واسه گفتن ندارن چون زاد و ولدشون هم به تقلید از پدر و مادر بوده!ما ها عقل و شعور داریم بنابراین باید یه روزی دست به جستجو و تفکر بزنیم تا بدون تعصب، خداوند، دین و روش زندگیمون رو انتخاب کنیم .اینکه میگم انتخاب خداوند منظور وجود خدایان نیست! چون هر انسان دارای عقلی میدونه خداوندی هست یگانه! اما ،تصورات مختلفی ازش وجود داره.
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
کفر زاینده ی اندیشه است. زایش وزایمان فکری و اندیشه چطور به وجود می آید؟به وسیله ی پرسش های ما؟به پرسش کشیدن های ما؟یعنی این سئوالها وپرسش ها هستند که دوره ها و مکاتب فلسفی و علوم اجتماعی را رقم میزنند.دوره ها و مکاتبی که چند و چون و کم و کیف زندگی ما را تعیین میکنند و یا تغییر میدهند.آیا میتوان گفت هر نسلی از فلسفه دارای غایت مختص به خویش است و به همین دلیل پاسخ هایی خاص به پرسش های خاص نسل خویش میدهد؟ به نظر می آید دوره های تاریخی اندیشه ، از طریق کفر هستند که وارد دوره تازه ای میشوند.ملاک آن نا فرمانی و ارتداد نسل جدید است.به قول آرنت بیایم بپذیریم که نسل جدید به معنای پشت کردن به ارزش های کهن و روی کار آوردن ارزش های جدید است.بداهت این امر را بپذیریم.اگر خواهان تغییر در شرایط موجود هستیم ، باید بدانیم که تنها چاره آن کفر است و ارتداد نسبت به موازین پیشین.شکاک نسبت به هر آنچه تا کنون بوده و خلاق نسبت انچه خواهد شد.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.

انسان سنتی و یا انسان های متجدد 4 فازه اند :
1-انسان سنتی که تجدد برایش بی مفهوم است
2-انسان سنتی که تجدد را در طول سنت قرار میدهد
3- انسان متجدد که سنت را رد میکند
4- انسان متجدد که پایبند به قیود سنتی است
گروه اول را امل ، گروه دوم و چهارم را اندیشمند ، گروه سوم را بی مغز می نامم.
سنت نباید با واژه عادت اشتباه گرفته شود.
بعنوان مثال: سنت : ازدواج
عادت : ازدواج دیر
در این متن فکر میکنم نویسنده می خواهد بیان کند که :
سنت تبری است برای شکستن عادت.هرکس که تبرش بشکند عادتش رشد می کند...
 

Lady Neo

عضو جدید
Finally You Will Need Something To Lean

و در ادامه اینکه کفر در ذهن ما نیست - کفر احساس اطرافیان ماست به انچه میپنداریم - نسبیت در کفر هم صادق است -

در ضمن به نظر من - اعتقاد داشتن یا نداشتن به زندگی پس از مرگ - به کار و تلاش و تکیه بر نیروی درون - به شجاعت در زیر سوال بردن هرچیزی و ... ارتباطی با اعتقاد به خدا ندارد

همه ی موارد بالا را مغز پردازش می کند اما خدا در قلب جای دارد - یک معتقد ذهنی باز دارد و هیچگاه با این دید به مسائل نگاه نمی کند و آنچه که شما از آن به عنوان معتقد یاد کردید در میان معتقدین جایی نداشت

معتقد به خشم خدا اعتقادی ندارد - چون او خداست - به تنبلی و عدم تلاش و کوشش اعتقادی ندارد چون در پی خداست - به نیروی نادیدنی اعتقادی ندارد و به خیلی از مواردی که ذکر کردید هیچ اعتقادی ندارد

و اگر معتقدین اطراف شما این مدل طرز فکر را "اعتقاد به خدا" تلقی می کنند - من هم اگر جای شما بودم بی خدا می شدم تا درست فکر کنم - ولی درست فکر می کردم

به قول یک بنده ی خدا

فرق است میان متحجر بودن و معتقد بودن - من میتوانم یک مذهبی متعصب باشم و در عین حال بینش و شناخت من همواره در حال تکامل باشد



بی خدا هم خدایی دارد - و آن خدا را در درون خود یافته

خدا هست و اگر نبود به ناچار باید به وجودش می آوردیم و همه ی ما به چیزی به نام خدا نیازمندیم


برای یک کودک پدر یا مادر خدا هستند - برای یک مداح فاطمه خداست - برای یک بی خدا شخص خودش خداست و ...

... خدا بی نیاز به نیازمان خداست


اینهمه اصرار برای وابسته بودن و تکیه دادن (To Lean) به موجودی خیالی از جانب شخص شما در تالار فلسفه که شاخه مهمی از آن را تفکر بیخدایی تشکیل میدهد، جای حیرتی بس ژرف دارد.

به شما مرید گرامی محمد علی شریعتی توصیه می کنم : اگر اصراری بر تبلیغ دارید به تالار مخصوص آن که اسلام و قران است مراجعه کرده و تاپیک بزنید و با هم فکرانتان به گفتگو بنشینید. اینکه دنبال پاسخ های من تاپیک های مختلف این تالار را زیر پا می گزارید تا نکته ای در خلاف آن ذکر کنید، جای حیرتی بس ژررررفتر می باشد.:biggrin:
 

Unline

عضو جدید
پست کودکانه ی شما رو هم روی حساب تفکراتتون میذارم دوست عزیز

نکته ی جالب تر اینکه از آقای شریعتی جز چند جمله که جدیدا باب شده چیزی مطالعه نکردم - منتها جمله ی قشنگ ایشون در ذهن من مونده بود و در این پست کاربرد داشت

جالب تر از اینها اینکه یکی از مخاطبین و علاقه مندان به آثار هوشنگ معین زاده و یا لطف الله روزبهانی ( در برخی موارد ) هستم و کتاب های ممنوعه زیادی رو مطالعه کردم و به نظرم از لحاظ توصیفی اونها هم در رد مسائل دینی موفق بوده اند و به این نتیجه رسیدم که در این مورد هرکس باید به عقلش رجوع کند - من از هر کسی که بتواند اعتقادش رو توضیح بده خوشم میاد و انسان هایی که اعتقاشون در تمسخر اعتقادات دیگران رشد می کنه به نظرم مصحک و ضعیف میان - کاری هم به تالار های اسلام و قرآن نداشتم و نخواهم داشت چون از بحث های محدود بیزارم

ضمنا من نمیدونم در کجا ذکر شده که اساس تالار فلسفه رو تفکر بی خدایی تشکیل داده مگر اینکه این مورد از نظریات جدید شما باشد

در این تالار نه با خدایی بدون دلیل قابل قبول است نه بی خدایی - شما بی خدایی منتها دلایلی که برای این نوع تفکر میارید جز تمسخر عقاید دیگران چیزی نداره و
اگر در توضیح مطالبتون موفق بودید هیچ چیز رو به مسخره نمی گرفتید و این مورد به خودی خود مسخره هست

من هم عرض کردم که به خدا اعتقاد قلبی دارم و به هیچ صورت نمیتونم با زبان علم و یا هر فلسفه ای توضیحش بدم و اگر میتونستم بهش معتقد نبودم

ضمنا ادبیات خوب و استفاده از کلمات کتابی نمیتونه ماهیت یک پست کودکانه رو تغییر بده

من هم یکی از مخاطبین این تالار هستم و فکر نمی کنم پاسخ های شما چیزی داشته باشه که بنده به دنبال اونها مخاطب این تاپیک شده باشم - در نگاه اول بین انسان های فوق العاده غنی و انسان های فقیر ( از لحاظ علمی ) تفاوتی به چشم نمیاد چون هردوی اونها معمولا با عامه مخالفت می کنند - چیزی که میتونه باعث تمیز بین اونها بشه زمان هست ! گاهی ادامه ی بحث مشخص کننده ی این موضوع هست

با بعضی از پست های شما موافق بودم و موافقتم رو اعلام کردم - با پست های اخیر شما هم مخالفم و نظرم رو راجع به اونها گفتم

کد:
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]دانا چو طبله عطار است خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی بلند آواز و میان تهی. [/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]عالم اندر میان جاهل را[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]مثلی گفته اند صدیقان[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]شاهدی در میان کوران است[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]مصحفی در سرای زندیقان[/FONT][/COLOR]

ضمنا - به تاریخ ارسال پست ها هم نگاهی بندازید - فکر می کنم پستی که 2 ساعت قبل مطالعه اش کردید مربوط به 1 ماه قبل بود و من در حال حاضر حتی یادم نمیاد موضوع چی بوده و شاید همین بالا آوردن تاپیک های ما قبل تاریخ نشون بده که کی دنبال پست کی می گرده


بدرود دوست گرامی : - )
 
آخرین ویرایش:

Lady Neo

عضو جدید
پست کودکانه ی شما رو هم روی حساب تفکراتتون میذارم دوست عزیز

نکته ی جالب تر اینکه از آقای شریعتی جز چند جمله که جدیدا باب شده چیزی مطالعه نکردم - منتها جمله ی قشنگ ایشون در ذهن من مونده بود و در این پست کاربرد داشت

جالب تر از اینها اینکه یکی از مخاطبین و علاقه مندان به آثار هوشنگ معین زاده و یا لطف الله روزبهانی ( در برخی موارد ) هستم و کتاب های ممنوعه زیادی رو مطالعه کردم و به نظرم از لحاظ توصیفی اونها هم در رد مسائل دینی موفق بوده اند و به این نتیجه رسیدم که در این مورد هرکس باید به عقلش رجوع کند - من از هر کسی که بتواند اعتقادش رو توضیح بده خوشم میاد و انسان هایی که اعتقاشون در تمسخر اعتقادات دیگران رشد می کنه به نظرم مصحک و ضعیف میان - کاری هم به تالار های اسلام و قرآن نداشتم و نخواهم داشت چون از بحث های محدود بیزارم

ضمنا من نمیدونم در کجا ذکر شده که اساس تالار فلسفه رو تفکر بی خدایی تشکیل داده مگر اینکه این مورد از نظریات جدید شما باشد

در این تالار نه با خدایی بدون دلیل قابل قبول است نه بی خدایی - شما بی خدایی منتها دلایلی که برای این نوع تفکر میارید جز تمسخر عقاید دیگران چیزی نداره و
اگر در توضیح مطالبتون موفق بودید هیچ چیز رو به مسخره نمی گرفتید و این مورد به خودی خود مسخره هست

من هم عرض کردم که به خدا اعتقاد قلبی دارم و به هیچ صورت نمیتونم با زبان علم و یا هر فلسفه ای توضیحش بدم و اگر میتونستم بهش معتقد نبودم

ضمنا ادبیات خوب و استفاده از کلمات کتابی نمیتونه ماهیت یک پست کودکانه رو تغییر بده

من هم یکی از مخاطبین این تالار هستم و فکر نمی کنم پاسخ های شما چیزی داشته باشه که بنده به دنبال اونها مخاطب این تاپیک شده باشم - در نگاه اول بین انسان های فوق العاده غنی و انسان های فقیر ( از لحاظ علمی ) تفاوتی به چشم نمیاد چون هردوی اونها معمولا با عامه مخالفت می کنند - چیزی که میتونه باعث تمیز بین اونها بشه زمان هست ! گاهی ادامه ی بحث مشخص کننده ی این موضوع هست

با بعضی از پست های شما موافق بودم و موافقتم رو اعلام کردم - با پست های اخیر شما هم مخالفم و نظرم رو راجع به اونها گفتم

کد:
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]دانا چو طبله عطار است خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی بلند آواز و میان تهی. [/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]عالم اندر میان جاهل را[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]مثلی گفته اند صدیقان[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]شاهدی در میان کوران است[/FONT][/COLOR]
[COLOR=#000000][FONT=Tahoma]مصحفی در سرای زندیقان[/FONT][/COLOR]

ضمنا - به تاریخ ارسال پست ها هم نگاهی بندازید - فکر می کنم پستی که 2 ساعت قبل مطالعه اش کردید مربوط به 1 ماه قبل بود و من در حال حاضر حتی یادم نمیاد موضوع چی بوده و شاید همین بالا آوردن تاپیک های ما قبل تاریخ نشون بده که کی دنبال پست کی می گرده


بدرود دوست گرامی : - )


پست های من نتیجه آن چیزی هست که در کوچه و خیابان می بینم.پس اگر نوشته های من تمسخر به نظرتان می آید حقیقتی است که قادر به قبول آن نیستید. و دوباره تکرار می کنم که بیخدایی شاخه مهمی از فلسفه را تشکیل می دهد و نه به قول شما اساس آن. و از آنجایی که جواب به مغلطه احمقانه است، بنابراین:

به بزرگی شما ایمان آوردم. خوش باشید.:D
 

Unline

عضو جدید
خنده و لحن شما در هنگام بحث بهتر واژه ی احمقانه را بهتر توضیف می کند دوست عزیزم

و در ادامه باید بگم هرکسی ار چیزی که در کوچه و خیابان می بیند برداشت خودش را دارد و من نمیدانم چرا بقیه همچین چیزی رو در کوچه و خیابان ندیده اند تا به حال ! و چرا هرچیزی که شما در کوچه و خیابان میبینید حقیقت نام دارد ! و چرا با این تفاسیر زیبا بقیه رو احمق فرض می کنید - در ضمن بی خدایی ممکن است شاخه ی مهمی از فلسفه رو تشکیل بدهد ولی جمله ی بنده شما رو مورد خطاب قرار داد که اساس فلسفتون بر این مورد استواره - یادم نمیاد غیر از این مورد از شما خونده باشم

یکی از مسائل زیبا در بحث کردن ادب هست هست که متاسفانه شما در این مورد ضعف دارید و نه برخوردی که با شما میشه مطلوب خواهد بود و نه حرفتون مقبول

در آخر باید عرض کنم که به نظر من حیفه که اینطور نظراتتون رو اعلام می کنید - شما توانایی این رو دارید که همه ی نظراتتون رو به صورت فلسفی ( و ساده ) اثبات کنید و من هم حرفتون رو کاملا متوجه میشم

دلیل مخالفت من نوع بیان شماست - مطمئن باشید اگر حرف های خودم رو هم با این لحن تایید کنید مخالفت می کنم - چون برای کسی که دائم دم از فلسفه می زند - این مدل حرف زدن یک مقدار سبک است

بدرود
 

Lady Neo

عضو جدید
کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد اما اون کسی رو که خودش رو به خواب زده نه.

تا زمانی که تعصب خط فکری یک انسان را تشکیل بدهد، هر حرف خارج از جریانی در نظرش احمقانه و کودکانه به نظر می رسد و البته از آنجایی که خود را در محدوده موقتی تفکر اکثریت می بیند توهم دانایی به او این اجازه را می دهد که پا را از حد انسانی فراتر گذاشته و به تخریب روانی و توهین مستقیم و غیر مستقیم بپردازد.

از دوستان تقاضا میشود اگر پاسخی در زمینه مطرح شده در تاپیک ( که احترام به تفکر فلسفی شکاکیت و زیر شاخه بیخدایی است )به نظرشان نمی رسد از ارسال اسپم و ابراز درود و بدرود بی اساس خودداری کنند. : )
 
بالا