کفر زاینده ی اندیشه است. زایش وزایمان فکری و اندیشه چطور به وجود می آید؟به وسیله ی پرسش های ما؟به پرسش کشیدن های ما؟یعنی این سئوالها وپرسش ها هستند که دوره ها و مکاتب فلسفی و علوم اجتماعی را رقم میزنند.دوره ها و مکاتبی که چند و چون و کم و کیف زندگی ما را تعیین میکنند و یا تغییر میدهند.آیا میتوان گفت هر نسلی از فلسفه دارای غایت مختص به خویش است و به همین دلیل پاسخ هایی خاص به پرسش های خاص نسل خویش میدهد؟ به نظر می آید دوره های تاریخی اندیشه ، از طریق کفر هستند که وارد دوره تازه ای میشوند.ملاک آن نا فرمانی و ارتداد نسل جدید است.به قول آرنت بیایم بپذیریم که نسل جدید به معنای پشت کردن به ارزش های کهن و روی کار آوردن ارزش های جدید است.بداهت این امر را بپذیریم.اگر خواهان تغییر در شرایط موجود هستیم ، باید بدانیم که تنها چاره آن کفر است و ارتداد نسبت به موازین پیشین.شکاک نسبت به هر آنچه تا کنون بوده و خلاق نسبت انچه خواهد شد.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.
مقاوت کردن و روی آوردن به ارتجاع کمکی نمیکند.امنیت را نمیتوان از طریق وحدت ضمانت کرد.گسترش به معنای پیشرفت است و پیشرفت هر از گاهی نیاز دارد تا از نیهیلیسمی عبور کند.اشکالی ندارد اگر میبینید که نسل جدید منکر ارزش های کهن و سنتی ما هستند.انها آبستن اندیشه و ارزش های جدیدی هستند ، زیرا پرسش های جدیدی را مطرح میکنند ، پرسش هایی که پاسخ های سنتی ما برایشان کودکانه و ناکافی است.