راننده ماشینی در دل شب راه رو گم كرد و بعد از مدتی،
ناگهان ماشینش خاموش شد...
همون جا شروع كرد به شكایت از خدا،
كه خدایا پس تو داری اون بالا چیكار میكنی ؟
چون خسته بود، خوابش برد
و وقتی صبح از خواب بلند شد،
از شكایت دیشبش خیلی شرمنده شد،
چون ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!
به " خداوند" اعتماد كنیم ...