بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار

ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار

در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار

هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم
راه زیارت است این، نه راه گشت بازار

با زائران محرم، شرط است آنکه باشد
غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار

ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم
این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار

در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار

در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی
در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو، باده و دفتر جایی
.
دل که آیینه صافی است، غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رایی


............................................

...........................................
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
چه چاره سازم از این پس چو چاره‌ساز برفت

سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
نموده روی به بیچارگان و باز برفت

به گریه چشمهٔ چشم بریخت چندان خون
که کهنه خرقهٔ سالوسم از نماز برفت

جز از خیال قد و زلف یار و غصهٔ شوق
دگر ز خاطرم اندیشهٔ دراز برفت

ز منع خلق از این بیش محترز بودم
کنون حدیث من از حد احتراز برفت

دریغ و درد که در هجر یار و غصهٔ دهر
برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت

عبید چون جرست ناله سود می‌نکند
چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هر چه شکفتم تو نديدی مرا
رفتی و افسوس نچيدی مرا
ماندم و پژمرده شدم ريختم
تا که بدامان تو آويختم
دامن خود را متکان ای عزيز
اين منم ای دوست به خاکم نريز
وای مرا ساده سپردی به باد
حيف که نشناخته بردی ز ياد
همسفر بادم از آن پس مدام
می گذرم بی خبر از بام و شام
می رسم اما به تو روزی دگر
پنجره را باز گذاری اگر
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود
می رمیدی
می رهیدی
یادم آمد که روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
می کشیدی
می کشیدی

آخرین بار
آخرین بار
آخرین لحظه تلخ دیدار
سربسر پوچ دیدم جهان را
باد نالید و من گوش کردم
خش خش برگ های خزان را

باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
بازم در کام موجم کشاندی

گرچه در پرنیان غمی شوم
سال ها در دلم زیستس تو
آه هرگز ندانستم از عشق
چیستی تو
کیستی تو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار ، این قفس را
بر شکن و زیر زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درا
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وزنفسی عرصه این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم ، جور صیّاد
آشیانم ، داده بر باد
ای خدا ، ای فلک ، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن !
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق يعني يک صدا با دل شدن همنشين و مهمان محمل شدن
عشق يعني همنوايي با سروش همسفر بارودپر جوش و خروش
عشق يعني همسفر با قاصدک هم نشيني با نگاه شاپرک
عشق يعني لحظه زيباي عشق عشق يعني آبي درياي عشق
عشق يعني هفت رنگ يک رنگين کمان انحناي رنگ رنگ آسمان
عشق يعني نغمه يک ني لبک بالهاي پر ز رنگ شاپرک
عشق يعني يک نماز پر نياز در دو دل با او شريک جانماز
عشق يعني يک سکوت ماندني عشق يعني يک نداي خواندني
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به اندك روزگاري بادبان كشتي مي شد
زلطف ساقيان سجاده تزوير بر دوشم

از آن روزي كه بربالاي او آغوش گشودم
دگر نامد به هم چون قبله از خميازه آغوشم

به كار ديگران كن ساقي اين جام صبوحي را
كه تا فرداي محشر من خراب صحبت دوشم

ز چشمش مستي دنباله داري قسمت من شد
كه شد نوميد صبح محشر از بيداري هوشم

من آن حس غريبم كاروان آفرينش را
كه جاي سيلي اخوان بود نيل بنا گوشم

كنار مادر ايام آن طفل بد خويم
كه نتواند به كام هر دو عالم كرد خاموشم

زخواري آن يتيمم دامن صحراي امكان را
كه گر خاكم سبو گردد نمي گيرند بر دوشم

فلك بيهوده صائب سعي در اخفاي من دارد
نه آن شمعم كه بتوان داشت پنهان زير سر پوشم

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همه می پرسند:
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال!

چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خلوت جام؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری!

نه به آب
نه به برگ
نه به آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم.

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را، تنها تو بدان

تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند
 

omid-1900

عضو جدید
زندگی حکمت اوست،
زندگی دفتری از حادثه هاست،
چند برگی راتو ورق خواهی زد مابقی قسمت...:w28:
 
  • Like
واکنش ها: agin

omid-1900

عضو جدید
دنیا همه هیچ و مال دنیا هم هیچ
ای هیچ برای هیچ، بر هیچ مپیچ
دانی ز آدمی چه میماند و بس
عشق است و محبت و باقی همه هیچ
 
  • Like
واکنش ها: agin

omid-1900

عضو جدید
بچه ها حال میکنم باهاتون
عالیه
شعراتون قشنگه
براتون آرزوی موفقیت دارم:w28::w28::w28::w28::w28::w28::w28::w28::w28::w28::w28:
 
آخرین ویرایش:

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کو را به سر کشته هجران گذری بود

آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود

من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود

رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود

گویم قمری بود کس از من نپسندد
باغی که به هر شاخ درختش قمری بود

آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی
کز خویشتن و هر که جهانم خبری بود

در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود

من بودم و او نی قلم اندر سر من کش
با او نتوان گفت وجود دگری بود

با غمزه خوبان که چو شمشیر کشیدست
در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود

سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی
کان دل بربودند که صبرش قدری بود
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشت می‌کوبم بر در، پنجه می‌سايم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان
من به تنگ آمده‌ام از همه چيز
بگذاری هواری بزنم
آی! با شما هستم
اين درها را باز کنيد
من به دنبال فضايی می‌گردم
لب بامی، سر کوهی، دل صحرايی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می‌خواهم فرياد بلندی بکشم که صدايش به شما هم برسد
من به فرياد همانند کسی که نيازی به تنفس دارد **
مشت می‌کوبد بر در، پنجه می‌سايد بر پنجره‌ها، محتاجم **
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا بايد اين داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می‌آيد، با من فرياد کند
 

ماتینا

کاربر بیش فعال
ماتینا

ماتینا

سلام من یکی از شعر های خودم رو بای شما گذاشتم

از یادم نرفتی
آن روزها ٬ چه روزی بود
چه زود گذشت
چه قدر زود
خاطره ها به یادم ماند
ولی تو از کنارم رفتی
باز رفتی با آنکه دلم شکست
ولی هیچ وقت از یادم نرفتی
با آنکه نگرانم کردی
باز از یادم نرفتی
با آنکه نگرانم شدی
باز از یادم نرفتی
به من چیزها آموختی
ولی از یادم نرفتی
وقتی که تو من دلبستی
من به یاد ٬ تو نبودم
وقتی که من به تو دل بستم
تو به یاد من نبودی
هر چه بوده گذشت
از هم جدا شدیم
ولی هیچ وقت از یادم نرفتی

از یادم نرفتی
بهار(اردیبهشت 83)

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جرم عاشقی[/FONT][SIZE=+0]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif].[/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدایا خسته ام از این زمانه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از این رنج و عذاب ظالمانه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از این جنگ و ستیز و دشمنی ها[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که انسان می کند هر دم روانه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]. [/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدایا خسته ام از این زمانه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که سازَش مانده حتی بی ترانه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از این آرامش و صبرو تحمل [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که بر هم می خورد با هر بهانه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif].[/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خدایا خسته ام از این زمانه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که هر جا گل شکوفد یا جوانه [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تیغ دشمنی از ریشه بُرّند [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مبادا گشته باشد عاشقانه[/FONT]​
[/SIZE]​
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مکن سرگشته آن دل را که دستاموز غم کردی
به زير پای هجرانش، لگدکوب ستم کردی

قلم بر بيدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
صبر كن اي دل پر غصه در اين فتنه و شور
گر چه از قصه ما ميتركد سنگ صبور

از جهان هيچ نديديم و عبث عمر گذشت
اي دريغ كه ز گهواره رسيدم به گور

تو عجب تنگه عابر كشي اي معبر عشق
كه به جز كشته عاشق نكند از تو عبور

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست
هر که در اين حلقه نيست، فارغ از اين ماجراست

گر بزنندم به تيغ، در نظرش بی‌دريغ
ديدن او يک نظر، صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حيف نباشد که دوست، دوست‌تر از جان ماست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود
تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود

رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي
جامهء بود كه بر قامت او دوخته بود

جان عشاق سپند رخ خود ميدانست
واتش چهره بدين كار برافروخته بود

گرچه ميگفت كه زارت بكشم ميديدم
كه نهانش نظري با من دلسوخته بود
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيست در شهر، نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود، رختم ازين جا ببرد

کو حريفی کش سرمست که پيش کرمش
عاشق سوخته دل، نام تمنا ببرد

باغبانا! ز خزان، بی‌خبرت می‌بينم
آه از آن روز که بادت، گل رعنا ببرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم

نه چنان معتقدم کم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم

همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم

گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم

گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم

خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم

من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم

ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشقست ندانم که چه درمان سازم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=times new roman, times, serif] بام بر بام يار بايد رفت تا سرانجام كار بايد رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] بايد ازسرگذشت چون ميثم تا به بالاي دار بايد رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] تا به دارالمنار خلقت يار با دلي بي قرار بايد رفت[/FONT]
ره به جايي نميبرد هوشيار مست و ديوانه وار بايد رفت



 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی قافیه باران است....

من اگر پاییزم
و درختان امیدم همه بیرنگ شدند؛
تو بهاری
و به اندازه باران خدا
زیبایی.....
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی گمان نمیکنی ولی نمی شود

گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی .
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا