بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



ای وصـــالــت آرزوی عـاشـقــــان
وی خیــالــت پیش روی عـا شقـان
هـر کجـا کـردم نظـربــالا و پســـت
جـلوه ای ازروی زیبــای تو هســت
خـرقـه پـوشـان محـو دیـدار تواند

ای وصـــالــت آرزوی عـاشـقــــان وی خیــالــت پیش روی عـا شقـان
هـر کجـا کـردم نظـربــالا و پســـت جـلوه ای ازروی زیبــای تو هســت
خـرقـه پـوشـان محـو دیـدار تواند باده نوشان مست دیدار تواند
هـــم بـود در هــر دلـی مــاوای تو هــم بـود در هـر سـری سـودای تو
حـرفـی از اسـرار عشقــم یـــاد ده هــم بســوزان هـم مـرا بـر بــاد ده
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بازآی و برچشمم نشین ای دل ستان نازنین

کآشوب و فریاد از زمین برآسمانم میرود

دررفتن جان ازبدن گویند هرنوعی سخن

من خودبه چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

من مانده ام مهجورازاو،بیچاره و رنجور ازاو

گویی که نیشی دورازاو،دراستخوانم میرود

گفتم به نیرنگ وفسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی ماند که خون برآستانم می رود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفته مي شد هر که با ما نيست با مادشمن است
گفتم آري اين سخن فرموده اهريمن است
اهل معنا اهل دل با دشمنان هم دوستند
اي شما با خلق دشمن ؟ قلبهاتان از آهن است؟
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتي ستاره نيز
سو سوي روزني به رهايي نيست
آن چشم شب نخفته چرا پشت پنجره
با آن نگاه غمگين
ژرقاي آسمان را
مي کاويد
آنگاه بازميگشت
نومید
ميگريست
 

دختر کوهستان

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر نگریزی ز ما به نازی چه شود؟
ور نرد وداع ما نبازی چه شود؟
ما را لب خشک و دیده ی تر بی توست
گر با تر و خشک ما بسازی چه شود؟
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و با روح من از روز ازل يارترين
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترين
گر يکي هست سزاوار پرستش به خدا
تو سزاوارتريني تو سزاوارترين
عطر نام تو که در پرده جان پيچيده ست
سينه را ساخته از ياد تو سرشارترين
اي تو روشنگر ايام مه آلوده عمر
بي تماشاي تو روز و شب من تارترين
در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند
من به سرپنجه مهر تو گرفتارترين
مي توان با دل تو حرف غمي گفت و شنيد
گر بود چون دل من رازنگهدارترين
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و كار آخر شد

آن همه ناز و تنعم كه خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شكر ایزد كه به اقبال كله گوشه گل
نخوت باد دی و شوكت خار آخر شد

صبح امید كه بد معتكف پرده غیب
گو برون آی كه كار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه كه در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
كه به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد كسی حافظ را
شكر كان محنت بی‌حد و شمار آخر شد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب غير هلاک جان بيداران نيست
گلبانگ سپيده بر سپيداران نيست
در اين همه ابر قطره اي باران نيست
از هيچ طرف صدايي از ياران نيست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و كار آخر شد

آن همه ناز و تنعم كه خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شكر ایزد كه به اقبال كله گوشه گل
نخوت باد دی و شوكت خار آخر شد

صبح امید كه بد معتكف پرده غیب
گو برون آی كه كار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه كه در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
كه به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد كسی حافظ را
شكر كان محنت بی‌حد و شمار آخر شد


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:تو از تبار بهاری:gol:

تو عاشقانه ترین نام
و جاودانه ترین یادی
تو از تبار بهاری تو باز می گردی
تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین
تو جاودانه ترینی
برای آنکه نمی داند
برای آنکه نمی خواهد
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد
تو بی نشانه ترین باش
ای یگانه ترین

 

mare

عضو جدید
عاشقانه و دیوانه وار
" دوستت دارم ! "

امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم
و تقدیم تو کنم
گرچه که یقیین دارم که می دانی
نه تنها اشعارم
که تمام هستی ام
وجودم
تقدیم به توست
تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی
وقتی اولین سلام
نخستین دیدار
ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم
آن زمان که با نگاهی معصومانه
با لبخندی کودکانه
و با صداقتی شاعرانه
دستهایم را فشردی
و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم
و هر روز دیدنت
آرامم می کرد ...
آه ! افسوس که چه زود گذشت !
باور می کنی ؟
باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو
حتی با اینهمه فاصله و درد
خون زندگی ، عشق به زندگی ، عشق به بودن را در رگهایم به جوش می آورد!
باور کن که هنوز هم دوست دارم
کودکانه
بی پروا
صادقانه
عاشقانه
دیوانه وار
بگویم
دوستت دارم
بگویم از ازل تا به ابد
عاشقانه و دیوانه وار
دوستت دارم
گرچه گفتن و شنیدنش را از من دریغ می کنی
می هراسی
می گریزی
اما من هنوز هم
دوست دارم که بگویم
دوستت دارم !

دوستت دارم
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای گوش هایی كه تنها گفتن های كلمه دار را می شنوید ،
پس از این جز سـ ــ ــ ــ ـكوت ، سخنی نخـواهم گفت .
وشما
ای چشم هایی كه تنها صفحات سیـاه را می خوانید ،
پس از این جز سطور سپیـــــد چیزی نخواهم نوشت .
وشما
ای كسانی كه هر گاه حضور دارم بیشترم تا آن گاه كه غایبم ،
پـــــــس از ایــــــن كـــــمـتـــر مـــــرا خـــواهیــد دیـــــــــد ....
دكتر علـــی شریعتـــی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه با آينه گفتم که خموشانه مرا می پاييد
گفتم ای آينه با من تو بگو
چه کسی بال خيالم را چيد؟
چه کسی صندوق جادويی انديشهء من غارت کرد؟
چه کسی خرمن رويايی گلهای مرا داد به باد؟
سر انگشت بر آيينه نهادم پرسان
چه کس آخر چه کسی کشت مرا؟
که نه دستی ز مدد از سوی ياری برخواست.
نه کسی را خبری شد نه هياهويی در شهر افتاد؟!
آينه
اشک در ديده به تاريکی آغاز غروب

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید

نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید

حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید

به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید

نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید

آن که تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید

خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید

گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید

کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید

مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید

آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآید
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ میدانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم؟
زانکه بر این پرده تاریک
این خاموشی نزدیک
آنچه میخواهم نمی بینم
آنچه می بینم نمی خواهم
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همچو مرغی که به زیر پر خود[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]برده در گوشه باغی سر خود[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]می کشد از سر حسرت آهی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]مرغ بیچاره ز دل گه گاهی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]گاه گاهی که به آثار به جا مانده ز ویرانه خود می نگرد[/FONT]......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]یا به شاخی که بر آن تا دیروز[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]عالمی داشت در آن لا نه خود می نگرد[/FONT] ...

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همچو آن مرغ دلم غمگین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از تو ای دوست دلم چرکین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]گر مرا درد دلی بود تو محرم بودی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آری ای دوست[/FONT] ......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تو تسکین من و جان پر از غم بودی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]می شدم سنگ صبورت گاهی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]که تو غمگین بودی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با غم تو دلم از غصه پریشان میشد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]گر لبت می خندید[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]لب من نیز ز لبخند تو خندان میشد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]معنی دوستی از اول خلقت این است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ولی ای دوست کنون[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ازتو دلم چرکین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]یا ندانسته مرا محـرم خود می خواندی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]یا که دانسته ز صد طعنه مرا رنجاندی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]هر چه ماندم خاموش[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]هـــــر چـه آمد به زبان تو ز جان کردم گوش[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]باز هم زهر زبان شرر انگیز ترا کردم نوش[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]باورم بود که زهر[/FONT] ........

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با همه تلخی خود[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]اگر از ساغر یاران باشد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]بی گمان چون شکر شیرین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ولی از تو دگر ای دوست دلم چرکین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آنهمه لاف جوانمردی و همدردی کـو ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آنهمه دم زدن از معرفت و مردی کــو ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ما چه کردیم که رسوای ســـر بازاریم ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]کی کسی دیده کله از سر کس بر داریم ؟[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]به که آمد بد ما ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]به کــــــه گفتیم کـه بالای دو چشمت ابروست ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]کی شنیدی تو ز ما غیبت هر دشمن و دوست ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تو بگــــو در نظرت رســــــم مروت این است ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]به خدا از تو دلم چرکین است[/FONT] .

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خیر خواهی تو ما را همه جا رسوا کرد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]کار صد دشمن ما را[/FONT] ..........

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همه دلسوزی تو یکجا کرد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]درد این است که اینگونه چرا با ما کرد ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]الغرض با دل ما دوستیت بد تا کرد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آفرین بر تو رفیق[/FONT]......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]چه بلائی به سرم آوردی[/FONT] .....

[FONT=Times New Roman (Arabic)]مرحبـــا لطف نمودی و محبت کردی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]مزد یکرنگی ما را دادی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]این مرام که و فرمان کدام آئین است ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از چه پیغمبر و مبعوث کدامین دین است ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]به همان دین قسم[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از تو دلم چرکین است[/FONT] .

[FONT=Times New Roman (Arabic)]وای بر آنکه از او رنجیدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آنچه را خوش به مذاق تو نیامد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]زد و از او دیدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]هر کجا بنشستی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با نصیحت گونه[/FONT] .........

[FONT=Times New Roman (Arabic)]حرف خودرا زدی و بال و پرش را چیدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خود چنان بنمودی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]که بگویند دلش می سوزد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با همان حالت دلسوزی خود[/FONT] .......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]در دل آنکـــه ترا نشناسد[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تخم بد بینی و شک پا شیدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آری ای یار شفیق[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با همین شیوه دیرینه خود[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]کوس رسوائی ما را سر هر کوچه زدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تو همه پیچ و خم این ره بد را بلدی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آری ای دوست دگر جام دلت[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]پر ز شراب کین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از تو بگذار بگویم که دلم چرکین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]غصه ات غصه من[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خانه ات خانـــه من[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با تو یکرنگ چه کس ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ســــــاده همچون کف دست[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]جز دل عاشق و دیوانه من ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]لا اقل با من افسرده بگو[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تو چه دیدی از من ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]یا چه کردم با تو ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از من ای دوست بگو[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]چه جسارت ، چه خطائی ســـــر زد ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تا همان دست که صد بار فشردم آنرا[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از قفا بر کمرم خنجر زد[/FONT] .........

[FONT=Times New Roman (Arabic)]چه خطائی کردم ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]محرم راز تو غیر از من دیوانه که بود ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]یا بجز من به ره دوستیت[/FONT] .......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همقدم[/FONT] ...

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همدم و مردانه که بود ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خود مگــــــــر کم دیدی ز کســــــان نامردی ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]ز رفیقان دو رو چند ین بار دید مت دلسردی ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]حال در بهت و شگفتم که چرا ؟[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]آنچه آنان به تو کردند تو با ما کردی[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]با ز هم از ته دل میگویم[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خانه ات خانه من[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]خانه ام خانـه تو[/FONT] ......

[FONT=Times New Roman (Arabic)]غصه هایت غم من[/FONT] ....

[FONT=Times New Roman (Arabic)]دوریت گــــــر چه مرا سنگین است[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]از تو شرمنده اگر میگویم[/FONT] ........

[FONT=Times New Roman (Arabic)]چکنم دست خودم نیست دلم چرکین است[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)] "رحمان شکوفه پور"[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش مي دانست
در خزاني كه از اين باغ گذشت
سبزه ها باز چرا زرد شدند
خيل خاكستري لك لك ها
در افق هاي مسي رنگ غروب
تا كجا هاي كجا كوچيدند

كاش مي فهميدي
زندگي محبس بي ديواريست
و تو محكوم به حبس ابدي
و عدالت ستم معتدليست
كه درون رگ قانون جاريست

كاش مي فهميدي
زندگي آش دهن سوزي نيست
عشق بازار متاع خاميست
آرزو گور جوانمردان است
مرده از زنده هميشه هر گاه
در جهان بيشتر است
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلتنگ لحظه های سبزی که هر روز٬
طلوعی سایه ی مهرش را به گرمی می بخشید
ولی امشب داغ تنهایی را بر جگر سوخته اش مهر باطل می زند...

کوچه دلتنگ... دلتنگ لحظه های سبزی که هر روز٬ طلوعی سایه ی مهرش را به گرمی می بخشید.
ولی امشب داغ تنهایی را بر جگر سوخته اش مهر باطل می زند...
یاد پنجره ای که همیشه رو به بالا بود٬ اما امروز سلام نفس گیر مشرقی اش کوچه را به سمت بهت
زدگی به اعماق غروبش می کشاند.
هر روز خاطره ی سرمای صدایی سرخ که سر سبزی را به سخره به دار میکوبید را به سمت فراموش
شدنی ابدی می کشانم.
در حالیکه کتیبه وار ٬ ذره ذره ی خیالم را حک می شود و پنجه کلامش را به دیواره ی ذهنم فریاد....
دارم همه جا را دیوانه می بینم....
و زخمی که تازه تر از دیروز فردا را لب باز می کند....
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش در رهگذر آینه ها سنگ نبود
و رگ عاطفه ها بستر نیرنگ نبود

کاش بین دل ما و تو نفس گم میشد
پای این فاصله سائیده به فرسنگ نبود

کاش آویز ترازوی عدالت روزی
پاره می گشت و به میخ ستم آونگ نبود

کاش در حنجره ها جرات فریادی بود
حلق فریادگر داد چنین تنگ نبود

کاش در ذائقهء ذهن شماتتکاران
زخم تهمت به گلوگاه شرف ننگ نبود

کاش در پهنهء این فتنه که نامش عمر است
دست کم دور و بر عشق دگر رنگ نبود

کاش در لحظهء اشراق و چراغانی دل
سینه یعنی افق عشق پر از زنگ نبود

کاش این بغض ترک خوردهء من یعنی اشک
در سراشیب رهایی قدمش لنگ نبود

کاش اندازهء یک دست کشیدن ارفع
شانهء زخمی ما سنگر هر سنگ نبود

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

مرا پرسي كه چوني ، چونم اي دوست ؟

جگــــــر پر درد و دل پر خــونم اي دوست

حديـــث عـاشقي بر مــن رهـــــــــا كـن

تو ليلـي شو كه من مجنـونم اي دوست

به فــريــادم ز تــو هــر روز ، فـــــــــــــرياد

ازيــن فريــــــــــاد روز افـزونم اي دوست

شنيــــدم عــاشقـــــــــان را مي نــوازي

مگر مــن زان مــيان بيـرونم اي دوست؟

نگفتــي گـــر بيفتي گيــــــرمت دست؟

ازيـــن افــــــتــاده تر كاكنونم اي دوست؟

غـــزلهـــــاي نظامي بر تـــو خوانم

نگيرد در تو هيچ افسونم اي دوست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتي دلم شكستي ، اين دل شكسته بهتر
پوسيده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر

من انتقام دل را هر گز نگيرم از تو
اين رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتر

در بزم باده نوشان اي غافل از دل من
بستي دو چشم و گفتم ، ميخانه بسته بهتر

چون لاله هاي خونين ريزد سر شگم امشب
بر گور عشق ديرين ، گل دسته دسته بهتر

آيينه ايست گويا اين چهره ي غمينم
تا راز دل نداني ، در هم شكسته بهتر

فرسوده بند الفت ، با صد گره نيرزد
پيمان سست و بيجا ، اي گل ، نبسته بهتر

گر يادگار بايد از عشق خانه سوزي ...
داغيهما بسينه ، جاني كه خسته بهتر

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلبرم در حسن طاق افتاده است
قسم من زو اشتیاق افتاده است

بر سر پایم چو کرسی ز انتظار
کو چو عرش سیم ساق افتاده است

گر رسد یک شب خیال وصل او
برق در زیرش براق افتاده است

لیک اندر تیه هجرش گرد من
سد اسکندر یتاق افتاده است

کی فتد در دوزخ این آتش کز
در خراسان و عراق افتاده است

بر هم افتاده چو زلفش هر نفس
کشته تو در فراق افتاده است

می‌ندانم تا به عمدا می‌کشد
یا چنین خود اتفاق افتاده است

تا که روی همچو ماهش دیده‌ام
ماه بختم در محاق افتاده است

ابروی او جز کمان چرخ نیست
زانکه همچون چرخ طاق افتاده است

چون ندارد ترک سیمینم میان
پس چرا زرین نطاق افتاده است

این همه باریک بینی فرید
از میان آن وشاق افتاده است
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودي که چرا محو تماشاي مني ؟

آنچنان مات كه يكدم مژه بر هم نزني!
مژه بر هم نزنم، تاكه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر ِ مژه بر هم زدني!!
فريدون مشيري
 

fahime7

عضو جدید
من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
می نوازد
ارام,آرام
پری کوچک غمگینی
که هر شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
فروغ فرخزاد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تيشة خيال تراشيده ام تو را
در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمام گلها بوييده ام تو را
رويای آشنای شب و روز عمر من!
در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را
از هر نظر تو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديده ام تو را
زيباپرستیِ دل من بی دليل نيست
زيرا به اين دليل پرستيده ام تو را
با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبيه برتری
با هيچكس بجز تو نسنجيده ام تو را

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است

از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا