بهار اشک ویژه نامه امام حسین و عاشورا

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز هشتم محرم در كربلا چه گذشت؟

روز هشتم محرم در كربلا چه گذشت؟

چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.
ملاقات یزید بن حصین همدانى و عمر بن سعد
چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.

امام (علیه السلام) فرمود: اختیار با توست.

او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند.

عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟

آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم.

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل رساند.

ملاقات امام حسین (علیه السلام) و عمر بن سعد
امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.

امام حسین (علیه السلام) به همراهان خود دستورداد تا برگردند و فقط برادر خود حضرت عباس بن علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در نزد خود نگاه داشت و همین طور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:

ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست.

عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند.

امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم.

عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند.

امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم.

عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند.

امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به‌زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری.

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
fardanews.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
خلاصه ایی از زندگینامه حضرت ابوالفضل العباس (ع)

خلاصه ایی از زندگینامه حضرت ابوالفضل العباس (ع)

خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)

خاندان حضرت عباس (ع):
در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).

دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثير مى‏ نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى ‏برد. حضرت درباره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى‏ گيرد، از من معارف فرا گرفت.
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى‏ كنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ‏ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت‏ آميز خود آينده عباس را نظاره مى‏ كرد، با لبختدى رضايت ‏آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مى‏ كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مى‏پرسيد، مى‏ فرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى ‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏ داشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه ‏اى عباس را از خود دور نمى ‏ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه‏ اى جاويد آفريد. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr371.jpg

مقام علمي حضرت عباس (ع):
حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.
لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنيم.
در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.
در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذ بالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.
روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از اسب بر روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:‌(الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،‌الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.
امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود:‌هيچ روزي بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفر بن ابي طالب كشته شد سپس امام زين العابدين (ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين (ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين (ع) ايستادند و مي پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر يك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين (ع) به نزد پروردگار مي انداخت و ايشان را موعظه مي فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم وجور و دشمني به شهادت رساندند.
آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.

ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع):

با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟
جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمودضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.

در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.


القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏ هاشم
بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.

2. باب الحوائج

كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏ سازد.

3. طيار

بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهيد

شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است.

5.سقا

دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.

6. عبد صالح

لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار

صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار

يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.

9.
ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت ‏خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.

عباس بن على«ع»

فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز عاشورا بود .(عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.) (1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.حضرت ابوالفضل در کربلا 34 سال داشت. عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده‏ اند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏ اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏ گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمه‏ هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمه‏ ها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(2).
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمه‏ هاى بى‏ آب،آب تهيه كند. حضرت ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمه ‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد.البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(3) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.----------------------------------
پى‏ نوشتها
1ـ لغت نامه دهخدا.
2ـ بحار الانوار،ج 45،ص .41
3ـ مفاتيح الجنان،ص .435منبع : تلخیص ازaviny.com
فرهنگ عاشورا صفحه 293
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز نهم محرم :رو تاسوعا

روز نهم محرم :رو تاسوعا

تاسوعا؛ روز آمادگی برای شهادت
تاسوعا یعنی روز نهم محرم و یک روز مانده به عاشوراست. در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش روانی تاسوعا در آمادگی برای شهادت روشن شود.

در کربلا تا روز نهم محرم خبری از جنگ نبود. سپاهیان دشمن مانع حرکت آن حضرت به کوفه شده بودند و اصرار می کردند که ایشان با یزید بیعت کند و امام هم نمی پذیرفت. در روز نهم – یعنی تاسوعا - شمر وارد کربلا شد و نامه ابن زیاد را به عمر بن سعد داد که دستور جنگ بود. در ابتدا ابن سعد رغبتی به این کار نداشت اما حاضر نشد که کنار بکشد. به این جنگ راضی شد و خود را بدبخت جاویدان کرد.

در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش آنها در آمادگی برای شهادت روشن شود.

شما چهار نفر در امانید
شمر که دید ابن سعد آماده جنگ است به نزدیک لشگر امام حسین علیه السلام رفت و فرزندان ام البنین علیهاالسلام را که مادرشان هم قبیله با او بود صدا زد و گفت: شما در امانید به همراه برادر خود حسین نجنگید و از او کنار بکشید.

آنها نپذیرفتند و پاسخی دندان شکن به او دادند و شمر با حالت خشم به لشگرگاه خود بازگشت. فرصتی برای عبادت
ابن سعد با شعار «ای لشگرهای خدا سوار شوید و به بهشت بشارت دهید» لشگر خود را به سمت اصحاب امام حسین علیه السلام روانه کرد. حضرت سید الشهداء علیه السلام، عباس علیه السلام را با بیست نفر به سوی آنها فرستاد تا بپرسند خبر چیست. آنها خبر از جنگ دادند. حضرت عباس علیه السلام سریعا برای کسب تکلیف پیش امام حسین برگشت و در این مدت بقیه گروه او لشگر دشمن را موعظه مى‏نمودند. امام حسین علیه السلام از ایشان مهلتى خواست و فرمود: امشب را صبر كنند و نبرد را به فردا موکول کنند كه امشب قدرى نماز و دعا و استغفار كنم، زیرا خدا مى‏داند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست مى‏دارم.

امشب همگی بروید و در کربلا نمانید
امام سجاد علیه السلام فرمودند: من در آن وقت مریض بودم، با آن حال نزدیك شدم و شنیدم كه پدرم به اصحاب خود گفت:

ثنا مى‏كنم خداوند خود را به نیكوتر ثناها، و حمد مى‏كنم او را بر سختی و آسانی، اى پروردگار من، سپاس مى‏گزارم تو را بر این كه ما را به تشریف نبوّت تكریم فرمودى، و قرآن را تعلیم ما نمودى، و ما را در دین دانا كردى، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا كردى، پس ما را از شكرگزاران خود قرار ده.

امّا بعد، همانا من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمى‏دانم، و اهل بیتى از اهل بیت خود نیكوتر ندانم، خداوند شما را جزاى خیر دهد بدانید که به همه شما اجازه می دهم که بروید و هیچ ایرادی هم نیست اكنون پرده شب شما را فرو گرفته است به کمک این تاریکی از اینجا بروید. چون آن جناب سخن را به اینجا رسانید.

حضرت عباس علیه السلام گفت: براى چه این كار كنیم؟ آیا براى آن كه بعد از تو زندگى كنیم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما این كار ناشایسته را دیدار كنیم.

بقیه یاران نیز هر یک به زبان خود و با عبارتهای محکم و زیبا درباره جانفشانی در راه او را که با جان و دل انتخاب کرده بودند سخن گفتند. سپس آن حضرت همگی را دعای خیر فرمود.

آماده شدن خواهر برای مصائب بزرگ
از امام سجاد علیه السلام نقل شده که در آن شب عمّه‏ام زینب علیهاالسلام پرستارى من مى‏كرد كه شنیدم پدرم این اشعار را قرائت مى‏فرمود:

یا دهر أفّ لك من خلیل كم لك بالاشراق و الأصیل‏

به سبب این اشعار گریه در گلوى من گرفت ولی بر آن صبر نمودم اما عمّه‏ام نتوانست خویشتنداری کند و بی اختیار به سمت آن حضرت شتافت و گفت: وا ثكلاه! كاش مرگ مرا نابود می کرد، اکنون مانند زمانی است که مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتند، اى برادر تو جانشین گذشتگانى و فریاد رس بقیّه آن‏هایى.

سید الشهداء علیه السلام به او نگاه کرد و فرمود: اى خواهر! مراقب باش كه شیطان حلم تو را نرباید ... اى خواهر! بپرهیز از خدا و شكیبایى‏كن و بدان كه اهل زمین مى‏میرند و اهل آسمان باقى نمى‏مانند و هر چیزى در معرض هلاكت است جز ذات خداوندى كه خلق فرموده به قدرت خویش خلایق را بر مى‏انگیزاند و زنده مى‏گرداند ایشان را و اوست فرد یگانه.

جدّ و پدر و مادر و برادر من بهتر از من بودند و هر یك دنیا را وداع نمودند، و از براى من و براى هر مسلمى است كه اقتدا و تأسّى كند بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله. اى خواهر! من تو را قسم مى‏دهم و باید به قسم من عمل كنى، وقتى كه من كشته شوم گریبان در مرگ من چاك مکن و چهره خویش را به ناخن مخراش و از براى شهادت من به ویل و ثبور (هلاکت) فریاد نكنى. اینگونه، زینب آرامش یافت.

شب عبادت
به دستور حضرت امام حسین علیه السّلام در آن شب خیمه‏هاى حرم را متّصل به یكدیگر برپا كردند، و بر دور آن‏ها خندقى حفر كردند و از هیزم پر نمودند كه جنگ از یك طرف باشد و حضرت على اكبر علیه السّلام را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد كه چند مشك آب با نهایت خوف و بیم آوردند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود كه از این آب بیاشامید، وضو بسازید و غسل كنید و جامه‏هاى خود را بشویید كه كفنهاى شما خواهد بود و آنان تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرّع و مناجات به سر آوردند و صداى تلاوت و عبادت از لشگر سعادتمند آن نور دیده خیر البشر بلند بود.

آمادگی برای شهادت
همه این رخدادها نشان می دهد که روز تاسوعا و شبی که بعد از آن آمد مقدمه ای برای روز شهادت بود. در تاسوعا روشن شد که سرنوشت همه مردان شهادت است و آنها هم به میل خود آن افتخار را پذیرفتند و زینب سلام الله علیها به مقام صبر رسید. تعدادی از افراد خوشبخت از لشکرگاه دشمن به آنها ملحق شدند و سید الشهداء علیه السّلام و اصحاب سعادتمند ایشان فضای خیمه گاه را به نور قرآن و استغفار و مناجات روشن کردند و با آمادگی کامل صبحگاه فردا پا به نبرد گذاشتند.

منبع:
مطالب وقایع تاسوعا از کتاب منتهی الآمال، شیخ عباس قمی اتخاذ شده است.tebyan.net
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
بهترین اعمال در شب عاشورا

بهترین اعمال در شب عاشورا

خبرگزاری فارس: بار دیگر عاشورایی از راه رسید و در فضای شهر ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) پیچیده است و مردم خداجوی و عزادار حسینی با حضور در تکایا و هیئات در سراسر کشور در سوگ این مصیبت عظمی بر سر و سینه می‌زنند و به یاد شب عاشورای سال 61 هجری در احیاء این شب و مناجات با خداوند و تدبر در قرآن کریم می‌کوشند.

سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» خود در باب اهمیت و فضیلت این شب این چنین می‌نویسد: شب عاشورا شبی است که مولایمان امام حسین(ع) و اصحاب او، آن را با انجام نماز و خواندن دعا احیا کردند؛ در حالی که مسلمانان زندیق آنان را احاطه کرده و دور آن‌ها را فرا گرفته بودند تا خون آنان را بریزند و نفوس عظیم آنان را بگیرند و حرمت آنان را هتک کنند و زنان مصون و محجبه‌‌ آنان را به اسیری ببرند.

بنابراین، برای هر کس که این شب را درک می‌کند، سزاوار است که با شخصیت‌های باقی مانده از اهل دو آیه‌ «مباهله» و «تطهیر»، در مقام بزرگ آن بزرگواران با آنان هم دردی کند، همراه با خداوند و رسول او بر دشمنان آنان خشم و غضب کند و در تمام امور و ماجراها با خدا و رسول موافقت کند و با اخلاص در موالات اولیای خدا و دشمنی با دشمنان او، به درگاه خداوند نزدیکی بجوید.

*فضیلت احیاءء شب عاشورا

در کتاب «دستور المذکرین» آمده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس شب عاشورا را احیا کند، گویی که به اندازه‌ عبادت همه‌ فرشتگان به عبادت خدا پرداخته است و پاداش کسی که در این شب عمل [صالح] کند، همانند پاداش 70 سال عمل است»، اکنون دیگر اعمال این شب، اعم از نماز و تضرع به درگاه خدا را یادآور می‌شویم:

-نمازهای شب عاشورا

«محمدبن ابی‌بکر مدینی حافظ» در کتاب «دستورالمذکرین» به سند خود از «وهب بن منبه» از «ابن عباس» نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس در شب عاشورا در آخر شب، 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت فاتحه الکتاب(سوره حمد)‌ و 10 بار آیة‌الکرسی و 10 بار سوره‌ «توحید» و 10 بار «فلق» و 10 بار سوره‌ «ناس» - و بعد از سلام نماز 100 بار سوره‌ «قل هو الله احمد» را قرائت کند، خداوند متعال در بهشت یک صد میلیون شهر از نور برای او بنیان می‌نهد که در هر شهر از آن شهر‌ها یک میلیون کاخ و در هر کاخ، یک میلیون اتاق و در هر اتاق یک میلیون تخت و در هر تخت یک میلیون بستر و در هر بستر همسری از حورالعین و زنان زیبای بهشتی وجود دارد و نیز در هر اتاق یک میلیون سفره گسترده است و در هر سفره یک میلیون کاسه غذا و در هر ظرف غذا یک میلیون نوع غذا وجود دارد و هر کدام از آن خادم‌‌ها و خادمه‌ها دستمالی بر دوش افکنده‌اند و آماده‌ی خدمت‌اند».

-نماز دیگر شب عاشورا

باز در کتاب «دستورالمذکرین» به سند متصل از «ابن ابی امامه» آمده است که رسول خدا(ص) فرمود:‌ «هر کس در شب عاشورا 100 رکعت نماز بخواند و در هر رکعت یک بار سوره‌ «حمد» و سه بار سوره‌ «توحید» قرائت کند و بعد از هر دو رکعت سلام بگوید، وقتی همه این 100 رکعت نماز را به پایان برد، 70 بار بگوید: «سبحان الله والحمدالله ولاإله‌إلاالله والله اکبر ولا حول ولاقوة إلا بالعلی العظیم»، هر کس - اعم از مرد و زن - این نماز را بخواند، خداوند قبر او را از مشک عنبره آکنده می‌کند و در هر روز بر قبر او نور وارد می‌شود تا این که در شیپور قیامت دمیده شود و سفره‌ای برای او گسترده می‌شود که همه‌ اهل دنیا از زمانی که دنیا آفریده شده تا زمانی که در شیپور قیامت دمیده می‌شود، می‌توانند از نعمت‌های آن بهره‌مند شوند و هیچ کس از مردان و زنان نیست، مگر آنکه وقتی در قبر نهاده می‌شود، موهایش می‌ریزد به جز کسی که این نماز را خوانده باشد.

سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت، هر کس این نماز را بخواند، خداوند - عزوجل- در قبرش همانند عروس در حجله‌ عروسی، به او نظر رحمت می‌کند تا اینکه در شیپور قیامت دمیده شود و وقتی قیامت فرا می‌رسد، همانند بردن عروس به سوی همسرش، از قبر بیرون آورده می‌شود».

دلیل اعتماد ما بر این گونه احادیث، روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است که ما پیش از این آن را یادآور شده‌ایم که فرمود: «هر کس، عمل خیری به او برسد و او بدان عمل کند، ثوابی که در آن ذکر شده برای او خواهد بود، اگر چه آن عمل در واقع به آن صورت که به او رسیده، نباشد».

-نماز دیگر برای شب عاشورا

در برخی از کتاب‌هایی که در زمینه‌‌ اعمال عبادی نوشته شده، به نقل از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «هر کس در شب عاشورا 100 رکعت نماز در هر رکعت از آن، یک بار سوره‌ «حمد» و سه بار «توحید» بخوابد و بعد از هر دو رکعت سلام بگوید و وقتی همه این 100 رکعت را به پایان برد، 70 بار بگوید: «سبحان‌الله والحمدلله و لاإله‌الاالله والله اکبر و لاحول ولا قوة إلا بالعلی العظیم واستغفرالله...» و در ادامه، ثواب و فضایلی را که بسیاری از آرزوها و اعمال بدان نمی‌رسد، یادآور شده است که شرح آن به درازا می‌کشد.

-نماز دیگر برای شب عاشورا

بنابراین روایت دیگر از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «مستحب است انسان در شب عاشورا چهار رکعت بخواند؛ در هر رکعت سوره «حمد» یک بار و 50 بار سوره‌ «توحید» و هر گاه سلام رکعت چهارم را دادی، بسیار خدا را یاد کن و بر رسول خدا صلوات بفرست و هر اندازه توانستی بر دشمنان اهل بیت لعنت کن».

-یکی دیگر از نمازها و دعاهای شب عاشورا

نماز و دعایی است که نویسنده‌ کتاب «المختصر من المنتخب» یادآور شده است: «دعای شب عاشورا به این صورت است که ابتدا 10 رکعت نماز خوانده شود، در هر رکعت سوره‌ فاتحةالکتاب «حمد» یک بار و سوره‌ «توحید» 100 بار.

البته این نماز به صورت دیگر نیز نقل شده است؛ به این صورت که 100 رکعت نماز خوانده شود، در هر رکعت سوره «حمد» یک بار و سوره «توحید» سه بار و وقتی نماز را به پایان بردی و سلام دو رکعت آخر را دادی، 100 بار بگو: «سبحان الله والحمدلله ولاإله‌إلاالله والله اکبر ولاحول ولاقوة إلا بالعلی العظیم»

افزون بر این، روایت دیگر در ادامه‌ آن آمده است: 100 بار و بنابر حدیث دیگر 70 بار «أستغفرالله» بگو و 100 یا 70 بار «وصلی الله علی محمدٍ وآل محمد» بگو.

*دعایی با فضیلت در شب عاشورا

آن‌گاه دعایی را که در بردارنده فضیلت بزرگ است و در کتاب «الریاض» آمده است، بخوان:

«اللهم إنی أسألک یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ، یا اللهُ یا رحمانُ،

وأسألکَ بأسمائِکَ الوَضِیئَةِ الرَّضِیَةِ المَرْضِیَّةِ الکبیرةِ الکثیرةِ یا اللهُ، وأسألُکَ بأسمائِکَ العزیزَةِ المَنیعَةِ یا اللهُ، وأسألک بأسمائک الکامِلةِ التامَّةِ یا اللهُ، وأسألک بأسمائک المشهُورَةِ المشهُودَةِ لدَیْکَ یا اللهُ، وأسألک بأسمائک التی لایَنْبَغِی لِشَئ أن یَتَسَمّى بها غیْرُک یا اللهُ.

وأسألک بأسمائک التی لاتُرامُ ولاتَزُولُ یا اللهُ، وأسألک بما تَعْلَمُ أنَّهُ لکَ رضاً منْ أسمائک یا اللهُ، وأسألک بأسمائک التی سَجَدَ لها کُلُّ شئ دُونَک یا اللهُ، وأسألک بأسمائک التی لایَعْدِلُها عِلْمٌ ولا قدْسٌ ولا شَرَفٌ ولا وقارٌ یا اللهُ، وأسألک من مسائلک بما عاهَدْتَ أو فی العَهْدِ أن تُجیبَ سائِلکَ بها یا اللهُ.

وأسألک بالمسألة التی أنت لها اهل یا الله، وأسألک بالمسألة التی تقول لسائلها وذاکرها: سل ما شئت فقد وجبت لک الاجابة، یا اللهُ یا اللهُ، یا اللهُ یا اللهُ، یا اللهُ یا اللهُ، یا اللهُ یا اللهُ، یا اللهُ، یا اللهُ.

وأسألک بجملة ما خلقت من المسائل التی لا یقوى بحملها شئ دونک یا الله، وأسألک من مسائلک بأعلاها علوا ، وأرفعها رفعة ، وأسناها ذکرا ، وأسطعها نورا ، وأسرعها نجاحا، وأقربها إجابة ، وأتمها تماما ، وأکملها کمالا ، وکل مسائلک عظیمة یا الله.

وأسألک بما لا ینبغی أن یسأل به غیرک من العظمة والقدس والجلال، والکبریاء والشرف والنور، والرحمة والقدرة ، الاشراف والمسألة والجود ، والعظمة والمدح والعز، والفضل العظیم والرواج، والسمائل التی بها تعطی من ترید وبها تبدئ وتعید یا الله.

وأسألک بمسائلک العالیة البینة المحجوبة من کل شئ دونک یا الله ، وأسألک بأسمائک المخصوصة یا الله ، وأسألک بأسمائک الجلیلة الکریمة الحسنة یا جلیل یا جمیل یا الله ، یا عظیم یا عزیز ، یا کریم یا فرد یا وتر ، یا أحد یا صمد ، یا الله یا رحمان یا رحیم .

أسألک بمنتهى أسمائک التی محلها فی نفسک یا الله، وأسألک بماسمیته به نفسک مما لم یسمک به أحد غیرک یا الله.

وأسألک بما لا یرى من أسمائک یا الله، وأسألک من أسمائک بما لا یعلمه غیرک یا الله، وأسألک بما نسبت إلیه نفسک مما تحبه یا الله، وأسألک بجملة مسائلک الکبریاء، وبکل مسألة وجدتها حتى ینتهی إلى الاسم الأعظم یا الله.

وأسألک بأسمائک الحسنى کلها یا الله، وأسألک بکل اسم وجدته حتى ینتهی إلى الإسم الاعظم الکبیر الأکبر العلی الأعلى، وهو اسمک الکامل الذی فضلته على جمیع ما تسمى به نفسک، یا الله یا الله، یا الله، یا الله یا الله، یا الله یا الله، یا الله یا الله، یا رحمان یا رحیم، أدعوک وأسألک بحق هذه الأسماء وتفسیرها ، فانه لا یعلم تفسیرها أحد غیرک یا الله.

وأسألک بما لا أعلم ولو علمته سألتک به، وبکل اسم استأثرت به فی علم الغیب عندک أن تصلی على محمد ، عبدک ورسولک وأمینک على وحیک، وأن تغفر لی جمیع ذنوبی، وتقضی لی جمیع حوائجی، وتبلغنی آمالی، وتسهل لی محابی، وتیسر لی مرادی، وتوصلنی إلى بغیتی سریعا عاجلا، وترزقنی رزقا وواسعا، وتفرج عنی همی وغمی وکربی یا أرحم الراحمین».
/www.bartarinha.ir/
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز عاشورا چگونه گذشت؟

روز عاشورا چگونه گذشت؟

اندرزهاى پیش از نبردامام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد.

الف – قبل از شهادت امام حسین علیه‌السلام:

1 – تنظیم سپاه:
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از 32 تن سواره و 40 تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد.

فرماندهى بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهى بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد

و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وى ، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام

را به عروه بن قیس و فرماندهى پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى کردند.

2 – اندرزهاى پیش از نبردامام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد. ولى دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه السلام بود، به هیچ صراطى مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادى پاسخ مثبت و کار ساز نمى داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزى بود. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، برخى از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت ، خود نیز بارها براى اندرز سپاه کفر پیشه دشمن ، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزى دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (1) ولى جز تعدادى اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهى خویش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى کردند.

3 - پشیمانى حر بن یزیدحر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید گردانید: وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهاى پیشین خود اظهار پشیمانى کرد. امام حسین علیه السلام با مهربانى تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وى استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدایت یافتنش ، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوى امام حسین علیه السلام دعوت کرد. (2) دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین علیه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام ، براى عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر زیادى در نیروهاى دشمن به وجود آورد.

4 – هجوم سراسرى سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.در اندک مدتى دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت ، و آن ، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود. این سپاه اندک ، با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سستى و تردیدى در وى ملاحظه نمى شد و این روحیه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات نخستین هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى پایان مى پذیرد، ولى پس از درگیر شدن با آنان ، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان ، کار آسانى نیست .یاران امام حسین علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.(3)

5 - نبرد انفرادىدشمن که از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتیجه اى نگرفته بود، به تدریج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسین علیه السلام آمده بودند، ولى در میان آنان مردان زیادى بودند که جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.گفتنى است که روى کرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام مى توانست با چندین نفر از سپاه بى انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همین امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گردید. یاران امام حسین علیه السلام یکى از دیگرى با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى کشیدند. تعدادى از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به شهادت رسیدند. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/re936-1.jpg
6 - نماز ظهر عاشورا به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جاى آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.(4)
7 – شهادت سایر یارانپس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون على اکبر علیه السلام ، عباس بن على علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر یک از آنان ، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.به طورى که آن حضرت هنگامى که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد مى کرد، به یاد یاران شهید خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افکند و آنان را یارى مى طلبید و مى فرمود: اى عباس ، اى على اکبر، اى قاسم ، اى زهیر، اى حر کجایید؟

8 – مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.آن حضرت ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیمارى سختى به سر مى برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد گروهى را به هلاکت مى رسانید.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون على اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد.در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تیر، نیزه ، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت ، در حالى که رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.

ب – پس از شهادت امام حسین علیه السلام:
دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند که به اختصار بیان مى کنیم :

1 - غارت خیمه هاسپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍ شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.( 5) از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(6) http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/re936-2.jpg
2 – آتش زدن خیمه ها شمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.( 7)

3 - تاختن اسب بر پیکر شهیدان عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالک .این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.(8) این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش ، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال 66 ه .ق در کوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(9)

4 - ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.

ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.

سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.(10)

پی نوشت :
1- لهوف سید طاووس ، ص 114٫
2- الارشاد، ص 451٫
3- منتهى الامال ، ج 1، ص 349٫
4- همان ، ص 362٫
5- الارشاد، ص 468٫
6- منتهى الامال ، ج 1، ص 399٫
7- لهوف سید بن طاووس ، ص 150٫
8- الارشاد، ص 469 و معالم المدرستین ، ج 3، ص 169٫
9- ماهیت قیام مختار، ص 456٫
10- نک : الارشاد، ص 470 ؛ معالم المدرستین ، ج 3، ص 173 و منتهى الامال ، ج 1، ص 401٫
منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
چرا شمر سر امام حسین(ع) را از پشت(قفا) برید؟

چرا شمر سر امام حسین(ع) را از پشت(قفا) برید؟

پرسش
چرا شمر سر امام حسین(ع) را از پشت برید؟
پاسخ اجمالی
درباره این‌که چرا شمر گلوی مبارک امام حسین(ع) را از جلو نبرید با توجه به نقل‌هایی که برای چگونگی شهادت امام حسین(ع) وارد شده، می‌توان چند احتمال داد:
1. افراد دیگری -غیر از شمر- که می‌خواستند نزدیک امام حسین(ع) شوند و او را به شهادت برسانند، همین که امام به آنها نظری می‌افکند، تنشان می‌لرزید و شمشیر از دستشان می‌افتاد؛ برخی از مورّخان متأخّر و معاصر به نقل از ابومخنف گفته‌اند: «اولین شخصی که با شمشیر کشیده به سوی امام پیش تاخت، شبث بن ربعى بود. امام حسین(ع) به جانب او نظرى افکند. شبث را رعده‌اى گرفت و لرزید و شمشیر از دستش افتاد و ‏گفت: «معاذ اللّه که من خداى را ملاقات کنم و ذمه من مشغول به خون حسین باشد».[1]
همچنین در ادامه به نقل از ابو مخنف گفته‌اند: سنان بن أنس با شماتت و با عصبانیت رو به شبث کرد و گفت: «مادر بر تو بگرید و قوم تو تباه گردد! چرا از قتل او دست بازداشتى و روى برداشتی؟»
شبث گفت: «چون چشم بگشود و مرا نظاره کرد، چشم‌هاى رسول خدا را دیدم. نیروى من برفت و اندامم بلرزید».
سنان گفت: «این شمشیر مرا ده که من از براى قتل او شایسته‌‌تر از تو هستم».
سنان شمشیر را برداشت و به سمت امام حسین(ع) رفت. هنگامی که نزدیک شد، رعدی عظیم او را فرا گرفت و سخت بترسید، چنان‌که شمشیر از دست او افتاد و گریخت. شمر او را سرزنش کرد و گفت: «چرا بگریختى؟»
سنان گفت: «چون چشم به سوى من بگشود، شجاعت پدر او یادم آمد. پس گریختم».
خولى بن یزید اصبحى، تصمیم گرفت که سر مبارک امام(ع) را از تن دور کند. وى نیز چند قدمى برداشت و رعدتى او را گرفت و فرار کرد.[2]
شمر گفت: «چه مردم ترسویی هستید! هیچ‌کس سزاوارتر از من نیست در قتل او». سپس شمشیر گرفت و بر سینه حسین(ع) نشست. [3]
در برخی منابع جزئیات این حادثه بیان نشده، بلکه تنها به ترس و لرزش این افراد از هیبت و عظمت امام حسین(ع) اشاره شده است.[4] بنابر این، اصل ترس افرادی مانند سنان بن انس پذیرفتنی است.[5]
شاید با توجه به این جریانات، برای این‌که شمر ملعون به عاقبت این افراد دچار نشود، سر امام حسین(ع) را از پشت برید تا چشم او به چشم امام حسین(ع) نیفتد.
2. علامه مجلسی می‌نویسد: در بعضى از کتاب‌های معتبر از طبری و او از طاوس یمانى نقل کرده است: «...پیامبر اسلام(ص) پیشانی و گلوى امام حسین(ع) را زیاد می‌بوسید».[6]
همچنین به نقل از کتاب «معدن البکاء فی مقتل سید الشهداء»[7] آمده است: شمر خواست سر امام حسین(ع) را از گلو جدا کند، ولى شمشیرش نبرید، امام حسین(ع) فرمود: «واى بر تو! آیا می‌پندارى شمشیر تو جایى را که رسول خدا(ص) بر آن فراوان‏ بوسه زد می‌برد»؟! شمر (برآشفت و) آن‌حضرت(ع) را به رو افکند و سر مطهرش را از قفا جدا کرد.[8] ولی این بخش از سخن امام حسین(ع) که «آیا می‌پندارى شمشیر تو جایى را که رسول خدا(ص) بر آن فراوان‏ بوسه زد می‌برد»، پیش از شهادت و هنگام نشستن شمر بر سینه امام حسین(ع)، در منابع و مقاتل معتبر[9] ذکر نشده است. به هر حال، با فرض پذیرش این نقل؛ چون گلوی امام حسین(ع) مکان بوسه پیامبر اسلام(ص) بوده، شمر سر امام حسین(ع) را از پشت برید.
به هر حال، نمی‌توان به طور قطعی گفت: علت اصلی بریدن سر امام حسین(ع) از قفا همان است که در برخی کتاب‌ها نوشته شده است؛ زیرا بخش‌هایی از نقل‌های ذکر شده، در مقاتل و منابع تاریخی مربوط به نهضت و قیام امام حسین(ع) نیامده است، به همین جهت؛ نمی‌توان میان علت بریده شدن سر امام حسین(ع) از قفا با این نقل‌های متفاوت ارتباط برقرار کرد و یک نتیجه قطعی گرفت و موارد یاد شده را تنها یک احتمال است.
=================================
[1]. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم‏، ینابیع المودة لذو القربى‏، ج 3، ص 82، نشر اسوه، قم، چاپ دوم، 1422ق؛ لبیب بیضون، موسوعة کربلاء، ج 2، ص 177، مؤسسة الاعلمى‏، بیروت، چاپ اول، 1427ق.
[2]. همان، ص 82 – 83.
[3]. همان.
[4]. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص 86، دار القاری، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[5]. البته در صورتی که این نقل را بپذیریم که شمر سر مبارک امام حسین(ع) بریده است، نه سنان بن انس؛ چون طبق برخی از نقل‌ها، سنان بن انس گلوی آن‌حضرت را برید. رسان‏، فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین(ع)‏، ص 149، مؤسسه آل البیت‏(ع)، قم، چاپ دوم، 1406ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ‏3، ص 218، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن عساکر شافعی، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ‏ج ‏14، ص 249، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[6]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 187 – 188، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[7]. این کتاب نوشته مولى محمد صالح بن‏ آقا محمد(متوفی 1283ق)، و برادرش حاج مولى محمد تقی برغانی قزوینی، معروف به شهید سوم است. آقا بزرگ تهرانی‏، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 21، ص 220 – 221، اسماعیلیان‏، قم، 1408ق.
[8]. گروهى از نویسندگان، موسوعة الامام الحسین(علیه‏السلام)، ج ‏4، ص 596، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزشى، دفتر انتشارات کمک آموزشى، تهران، چاپ اول، 1378ش.
[9]. مانند: «الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد» شیخ مفید؛ «اللهوف على قتلى الطفوف» سید ابن طاوس و ...
islamquest.net
www.bartarinha.ir
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
11 معجزه بعد از عاشورا

11 معجزه بعد از عاشورا

خبرگزاری مهر: در روايات و كتب اهل شيعه و سني آمده است كه بعد از شهادت سالار شهيدان كربلا 11 اتفاق باورنكردني رخ داده كه در نوع خود معجزات شهادت امام حسين(ع) محسوب مي شود.


معتبرترين كتابها، احاديث و روايات معجزاتي را از سالار شهيدان كربلا منعكس كرده اند تا حجت بر آنانيكه راه انكار را بر واقعه كربلا پيش گرفته اند به يقين تاريخي ترين حادثه عالم خلقت پي ببرند. معجزاتي كه حتي در كتاب اهل سنت هم به آن اشاره شده است.


1. برخورد ستارگان آسمان با يکديگر


عن عيسى بن الحارث الكندي مي گويد: هنگامي حسين بن على (عليه السلام) را شهيد كردند، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را مي خوانديم مي ديديم آفتابي كه بر ديوارهاى خانه ها مي تابيد به قدري قرمز بود که گويا چادر هاي سرخ است که بر آن کشيده اند ، و مي ديديم که برخي از ستارگان همديگر را مي زدند (با يکديگر برخورد مي کردند).


منبع: تهذيب الكمال، المزي، ج 6، ص 432 – 433 و تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 5 ، ص 15 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 .


2 . آسمان خون گريه کرد


نضره ازديه گويد: هنگامى كه حسين بن علي (عليهما السّلام) شهيد شدند، آسمان خون باريد و ما همچنان مي ديديم كه تمام اشياء و اسباب ما مملو از خون است.


همچنين جعفر بن سليمان، روايت كرده كه خاله‏ ام، ام سالم، گفت: بعد از شهادت مولا حسين(ع) باراني همانند خون بر ديوارها و خانه ها مي باريد. به من خبر داند که همين باران خون، در خراسان، شام و كوفه نيز باريده است.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 ، 313 و الثقات ، ابن حبان ، ج 5 ، ص 487 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 – 228 .


3 . اشک ريختن آسمان


ابن سيرين گفت: آسمان براي هيچ کسي جز يحيي بن زکريا و حسين بن علي (عليهم السلام) گريه نکرده است.


منبع: سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 225 – 226


4 . تاريک شدن دنيا


خلف بن خليفه از پدرش نقل مي کند که گفت : زماني که امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد ، آن قدر آسمان تاريک شد که هنگام ظهر ستاره هاي آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائي که ستاره جوزا در عصر ديده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ريخت.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 431 – 432 و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 226


علي بن مسهر از جده اش نقل مي كند كه مي گفت: هنگامي كه امام حسين به شهادت رسيد من دختري نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود كه گويا لخته خون بود.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 432 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 226


5 . سرخ شدن آسمان


علي بن مدرك از پدر بزرگش اسود بن قيس نقل مي كند كه گفت: پهنه آسمان پس از شهادت امام حسين به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود كه ما آن را شبيه خون در آسمان مشاهده مي كرديم، علي بن محمد مدائني از وي سؤال كرد: چه نسبتي با اسود داري؟ گفت: او جد مادري من است گفت: به خدا سوگند كه او راستگو و امانتداري بزرگ وميهمان نواز بود.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 432 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 .


يزيد بن ابي زياد مي گويد: من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد و پهنه آسمان قرمز رنگ شد شتري را لشكريان ذبح كردند آتش از گوشتش زبانه مي كشيد.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 434 – 435 و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 313 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 230.


6 . ديوار دار الإماره خون گريه کرد


حدثني أبو يحيى مهدي بن ميمون مي گويد: هنگامى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در برابر ابن زياد نهادند، ديدم كه از ديوارهاى دارالاماره خون جارى مي ‏گشت‏.


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433 – 434 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229 .


7 . گرفتن خورشيد


هنگامى كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، خورشيد گرفت و آن قدر تاريك شد كه هنگام ظهر ستاره‏هاى آسمان ظاهر گرديدند . از اين اتفاق چنين پنداشتم كه قيامت برپا شده است!


منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 228 و تلخيص الحبير ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 84 و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 3 ، ص 337 .


8 . جاري شدن خون تازه از زير سنگ ها


ابو بكر بيهقى از معروف روايت كرده كه وليد بن عبد الملك از زهرى پرسيد سنگ‏هاى بيت المقدس در روز كشته شدن حسين بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى‏ گفت : به من خبر دادند كه در روز شهادت حسين بن علي هر سنگى را كه از زمين بر مي داشتند در زير او خون تازه مي ديدند.


منبع: تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 2 ، ص 305 و تهذيب الكمال، المزي ، ج 6 ، ص 434 و سير أعلام النبلاء، الذهبي ، ج 3 ، ص 314 و تاريخ الإسلام، الذهبي ، ج 5، ص 16 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229


از ام حيان نقل است كه گفت: روز شهادت حسين اسمان سه شبانه روز تاريك شد وهر كس دست به زعفران مي زد دستش مي سوخت و زير هر سنگي در بيت المقدس خون ديده مي شد.


منبع: تهذيب الكمال، المزي ، ج 6، ص 434 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229


9 . خاکستر شدن گياه ورس (اسپرک)


يزيد بن ابي زياد مي گويد: من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد .


منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 434 – 435 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 313 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 230 .


ابن عيينه از مادر بزرگ پدري اش نقل مي كند كه گفت: هنگام شهادت حسين گياه ورس را ديدم كه تبديل به خاكستر شد و در گوشتها آتش مي ديدم.


ورس: همان اسپرك است كه گياهى است شبيه به كنجد با برگ هاى سبز رنگ كه از رنگ آن براى رنگ كردن لباس ها استفاده مي ‏شود و در يمن زياد مي ‏رويد و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گويند .


10. تلخ شدن گوشت شتر غنيمت گرفته شده از امام


جميل بن مره گويد: شترى از لشكرگاه حسين بن علي را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر كرده و طبخ نمودند ، راوى گويد : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده كنند.


منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 306 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 435 – 436 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 16 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 231 .


11 . ديده شدن آتش درگوشت شتر غنيمت گرفته شده


از حميد طحان روايت شده است كه در قبيله خزاعه بودم، از جمله چيزهائى كه از امام حسين عليه السلام چپاول شده بود و به آن قبيله آورده بودند، يك شتر بود. مردم آن قبيله گفتند: اين شتر را نحر كنيم و يا معامله نمائيم ؟ كسى كه شتر را آورده بود گفت: مي خواهم آن را نحر كنيد.


منبع: وقال محمد بن عبد الله الحضرمي: حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي، قال: حدثنا أبو غسان، قال: حدثنا، أبو نمير عم الحسن ابن شعيب، عن أبي حميد الطحان، قال: كنت في خزاعة فجاؤوا بشئ من تركة الحسين فقيل لهم: ننحر أو نبيع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فجعل على جفنة فلما وضعت فارت نارا.
www.bartarinha.ir
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
رندانِ شب‌خیز

رندانِ شب‌خیز

رندانِ شب‌خیز
شب عاشورا یكى از سخت‏ترین شبهایى بود كه بر اهل بیت علیهم السلام گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مى‏ كشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنه‏ هاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود.
سخن از هجران
از على بن الحسین علیهم االسلام نقل شده است كه فرمود: شب عاشورا هنگامى كه پدرم مشغول تمیز كردن شمشیرش بود با خود شعرى زمزمه مى‏ كرد كه معنایش اینست:
اى روزگار اف بر تو باد با این دوستیت، چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را بكشتن میدهى، و از آنها به عوض و بدلى هم قانع نمیشوى خوشبختانه كارها بدست خداى جلیل است و هر زنده ‏اى سالك این راه (اینطور نیست كه بعضى‏ ها به كام مرگ فرو روند و دیگران بمانند).
دو بار سه بار پدرم این اشعار را تكرار كرد من منظورش را فهمیدم و دانستم چه مى ‏گوید، سرشك عبرت گلویم را فشرد ولى از گریه با صدا خوددارى كردم و فهمیدم وقت امتحان فرا رسیده است ولى عمه‏ ام زینب علیهاالسلام همین كه صداى امام را شنید از جاى پرید، دامن بر كشید خود را به امام رساند و گفت:
اى واى كاش خواهرت مرده بود و این حالت را نمى ‏دید، گویا همین امروز شاهد از دست دادن مادرم فاطمه زهرا و پدرم على مرتضى و برادرم حسن مجتبى هستم! اى یادگار گذشتگان! و اى پناه باقیماندگان! امام علیه السلام او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود:
خواهرم ! شیطان حلمت را نبرد. آسمانیان مى میرند، زمینیان نمى مانند، هر چیز جز خدا رفتنى است ، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجایند؟ آنان الگوى من و هر مومنند. خواهر را تسلیت داد و فرمود: خواهرم! تو را به حقى كه بر تو دارم، وقتى شهید شدم، براى من گریبان چاك مزن و چهره مخراش. آنگاه او را به خیمه اش برگرداند.(ارشاد شیخ مفید ص 232)

امام فرمود: اى گروه! من فردا كشته مى شوم، همه شما نیز با من كشته خواهید شد و كسى از شما نمى ماند. گفتند: خدایى را شكر كه كرامت یارى تو را به ما بخشید و افتخار شهادت با تو را نصیب ما كرد. آیا دوست ندارى اى فرزند پیامبر كه ما هم در درجه تو باشیم ؟
در حلقه شیران خدا
ابو مخنف با سند خود از امام سجاد علیه السلام نقل مى كند: پس از بازگشت عمر سعد، عصر بود كه امام یاران خود را جمع كرد. در حالى كه بیمار بودم ، نزدیك شدم تا بشنوم. شنیدم كه پدرم به اصحاب خویش ‍ مى فرمود:
اى خانواده ام ! اى پیروانم ! این شب را مركب خویش گیرید خود را نجات دهید. آنها كسى جز من را نمى خواهند و اگر مرا بكشند به فكر كشتن شما نخواهند بود. خدا رحمتتان كند! خود را نجات دهید، شما آزادید و بیعت و عهدم را از شما برداشتم.
برادران و فرزندان و بردار زادگانش گفتند: چنین نمى كنیم كه پس از تو زنده بمانیم. خدا هرگز آن روز را نیاورد. عباس بن على علیهماالسلام بود كه به این سخن آغاز كرد، دیگران نیز پس از او چنان گفتند.(تاریخ طبرى ، ج 3، ص 315)
امام فرمود: اى گروه ! من فردا كشته مى شوم، همه شما نیز با من كشته خواهید شد و كسى از شما نمى ماند. گفتند: خدایى را شكر كه كرامت یارى تو را به ما بخشید و افتخار شهادت با تو را نصیب ما كرد. آیا دوست ندارى اى فرزند پیامبر كه ما هم در درجه تو باشیم ؟ فرمود: خدا جزاى خیرتان دهد. درباره آنان دعا كرد.در بعضى از مقاتل نوشته‏ اند شب عاشورا كه لشكر ابن سعد آرامش خاطر و عبادت ابى عبدالله علیه السلام و یارانش را دیدند مجذوب آنها شده و حدود سى و دو نفر همان شب از لشكر ابن سعد جدا و به یاران حسین علیه السلام پیوستند.(لهوف سید بن طاووس)
تا آخرین نفس ایستاده ایم
پس از آن به اصحاب و یاران خود دستور داد خیمه ‏ها را كه پراكنده بودند نزدیك یكدیگر قرار بدهند تا بتوانند همه از یك سو دشمن را ببینند و باز دستور داد پشت خیمه‏ ها خندقى حفر كنند و در آن مقدارى هیزم ریخته، آتش زنند تا مسیر حمله فقط از یكسوى باشد و دشمن هنگام جنگ نتواند ناگهان بر خیمه ‏ها حمله برد پس از آنكه كارها را ترتیب داد به خیمه خود برگشت. (تاریخ طبرى ج 7 ص 324)
نیمه شب از خیمه بیرون آمد و پشت خیام در اطراف بیابان تمام پستیها و بلندیها و راهها گردنه‏ ها را جستجو و بررسى كرد. در تمام این موارد، نافع بن هلال جملى پشت سر حضرت از او حفاظت مى‏ كرد. ابى عبدالله علیه السلام از او سوال كرد: چرا او را همراهى مى‏كند؟
نافع گفت: بیرون آمدن شبانگاه تو به طرف لشكرگاه این طغیانگر نگرانم ساخت. فرمود: هلال ! بیرون آمده و این تپه و بلندیها را بررسى مى كنم تا مبادا پناهگاهى براى حمله به خیمه گاه ما در روز نبرد باشد. آنگاه در حالى كه دست چپ مرا گرفته بود برگشت فرمود: به خدا كه این همان وعده تخلف ناپذیر است. سپس فرمود: نافع ! نمى خواهى از بین این دو كوه، هم اینك راه خود را گرفته و بروى و خود را نجات دهى؟ نافع به پاى حضرت افتاد و عرض كرد: مادر نافع به عزایش بنشیند، سرورم! شمشیرم را به هزار خریدم . از تو جدا نمى شوم تا آنكه این دو از بریدن و رفتن باز مانند.
آنگاه از من جدا شد و به خیمه خواهرش رفت. به امید آنكه زود بیرون آید كنار خیمه ایستادم. نشست و با خواهر محرمانه سخن گفت. چیزى نگذاشت كه زینب کبری به گریه افتاد و صدایش بلند شد: واى برادرم ! شهادت تو را مى بینم... شهادت این جوانان برگزیده و ماههاى بنى هاشم بر من سخت است. آنگاه پرسید: آیا یارانت را آزموده اى ؟ من بیم دارم هنگام نبرد، تو را تنها گذارند.
امام گریست و فرمود: به خدا قسم آنان را آزموده ام. آنان جز دلیرمردان نجیب نیستند كه همچون انس كودك به شیر مادر، با مرگ مانوس و همدمند.
چون نافع آن سخنان را شنید، دلش سوخت و گریست و راه خود را به طرف خیمه حبیب بن مظاهر انداخت. او را دید كه نشسته و شمشیرش در دست اوست. سلام داد و بر در خیمه نشست.حبیب پرسید: نافع ! براى چه بیرون آمده اى؟ نافع ماجرا را گفت.حبیب گفت: به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همین شبانه بر آنان مى تاختم. نافع گفت: حبیب من ! حسین را در حالى نگرانى خواهرش نزد وى گذاشتم. فكر مى كنم زنان دیگر هم مثل زینب در حسرت و بیم،باشند. مى خواهى یارانت را جمع كنى و با زنان سخنى بگویى كه دلشان آرام شود و بیمشان برود؟
امام علیه السلام او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود: خواهرم ! شیطان حلمت را نبرد. آسمانیان مى میرند، زمینیان نمى مانند، هر چیز جز خدا رفتنى است، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجایند؟ آنان الگوى من و هر مومنند
حبیب بی درنگ بپاخاست و با صداى بلند یاران امام را كه در خیمه‏ها بودند صدا كرد، همه بسان شیر غرنده از خیمه‏ ها بیرون پریدند.
وى به بنى هاشم گفت: شما به خیمه هایتان برگردید، چشمانتان بى خواب مباد! آنگاه سخنان نافع را به بقیه اصحاب گفت. همه آنان در جواب گفتند: بخدائى كه بر ما منت گذاشته و ما را چنین افتخارى داده سوگند، اگر در انتظار فرمانش نبودیم از همین لحظه با شمشیرهاى خود بر دشمن حمله مى ‏كردیم...حبیب گفت:پس با من بیایید. چون كنار خیمه بانوان رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم كرد و گفت:
اى دختران رسول الله و اى حرم پیغمبر خدا! اینان جوانان فداكار شما و این شمشیرهاى براق آنها است، هم قسم خورده‏اند آنها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما، و این نیزه‏هاى تیز و بلند غلامان شما است كه همه قسم شده‏اند آنها را فرو نبرند مگر در سینه‏ هاى مخالفین شما.امام حسین علیه السلام به زنان فرمود: نزد آنان بیرون روید اى خاندان خدا.
زنان همه بیرون آمدند، در حالى كه نالان بودند و مى گفتند: اى پاكمردان! از دختران پیامبر خدا و بانوان امیرالمۆمنین دفاع كنید: ایها الطیبون حاموا عن بنات رسول الله و حرائر امیرالمومنین.
چون سخن بانوان بگوش این رادمردان رسید با صداى بلند گریه كردند آنچنان كه گوئى زمین مى‏لرزد.(الدمعة الساكبة، ج 4، ص 273)----------------------------
منابع:
مقتل الحسین علیه السلام، سید عبدالرزاق مقرم‏، ترجمه عبدالرحیم عقیقى بخشایشى
مقتل امام حسین علیه السلام، گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم علیه السلام، ترجمه جواد محدثى.
www.beytoote.com
 
بالا