بناهای تاریخی ایران وجهان(جامـــع)

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان زایش زرتشت
ر قوم و ملتی، جدای از روایت‌ها و منابع مستند علمی یا تاریخی، داستان‌ها و باورهایی نیز در سرگذشت زایش، زندگی و مرگ پیامبران و بزرگان خود دارد. هر چند كه چنین داستان‌هایی كمتر می‌توانند در پژوهش‌های علمی و تاریخی مفید باشند، اما اهمیت بیشتر آنها در بررسی احساسات و اندیشه‌ورزی و آرمان‌های مردمان پدید‌آورنده آن، نهفته است.

داستان زایش زرتشت (كه در برخی از متون پهلوی و تاریخ‌نامه‌های سده‌های میانه، به ششم فروردین‌ یا خرداد‌روز از فروردین‌ماهِ سده سوم پیش از اسكندر منسوب است)، سرشار از اندیشه‌های زیبا و باشكوه و آشتی‌جویانه ایرانیان است. هیچ سخن و تفسیری نمی‌تواند خواننده را بیشتر از درك و دریافت خود از این داستان شگفت و آكنده از آفرینش‌های ناب هنری، یاری رساند. این نگارنده، داستان زایش فرخنده زرتشت را از اشاره‌های پراكنده‌ای كه در متون ایرانی بدان شده است را به كوتاه‌ترین شكل ممكن در اینجا می‌آورد:
فرّه زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ، آن فره سپند و مینوی را به «فروغ بیكران» فرا سپرد. فروغ بیكرانه، آن فره درخشانِ مینوی را به خورشید داد و خورشید آنرا به ماهِ آسمان شب‌های ایران سپرد. ماه، آن فره را به ستارگان پرنور ارمغان كرد و ستارگان آنرا به آتشی كه در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) می‌سوخت، فرو فرستادند. بدان هنگام كه زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت، چنان درخشان بود كه جام آتشدان بی‌نیاز از هیزم و خوراك فرا می‌سوخت و شعله برمی‌كشید. فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایش‌یافته را چنان درخشان می‌كند كه بمانند ماه بر روی زمین می‌درخشید.
از دیگر سوی، فُـروهر/ فَـروَهَـر زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا. از آنجا بمانند فره او، به فروغ بیكران راه می‌یابد. بهمن و اردیبهشت (اندیشه نیك و بهترین راستی)، آن فروهر خجسته را از فروغ بیكران به شاخه همیشه سبز درختچه مقدس «هـوم» كه بر بلندای چكاد كوهی روییده بود، باز می‌سپارند. یك جفت پرنده آماده جفت‌گیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ كوه برمی‌چینند و به آشیان خود می‌برند، آشیانی بر بالای درختی بزرگ و كهنسال و خشكیده كه بر كرانه رود مقدس «دائیتیا» جای داشت. پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشكیده را به ناگهان و به یكپارچگی سبز و زنده می‌كند و برای همیشه سرسبز می‌دارد.
آنگاه كه «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و «دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان می‌آیند؛ پوروشسپ، شاخه‌ای از آن هوم زندگی‌بخش را از فراز درخت پیر، می‌چیند و به دوغدو ارمغان می‌كند. دوغدویی كه پیش از این دربردارنده فره زرتشت بود، اكنون فروهر او را نیز در آغوش دارد.
اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود. اهورا آن گوهر را به باد می‌سپارد. باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر می‌دارد. ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران می‌كند و باران، دانه‌دانه بر زمین بهاری تازه‌شكفته‌ای فرو می‌افتد كه چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است. گوهر تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه می‌یابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی فرو می‌نهد تا از آغوشش برویند و خوراك گاوان دوغدو شوند. دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی كه تا آن زمان نزائیده بودند.
پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه سبز گیاه، به شیر گاو راه می‌یابد. دوغدو، گاو را می‌د‌وشد و دارنده گوهر تن زرتشت نیز می‌شود. اكنون دوغدو، هم دارنده فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است. او هوم سبز و شیر سپید را به دستان پوروشسپ باز می‌سپارد تا آنها رابا هم بكوبد و درآمیزد. نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده را هر دو می‌آشامند و اكنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام می‌گیرند.
ماه‌ها از آن فرخنده روز می‌گذرد. سه روز مانده به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا می‌گیرد و به هنگام زایش او، «آناهیدِ» همیشه توانا و «اَشـی» نیك، نوازشش می‌كنند و زرتشت در روی آنان و در روی پدر و مادر می‌خندد.
آنگاه اشی نیك آوازی فرا می‌شنود و می‌گوید: «كیستی ای كه سرودت به گوش من نازنین‌تر از همه سرودهاست؟» آنگاه پاسخ فرا می‌آید: «او زرتشت است! او كه هنگام زادن و بالندگی‌اش، آبها خشنود شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است.»
این است داستان شگفت و زیبای زایش زرتشت در باورهای ایرانیان. سندی ناب و بی‌همتا از احساسات پاك و دوست‌داشتنی نیاكان دور هنگام ما. سرگذشت غرورانگیزی كه هیچگاه دستمایه آفرینش‌های هنری امروز ما نشده است. داستان زایش زرتشت برای هنرمندان بزرگ ما چه چیزی كم دارد؟
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کتیبه پنجم داریوش شاه در شوش
داریوش بزرگ، کتیبه‌های فراوانی در شهر شوش به دست آمده است که بر روی سنگ‌های مرمرین، پاستون‌ها، لوح‌های گلین و یا بر آجر نگاشته شده‌اند. بیشتر این کتیبه‌ها، مانند دیگر نبشته‌های هخامنشی به سه خط و زبان فارسی باستان، عیلامی و بابلی هستند. متن زیر گزارش فارسیِ یکی از مهمترین کتیبه‌های داریوش بزرگ، یعنی کتیبه پنجم او در شوش (DSe) است که در آن اندیشه‌های داریوش در زمینه صلح‌جویی و همبستگی سرزمین‌ها، آبادانی و سامان شهرها، پاسداشت ناتوانان، پایندگی میهن و بسا نکات مهم دیگر آمده است. این کتیبه کوتاه، همراه با نویسه اصلی میخیِ فارسیِ باستان، آوانوشت و برخی توضیحات از سوی این نگارنده در دست چاپ است و ترجمان آسان‌خوانِ آن در اینجا منتشر می‌شود.
بند 1 خدای بزرگ است اهورامزدا؛ که بیافرید این زمین را؛ که بیافرید آن آسمان را؛ که بیافرید آدمی را؛ که بیافرید از برای آدمی شادی را؛ که داریوش را شاهی فرا داد. یک شاه از بسیاران، یک فرمانروا از بسیاران.
بند 2 من داریوش، شاه بزرگ، شاهانْ شاه، شاه سرزمین‌هایی با گوناگون مردمان، شاه در این زمین بزرگ، پهناور و دورکرانه. پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی، پسر پارسی، یک آریایی، آریایی‌تبار.
بند 3 گوید داریوش شاه: بخواست اهورامزدا، این است سرزمین‌هایی که جز از پارس دارم. آنانرا فرمان راندم. مرا خراج گذاردند. آنچه گفتِ من به آنان بود، چنان کردند. قانون من آنانرا پایید: ماد، خوزیه، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، سیستان، آراخوزی، ثَتَه‌گوش، مَکا، گندارَه، هند، سکاییانِ هوم‌نوش، سکاییانِ تیز خود، بابل، آشور، اّرَبیه (عربیه)، مصر، ارمنیه، کاپادوکیه، اسپارت، یونانیان این سوی دریا و آن سوی دریا، اسکودر، حبشیان، کاریان.
بند 4 گوید داریوش شاه: بسا بد کرداری شده بود، من به نیکی گردانیدم. سرزمین‌ها به دیگری بر می‌تاختند و یکی دیگری را فرو می‌کوبید. من بخواست اهورامزدا چنان کردم که یکدیگر را نکوبند. هر کدام در ماندگاه خود هستند. از این قانون من بیمناکند که: زورمند، ناتوان را نمی‌کوبد و نابود نمی‌کند.
بند 5 گوید داریوش شاه: بخواست اهورامزدا، بسا کارها که نابسامانیده شده بود؛ من آنرا بسامانیدم. گذر زمان، باروی شهر . . . را برافکنده بود و بازساخت نشده بود؛ من بنیان باروی دیگری برآوردم. چنان که مانَد تا آینده‌ها.
بند 6 گوید داریوش شاه: اهورامزدا و دیگر بغان، بپایند مرا و نوشتارهای مرا و خانه/ میهن مرا.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوستای کهن
همراه با فرضیه‌هایی پیرامون نجوم‌شناسی بخش‌های کهن اوستا
كتاب «اوسـتـا»، كهن‌ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان، بارها و بارها دچار آسیب‌های زمانه شده است. تا آنجا كه اطلاعات تاریخی در دست است، یكبار در روزگار یورش نظامی و فرهنگی اسكندر مقدونی به سرزمین ایران و سوزاندن و نابودی اوستایی كه متن اصلی آن بر روی دوازده هزار پوست گاو نبشته شده بود؛ حتی اگر رقم دوازده هزار مبالغه‌آمیز به نظر برسد، اما به هر حال كتاب اوستا آنقدر بزرگ بوده است كه نویسندگان و مورخان پهلوی و اسلامی بدون ابراز تردید این رقم بزرگ را در آثار خود بیاورند. و بارهای دیگرِ نابودی بخش‌های وسیعی از اوستا –آنگونه كه گفته شده است- در هنگامه یورش اعراب و مغول به سرزمین ایران روی داده است. اما اگر منصفانه قضاوت كنیم نباید این نكته غم‌انگیز را فراموش كنیم كه بخش‌های شایان توجهی از اوستا بر اثر بی‌توجهی خود ما ایرانیان از بین رفته و به دست فراموشی سپرده شده است. از آثار ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگانِ همزمان او به درستی دریافته می‌شود كه بخش‌هایی از اوستا كه امروزه در دسترس نیستند، در زمان آنان موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آن استناد كرده‌اند. از سوی دیگر این نكته را نیز نباید نادیده انگاشت كه اوستا مجموعه‌ای از نوشتارهای گوناگون بوده است و بخش‌هایی از این نوشتارها كه رویكردی علمی و دانشی داشته‌اند –بر اثر بی‌توجهی عمومی- زودتر از بخش‌های دینی كه بیشتر مورد توجه همگان قرار می‌گیرد، از بین رفته و فراموش شده‌اند.
آسیب‌های وارد شده به كتاب اوستا، تنها شامل بخش‌های از بین رفته نمی‌شود؛ بلكه اضافات و تغییرات عصر ساسانی نیز از جمله این آسیب‌ها به شمار می‌رود. این تغییرات به منظور تطبیق متن اوستا با اعتقادات ساختگی دینی زرتشتی ساسانیان – كه تفاوتی قابل ملاحظه با «آیین زرتشت» داشته است، به عمل آمده است.
به این ترتیب و در مجموع كتاب اوستایی كه امروزه به دست ما رسیده است، از نظر زمانی به سه بخش متفاوت تقسیم می‌شود:
- بخش یكم شامل «اوسـتـای كـهـن» كه موضوع كتاب حاضر را تشكیل می‌دهد و مضامین آن از نظر زمانی متعلق به روزگار پیش از زرتشت (پیش از حدود دو هزار و هشتصد سال پیش) است؛ اما نگارش آن متعلق به عصرهای پس از زرتشت است و هنگام این نگارش و بازنویسی دگرباره، تا اندازه‌ای مضامین و باورهای جدیدتر را به متن‌های كهن اضافه كرده‌اند. در این كتاب كوشش شده است تا بخش‌های كهن اوستا از اضافه‌های جدیدتر تفكیك شده و مورد بررسی قرار گیرند. هر چند كه هنوز با قاطعیت نمی‌توان گفت كه این تفكیك كاملا به درستی انتخاب شده است. این امكان وجود دارد كه در پژوهش‌های بعدی در تفكیك متن‌های كهن و جدید اندكی تجدیدنظر صورت گیرد.
- بخش دومِ اوستا از نظر زمانی شامل «گـاتـهـا» است كه سروده‌های مینوی شخص زرتشت، پیام‌آور بزرگ ایرانی به شمار می‌رود كه هر چند از نظر مضمون پس از اوستای كهن سروده شده است؛ اما از نگاه زبان و نگارش، كهن‌ترین بخش اوستای موجود است.
- بخش سوم اوستا از نظر زمانی شامل یـسـنـا، یـشـت‌های جدید، ویـسـپـرد، ونـدیـداد و خـرده اوسـتـا است كه همگی جزو اوسـتـای نـو به حساب می‌آیند. اما نباید از این نكته غافل بود كه بسیاری از مضامین همین بخش‌های جدید نیز برگرفته و اقتباس شده از باورها و نوشتارهای كهن است؛ اما این آمیختگی به حدی است كه امكان تفكیك را امكان‌پذیر نمی‌سازد. به عنوان نمونه می‌توان از داستان جمشید در وندیداد نام برد كه یكی از كهن‌ترین داستان‌ها و باورها و نوشتارهای ایرانیان است، اما شكل نگارشی كهن آن كاملا دگرگون شده و تغییر اساسی یافته است.
همانگونه كه گفته شد در كتاب حاضر به «اوستای كهن» پرداخته شده است. اوستایی كه هر چند نگارش آن جدیدتر است، اما سرایش آن به حدود چهار تا سه هزار سال پیش باز می‌گردد. توجه به این متن‌های كهن ما را با اندیشه‌های نیاكان دورهنگام خود آشنا می‌سازد؛ به پیروی آنان از راستی، به احترام آنان به باورها و اعتقادات دیگران، به زندگی صلح‌آمیز با دیگران، به آرزو و دعا برای همه مردم، به ستایش و گرامی‌داشت همه مظاهر طبیعت بر روی زمین و بر آسمان، به احترام فراوان برای كار و كوشش، به ارزو برای خرمی و بالندگی میهن، و بسیاری نكات جالب دیگر كه خواننده دقیق و علاقه‌مند به آن پِی خواهد برد و در مقاله‌ها و گزارش‌های بسیار به آنان خواهد پرداخت.
یكی از ویژگی‌های مهم اوستای كهن، ریشه‌های نجومی بسیاری از باورها و نام‌های یاد شده در آن است. نگارنده كوشش كرده است تا در حد بضاعت و توانایی خود به این نكته مهم اما فراموش شده بپردازد و نشان دهد كه باورهای پیشینیان ما تا چه اندازه برگرفته از رویدادها و رخدادهای كیهانی بوده است. بی‌گمان این آغاز راه است و آرزومندم تا در آینده بتوان با یاری دوستداران باستان‌ستاره‌شناسی ایرانی، متنی شایسته بزرگی و عظمت اندیشه نیاكان فراهم آورد.
مطالب این كتاب، پیش از انتشار، در تابستان سال 1381 و در جلسه‌های سخنرانی نگارنده در بنیاد فرهنگی جمشید در تهران، بازگو شده است. در اینجا لازم می‌دانم از همه حاضران این نشست‌ها كه برخی از آنان موضوع را با علاقه پیگیری می‌كنند (به ویژه جناب آقای مهندس کیخسرو کیخسرو زاده که متن هر سخنرانی را در جزوه‌هایی برای دوستداران تکثیر می‌کردند) و نیز از هیئت امنا و یاریگران بنیاد جمشید كه این نشست‌ها زیر چراغی انجام شد كه آنان برافروخته بودند، سپاسگزاری كنم.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش چهارم (كرده چهارم)

30 می‌ستاییم «فروهر»های نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در دوستی پاك‌نهاد و نیك‌كردارند؛ آنان كه از گفت‌و‌شنودهای بسیارشان بهره‌ها خواهد بود؛ آنان كه مردمان را نمی‌آزارند؛ مردمانی كه فروهرها را ، نیكان را، رازداران را، تیز نگرندگان را، چاره‌اندیشان را، نامداران را، و در نبرد پیروزمندترینان را، آزرده نكرده باشند.

«پیـروان راستـی» در همـه جـای این كتاب بـرای واژه اوستـایـی «اَشَـوَنـان» (پیروان «اَشَـه») برگزیده شده است. اَشَـه خود معنایی بس گسترده دارد: راستی، درستی، پاكی، حق، سامان و نظام و قواعد حاكم بر هستی، بخشی از كاركردها و معانی آن است و تاكنون واژه‌ای كه تمام و كمال معـادل «اَشَـه» و «اَشَـونـان» باشـد، پیشنهاد نشـده است. ما در اینجا واژه «راستی» با مفـهوم گستـرده آن را بطور مـوقت به جای «اَشَـه» و «پیروان راستی» را به جای «اَشَـوَنان» برگزیده‌ایم. برضد «اَشَوَن»، «دُرْوَنْد» (در اوستا «دْرِگْوَنْتْ») به معنای پیرو دروغ قرار دارد. دروغ نیز دامنه بدی‌هایی بیشتر از معنای امروزی آن را در بر می‌گیرد.

بخش پنجم

31 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه از آن بالا با اراده‌ای نیرومند با دشمنان می‌ستیزند؛ آن بسیار توانایان كه از آن بالا در هنگامه نبرد، بازوان زورمند دشمنان بدخواه را فرو می‌كوبند.

بخش ششم

32 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه پیمان‌شناس، دلاور و نیرومندند؛ آنان كه در برابر آزار دشمنان، ما را پناه می‌دهند؛ آن بخشایشگران مینوی درمان‌بخش، كه از داروی «راستی» بهره‌مندند؛ آنان كه پهناورند همچو زمین، كه درازناكند همچو رودها، كه فرازمندند همچو خورشید.

بخش هفتم

33 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه به چالاكی و دلاوری و رزم‌آوری و بسا هراس‌انگیز، ستیزه دشمنان را – چه دیو و چه مردم- در هم می‌شكنند و فـرو می‌كـوبند؛ آنان كه به خواست خود یـورشِ جنگـاوران را بر می‌اندازند.

34 شما ای تـوانـاترین! می‌بخشایید بهترین نیـكی‌های خود را و پیروزمنـدی و چیرگی اهـورا آفریده خود را به همه سرزمیـن‌هایی كه در آن جای‌ها نیكی‌های شما را به بدی نكشاندند؛ آنجا كه شما خوشنودیـد و نرنجیده‌اید و آزرده نشده‌اید؛ آنجـا كه شما را سـزاوار ستـایش و شایسته نیایش می‌دانند و در آنجا راه برگزیده خود را می‌پیمایید.

بخش هفتم

35 می‌ستاییم فـروهـرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آن نام‌آورانِ در نبرد پیـروزمنـد و سپردارانِ بسا نیرومند كه از راه راسـتی به كژی نگرایند؛ آنان كه به این هر دو یاری می‌رسانند، هم به آن كه از پس می‌تازد و هم به آن كه از پیش می‌تازد؛ هر دو بانگ یاری‌خواهی بر آورده‌اند، آن یك برای چیرگی و این یك برای رهایی.

36 فروهرها به آن جایی بیشتر روی می‌كنند كه در آن جا مردانِ پیرو راستی بیشتر باشند؛ كسانی كه با راستی، بیشتر پیوند دارند؛ آن جایی كه دَهِـش‌های بـزرگ باشد؛ آن جایی كه پیـرو راستی، بیشتر خوشنود شده باشد.

بخش هشتم

37 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان سپاهی انبوه بیارایند با رزم‌افزارهای به كمر بسته، با درفش‌های درخشانِ برافراشته. آنانند كه پیش از این و به هنگام نبردهای «خْـشْـتاوی»های دلاور با «دانو»ها فرا می‌رسیدند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خشتاوی» و «دانو» نامِ منسوب به دو خاندان ایرانی است و آگاهی بیشتری در باره آنان در دست نیست.

38 شمایید در هم شكننده یورش پیشینِ «دانو»های تورانی؛ شمایید در هم شكننـده آزار پیشینِ «دانـو»های تورانـی؛ از پرتوِ یاری شما بود، بسیار نیرومندی پیشینِ «كَـرْشْـنَـزْ»ها و «خْـشْـتـاوی»های دلاور و «سوشیانت»‌های دلیر، آن نام‌آوران پیروزمند. از یـاری شما بود، كه بیشتر از ده هزار پناهگاه‌های سرداران «دانو»ها فرو كوبیده شد.

«کرشنز» نیز نام یكی دیگر از خاندان‌های ناشناخته ایرانی است. واژه «سوشیانت» ظاهراً به دوره‌های جدیدتر مربوط می‌شود اما مفهوم سوشیانت به هر دو معنای «سود‌بخش» و «رهایی‌بخش» به دوران‌های كهن‌تر باز می‌گردد. در این بند و بند پیش از آن به برخی از كهن‌ترین نبردهای ایرانیان و تورانیان اشاره شده است كه در هیچ كجای دیگر اوستا در باره آن سخنی رانده نشده است.

بخش دهم

39 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه هر دو سوی سپاه آراسته دشمن را در هم می‌شكنند و میانش را می‌شكافند؛ آنان كه به چالاكی به یاری مردان نیك می‌شتابند و بدكرداران را در تنگنا می‌افكنند.

بخش یازدهم

40 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آن توانایان، دلاوران، پیروزمندان، آن كامیابانِ در نبرد؛ آنان كه گاه بخشنده آسایشند و گاه تاخت‌و‌تاز و تكاپو كنند. آنان كه «سْـرَوَشِـمْـنَـه» (؟) و كالبدی شایسته و روانی برازنده دارند؛ آن پاك‌نهادانی كه یاری‌خواهان را پیروزی دهند و آرزومندان را كامروا كنند و بیماران را تندرستی بخشند.

42 آنگاه كه از آنان یاری‌خواهی شود، به شتاب نیروی اندیشه از فراز آسمان فرود می‌آینـد. آنـان با همراهی نیروی نیك‌ساخته و پیروزی اهورا آفریده و برتری چیره شونده و با بهره‌ای خواهند آمد كه بخشنده گرانبهاترین‌ها و آورنده شكوهی هستند كه بسا گرامی و فرخنده و برای در بر داشتنِ بهترین راستی، برازنده ستایش و شایسته نیایش است.

43 آنان در میان زمین و آسمان «سَـتَـویس» (احتمالاً ستاره سهیل) را به گردش در می‌آورند تا باران بباراند، بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود تا باران بریزاند و گیاهان برویاند؛ برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمین‌های ایرانی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی.

این بند كهن‌ترین و نخستین جایی است كه نام «ایران» و «سرزمین‌های ایرانی» و كوشش فروهر نیاكان برای «نگهداری ایران» آمده است. جانوران پنجگانه كه در اوستا به شكل «گِـئوش پَـنْـچو» آمده است، عبارتند از: آبزیان، خزندگان، پرندگان، جانوران آزاد صحرایی، و چرندگان. واژه «گِئوش» به معنای «گاو» در تركیب «گِئوش پَنچو» نشان می‌دهد كه این كلمه بجز نام حیوان معروف، نام عمومی همه جانوران به شمار می‌رفته است. همچنین نگاه كنید به پانویس بند 3 تشتر یشت.

44 در میان زمین و آسمان، آن «سَتَـویس» زیبا و درخشان و پر فروغ، راه می‌پیماید، باران می‌باراند، بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود، باران می‌ریزاند، گیاهان می‌رویاند، برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمین‌های ایرانی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی.

بخش دوازدهم

45 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه با كلاه‌خودِ فلزی، با رزم‌افزار فلزی، با سپر فلزی، در میدان نبرد چه با شكوه می‌رزمند، آنان كه برای فرو كوفتن هزاران دیو، دشنه‌های آخته برگرفته‌اند.

46 اگر بادِ وزنده بوی مردان رزم‌آور را به میان آنان آورد، آنان به سوی آن رزم‌آورانی كه باید پیروز شوند، می‌شتابند. به آن سویی كه پیش از بركشیدن شمشیرها و بر آوردن بازوها، خواستِ فروهرهای نیك و گرامی و توانا را بر آورده باشند.

47 هر یك از دو گروه كه در آغاز با باوری پاك و بی‌آلایش، آنان را نماز برند، فـروهـرهای تـوانـای پیـروان راستـی با همـراهی مهـر و رَشْـن و «دامـوئیـش اوپَـمَـنَـه» و با همراهی بادِ پیروزمند، به یاری آنان می‌شتابند.

«رَشْن» ایزد دادگری و دارنده ترازوی دادورزی است و در اوستا غالبا با صفت «راست‌ترین» از او یاد می‌شود. هر چند كه احتمال می‌رود نام او از افزوده‌های جدیدتر باشد. «داموئیش اوپَمَنَه» نام ایزدی از یاران مهر است و از این تركیب به تقریب معنای «توانایی دور راندن نابكاران توسط خردمندان» به دست می‌آید.

48 آنان به یك زخم براندازند همه دشمنان را؛ پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها، ده‌هزارها صدهزارها؛ برای آن رزم‌آورانی كه فروهرهای توانای پیروان راستی با همراهی مهر و رَشْن و «داموئیش اوپَـمَـنَـه» و با همراهی باد پیروزمند، به یاری آنان می‌شتابند.

بخش سیزدهم

49 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در هنگام «هَـمَـسْـپَـتْـمَـدَم» از آرامگاه‌های خود به بیرون می‌شتابند و در ده شب پیاپی در اینجا برای آگاهی یافتن به سر می‌برند.

«همسپتمدم» نام گاهنبار و جشن پایان زمستان و آغاز بهار.

50 كدامین كس ما را خواهد ستود؟ كدامین كس ما را ستایش خواهد نمود؟ كدامین كس ما را خواهد سرود؟ كدامین كس ما را خوشنود خواهد ساخت؟ كدامین كس با دست پُر دهشی كه بخشنده را به آیین راستی می‌رساند، ما را با شیر و پوشاك خواهد پذیرفت؟ نام كدام یك از ما را او خواهد ستود؟ از میان ما، او روان كدام یك از ما را بر خواهد گزید و ستایش خواهد كرد؟ به كدام‌ یك از ما، او این دهش‌ها را پیشكش خواهد كرد تا خوراكی‌های همیشه نكاستنی و جاودان ارمغانش باشد؟

51 مردی كه آنان را با دست بخشش و با شیر و پوشاك و با نیكی‌هایی كه بخشنده را به راستی می‌رساند، بستاید؛ از برای چنین كسی آن فروهرهای توانای پیروان راستی، كه خوشنود و نیازرده و نرنجیده‌اند، چنین آرزو می‌كنند:

52 بهره‌مند باد این خانه از انبوه ستوران و مردمان! بهره‌مند باد از اسب تندتاز و گردونه استوار؛ برخوردار باد از مرد پایدار انجمنی، مردی كه همواره ما را با دست دهش و با شیر و پوشاك و با نیكی‌هایی كه بخشنده را به راستی می‌رساند، می‌ستاید.

بخش چهاردهم

53 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند وپاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه آب‌های مزدا آفریده را در جویبارهای زیبا روان ساختند؛ آن آب‌هایی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و روان نبودند.

54 اینك آن آب‌ها در جویبار‌های مزدا آفریده و به سوی جای‌هایی كه فرشتگان برگزیده‌اند و به سوی ریـزشگـاه‌هـایی‌كه از پیش گزیده شده‌اند، روانند.

بخش پانزدهم

55 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنـان كه گیاهان بارور را در پردیس‌های زیبا بنشاندند؛ آن گیاهانی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش، دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و رویان نبودند.

56 اینك آن گیاهان در راه‌های مزدا آفریده و در جای‌هایی كه فرشتگان برگزیده‌اند و به هنگامی كه از پیش برگزیده شده، رویانند.

بخش شانزدهم

57 می‌سـتاییم فـروهـرهای نیرومنـد و پاك و تــوانای پیروان راستی را؛ آنان كه ستارگان و ماه و خورشید و فروغ بی‌پایان را در راه‌هایی پاك رهنمون شدند؛ آنان كه پیـش از این و از بیـمِ ستیـزه و یـورش دیـوان، بر جای‌های خود ایستاده و گردشی نداشتند.

58 اینك آنان به پایان راه گرائیده‌اند تا در روزگار فرخنده تازه شدنِ جهان، به واپسین جایگاه گردش خود در رسند.

بخش هفدهم

59 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از دریای فراخكرتِ درخشان پاسبانی می‌كنند.

در باره دریای «فراخكرت» (در اوستا «وُئوروكَشَه») نگاه كنید به پانویس بند 3 آبان یشت.

بخش هجدهم

60 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از ستاره هَـفْـتـورَنـگ (احتمالاً صورت فلکی خرس بزرگ) پاسبانی می‌كنند.

بخش نوزدهم

61 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك‌ و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از پیكـر سـام‌ گرشاسپِ گیسو بلندِ گرزدار پاسبانی می‌كنند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
«گرشاسپ» پهلوان بزرگ ایرانی از خاندان «سام» و دارنده فَـرِّ جمشید است. «گرشاسپ» در اوستا معادل رستم در شاهنامه به شمار می‌رود. او در باورهای ایرانی از یاران سوشیانت و نیز از جاودانان است. در باورها، گرشاسپ در دشت «پیشینَه» یا «پیشینَـنْـگْهْ» (در جنوب افغانستان امروزی) به خواب رفته در حالیكه هزاران فروهر پیروان راستی از او در خواب مراقبت می‌كنند و فَـرِّ او در بالای سرش در آسمان جای گرفته است. هر زمان اژی‌دهاك از خواب برخیزد و به سرزمین‌های ایرانی گزند رساند، گرشاسپ نیز بر می‌خیزد و او را فرو می‌كوبد. واژه «گَئِـسو» در اوسـتا را با معانـی گیـسوی مجعد یا چین‌دار یا تابدار یا بافته شده هم احتمال داده‌اند.

بخش بیستم و یكم

63 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در سوی راست سردار سپاهیان می‌رزمند؛ اگر آن سردار، پیرو راستی باشد و اگر آن فروهرهای توانای پیروان راستی از او خشمگین و ناخشنود نباشند و از او نرنجیده و نیازرده باشند.

بخش بیست و دوم

64 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه بزرگتر، توانمندتر، دلاورتر، نیرومندتر، پیروزمندتر، درمان‌بخش‌تر و سودمنـدتر از آنند كه در سخن گفته آید.

65 آنگاه كه آب‌ها با فَرّ مزدا آفریده از دریای فراخكرت پراكنش یابند، فروهرهای توانای پیروان راستی‌ بر می‌خیزند. چند چندین صدها، چند چندین هزارها، چند چندین ده هزارها.

66 تا هر یك از آنان برای خانواده خود، روستای خود، دهستان خود و كشور خود، آب فراهم آورد و چنین گوید: “آیا كشور ما باید خشك و ویران شود؟”

67 آنان در هنگام كارزار برای سرزمین و خانه خود می‌رزمند؛ در آن جایی كه خانه و كاشانه داشته‌اند؛ به آن گونه كه گویی دلاورمردی با رزم‌افزارِ به كمر بسته، از دارایی‌های فراهم آورده خود، نگاهبانی می‌كند.

68 آن فـروهـرهای كامیاب شده در رساندن آب به خانواده خود و به روستای خود و به دهستان خود و به كشور خود، چنین گویند:

“این كشور ما باید خرم شود، باید بالنده شود”.

این كهن‌ترین آرزو و نیایش و دعایی است كه در متون ایرانی باقی مانده است؛ در این كهن‌ترین خواسته نیاكان ایرانیان تنها برای «خرمی و بالندگی میهن» دعا شده است.

69 آن هنگام كه شهریار توانمند كشور، نگران دشمن كینه‌ور شود، او فروهرهای توانا را به یاری فرا می‌خواند.

70 آنان به یـاری او می‌شتابند؛ اگر آن فروهرهای توانای پیروان راستی از او خشمگین و ناخشنود و رنجیده نباشند، آنان چنان به سوی او پرواز كنند كه گویی پرنده‌ای هستند شهپر و نیك پرواز.

بخش بیست و نهم

130 می‌ستاییم فروهر«جمِ» پیرو راستی، از خاندان «ویـوَنْــگْهان» را، آن توانای دارنده رمه‌های فراوان را، برای پایداری در برابر كمبودهایی كه از سوی دیوان است، و برای پایداری در برابر كمبود گیاه كه از خشكی است، و برای پایداری در برابر آزار «مَـرْشـونَـه».

اشاره است به خشكسالی‌های پایان عصر جمشید كه در حدود چهار هزار سال پیش اتفاق افتاده است. «مرشونه» نامِ دیو زوال و نابودی است.

131 می‌ستاییم فروهر «فـریـدونِ» پیرو راستـی، از خـانـدان «آبتیـن» را، از برای پـایـداری در برابر پـریـون (گَری) و تب و «نَـئِـزَه» (؟) و تب‌و لرز و «واوَرْشا»؛ از برای پایداری در برابر آزار مار. می‌ستاییم فروهر «اَئوشْـنَـرَه» پیرو راستی و بسیار با فراست را. می‌ستاییم فروهر «اُوْزَوَه» پیرو راستی، از خاندان «تُـوْماسپَـه» را. می‌ستاییم فروهر «اَغریرَثِ» پیرو راستی و دلاور را. می‌ستاییم فروهر «منوچهرِ» پیرو راستی، از خاندان «ایرج» را.

معنای «نَئِزَه» و «واوَرْشا» دانسته نشده است. «ائوشنره» نامِ وزیر و مشاور «كیكاووس» كه در دانایی و هوشمندی و سخندانی شهره بوده است. «اوزوه» پادشاهی است كه در شاهنامه به شكل «زو» آمده است و پس از «نوذر» توسط ایرانیان به پادشاهی برگزیده می‌شود. «اغریرث» نام برادر افراسیاب تورانی كه برخلاف برادرانش، دوستدار ایران بوده است. «اَغْریرَث» بزرگان سپاه ایران را كه در جنگ «نوذر» گرفتار افراسیاب شده بودند را آزاد كرد اما خود به گناه دوستداری ایران به فرمان افراسیاب كشته می‌شود.

132 می‌ستاییم فروهر «كیقبـادِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌اَپیوَه» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كیكـاووسِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌آرشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌پَشیـنِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌بیارَشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌سیاوشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كیخسروِ» پیرو راستی را.

«كیقباد» نخستین پادشاه كیانی و «كی‌اَپیوَه» پسر او و«كی‌آرش»، «كی‌پَشین» و «كی‌بیارَش» پسران «كی‌اَپیوَه» و نوه‌های «كیقباد» هستند. فروهر پادشاهان در این بندهای فروردین یشت از جمشید آغاز شده و به كیخسرو پایان پذیرفته و همانند دیگر یشت‌های كهن به پادشاهان بعدی همچون «لهراسپ» و «گشتاسپ» اشاره‌ای نشده است. و این نشان‌دهنده سرایش این یشت در هنگام پادشاهی كیخسرو و یا در پایان آن است. همانگونه كه در بند 133 دیده می‌شود، كیخسرو بیش از دیگر پادشاهان در فروردین یشت و دیگر یشت‌های اوستای كهن، مورد توجه قرار گرفته است.

133 از برای توانایی‌های خوب فراهم آمده‌اش، از برای پیروزی اهورا آفریده‌اش، از برای برتری پیروزمندانه‌اش، از برای فرمان‌های به خوبی برگزار شده‌اش، از برای اراده دگرگون نشونده‌اش، از برای اراده شكست ناپذیرش و از برای شكست زود هنگامِ دشمنان او.

134 برای توانایی، برای فَرّ مزدا آفریده، برای تندرستی، برای فرزندانِ نیك و هوشیار و دانـا و سخن‌آرا و توانای با چشم‌های درخشان و خویشتنداری دلاورانه از نیازمندی‌ها، و برای آگاهی از آینده و آگاهی از بهترین زندگی.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
135 برای شهریاری درخشان، برای زندگانی دور هنگام، برای همه خـوشبختی‌ها، برای همه درمـان‌ها، برای پـایداری در برابر جادوان و پریان و «كَـوی»ها و «كَـرَپَـن»های ستم‌پیشه، برای پایداری در برابر آزار ستمكاران.

معنای دقیق این دو واژه كه بخصوص در «گاتها»ی زرتشت چندین بار تكرار شده است، دانسته نشده است. اما بیشتر محققان بر این اعتقادند كه از «كَوی» معنای فرمانروای روحانی و از «كَرَپَن» معنای پیشوایان دیوپرستی بر می‌آید.

136 می‌ستاییم فروهر «سام گرشاسپِ» پیرو راستی و گیسوبلندِ گرزدار را؛ برای پایداری در برابر ستبربازوان و سپاه دشمن؛ برای پایداری با سنگر فراخ، با درفش گسترده، با درفش برافراشته، با درفش گشوده؛ درفشی برافراشته برای پایداری در برابر راهزنِ ویرانگرِمردم‌كُش؛ برای پایداری‌دربرابر آزاری‌كه از راهزنی سر می‌زند.

137 می‌ستاییم فروهر «آخْرورَه» پیرو راستی را، از خاندان «خسرو» را، برای پایداری در برابر آن دروغگویی كه دوست خود را می‌فریبد و برای پایداری در برابر فرومایه ویران كننده جهان. می‌ستاییم فروهر «هوشنگِ» پیرو راستی و دلیر را، برای پایداری در برابر دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» و برای پایداری در برابر آزاری كه از دیوان سر می‌زند.

«اخروره» نام یكی از دوستان و یاران گرشاسپ است. بسیاری از محققان «مَزَندَر» را همان مازندران می‌دانند، بخصوص كه در شاهنامه فردوسی هم از دیوان مازندران نام برده شده است. اما جای «مَزَندَر» و حتی مازندران شاهنامه به درستی و بی‌گمانی دانسته نشده است. همچنین جای «وَرِنَه» نیز نامعلوم است. برخی آنرا با گیلان یكی می‌دانند كه درست به نظر نمی‌آید

138 می‌ستاییم فروهر «فْـرَزاخْـشْـتی» پسر «خـونْـبْـیـه» پیرو راستی را؛ برای پایـداری در بـرابـر دیــو خشــمِ خونین‌گـرز، و برای پایداری در برابر پیروان دروغ كه خشم را بزرگ می‌دارند، برای پایداری در برابر آزاری كه از خشـم سر می‌زند.

این هر دو نام پارسایانی است كه آگاهی بیشتری از آنان در دست نیست.

بخش سی و یكم

143 می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «ایرانی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «ایرانی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «تورانی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «تورانی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «سَئیریم» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «سَئیریم» را.

«توران» نام سرزمین‌های دوردستِ شمال‌شرقی ایران و اقامتگاه اقوام «تور» كه البته انطباق آن با «ترك» كاملا نادرست است. «سئیریم» نام سرزمین‌های دوردست شمال‌غربی ایران و همان كه در شاهنامه به گونه «سَلـم» آمده است. «روم» شكل جدیدتر آن است.

144 می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «سائینی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «سائینی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «داهــی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «داهــی» را.

برخی «سائینی» را همان چین می‌دانند كه ظاهراً درست به نظر می‌آید. هر چند كه همه این نظر را نپذیرفته‌اند. «داهی» در اوستا (در شاهنامه «دَهستان») عبارت است از كوه‌های «كوپَت» (كوپَت‌داغ) در سوی جنوب‌شرقی دریای مازندران و پیرامون رود اترك.

145 می‌سـتاییم فـروهـر ‌مـردان پیرو راستی در همه سـرزمـین‌ها را، می‌ستاییم فروهر زنان پیرو راستی در همه سرزمین‌ها را؛ همه فروهرهای نیرومند و پاك توانای پیروان راستی را می‌ستاییم.

146 بشود كه به زودی فروهرهای پیروان راستی در اینجا به دیدار ما شتابند؛ بشود كه آنان به یاری ما در آیند و آنگاه كه در تنگنا در افتاده‌ایم، ما را آشكارا یاری و نگاهبانی كنند.

147 شما ای خوبان! ای‌ آب‌ها، ای گیاهان، شما ای فروهرهای پـیرو راسـتی! آرام بـه پایین بخرامید، بمانید در این خانه شاد و خوب.

148 اینك می‌ستاییم فروهر همه مردان و زنانِ پیرو راستی را؛ آنان كه روان‌هایشان برازنده ستایش و فروهرهایشان شایسته یـاری‌خـواهـی اسـت. اینـك می‌سـتاییم فـروهـر همه مردان و زنان پیرو راستی را؛ فروهرانی كه اهورامزدا، ستایش آنان را پاداش بخشد.

149 اینك ما می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فـروهـرِ «نخستین پیروان آیین كهن» و نخستین آموختگانِ آیین را؛ می‌ستاییم آن مردان و زنـان پیـرو راستـی را كه بنیادگر پیروزی راستـی بوده‌اند. اینك ما می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فروهرِ «نیـاكـان» را؛ آن مردان و زنانِ پیرو راستی را كه بنیادگر پیروزی راستی بوده‌اند.

عبارتی كه به « نخستین پیروان آیین كهن» برگردانده شده است، در متن اوستایی «پَـئوئیریو تْكَـئِـشَـه» (در پهلوی «پوریوتكیشان») آمده است. «پَئوئیریو» به معنای نخستین؛ و «تْكَئِشَه» به معنای كیش و آیین است. و در مجموع مفهوم نخستین كیش یا آیین كهن را می‌رساند. عبارتی كه به «نیاكان» برگردانده شده است، در متن اوستایی «نَـبانَـزدیشْـتَـه» (در پهلوی «نبانزدیشتان») آمده است. هر چند كه استاد پورداود آن را به معنای «پیامبران» گرفته است، اما احتمال معنای «نیاكان» را نیز پذیرفته است.

150 می‌ستاییم «نخستین پیروان آییـن كهـن» را؛ آنان كه پیش از این در این خانمـان‌ها، در این روستـاها، در ایـن دهستـان‌ها و در این كشـورها بـوده‌انـد. می‌ستاییم پیروان آییــن كهـن را؛ آنان كه پس از این در این خانمان‌ها، در این روستاها، در این دهستان‌ها و در این كشورها خواهند بود. می‌ستاییم پیروان آیین كهن را؛ آنان كه هم اكنون در این خانمان‌ها، در این روستاها، در این دهستان‌ها و در این كشورها هستند.

151 می‌ستاییم نخستین پیروان آیین كهن را؛ آنان كه در خانمان‌ها و روستاها و دهستان‌ها و كشورها، به ایجاد خانه كامروا شدند، به ایجاد روستا كامروا شدند، به ایجاد دهستان كامروا شدند، به ایجاد كشور كامروا شدند، به ایجاد آیین راستی كامروا شدند، به گفتار ایزدی كامروا شدند، به آزادی روان كامروا شدند، به داشتن همه شادی‌ها كامروا شدند.

153 می‌ستاییم ایـن زمین را؛ می‌ستاییم آن آسمان را؛ می‌ستاییم همه خوبـی‌هایی كه در ایـن میانه است؛ می‌ستاییم هر آنچه كه برازنده ستایش و شایسته نیایش است و هر آنچه كه در خور پرستشِ مردم پیرو راستی است.

154 می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را؛ می‌ستاییم روان‌های مردانِ پیرو راستی و ‌زنانِ پیرو راستی را، در هر سرزمینی كه زاده شده باشند. مردان و زنانی كه برای پیروزی آیین راستی، كوشیده‌اند، می‌كوشند و خواهند كوشید.

در این كهن‌ترین منشور برابری بشری، به درستی این باور كهن و ارجمند ایرانیان منعكس شده است كه برتری انسان‌ها نه با نژاد، نه با قومیت و نه با جنسیت پیوند دارد. در اندیشه‌های ایرانی، برتری مردمان نسبت به یكدیگر تنها به «پیروی از راستی» بستگی دارد. باورهایی كه جهان امروز همچنان در آرزوی دستیابی به آن است. ایرانیان از دیرباز حتی فروهر مردمان كشورهای متجاوز به خود را نیز ستوده‌اند. همچنین نگاه كنید به بندهای 143 تا 145 همین یشت و بند 28 رام یشت و پانویس آن.
155 می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فروهرِ راست‌مـردان و راست‌زنـان را، آنان‌ كه آگاه به آییـن هستند؛ پیـروز بوده‌اند، پیروز هستند و پیروزخواهند بود؛ می‌ستاییم آنان را كه برای آیین راستی، پیروزی به ارمغان آوردند.
156 بشود كه فروهرهای توانا و بسیار نیرومند و پیروزگرِ پیروان راستی، و فروهرهای نخستین پیروان آیین كهن، و فروهرهای نیاكان، بخرامند به شادی در این خانه.
157 بشود كه فروهرها در این خانه خوشنود گردند؛ بشود كه خواستار پاداش نیك و بخشایش سرشار شوند؛ بشود كه آنان از این خانه به خوشنودی باز گردند؛ بشود كه آنان سرودهای مینوی ما و آیین‌های نیایش ما را ببرند به نزدِ آفریدگار اهورامزدا؛ مباد كه آنان ناخرسند از این خانه و از میان ما دور شوند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوسـتـای کـهـن
فروردین یشت
روردین یشت یا فْـرَوَشی یشت، سیزدهمین یشت اوستا و از لحاظ مضمون كهن‌ترین بخش آن به شمار می‌رود. این یشت در بزرگداشت و ستایش فَـرْوَهَرِ «پیروان راستی» یا «اَشَـوَنـان» سروده شده است و یكی از دلكش‌ترین و با اهمیت‌ترین بخش‌های اوستاست.
فروردین یشت دارای 31 بخش یا كرده و 158 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 29، 41، 62، 63، 71 تا 129، 139 تا 142، 152، 158؛ و نیز افزودگی‌هایی در بندهای دیگر كه در این گزارش از متن اصلی كنار گذاشته شده‌اند، اما ممكن است افزوده‌های كوتاه دیگری در میان برخی بندها باقی مانده باشد.
«فَـرْوَهَـر»، «فْـرَوَهْـر»، «فَـرَوَهْـر»، «فُـرُوهَـر» و یا «فَـرَوَشی»، در باورهای ایرانی یكی از نیروهای مینوی وجود آدمی و همه دیگر آفریدگان است. «فروهر» پیش از آفرینش تن و پس از آن نیز همچنان به هستی خود ادامه می‌دهد و همیشه و همواره به راه راست و نیك‌اندیشی فرمان می‌دهد. به نظر می‌آید كه در باورهای كهن، «فروهر» همان «روان نیاكان» بوده است كه در زمان‌های جدیدتر شخصیتی جداگانه یافته‌است. آقای پرویز رجبی در ‘جشن‌های ایرانی، ص12’ «فْـرَ» را به معنای «پارا» و «پیشین» (با فَـرّ اشتباه نشود) و «وَهَـرْ» را به معنای «باور» گرفته و در مجموع بدرستی «فروهر» را به معنای «باور پیشین» دانسته‌اند.
چنانكه در این یشت ملاحظه می‌شود دامنه توانایی‌های «فَـرْوَهَـر»ها بسیار گسترده و بزرگ است؛ قدرت «فَرْوَهَر»ها گاه بیشتر از بزرگترین ایزدان و حتی یاری دهنده به خودِ اهورامزدا هستند. نظام آفرینش و پایداری آسمان و استواری زمین و بارش باران‌های حاصلخیز و رویش گیاهان سرسبز و وزش بادهای ابرآور و گردش خورشید و ماه و ستارگان و پیروزی در میدان كارزار و درمان ناخوشی‌ها و همه سامان گیتی، از فَـرّ و شكوه و خواست آنان است.

بخش چهارم (كرده چهارم)
30 می‌ستاییم «فروهر»های نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در دوستی پاك‌نهاد و نیك‌كردارند؛ آنان كه از گفت‌و‌شنودهای بسیارشان بهره‌ها خواهد بود؛ آنان كه مردمان را نمی‌آزارند؛ مردمانی كه فروهرها را ، نیكان را، رازداران را، تیز نگرندگان را، چاره‌اندیشان را، نامداران را، و در نبرد پیروزمندترینان را، آزرده نكرده باشند.
«پیـروان راستـی» در همـه جـای این كتاب بـرای واژه اوستـایـی «اَشَـوَنـان» (پیروان «اَشَـه») برگزیده شده است. اَشَـه خود معنایی بس گسترده دارد: راستی، درستی، پاكی، حق، سامان و نظام و قواعد حاكم بر هستی، بخشی از كاركردها و معانی آن است و تاكنون واژه‌ای كه تمام و كمال معـادل «اَشَـه» و «اَشَـونـان» باشـد، پیشنهاد نشـده است. ما در اینجا واژه «راستی» با مفـهوم گستـرده آن را بطور مـوقت به جای «اَشَـه» و «پیروان راستی» را به جای «اَشَـوَنان» برگزیده‌ایم. برضد «اَشَوَن»، «دُرْوَنْد» (در اوستا «دْرِگْوَنْتْ») به معنای پیرو دروغ قرار دارد. دروغ نیز دامنه بدی‌هایی بیشتر از معنای امروزی آن را در بر می‌گیرد.

بخش پنجم
31 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه از آن بالا با اراده‌ای نیرومند با دشمنان می‌ستیزند؛ آن بسیار توانایان كه از آن بالا در هنگامه نبرد، بازوان زورمند دشمنان بدخواه را فرو می‌كوبند.

بخش ششم
32 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه پیمان‌شناس، دلاور و نیرومندند؛ آنان كه در برابر آزار دشمنان، ما را پناه می‌دهند؛ آن بخشایشگران مینوی درمان‌بخش، كه از داروی «راستی» بهره‌مندند؛ آنان كه پهناورند همچو زمین، كه درازناكند همچو رودها، كه فرازمندند همچو خورشید.

بخش هفتم
33 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه به چالاكی و دلاوری و رزم‌آوری و بسا هراس‌انگیز، ستیزه دشمنان را – چه دیو و چه مردم- در هم می‌شكنند و فـرو می‌كـوبند؛ آنان كه به خواست خود یـورشِ جنگـاوران را بر می‌اندازند.
34 شما ای تـوانـاترین! می‌بخشایید بهترین نیـكی‌های خود را و پیروزمنـدی و چیرگی اهـورا آفریده خود را به همه سرزمیـن‌هایی كه در آن جای‌ها نیكی‌های شما را به بدی نكشاندند؛ آنجا كه شما خوشنودیـد و نرنجیده‌اید و آزرده نشده‌اید؛ آنجـا كه شما را سـزاوار ستـایش و شایسته نیایش می‌دانند و در آنجا راه برگزیده خود را می‌پیمایید.

بخش هفتم
35 می‌ستاییم فـروهـرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آن نام‌آورانِ در نبرد پیـروزمنـد و سپردارانِ بسا نیرومند كه از راه راسـتی به كژی نگرایند؛ آنان كه به این هر دو یاری می‌رسانند، هم به آن كه از پس می‌تازد و هم به آن كه از پیش می‌تازد؛ هر دو بانگ یاری‌خواهی بر آورده‌اند، آن یك برای چیرگی و این یك برای رهایی.
36 فروهرها به آن جایی بیشتر روی می‌كنند كه در آن جا مردانِ پیرو راستی بیشتر باشند؛ كسانی كه با راستی، بیشتر پیوند دارند؛ آن جایی كه دَهِـش‌های بـزرگ باشد؛ آن جایی كه پیـرو راستی، بیشتر خوشنود شده باشد.

بخش هشتم
37 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان سپاهی انبوه بیارایند با رزم‌افزارهای به كمر بسته، با درفش‌های درخشانِ برافراشته. آنانند كه پیش از این و به هنگام نبردهای «خْـشْـتاوی»های دلاور با «دانو»ها فرا می‌رسیدند.
«خشتاوی» و «دانو» نامِ منسوب به دو خاندان ایرانی است و آگاهی بیشتری در باره آنان در دست نیست.
38 شمایید در هم شكننده یورش پیشینِ «دانو»های تورانی؛ شمایید در هم شكننـده آزار پیشینِ «دانـو»های تورانـی؛ از پرتوِ یاری شما بود، بسیار نیرومندی پیشینِ «كَـرْشْـنَـزْ»ها و «خْـشْـتـاوی»های دلاور و «سوشیانت»‌های دلیر، آن نام‌آوران پیروزمند. از یـاری شما بود، كه بیشتر از ده هزار پناهگاه‌های سرداران «دانو»ها فرو كوبیده شد.
«کرشنز» نیز نام یكی دیگر از خاندان‌های ناشناخته ایرانی است. واژه «سوشیانت» ظاهراً به دوره‌های جدیدتر مربوط می‌شود اما مفهوم سوشیانت به هر دو معنای «سود‌بخش» و «رهایی‌بخش» به دوران‌های كهن‌تر باز می‌گردد. در این بند و بند پیش از آن به برخی از كهن‌ترین نبردهای ایرانیان و تورانیان اشاره شده است كه در هیچ كجای دیگر اوستا در باره آن سخنی رانده نشده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش دهم
39 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه هر دو سوی سپاه آراسته دشمن را در هم می‌شكنند و میانش را می‌شكافند؛ آنان كه به چالاكی به یاری مردان نیك می‌شتابند و بدكرداران را در تنگنا می‌افكنند.

بخش یازدهم
40 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آن توانایان، دلاوران، پیروزمندان، آن كامیابانِ در نبرد؛ آنان كه گاه بخشنده آسایشند و گاه تاخت‌و‌تاز و تكاپو كنند. آنان كه «سْـرَوَشِـمْـنَـه» (؟) و كالبدی شایسته و روانی برازنده دارند؛ آن پاك‌نهادانی كه یاری‌خواهان را پیروزی دهند و آرزومندان را كامروا كنند و بیماران را تندرستی بخشند.
42 آنگاه كه از آنان یاری‌خواهی شود، به شتاب نیروی اندیشه از فراز آسمان فرود می‌آینـد. آنـان با همراهی نیروی نیك‌ساخته و پیروزی اهورا آفریده و برتری چیره شونده و با بهره‌ای خواهند آمد كه بخشنده گرانبهاترین‌ها و آورنده شكوهی هستند كه بسا گرامی و فرخنده و برای در بر داشتنِ بهترین راستی، برازنده ستایش و شایسته نیایش است.
43 آنان در میان زمین و آسمان «سَـتَـویس» (احتمالاً ستاره سهیل) را به گردش در می‌آورند تا باران بباراند، بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود تا باران بریزاند و گیاهان برویاند؛ برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمین‌های ایرانی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی.
این بند كهن‌ترین و نخستین جایی است كه نام «ایران» و «سرزمین‌های ایرانی» و كوشش فروهر نیاكان برای «نگهداری ایران» آمده است. جانوران پنجگانه كه در اوستا به شكل «گِـئوش پَـنْـچو» آمده است، عبارتند از: آبزیان، خزندگان، پرندگان، جانوران آزاد صحرایی، و چرندگان. واژه «گِئوش» به معنای «گاو» در تركیب «گِئوش پَنچو» نشان می‌دهد كه این كلمه بجز نام حیوان معروف، نام عمومی همه جانوران به شمار می‌رفته است. همچنین نگاه كنید به پانویس بند 3 تشتر یشت.
44 در میان زمین و آسمان، آن «سَتَـویس» زیبا و درخشان و پر فروغ، راه می‌پیماید، باران می‌باراند، بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود، باران می‌ریزاند، گیاهان می‌رویاند، برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمین‌های ایرانی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی.

بخش دوازدهم
45 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه با كلاه‌خودِ فلزی، با رزم‌افزار فلزی، با سپر فلزی، در میدان نبرد چه با شكوه می‌رزمند، آنان كه برای فرو كوفتن هزاران دیو، دشنه‌های آخته برگرفته‌اند.
46 اگر بادِ وزنده بوی مردان رزم‌آور را به میان آنان آورد، آنان به سوی آن رزم‌آورانی كه باید پیروز شوند، می‌شتابند. به آن سویی كه پیش از بركشیدن شمشیرها و بر آوردن بازوها، خواستِ فروهرهای نیك و گرامی و توانا را بر آورده باشند.
47 هر یك از دو گروه كه در آغاز با باوری پاك و بی‌آلایش، آنان را نماز برند، فـروهـرهای تـوانـای پیـروان راستـی با همـراهی مهـر و رَشْـن و «دامـوئیـش اوپَـمَـنَـه» و با همراهی بادِ پیروزمند، به یاری آنان می‌شتابند.
«رَشْن» ایزد دادگری و دارنده ترازوی دادورزی است و در اوستا غالبا با صفت «راست‌ترین» از او یاد می‌شود. هر چند كه احتمال می‌رود نام او از افزوده‌های جدیدتر باشد. «داموئیش اوپَمَنَه» نام ایزدی از یاران مهر است و از این تركیب به تقریب معنای «توانایی دور راندن نابكاران توسط خردمندان» به دست می‌آید.
48 آنان به یك زخم براندازند همه دشمنان را؛ پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها، ده‌هزارها صدهزارها؛ برای آن رزم‌آورانی كه فروهرهای توانای پیروان راستی با همراهی مهر و رَشْن و «داموئیش اوپَـمَـنَـه» و با همراهی باد پیروزمند، به یاری آنان می‌شتابند.

بخش سیزدهم
49 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در هنگام «هَـمَـسْـپَـتْـمَـدَم» از آرامگاه‌های خود به بیرون می‌شتابند و در ده شب پیاپی در اینجا برای آگاهی یافتن به سر می‌برند.
«همسپتمدم» نام گاهنبار و جشن پایان زمستان و آغاز بهار.
50 كدامین كس ما را خواهد ستود؟ كدامین كس ما را ستایش خواهد نمود؟ كدامین كس ما را خواهد سرود؟ كدامین كس ما را خوشنود خواهد ساخت؟ كدامین كس با دست پُر دهشی كه بخشنده را به آیین راستی می‌رساند، ما را با شیر و پوشاك خواهد پذیرفت؟ نام كدام یك از ما را او خواهد ستود؟ از میان ما، او روان كدام یك از ما را بر خواهد گزید و ستایش خواهد كرد؟ به كدام‌ یك از ما، او این دهش‌ها را پیشكش خواهد كرد تا خوراكی‌های همیشه نكاستنی و جاودان ارمغانش باشد؟
51 مردی كه آنان را با دست بخشش و با شیر و پوشاك و با نیكی‌هایی كه بخشنده را به راستی می‌رساند، بستاید؛ از برای چنین كسی آن فروهرهای توانای پیروان راستی، كه خوشنود و نیازرده و نرنجیده‌اند، چنین آرزو می‌كنند:
52 بهره‌مند باد این خانه از انبوه ستوران و مردمان! بهره‌مند باد از اسب تندتاز و گردونه استوار؛ برخوردار باد از مرد پایدار انجمنی، مردی كه همواره ما را با دست دهش و با شیر و پوشاك و با نیكی‌هایی كه بخشنده را به راستی می‌رساند، می‌ستاید.

بخش چهاردهم
53 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند وپاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه آب‌های مزدا آفریده را در جویبارهای زیبا روان ساختند؛ آن آب‌هایی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و روان نبودند.
54 اینك آن آب‌ها در جویبار‌های مزدا آفریده و به سوی جای‌هایی كه فرشتگان برگزیده‌اند و به سوی ریـزشگـاه‌هـایی‌كه از پیش گزیده شده‌اند، روانند.

بخش پانزدهم
55 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنـان كه گیاهان بارور را در پردیس‌های زیبا بنشاندند؛ آن گیاهانی كه پیش از این و پس از پایان آفرینش، دیرگاهی در جای خود فرو ایستاده و رویان نبودند.
56 اینك آن گیاهان در راه‌های مزدا آفریده و در جای‌هایی كه فرشتگان برگزیده‌اند و به هنگامی كه از پیش برگزیده شده، رویانند.

بخش شانزدهم
57 می‌سـتاییم فـروهـرهای نیرومنـد و پاك و تــوانای پیروان راستی را؛ آنان كه ستارگان و ماه و خورشید و فروغ بی‌پایان را در راه‌هایی پاك رهنمون شدند؛ آنان كه پیـش از این و از بیـمِ ستیـزه و یـورش دیـوان، بر جای‌های خود ایستاده و گردشی نداشتند.
58 اینك آنان به پایان راه گرائیده‌اند تا در روزگار فرخنده تازه شدنِ جهان، به واپسین جایگاه گردش خود در رسند.

بخش هفدهم
59 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از دریای فراخكرتِ درخشان پاسبانی می‌كنند.
در باره دریای «فراخكرت» (در اوستا «وُئوروكَشَه») نگاه كنید به پانویس بند 3 آبان یشت.

بخش هجدهم
60 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از ستاره هَـفْـتـورَنـگ (احتمالاً صورت فلکی خرس بزرگ) پاسبانی می‌كنند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش نوزدهم
61 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك‌ و توانای پیروان راستی را؛ كه نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تا از آنان از پیكـر سـام‌ گرشاسپِ گیسو بلندِ گرزدار پاسبانی می‌كنند.
«گرشاسپ» پهلوان بزرگ ایرانی از خاندان «سام» و دارنده فَـرِّ جمشید است. «گرشاسپ» در اوستا معادل رستم در شاهنامه به شمار می‌رود. او در باورهای ایرانی از یاران سوشیانت و نیز از جاودانان است. در باورها، گرشاسپ در دشت «پیشینَه» یا «پیشینَـنْـگْهْ» (در جنوب افغانستان امروزی) به خواب رفته در حالیكه هزاران فروهر پیروان راستی از او در خواب مراقبت می‌كنند و فَـرِّ او در بالای سرش در آسمان جای گرفته است. هر زمان اژی‌دهاك از خواب برخیزد و به سرزمین‌های ایرانی گزند رساند، گرشاسپ نیز بر می‌خیزد و او را فرو می‌كوبد. واژه «گَئِـسو» در اوسـتا را با معانـی گیـسوی مجعد یا چین‌دار یا تابدار یا بافته شده هم احتمال داده‌اند.

بخش بیستم و یكم
63 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه در سوی راست سردار سپاهیان می‌رزمند؛ اگر آن سردار، پیرو راستی باشد و اگر آن فروهرهای توانای پیروان راستی از او خشمگین و ناخشنود نباشند و از او نرنجیده و نیازرده باشند.

بخش بیست و دوم
64 می‌ستاییم فروهرهای نیرومند و پاك و توانای پیروان راستی را؛ آنان كه بزرگتر، توانمندتر، دلاورتر، نیرومندتر، پیروزمندتر، درمان‌بخش‌تر و سودمنـدتر از آنند كه در سخن گفته آید.
65 آنگاه كه آب‌ها با فَرّ مزدا آفریده از دریای فراخكرت پراكنش یابند، فروهرهای توانای پیروان راستی‌ بر می‌خیزند. چند چندین صدها، چند چندین هزارها، چند چندین ده هزارها.
66 تا هر یك از آنان برای خانواده خود، روستای خود، دهستان خود و كشور خود، آب فراهم آورد و چنین گوید: “آیا كشور ما باید خشك و ویران شود؟”
67 آنان در هنگام كارزار برای سرزمین و خانه خود می‌رزمند؛ در آن جایی كه خانه و كاشانه داشته‌اند؛ به آن گونه كه گویی دلاورمردی با رزم‌افزارِ به كمر بسته، از دارایی‌های فراهم آورده خود، نگاهبانی می‌كند.
68 آن فـروهـرهای كامیاب شده در رساندن آب به خانواده خود و به روستای خود و به دهستان خود و به كشور خود، چنین گویند:
“این كشور ما باید خرم شود، باید بالنده شود”.
این كهن‌ترین آرزو و نیایش و دعایی است كه در متون ایرانی باقی مانده است؛ در این كهن‌ترین خواسته نیاكان ایرانیان تنها برای «خرمی و بالندگی میهن» دعا شده است.
69 آن هنگام كه شهریار توانمند كشور، نگران دشمن كینه‌ور شود، او فروهرهای توانا را به یاری فرا می‌خواند.
70 آنان به یـاری او می‌شتابند؛ اگر آن فروهرهای توانای پیروان راستی از او خشمگین و ناخشنود و رنجیده نباشند، آنان چنان به سوی او پرواز كنند كه گویی پرنده‌ای هستند شهپر و نیك پرواز.

بخش بیست و نهم
130 می‌ستاییم فروهر«جمِ» پیرو راستی، از خاندان «ویـوَنْــگْهان» را، آن توانای دارنده رمه‌های فراوان را، برای پایداری در برابر كمبودهایی كه از سوی دیوان است، و برای پایداری در برابر كمبود گیاه كه از خشكی است، و برای پایداری در برابر آزار «مَـرْشـونَـه».
اشاره است به خشكسالی‌های پایان عصر جمشید كه در حدود چهار هزار سال پیش اتفاق افتاده است. «مرشونه» نامِ دیو زوال و نابودی است.
131 می‌ستاییم فروهر «فـریـدونِ» پیرو راستـی، از خـانـدان «آبتیـن» را، از برای پـایـداری در برابر پـریـون (گَری) و تب و «نَـئِـزَه» (؟) و تب‌و لرز و «واوَرْشا»؛ از برای پایداری در برابر آزار مار. می‌ستاییم فروهر «اَئوشْـنَـرَه» پیرو راستی و بسیار با فراست را. می‌ستاییم فروهر «اُوْزَوَه» پیرو راستی، از خاندان «تُـوْماسپَـه» را. می‌ستاییم فروهر «اَغریرَثِ» پیرو راستی و دلاور را. می‌ستاییم فروهر «منوچهرِ» پیرو راستی، از خاندان «ایرج» را.
معنای «نَئِزَه» و «واوَرْشا» دانسته نشده است. «ائوشنره» نامِ وزیر و مشاور «كیكاووس» كه در دانایی و هوشمندی و سخندانی شهره بوده است. «اوزوه» پادشاهی است كه در شاهنامه به شكل «زو» آمده است و پس از «نوذر» توسط ایرانیان به پادشاهی برگزیده می‌شود. «اغریرث» نام برادر افراسیاب تورانی كه برخلاف برادرانش، دوستدار ایران بوده است. «اَغْریرَث» بزرگان سپاه ایران را كه در جنگ «نوذر» گرفتار افراسیاب شده بودند را آزاد كرد اما خود به گناه دوستداری ایران به فرمان افراسیاب كشته می‌شود.
132 می‌ستاییم فروهر «كیقبـادِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌اَپیوَه» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كیكـاووسِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌آرشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌پَشیـنِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌بیارَشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كی‌سیاوشِ» پیرو راستی را، می‌ستاییم فروهر «كیخسروِ» پیرو راستی را.
«كیقباد» نخستین پادشاه كیانی و «كی‌اَپیوَه» پسر او و«كی‌آرش»، «كی‌پَشین» و «كی‌بیارَش» پسران «كی‌اَپیوَه» و نوه‌های «كیقباد» هستند. فروهر پادشاهان در این بندهای فروردین یشت از جمشید آغاز شده و به كیخسرو پایان پذیرفته و همانند دیگر یشت‌های كهن به پادشاهان بعدی همچون «لهراسپ» و «گشتاسپ» اشاره‌ای نشده است. و این نشان‌دهنده سرایش این یشت در هنگام پادشاهی كیخسرو و یا در پایان آن است. همانگونه كه در بند 133 دیده می‌شود، كیخسرو بیش از دیگر پادشاهان در فروردین یشت و دیگر یشت‌های اوستای كهن، مورد توجه قرار گرفته است.
133 از برای توانایی‌های خوب فراهم آمده‌اش، از برای پیروزی اهورا آفریده‌اش، از برای برتری پیروزمندانه‌اش، از برای فرمان‌های به خوبی برگزار شده‌اش، از برای اراده دگرگون نشونده‌اش، از برای اراده شكست ناپذیرش و از برای شكست زود هنگامِ دشمنان او.
134 برای توانایی، برای فَرّ مزدا آفریده، برای تندرستی، برای فرزندانِ نیك و هوشیار و دانـا و سخن‌آرا و توانای با چشم‌های درخشان و خویشتنداری دلاورانه از نیازمندی‌ها، و برای آگاهی از آینده و آگاهی از بهترین زندگی.
135 برای شهریاری درخشان، برای زندگانی دور هنگام، برای همه خـوشبختی‌ها، برای همه درمـان‌ها، برای پـایداری در برابر جادوان و پریان و «كَـوی»ها و «كَـرَپَـن»های ستم‌پیشه، برای پایداری در برابر آزار ستمكاران.
معنای دقیق این دو واژه كه بخصوص در «گاتها»ی زرتشت چندین بار تكرار شده است، دانسته نشده است. اما بیشتر محققان بر این اعتقادند كه از «كَوی» معنای فرمانروای روحانی و از «كَرَپَن» معنای پیشوایان دیوپرستی بر می‌آید.
136 می‌ستاییم فروهر «سام گرشاسپِ» پیرو راستی و گیسوبلندِ گرزدار را؛ برای پایداری در برابر ستبربازوان و سپاه دشمن؛ برای پایداری با سنگر فراخ، با درفش گسترده، با درفش برافراشته، با درفش گشوده؛ درفشی برافراشته برای پایداری در برابر راهزنِ ویرانگرِمردم‌كُش؛ برای پایداری‌دربرابر آزاری‌كه از راهزنی سر می‌زند.
137 می‌ستاییم فروهر «آخْرورَه» پیرو راستی را، از خاندان «خسرو» را، برای پایداری در برابر آن دروغگویی كه دوست خود را می‌فریبد و برای پایداری در برابر فرومایه ویران كننده جهان. می‌ستاییم فروهر «هوشنگِ» پیرو راستی و دلیر را، برای پایداری در برابر دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» و برای پایداری در برابر آزاری كه از دیوان سر می‌زند.
«اخروره» نام یكی از دوستان و یاران گرشاسپ است. بسیاری از محققان «مَزَندَر» را همان مازندران می‌دانند، بخصوص كه در شاهنامه فردوسی هم از دیوان مازندران نام برده شده است. اما جای «مَزَندَر» و حتی مازندران شاهنامه به درستی و بی‌گمانی دانسته نشده است. همچنین جای «وَرِنَه» نیز نامعلوم است. برخی آنرا با گیلان یكی می‌دانند كه درست به نظر نمی‌آید
138 می‌ستاییم فروهر «فْـرَزاخْـشْـتی» پسر «خـونْـبْـیـه» پیرو راستی را؛ برای پایـداری در بـرابـر دیــو خشــمِ خونین‌گـرز، و برای پایداری در برابر پیروان دروغ كه خشم را بزرگ می‌دارند، برای پایداری در برابر آزاری كه از خشـم سر می‌زند.
این هر دو نام پارسایانی است كه آگاهی بیشتری از آنان در دست نیست.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش سی و یكم
143 می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «ایرانی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «ایرانی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «تورانی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «تورانی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «سَئیریم» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «سَئیریم» را.
«توران» نام سرزمین‌های دوردستِ شمال‌شرقی ایران و اقامتگاه اقوام «تور» كه البته انطباق آن با «ترك» كاملا نادرست است. «سئیریم» نام سرزمین‌های دوردست شمال‌غربی ایران و همان كه در شاهنامه به گونه «سَلـم» آمده است. «روم» شكل جدیدتر آن است.
144 می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «سائینی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «سائینی» را؛ می‌ستاییم فروهرهای راست‌مردان سرزمین‌های «داهــی» را، می‌ستاییم فروهرهای راست‌زنان سرزمین‌های «داهــی» را.
برخی «سائینی» را همان چین می‌دانند كه ظاهراً درست به نظر می‌آید. هر چند كه همه این نظر را نپذیرفته‌اند. «داهی» در اوستا (در شاهنامه «دَهستان») عبارت است از كوه‌های «كوپَت» (كوپَت‌داغ) در سوی جنوب‌شرقی دریای مازندران و پیرامون رود اترك.
145 می‌سـتاییم فـروهـر ‌مـردان پیرو راستی در همه سـرزمـین‌ها را، می‌ستاییم فروهر زنان پیرو راستی در همه سرزمین‌ها را؛ همه فروهرهای نیرومند و پاك توانای پیروان راستی را می‌ستاییم.
146 بشود كه به زودی فروهرهای پیروان راستی در اینجا به دیدار ما شتابند؛ بشود كه آنان به یاری ما در آیند و آنگاه كه در تنگنا در افتاده‌ایم، ما را آشكارا یاری و نگاهبانی كنند.
147 شما ای خوبان! ای‌ آب‌ها، ای گیاهان، شما ای فروهرهای پـیرو راسـتی! آرام بـه پایین بخرامید، بمانید در این خانه شاد و خوب.
148 اینك می‌ستاییم فروهر همه مردان و زنانِ پیرو راستی را؛ آنان كه روان‌هایشان برازنده ستایش و فروهرهایشان شایسته یـاری‌خـواهـی اسـت. اینـك می‌سـتاییم فـروهـر همه مردان و زنان پیرو راستی را؛ فروهرانی كه اهورامزدا، ستایش آنان را پاداش بخشد.
149 اینك ما می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فـروهـرِ «نخستین پیروان آیین كهن» و نخستین آموختگانِ آیین را؛ می‌ستاییم آن مردان و زنـان پیـرو راستـی را كه بنیادگر پیروزی راستـی بوده‌اند. اینك ما می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فروهرِ «نیـاكـان» را؛ آن مردان و زنانِ پیرو راستی را كه بنیادگر پیروزی راستی بوده‌اند.
عبارتی كه به « نخستین پیروان آیین كهن» برگردانده شده است، در متن اوستایی «پَـئوئیریو تْكَـئِـشَـه» (در پهلوی «پوریوتكیشان») آمده است. «پَئوئیریو» به معنای نخستین؛ و «تْكَئِشَه» به معنای كیش و آیین است. و در مجموع مفهوم نخستین كیش یا آیین كهن را می‌رساند. عبارتی كه به «نیاكان» برگردانده شده است، در متن اوستایی «نَـبانَـزدیشْـتَـه» (در پهلوی «نبانزدیشتان») آمده است. هر چند كه استاد پورداود آن را به معنای «پیامبران» گرفته است، اما احتمال معنای «نیاكان» را نیز پذیرفته است.
150 می‌ستاییم «نخستین پیروان آییـن كهـن» را؛ آنان كه پیش از این در این خانمـان‌ها، در این روستـاها، در ایـن دهستـان‌ها و در این كشـورها بـوده‌انـد. می‌ستاییم پیروان آییــن كهـن را؛ آنان كه پس از این در این خانمان‌ها، در این روستاها، در این دهستان‌ها و در این كشورها خواهند بود. می‌ستاییم پیروان آیین كهن را؛ آنان كه هم اكنون در این خانمان‌ها، در این روستاها، در این دهستان‌ها و در این كشورها هستند.
151 می‌ستاییم نخستین پیروان آیین كهن را؛ آنان كه در خانمان‌ها و روستاها و دهستان‌ها و كشورها، به ایجاد خانه كامروا شدند، به ایجاد روستا كامروا شدند، به ایجاد دهستان كامروا شدند، به ایجاد كشور كامروا شدند، به ایجاد آیین راستی كامروا شدند، به گفتار ایزدی كامروا شدند، به آزادی روان كامروا شدند، به داشتن همه شادی‌ها كامروا شدند.
153 می‌ستاییم ایـن زمین را؛ می‌ستاییم آن آسمان را؛ می‌ستاییم همه خوبـی‌هایی كه در ایـن میانه است؛ می‌ستاییم هر آنچه كه برازنده ستایش و شایسته نیایش است و هر آنچه كه در خور پرستشِ مردم پیرو راستی است.
154 می‌ستاییم روان‌های جانوران سودمند را؛ می‌ستاییم روان‌های مردانِ پیرو راستی و ‌زنانِ پیرو راستی را، در هر سرزمینی كه زاده شده باشند. مردان و زنانی كه برای پیروزی آیین راستی، كوشیده‌اند، می‌كوشند و خواهند كوشید.
در این كهن‌ترین منشور برابری بشری، به درستی این باور كهن و ارجمند ایرانیان منعكس شده است كه برتری انسان‌ها نه با نژاد، نه با قومیت و نه با جنسیت پیوند دارد. در اندیشه‌های ایرانی، برتری مردمان نسبت به یكدیگر تنها به «پیروی از راستی» بستگی دارد. باورهایی كه جهان امروز همچنان در آرزوی دستیابی به آن است. ایرانیان از دیرباز حتی فروهر مردمان كشورهای متجاوز به خود را نیز ستوده‌اند. همچنین نگاه كنید به بندهای 143 تا 145 همین یشت و بند 28 رام یشت و پانویس آن.
155 می‌ستاییم جان و وجدان و هوش و روان و فروهرِ راست‌مـردان و راست‌زنـان را، آنان‌ كه آگاه به آییـن هستند؛ پیـروز بوده‌اند، پیروز هستند و پیروزخواهند بود؛ می‌ستاییم آنان را كه برای آیین راستی، پیروزی به ارمغان آوردند.
156 بشود كه فروهرهای توانا و بسیار نیرومند و پیروزگرِ پیروان راستی، و فروهرهای نخستین پیروان آیین كهن، و فروهرهای نیاكان، بخرامند به شادی در این خانه.
157 بشود كه فروهرها در این خانه خوشنود گردند؛ بشود كه خواستار پاداش نیك و بخشایش سرشار شوند؛ بشود كه آنان از این خانه به خوشنودی باز گردند؛ بشود كه آنان سرودهای مینوی ما و آیین‌های نیایش ما را ببرند به نزدِ آفریدگار اهورامزدا؛ مباد كه آنان ناخرسند از این خانه و از میان ما دور شوند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگ‌نبشته های ایران 5

مهـر یشت/ میترا یشت
پیمان‌نامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین دین و آیین ایرانی
پـیـش‌گـفـتـار
مهــر یشت یا میترا یشت، دهمین یشتِ اوستا و از لحاظ مضمون پس از فروردین یشت، كهن‌ترین بخش آن است. این یشت در بزرگداشت و ستایش ایزد بزرگ و كهنِ ایرانی به نام «مهر» یا «میترا» (در اوستا «میثْرَه») ایزد پیمان، فروغ و روشنایی سروده شده كه نام او در «گاتها»ی زرتشت نیز یكبار آمده است. مهر یشت از نگاه اشاره‌های نجومی و باورهای كیهانی از مهمترین و ناب‌ترین بخش‌های اوستا است. مهر یشت، پیمان‌نامه ایزد کهن ایرانی، و نیایش‌نامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین آیین و دین ایرانی است.
مهر یشت دارای 35 بخش یا كرده و 146 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 3، 5، 6، 8، 9، 18 تا 21، 23، 24، 28 تا 34، 37، 41، 48 تا 59، 72 تا 74، 83 تا 94، 98 تا 103، 105 تا 111، 114 تا 122، 126، 137 تا 139، 144، 146.
مهـر یشت در متن اصلی به نظم سروده شده و كهن‌ترین شعر بدست آمده ایرانی است. این یشتِ دلكش، سرشار از نیروی شاعرانه و سرچشمه سرودهای ایرانی در وصف دو ویژگی ارزشمند و اصیل ایرانیان یعنی راستی و پهلوانی به شمار می‌رود. «میتْرَه» یا «مهر» در اصل به معنای دوستی و محبت بوده اما بعدها به خورشید و نور آن نیز اطلاق ‌شده كه در دوران سرایش مهر یشت چنین باوری در میان نبوده است و همانگونه كه در بند 13 خواهیم دید، آشكارا بین مهر و خورشید تفاوت قائل شده است.
اشاره‌های جغرافیایی موجود در مهر یشت نشان می‌دهد كه محل سرایش آن، سرزمین‌های جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. جایگاه‌هایی كه از سرزمین‌های اصلی ایرانی به شمار می‌آمده است. اشاره‌های متعدد در مهر یشت نسبت به تقسیمات كشوری و دادگری، نشانه وجود سرزمین و جامعه‌ای منظم، منسجم، قانونمند و با شكوه است.
به گمان نگارنده، «مهر» و «گردونه مهر» در باورهای ایرانیان باستان و سرایندگان مهر یشت عبارت بوده است از ستاره قطبی و دو صورت فلكی پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» (دبّ اكبر و دبّ اصغر). می‌دانیم كه قطب آسمانی در هر 25800 سال، یكبار بر دور قطب دایره‌البروج می‌گردد و امروزه در كنار ستاره «جُـدَی» (جَـدْی) قرار دارد. اما در حدود 4800 سال پیش قطب آسمانی در نزدیكی ستاره «ذیـخ» از صورت فلكی «ثُعبان» (اژدها/ تِـنّـین) بوده است؛ این ستاره با نام صورت فلكی خود نیز خوانده می‌شود. در آن زمان ستاره «ذیـخ» قطب آسمانی زمین بوده است و مانند ستاره قطبی امروزی در جای خود ثابت و بی‌حركت بوده و در همه شب‌های سال دیده می‌شده و هیچگاه طوع و غروب نمی‌كرده است، این ستاره در میانه دو صورت فلكی پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» واقع شده است و این دو صورت فلكی در هر شبانروز یكبار به دور آن می‌گردیده‌اند. این گردش، همراه با گردش صورت فلكی «ثُعبان»، نگاره باستانی «چلیپا» یا «صلیب شكسته» را در آسمان رسم می‌كردند كه همان «گردونه مهر» است.
در بند 7 (که بارها تکرار می‌شود) عبارت‌های «در فرازنای آسمان ایستاده» و«به خواب نرونده» اشاره آشكاری به ستاره قطبی است كه همیشه در یكجا ایستاده و هیچگاه غروب نمی‌كند. اما پس از 4800 سال پیش و هنگامی كه ستاره «ذیـخ» از قطب آسمانی فاصله می‌گیرد، این فاصله منجر به گردش این ستاره به دور نقطه قطب آسمانی و ترسیم دایره یا حلقه كوچكی در آسمان می‌شود كه سرچشمه پیدایش باوری به نام «حلقه مهر» یا « «حلقه پیمان» است.
نام مهر در متون ادبیات فارسی برای قُبه‌ای كه بر فراز خیمه و خرگاه، علم و چتر نصب می‌كرده‌اند نیز بكار رفته است كه شباهت ستاره قطبی با این قُبه‌ها نیز قابل توجه است. توضیحات دیگری در پـانویس‌های دیگر گفته خواهد شد. لازم به یاد‌آوریست كه بسیاری از نام‌های عربی پدیده‌های آسمانی، نام‌هایی هستند كه توسط ایرانیان بكار بسته شده‌اند، برای نمونه نام ایرانی دو صورت‌فلكی «دب‌‌اكبر» و «دب‌اصغر» كه در بین اعراب با نام «بَنات‌النعش»(دختران نعش) شناخته می‌شوند.

بخش یکم (کرده یکم)
4 می‌ستاییم مهرِ دارنده دشت‌های پهناور را، می‌ستاییم مهرِ دارنده دشت‌های پهناور را؛ او كه به همه سرزمین‌های ایرانی، خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی می‌بخشد.

بخش دوم
7 می‌ستاییم مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور را؛ او كه آگاه به گفـتار راستین است، آن انجـمن‌آرایـی كه دارای هزار گوش است، آن خـوش انـدامی كه دارای هزار چشم است، آن بلند بالای برومندی كه در فرازنای آسمان ایستاده و نگاهبانی نیرومند و به خواب نرونده است.
عبارت «دارنده دشت‌های پهناور» نیز به این دلیل كه ستاره منسوب به مهر در همه سرزمین‌ها دیده می‌شود و همه سرزمین‌ها قلمرو اقتدار اوست، گفته شده است. این بند در سرآغاز بیشتر بخش‌ها تکرار می‌شود.

بخش سوم
10 تکرار بند 7.
11 كسی كه رزم‌آوران بر بالای پشتِ اسب به او نماز می‌برند و برای توانایی اسب و تندرستی خود، از او یاری می‌خواهند؛ تا بتوانند دشمنان را از دوردست بشناسند و هماوردان را بازدارنده باشند و بر دشمن بدخواه چیره آیند.

بخش چهارم
12 تکرار بند 7.
13 اوست نخستین ایزد مینوی كه پیش از خورشیدِ نیستی‌ناپذیر و تیز‌اسب از فراز كوه البـرز بر آید. اوست نخستین كسـی كـه بـا زیورافزار زرین و آذین بسته از آن فرازگاه زیبا بر ‌دمیده؛ از آنجاست كه آن بسیار توانا همه خانمان‌های ایرانی را می‌نگرد.
كوه «البرز» در باورهای ایرانی نه تنها همین البرز فعلی بلكه همه كوهستان‌هایی كه از «پامیر» و «بدخشان» در شرق ایران آغاز و به غربی‌ترین بخش كوه‌های آسیای كوچك می‌پیوندد، در نظر بوده است. این بند همچنین نشان می‌دهد كه در دوران سرایش مهر یشت، مهر غیر از خورشید بوده است .
14 آن جایی كه شهریاران دلاور، سپاهی آراسته فراهم كنند؛ آن جایی كه برای چارپایانِ «ثـاتَـئـیـرو» (؟) كوهستان‌های بلنـد و چراگاه‌های بسیار آماده شده است؛ آن جایی كه دریاهای ژرف و پهـناور، گسـترده شـده اسـت؛ آن جـایی كه رودهای فراخِ كشتی‌رو بـا انبـوه خیـزاب‌های خـروشـان به كـوه و سنـگ خـارا بر می‌خـورند و می‌شتابنـد به سوی «مـرو» و «هِـرات» و «سُـغـد» و «خـوارزم».
15 آن مهـرِ توانا نگرانِ كشورهای «اَرِزَهی»، «سَـوَهی»، «فْـرَدَه ذَفْـشـو»، «ویدَه ذَفْـشو»، وُئـورو بـَرِشْـتی»، «وُئورو جَـرِشْـتی» و نگران این كشورِ «خْـوَنیـرَث» درخشان است؛ آن جایی كه آرامشگاه ستوران و پناهگاه بی‌آسیبِ چارپایان است.
در جغرافیای ایران باستان، زمین به هفت بخش تقسیم می‌شده است كه «خْوَنیرث» در میانه آن قرار داشت و شامل ایران نیز می‌شد. «اَرِزَهی» در سوی شرق، «سَوَهی» در سوی غرب، «فْرَدَه ذَفْشو» در سوی جنوب‌شرق، «ویدَه ذَفْشو» در سوی جنوب‌غرب، «وُئورو بَرِشْتی» در سوی شمال‌غرب، و وُئورو جَرِشْتی» در سوی شمال شرق واقع بوده‌اند.
16 آن ایزد مینوی بخشنده فَـرّ، به سوی همه كشورها می‌رود؛ آن ایزد مینوی بخشنده شهریاری، به سوی همه كشورها می‌رود.
اشاره است به گردش گردونه مهر یا خرس بزرگ و كوچك كه در حین گردش به همه سو متوجه می‌شوند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش پنجم
17 تکرار بند 7.
او كه هیچكس نتوانـد با او به دروغ باشد، نه سرور خانـواده، نه سرور روستا، نه سرور دهستان، نه سرور استان.

بخش ششم
22 تکرار بند 7.
او كه اگر با او به دروغ نباشند، مردمان را از نیازمندی و آسیب برهاند.

بخش هفتم
25 تکرار بند 7.
آن سـرورِ تـیزنـگر، آن پـاداش بخشِ تـوانـا، آن انجــمن‌ آرای گـذارنـده نـیــایـش، آن پهـلـوانِ رزم‌آزمـا، آن بـازو تـوانـا، آن نیـك‌بـختِ بلـند پـایـگاهـی كـه پیـكرش از گفتار مینوی است.
26 او كه دیوان را فرو كوبد؛ او كه بر مردمانِ دروغ‌پیشه خشم گیرد؛ او كه از مردمان پیمـان‌شكـن، داد خواهد؛ او كـه پریان را به تنگنا در می‌اندازد؛ كسی كه اگر با او به دروغ نباشند، توانایی فراوان به كشور می‌بخشد؛ كسی كه اگر با او به دروغ نباشند، پیروزی سرشار به كشور می‌بخشد.
27 او كه كشور دشمن را ناكام می‌سازد؛ فَـرّ را بر می‌گیرد و پیروزی را دور می‌كند؛ او كه از پی دشمنانِ بی‌توانِ گریز، می‌تازد و ده هزار بار آنان را می‌نوازد. او كه ده هزار دیده‌بان دارد، از همه چیز آگاه، نیرومند و فریفته نشدنی است.
منظور از «ده هزار دیده‌بان»، همه ستارگان آسمان است كه در مقام دیده‌بانان مهـر انجام وظیفه می‌كنند.

بخش نهـم
35 تکرار بند 7.
او كه پیـمان‌هـای بسـته شـده را بـه كـار می بنـدد؛ او كه سـپاه مـی‌آراید و دارنده هزار چابكی است؛ شهریاری است دانا و توانا.
36 او بر انگیزاننده رزم است؛ او پایداری‌دهنده رزم است؛ او در رزم استوار می‌ماند و رده‌های دشمن را از هم می‌درد و همه سوهای رده‌های رزمندگان را پراكنده و آشفته می‌سازد. از او به میانه سپاه خونریز لرزه در می‌افتد.
38 خانمان‌های هراس‌انگیز ویران می‌شود و از مردمان خالی می‌ماند. آن خانمان‌هایی كه پیمان‌شكنان و پیروان دروغ و آزاررسانانِ پیروان راستی در آن جای‌ها به سر می‌برند، هراس‌انگیز است. آنان كه گاو چراگاه‌ را گرفتار می‌سازند و او را در راهِ خانه‌های پیمان‌شكنان به گاری می‌بندند. گاوان می‌ایستند و اشك بر گونه روان می‌كنند.
39 اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، تیرهای آراسته با پرّ شاهین، به نشان نمی‌رسند، هر چند كه از زهِ كمانی بسیار خوب كشیده شده و به شتاب پرواز كند. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، نیزه‌های بلنددسته‌ خوب و تیز، به نشان نمی‌رسند، هر چند كه از بازوانی نیرومند پرتافته شود. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، سنـگ‌های فَلاخَن‌كه از بازوان نیرومند پرتافته شود، به‌نشان نمی‌رسد.
40 اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، كاردهای خوش‌ساخت كه به سرِ مردمان پرتافته شوند، به نشان نمی‌رسند. اگر مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، خشمگین و آزرده بوده و خوشنود نشده باشد، گرزهای خوب كه بر سرِ مردمان بالا آید، به نشان نمی‌رسد.
42 اگر به مهــرِ دارنـده دشت‌های پهناور گویند كه ای مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، ای مهــر! اینان اسبـان تیـزروِ مـا را از مـا ربـودند؛ ای مهـر! اینان بازوان نیرومند ما را با تیغ تباه كردند؛
43 پس آنگاه، مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، آنان را به خاك در افكند، پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها؛ از آن رو كه خشمگین و آزرده است آن مهرِ دارنده دشت‌های پهناور.

بخش دهـم
44 تکرار بند 7.
او كـه نشستنگاهش در ایـن جهـان خاكـی بـه پهنـای زمیـن بـر پـای شده است. گستـره پهناوری كه در آن پروای نیازمندی نیست، درخشان است و پناه دهنده‌ای بسیار بخشنده.
این بند نیز اشاره به این است كه مهر یا ستاره قطبی از همه جای جهان دیده می‌شود.
45 هشـت تن از یاران و دیده‌بانان مهـر، در بالای كوه‌ها و در فـرازیـن جـای‌ها نشسته‌ و به پیـمان‌شكـنان می‌نگرند. به ویژه به آنانی چشم دوخته‌ و می‌نگرند كه نخسـت با مـهــر بـه دروغ باشنـد. آنـان رفتـار مـردمـانـی را پــاس مـی‌دارنـد كـه به پیمـان‌شكنان و پیروان دروغ و آزار رسانانِ پیروان راستی، یورش برد.
ظاهراً منظور هشت صورت فلكی پیرا قطبی است كه عبارتند از: «ثُعبـان» (اژدها)، «خرس بزرگ» (دب اكبر)، «خرس كوچـك» (دب اصغر)، «كیكـاووس» (قیفاووس)، «كـرسی نشین» (خداوند كرسی/ ذات‌الكرسی)، «سیــاه‌گـوش» (وَشَـق)، «زرافـه» و «بُـزمجه» (سوسمار).
46 آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور خود را برای پاسبانی آماده كرده است؛ او از پشتِ سر می‌پاید، از پیش می‌پاید؛ او به مانند دیده‌بانی فریفته نشدنی هر سو را می‌نگرد. او آماده است برای كسی كه با اندیشه نیك، مهـر را یاری كند؛ آن دارنده ده هزار دیده‌بان، آن همیشه نافریفتنی دانا و توانا.

بخش یازدهم
47 تکرار بند 7.
نـام‌آوری كه اگر در خشم شود، میان دو كشوری كه به جنگ برخاسته‌اند و به زیان دشمنِ خونریز، اسبِ سُم ‌پَهن بر می‌انگیزد.

بخش چهاردهم
60 تکرار بند 7.
برای اوست نـامِ‌نیـك و برومنـد و ستایشی نیـك. اوست بخشنـده خـوشبـختی، آنگـونـه كـه دلخـواهِ خـواهنـدگانـش بـاشد ….......................... اوست كـه دارنــده ده‌ هـزار دیـده‌بـان اسـت؛ آن همیشه نـافریفتنی دانا و توانا.
در این بند، تعدادی واژ‌ه‌های ناخوانا و آسیب‌دیده وجود دارد كه به گفته استاد پورداود نیز قابل خواندن نیستند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش پانزدهم
61 تکرار بند 7.
اوست همیشه بر جا ایستاده، نگهبانِ بیدارِ دلاورِ انجمن‌آرایی كه فزاینده آب‌هاست. بانگ یاری‌خواهان را می‌شنود و باران می‌باراند و گیاهان می‌رویاند و داد و روش فرا می‌نهد. آن انجمن‌آرای كاردانِ فریفته نشدنی بسیار هوشمندِ آفریده كردگار.
عبارت «همیشه بر جا ایستاده» تأكیدی دیگر است بر همیشه ایستادگی مهـر یا همان همیشه‌ ایستادگی ستاره قطبی.
62 او كه هیچگاه به مردی پیمان‌شكن، نه توانایی و نه نیرومندی می‌دهد؛ او كه هیچگاه به مردی پیمان‌شكن، نه آبرو و نه پاداش می‌دهد.
63 آنگاه كه بر آشفته شده‌ای، تو می‌توانی نیروی بازوانشان را بگیری؛ استواری پاهای آنان و بینایی چشمان آنان و شنوایی گوش‌های آنان را بگیری.

بخش شانزدهم
64 تکرار بند 7.
او كه برای گسترش آیینِ نیك، در همه جا خود را نشان داد و جایگاه یافت و در همه هفت كشور فروغ افشان شد.
65 اوست در میان چالاكان، چالاك‌ترین؛ در میان وفاداران، وفادارترین؛ در میان دلاوران، دلاورترین؛ در میان انجمنیان، انجمنی‌ترین؛ در میان گشایش‌ دهندگان، گشایش دهنده‌ترین. اوست بخشنده گله و رمه؛ اوست بخشنده شهریاری؛ اوست بخشنده پسران؛ اوست بخشنده زندگانی؛ اوست بخشنده خوشبختی؛ اوست بخشنده دهشِ راستی.
66 اوست كـه «اَشـی» نیـك یـاور اوسـت؛ و یاور اویند: «پـارِنـدِ» سوار به گردونه راهوار، نیروی مردانه، نیروی فَـرّ كیانی، نیروی هوای جاودانی، نیروی «داموئیـش اوپَـمَـنَـه»، نیـروی فَـرْوَهَـرِ پیروان راستی و كسی كه گرد هم آورنده گروهی از مزدا پرستانِ پیرو راستی است.
از صورت فلكی «كـرسـی‌نشیـن» (ذات‌الكرسی)، دختر زیبایی تصور شده است كه بر كرسی یا چارپایه‌ای نشسته است كه در اوستا « اَشـی» نیك بر او اطلاق شده است. برخی از ستاره‌های این صورت فلكی در دوران گذشته بسیار پر نورتر از امروز بوده‌اند و حتی «اَبَـر نو اخترانی» نیز در آن دیده شده‌اند. یكی از این ابر نو اختران، ستاره «تیكـو» است كه در حدود چهارصد سال پیش ناگهان به اندازه‌ای نورانی شد كه حتی در روز روشن هم دیده می‌شد. نگاه كنید به اَرت یشت (اَشی یشت).
صورت فلكی «گردونه‌ران» (مُمسَكُ‌الاَعِنَه) گردونه راهواری است كه به گمان نگارنده، «پارِند» یا ستاره پر نورِ «بُــزبان» یا «عَـیـوق» (نگهبان)، بر فراز آن جای گرفته است.

بخش هفدهم
67 تکرار بند 7.
او كـه با گردونه‌ای بزرگ‌چرخه (صورت‌های فلكی خرس بزرگ و خرس كوچك) و ساخته شده به گونه مینوی، از كشـور «اَرِزَهـی» به سوی كشور «خْـوَنیـرَث» می‌شتابد و از نیروی زمان و از فرّ مزدا آفـریـده و از پیـروزی اهـورا آفریده بهره‌مند است.
68 «اَشــی» نیـك، گـردونـه‌اش را بلند جایگاه می‌گرداند؛ دین مزدا راه او را آماده ساخت تا او، آن روشنـایـی سپیـد، آن درخشـانِ مینـوی، آن هـوشمنـدِ بـی‌سـایـه سپنـد، راهـش را بـه خوبـی بپیمـایـد. اسبهـایـش در پهنه آسمان، پرواز كننده به چـرخـش در آیند. «داموئیش اوپَـمَـنَـه» همواره برای او راهِ گردش آمـاده می‌كنـد. در برابـر او همه دیوان نادیدنی و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» به هراس می‌افتند.
هر دو تعبیر «روشنایی سپید» و «درخشان مینوی» اشاره به ستاره قطبی است. در باره «اسب‌ها» نگاه كنید به پانویس بند 125.
69 نشـود كـه ما خود را دچار ستیزه آن بزرگِ برآشفته كنیم؛ او كـه با هماوردش، هزار گـونـه ستـیزه بكار خـواهـد بست؛ او كه ده هـزار دیـده‌بـان دارد‌؛ آن تـوانـای فریفته نشونده از همه چیز آگاه.

بخش هجدهم
70 تکرار بند 7.
بهـرامِ اهـورا آفریده در پیش او روان است، به مانند گُـرازی با دندان‌های تیز كه از خود پدافند می‌كند. گرازِ نری كه به یك نواخت، نابود می‌كند و چنان خشمگینی كه نتوان به او نزدیك شد. با رخسارِ خال‌دارِ گرازی نیرومند، با پاهای آهنین، با چنگال‌های آهنین، با پِی‌های آهنین، با دُم آهنین، با چانه آهنین.
71 او با برافروختگی و دلیری مردانه بر دشمن می‌تازد و دشمن را به خاك در می‌افكند و هنوز باور نمی‌كند كه او را فرو كوبیده باشد. به گمان او چنین نمی‌آید تا بتواند دگر باره بر او نواختی فرود آورد و مغز سر و ستونِ مهره‌های او را در هم شكند؛ آن مغز سری كه خاستگاه نیروی زندگی است.

بخش نوزدهم
75 ما خواهانیم كه پشتیبان كشور تو باشیم، ما نمی‌خواهیم كه از كشور تو جدا شویم، نمی‌خواهیم از خانمـان جـدا شویم، نمی‌خواهیم از روستـا جـدا شویم، نمی‌خواهیم از دهستـان جدا شویم، نمی‌خواهیم از كشور جدا شویم. مباد جز این! تا مهـرِ دارنده بازوان نیرومند ما را از دشمن بپاید.
76 تویی نابود كننده دشمن و دشمنی بد‌اندیشان؛ تویی فرو كوبنده آزار رسانان به پیرو راستی؛ تویی دارنده اسبان زیبا و گردونه‌های زیبا؛ تویی یاوری توانا برای یاری‌خواهان.
77 من او را به یاری می‌خوانم؛ بشود كه او برای یاری ما آید؛ تا ما هم از پرتوِ او، همچون پناه‌یافتگانِ او، همیشه در نشستنگاه‌های آسوده و خوش بسر بریم.
78 تویی كه كشورها را نگاهبانی می‌كنی، اگر آن كشورها مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور را با پشتیبانی نیك خوشنود سازند. تـویـی كـه نابودشان می‌سازی، اگر كه آنها از كشور دشمن باشند. مـن تـو را در ایـن جـا بـه یـاری فرا می‌خوانم، بشود كه او در این جا بـه یـاری مـا آیـد. آن مهـرِ نیـرومـندِ در هـمه جـا پیـروزمند، آن شـایسته سـتایش و سزاوار نیایش، آن سرورِ با شكوه كشور.

بخش بیستم
79 تکرار بند 7.
كسی كه نشستنگاهش را از «رَشْـن» دریافت نمود؛ كسی كه نشستنگاهش را رشن پایدار نمود، برای گفتگوهای دور و دراز.
80 نگاهبان خانمان تویی؛ نگاهدار كسی كه به دروغ نباشد، تویی؛ نگاهبان خاندان و پشتیبان كسانی كه به دروغ نباشند، تویی؛ آری از پرتوِ سروری مانند توست كه من برای خود بهترین همسخن و پیروزی اهورا آفریده را به دست می‌آورم. در دادگاه داوری او، همه مردمانِ پیمان‌شكن به خاك در می‌افتند.

بخش بیست و یكم
81 تکرار بند 7.
كسی كه نشستنگاهش را از «رَشْن» دریافت نمود؛ كسی كه نشستنگاهش را رشن پایدار نمود، برای گفتگوهای دور و دراز.
82 او كه اهورامزدا به او هزار گونه چالاكی بخشید، ده هزار چشم برای نگریستن بخشید. از نیروی همین چشم‌ها و همین چالاكی‌هاست كه او نگرنده كسی است كه پیمان خویش نپاید و پیمان بشكند. از نیروی همین چشم‌ها و همین چالاكی‌هاست كه مهـر، فریفته نشدنی است. او كه ده هزار دیده‌بان دارد، آن توانای فریفته نشدنی و به همه چیز آگاه.

بخش بیست و چهارم
95 تکرار بند 7.
او كه پس از فرو رفتن خورشید، بر پهنه زمین باز آید؛ هر دو انتهای این زمین پهناورِ دور كرانه و گـوی‌پیكـر را دست می‌زند، و می‌نگرد به هر آنچه میان زمین و آسمان است.
در بند 13 اشاره به دیده شدن مهـر، پیش از طلوع خورشید و در این بند اشاره به دیده شدن آن پس از غروب خورشید شده است كه هر دوی این تعابیر وابستگی مهـر و شب و ستارگان به یكدیگر را می‌رساند.
عبارت «گوی پیکر» نشان‌دهنده آگاهی ایرانیان از كروی بودن زمین، دستكم در سه هزار سال پیش است.
صورت فلكی خرس بزرگ در هر شبانروز دو بار به افق شمالی می‌رسد، یكبار از سوی شمال‌غربی به زمین نزدیك می‌شود و به تعبیر اوستا به آن «دست می‌زند» و یكبار از سوی افق شمال‌شرقی از زمین دور می‌شود.
96 او گرزی با صد گره و صد تیغه بر دست گرفته، می‌تازد و مردان بر می‌افكند. گرزی كه از فلز زرد ریخته شده و از زرِ سخت ساخته شده است. آن سخت‌ترین رزم‌افزار است، پیروزمندترین رزم‌افزار است.
منظور از «گرزی با صد گره و صد تیغه» صورت فلكی پُر پیچ و خمِ «ثُـعبان» یا «اژدها» است كه به ستاره قطبی پیوسته و به مانند گرزی است كه در دستان مهـر جای گرفته است.
97 در برابر او اهریمنِ بسیار تبهكار به هراس می‌افتد؛ در برابر او خشمِ نیرنگ‌بازِ بد رفتار به هراس می‌افتد؛ در برابر او «بوشاسپِ» دراز دست به هراس می‌افتد؛ در برابر او همه دیوانِ نادیدنی و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» به هراس می‌افتند.
«بوشاسپ» نام دیو خواب بامدادی نابهنگام است كه مردمان را تشویق به خواب بیشتر می‌كند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش بیست و هفتم
104 تکرار بند 7.
او كه دستان بسیار بلندش پیمان‌شكن را گرفتار می‌سازد و او را می‌گیرد؛ او را بر می‌افكند اگر چه در خاور هندوستان باشد؛ او را بر می‌افكند اگر چه در باختر باشد؛ اگر چه در ریزشگاه رود «اَرَنْـگ» باشد؛ اگر چه در میانه این زمین باشد.
«ارنگ» مصّب رود «سیر» یا «سیر دریا» در دریاچه «خوارزم» یا «آرال».

بخش بیست و هشتم
112 تکرار بند 7.
آن سـرورِ تـوانای دلاور، آن پهلـوان دلیـر، می‌تـازد بـا گردونه، با تازیانه؛ با سپری سیمیـن بـر دسـت و زره‌ای زرین بـر پیكـر. ره می‌سپـارد مهــر بـه دیدار سرزمین‌های مهریان، از راه‌هایی روشن، از دشت‌هایی گسترده، از سرزمین‌هایی كه مردمان و چارپایان در آن به آزادی می‌زیند.
113 بادا كه هر دو بزرگوار مـهـر و اهـورا، ما را دریابند؛ آنگاه كه اسبان بر می‌خروشند، آنگاه كه بانگ تازیانه‌ها بر می‌خیزد و از بینی اسبان خروش بر می‌آید و تیرهای تیز از زهِ كمان‌ها پرتافته می‌شود.
اینجا نیز همچون فروردین یشت از كهن‌ترین جای‌هایی است كه نام اهورا آمده است. در متن اوستایی مهر و اهورا به شكل «مـیـثْـرَه اَهـورَه» نگاشته شده است.

بخش سی و یكم
123 تکرار بند 7.
كسی كه اهورامزدا او را در سرای درخشانِ فروغ بیكران بستود.
اینجا نیز از كهـن‌ترین یـادكـردهای نامِ اهـورامـزدا است. اما برخی محققان این بند را نیز از افزوده‌های جدیدتر می‌دانند.
124 آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور با بازوان گشوده برای نگاهبانی، از سرای درخشانِ فروغ بیكران، روان می‌گردد. او كه گرداننده گردونه‌ایست زیبا و هموار رو و با زیورافزارِ آراسته و گوناگون و زرین.
125 گردونه او را چهار اسب سراسر سپیدِ جاودانی می‌كشند. اسبانی كه خوراكشان از سرچشمه‌ای مینوی است، اسبانی با سُم‌های پیشینِ پوشیده از زر و سُم‌های پسینِ پوشیده از سیم، اسبانی كه همگی بسته شده‌اند به مال‌بند و لگام و یوغی كه با پیوستگی به یك چنگكِ شـكاف‌دارِ خـوش‌ساخته از فلزی پُر بها در كنار هم ایستاده‌اند.
منظور از «چهار اسب» چهار ستاره پیشین صورت فلكی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» است كه در باورهای كهن ایرانی به مانند چهار اسب سپید درخشان تصور شده‌اند. در بند 68 از پرواز این اسب‌ها در آسمان یاد شده است.
127 از پیش او «داموئیش اوپَـمَـنَـه» دلاور به مانند گـرازی كه با دندان‌های تیـز از خود پاس می‌دهد، سواره به پیش می‌تازد؛ گرازی نر با چنگال‌های تیز، گـرازی كه بـه یـك زخـم هـلاك كنـد؛ گـراز برافـروختـه‌ای با چهـره خال‌خال كـه نتـوان بـدو نزدیك شد؛ دلیر و چالاك و تندتاز. از پس او «آذرِ» فروزنده و «فَـرّ كیانی» می‌تازند.
128 در گـردونـه مـهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار كمانِ خوش‌ساخت هست كـه بسا از آن كمان‌های آراسته به زه، از زهِ «گَـوَسْـنَـه» بر ساخته شده است. آنها به شتابِ نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.
«گوسنه»، احتمالا نام روده حیوانی است. از اینجا تا بند 132 تعدادی از جنگ‌افزارهای كهن معرفی شده كه شمار زیادی از نمونه‌های واقعی آنها به دست آمده است.
129 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار تیرِ پرِ كركس‌ نشانده با ناوَك زرین و سوفارهایی خوش ساخته از استخوان هست كه بسا از چوبه‌های آنها آهنین است. آنها به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.
130 در گردونـه مهـرِ دارنده دشت‌های پهنـاور، هزار نیـزه تیـز‌تیغـه خوش‌ساخـت هست. آنها به شتـاب نیروی پندار پرّانند، به شتـاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌‌شوند. در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار تبرزینِ دو تیغه پولادینِ خوش‌ساخت هست. آنها به شتاب نیروی پندار پرّانند ، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.
131 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار دشنه دوسرِ خوش‌ساخت هست. آنان به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند. در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، هزار گُرزه آهنینِ خوش‌ساخت هست. آنان به شتاب نیروی پندار پرّانند، به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شوند.
132 در گردونه مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور، یك گُـرزِ زیبای سبك‌پرتاب با یك‌صد گره و یك‌صد تیزی هست كه چون فرود آید، مردان را بر می‌افكند. گرزی ریخته شده از فلز زرد و و ساخته شده از زر. آن سخت‌ترین رزم‌افزار و پیروزمندترین رزم‌افزار است. آن به شتاب نیروی پندار پرّان، و به شتاب نیروی پندار به سوی سر دیوان پرتافته می‌شود.
133 مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور پس از كشتن دیوان و پس از بر انداختن پیمان‌شكنان، سواره از فراز «اَرِزَهی» و «سَـوَهی» می‌گذرد؛ از فراز «فْـرَدَه ذَفْـشو» و «ویدَه ذَفْـشو»، و از فراز «وُئورو بَـرِشْـتی» و « وُئورو جَـرِشْـتی» و از فراز این كشور درخشان «خْـوَنیـرَث» می‌گذرد.
134 به راستی به هراس در می‌افتد اهریمنِ بسیار تبهكار، به راستی به هراس در می‌افتد خشمِ نیرنگ‌بازِ بد كردار، به راستی به هراس در می‌افتد بوشاسپِ درازدست، به راستی همه دیوان ناپیدا و پیروان دروغ در «وَرِنَه» به هراس در می‌افتند.
135 مباد كه ما خود را به ستیزه مهـرِ بر افروخته و دارنده دشت‌های پهناور، در افكنیم. ای مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور! مباد كه تو با بر خروشندگی ما را فرو كوبی. او كه از نیرومندترینِ ایزدان، از دلیرترینِ ایزدان، از چابك‌ترینِ ایزدان، از تندترینِ ایزدان، و از پیروزمندترینِ ایزدانِ پدید آمده بر این زمین است. آن مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور.

بخش سی و دوم
136 تکرار بند 7.
او كـه بـه گـردونـه‌اش اسبـان سپیـد بستـه شده و با چرخ‌های زرین كشیده می‌شود.

بخش سی و سوم
140 تکرار بند 7.
می‌ستایم مهـر را، آن نیك، نخستین دلاورِ آسمانی، بسیار مهـربـان، بی‌مـانـند، بلـند پـایگـاه، نیرومند، دلیر، و آن یلِ رزم‌آور را.
141 آن پیروزمندی كه رزم‌افزاری خوش‌ساخت بر گرفته است؛ او كه در شب، پاسبانی فریفته نشدنی است؛ در میان زورمندان، زورمندترین است؛ در میان دلاوران، دلاورترین اسـت؛ در میـان بخشندگـان داناترین است. آن پیروزمندی كـه دارنده فَرّ است و دارنـده ده هزار چشم و ده هزار دیده‌بان. آن فریفته نشونده دانا و توانا.

بخش سی و چهارم
142 تکرار بند 7.
او كه چهره‌های گوناگون آفرینش «سپند مینو» را هنگام بردمیدن نمایان می‌سازد. آن ایزد بزرگِ نیك‌كردار، پیكر خود را به مانند ماه می‌درخشاند.
«سپند مینو»، خرد مقدس، مینوی ورجاوند، جهان نیكی‌ها، نیروی نیكی، و نیز مهمترین فروزه اهورامزدا است و گاه بجای نام او آورده می‌شود.
143 رخسار درخشانش همچو ستاره «تِـشْـتَـر» است. گردونه‌اش را كسی می‌گرداند كه در میان آفریدگان زیباترین است و هیچگاه به راه نادرست نمی‌رود. من آن گردونه را كه آفریده خردِ پاك آفریدگار است را می‌ستایم، آن گردونه مهـر كه با ستارگان آراسته مینوی آذین شده است. او كه ده هزار دیده‌بان دارد؛ آن توانای فریفته نشدنی و از همه چیز آگاه را.
در این بند به خوبی باورهای نجومی نسبت به مهـر نمایانده شده است، رخسارش به ستاره «تشتر» مانند می‌شود و گردونه‌اش از ستارگانِ آراسته مینوی تشكیل شده و فراهم آمده است.
145 می‌ستاییم مهـر و اهورای بزرگ و گرامی و نیستی ناپذیر را؛ می‌ستاییم ستارگان و ماه و خورشید را، و می‌ستاییم آن مهـر را كه سرور همه كشورهاست.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زامیاد یشت
در بزرگداشت فـرّ زرین کیانی
پـیـش‌گـفـتـار
زامیاد یشت، نوزدهمین یشت اوستا با نام‌های كیان یشت و خْوَرِنَه یشت به معنای یشتِ ویژه «خْوَرِنَه» یا «فَـرّ»، نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «فَـرِّ كیانی» سروده شده است.
زامیاد یشت دارای 15 بخش یا كرده و 96 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتنـد از بنـدهای 7، 9، 13، 15 تا 18، 53، 54، 57، 58، 60، 61، 63، 64، 78 تا 87، 92 تا 95.
اشاره‌های جغرافیایی موجود در زامیاد یشت نشان می‌دهد كه محل سرایش آن، سرزمین‌های شرقی ایران و به ویژه نواحی پیرامون دریاچه «هامون»، (زابلستان/ سیستان/ نیمروز) بوده است. زامیاد یشت از بخش‌های آهنگین و منظوم و رزمی اوستا و از منابع با اهمیت در بررسی نام‌های جغرافیایی و نام‌های كسان در ایران باستان به شمار می‌رود.
در باره «فـرّ» باید گفت که به فروغی ایزدی گفته می‌شود كه به هر كس بخشیده شود، او شایسته و برازنده سروری و سالاری و برتری خواهد بود. همانگونه كه ثعالبی نیز از آن با تعبیر “پرتو خوشبختی خدایی” یاد می‌كند. «فَـرّ» در نگاره‌ها به صورت پرتوها و گاه هاله‌ای از نور بر دورِ سرِ مقدسان و پادشاهان، نشان داده می‌شود.
در اینجا چنین پرسشی پیش خواهد آمد كه چه رویدادی در طبیعت، خاستگاه اصلی «فَـرّ» و باورهای منسوب به آن بوده است؟ به گمان نگارنده، «فَـرّ» عبارت است از پرتوهای زرین و درخشان و با شكوه خورشید كه پیش از طلوع و پس از غروب دیده می‌شود. پیش از طلوع خورشید، این پرتوها از پشت كوه‌های شرق ایران بر می‌دمند و در واقع كوه‌ها نخستین دارنده «فَـرّ» به شمار می‌روند و همانگونه كه در زامیاد یشت و دیگر آثار ایرانی دیده‌ایم، بین «فَـرّ» و كوه ارتباط و پیوندی عمیق وجود دارد و می‌دانیم كه كوه، خود به دلیل برافراشتگی به سوی آسمان و دارندگی سرچشمه آب‌ها و رودها و بردمیدن خورشید از پشت آن و گردش ستارگان بر بالای آن، واسطه و پیوند دهنده بین انسان و خدا یا واسطه بین جهان خاكی با جهان مینوی است؛ ویژگی‌هایی كه «فَرّ» نیز از آن برخوردار است. اما پس از غروب خورشید، این پرتوها از نگاه سرایندگان زامیاد یشت، در پشت آب‌های دریا فرو می‌رود (خواه دریای مازندران و خواه دریاچه هامون). در زامیاد یشت نیز خواهیم دید كه آرامگاه «فَـرّ» در دریای فراخكرت است و همه خواستاران او برای به دست آوردنش به دریا می‌جهند.
«فَـرّ» در فارسی امروزی هنوز هم به معنای پرتو و فروغ و نور و درخشش بكار بسته می‌شود و در پهلوی به شكل «خُرَّه»، «خُرِّه»، «خْوَرِّه»؛ و در اوستایی به شكل «خْـوَر» به معنای درخشیدن و شكوهمند شدن آمده است. همچنین واژه «هْـوَر» در اوستایی و «سْـوَر» در سانسكریت به معنای خور یا خورشید است. در «گاتها»ی زرتشت نیز یكبار واژه «خْوَرِنَه» به معنای درخشان و نیكبخت، به عنوان صفتی برای جاماسپ بكار رفته است (پورداود، یشت‌ها،ج2،ص314).
در طبیعت بجز بر دمیدن پرتوهای زرین و درخشان خورشید از پشت كوه و دریا، رویداد دیگری را سراغ نداریم تا بتوان هاله و پرتوهای درخشانِ بر دمیده از پشتِ سرِ مقدسان و پادشاهان را توجیه كنیم و ناگفته پیداست كه برای پیشینیانِ دوستدارِ رویدادهای كیهانی و طبیعی، چنین پدیده زیبا و شكوهمندی تا چه اندازه می‌توانسته است گرامی و ارزشمند و شایان توجه باشد. در متن متأخر «اشتاد یشت» نیز به توانایی «فـرّ» در آب كردن یخ‌ها و شكست دادن «بوشاسپ» (دیو خواب) اشاره شده است كه در واقع هر دوی اینها كاركردهای پرتوهای بامدادی خورشید است.

نخستین كـوهـی كه از این زمیـن بـرآمد، «البـرز» بلنـد اسـت كـه همـه كشورهای بـاختـری و خـاوری را در بر گرفته است. دومین كوه «زِرِذَزَه» است كه همچنین از آن سوی «مَـنوشَـه» همه كشورهای باختری و خاوری را در بر گرفته است.
2 از اینها، كوه‌های «اوشیدَم» و «اوشیدَرِنَـه» و رشته‌كوه «اِرِزیفْـیـه» برآمد. ششمین كوه «اِرِزورَه»، هفتمین «بومْـیـه»، هشتمین «رَئوذیتَـه»، نهمین «مَـزیشْـوَنْـتَـه»، دهمین «اَنْـتَـرِه دَنْـگْـهو»، یازدهمین «اِرِزیـشَـه»، دوازدهمین «وائیتی گَـئِـسَـه»؛
3 و «آدَرَنَــه»، «بَـیـنَـه»، «ایـشْـكَـتَــه اوپـائـیری سَـئِـنَـه» كه پوشیده از برف است و كمی از برف آن آب می‌شود، دو رشته ‌كوه «هَـمَـنْـكونَـه»، هشت رشته‌كوه «وَشَــن»، هشت چكـاد «اَئـورْوَنْــتْ»، چهار كوه «ویـذْوَنَــه»؛
4 «اَئِـزَخَـه»، «مَـئِـنَـخَـه»، «واخِـذْریـكَـه»، «اَسَـیـه»، «توذَسْـكَـه»، «ویـشَـوَه»، «دْرَئوشیشْ‌وَنْـتْ»، «سائیری‌وَنْـتْ»، «نَـنْـگْـهوش‌مَـنْـتْ»، «كَـكَـهْـیو»، «اَنْـتَـرِه‌كَـنْـگْـهَ٠ ?ه»؛
5 «سیچیـدَ وَه»، «اَهورَنَـه»، رَئِـمَـنَـه»، «اَشَـه ‌سْـتِـمْـبَـنَـه»، «اورونْـیو‌ وائیذی میذْكَـه»، «اَسْـنْ‌وَنْـتْ»، «اوشَـه‌اومَـه»، «اوشْـتَـه‌ خْـوَرِنَـه»، «سْیامَـكَـه»، «وُئوروشَـه»؛
6 «یـهْـمْـیـه چَـتَـرَه»، «اَذوتَـوَهْ»، «سْـپـیـتَـه‌وَرِنَـهْ»، «سْـپِـنْـتوداتَـه»، ‌‌‌«كَـدْرْوَه اَسْـپَــه»، «كَـئـو ایـریـسَــه»، چكـاد «بَــرو سْــرَیـن»، «بَـرَنَـه»، كـوه «فْــراپَـیـهْ»، «اودْرْیــه»، كـوه «رَئِــوَنْــتْ» و كـوه‌هـای دیگـری كه پیـش از ایـن، مـردمـان بر آنها نام نهاده بودند؛ از آنها می‌گذشتند و می‌اندیشیدند.
جای همگی كوه‌های نامبرده در اینجا نامشخص است. تنها احتمال داده می‌شود كه كوه «وائـیـتـی گَـئِـسَـه» كـوه‌هـای بـادغیـس، كـوه «اوپـائـیـری سَـئِـنَـه» بـه معنای «فـراتر از پـرواز سیـمرغ» كـوه‌های هندوكش، كوه «رَئِـوَنْـتْ» كوه‌های ریوند در سبزوار، و كوه «البـرز» نیز كه همه كوه‌های سر بركشیده از پامیر و بدخشان در شرق تا كوه‌های آسیای كوچك در غرب است.
عبارت پایانی، اشاره جالبی است كه از روزگاران كهن، كوه جایگاه اندیشیدن و تفكر بوده است. باوری كه در دوران‌های بعد موجب پناه بردن و خلوت كردن مصلحان اجتماعی، پیامبران و عرفا در كوه شده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
40 او كه اَژدهای شاخ‌دار را بكشت؛ اژدهایی كه اسبان را فرو می‌خورد؛ مردمان را فرو می‌خورد؛ آن زهرآلودِ زرد رنگ را، كه زهر از شكم و بینی و گردنش سرازیر بود؛ كه زهرِ زردش به بلندی یك «اَرَش» پاشیده می‌شد.
عبارت‌های «زهر‌آلود زردرنگ» و سرازیر بودن زهر از شكم و بینی و گردن، و پاشیده شدنِ زهر به بلندای یك «اَرَش» همگی در توصیف آتشفشان «تفتان» و گازها و مواد مذاب متصاعد از آن است. «اَرَش» واحدی برای اندازه‌گیری طول است كه مقدار آن دانسته نشده است. همچنین نگاه كنید به پانویس بند 37.
گرشاسپ به هنگام نیمروز بر پشتش و در دیگی فلزی، خوراك می‌پخت. آن زیانكار از گرما تفته و خْوی‌ریزان شد و از زیر دیگ در جست و آب جوشان را فرو پاشاند. گرشاسپِ نریمان را هراس بر گرفت و خود را به كنار كشید.
داستانی بسیار كهن است كه متأسفانه آگاهی بیشتری در باره آن در دست نیست.
41 او كه «گَـنْـدَرِوَه» زرین پاشنه را بكشت؛ كسی كه با دهان گشاده برای تباهی جهان خاكی راستی برخاسته بود. او كه نُه پسر «پَـثَـنَـیـه» و پسران «نیویكَه» و پسران «داشْـتَـیانی» را كشت. او كه «هیتاسپ» زرین تاج را كشت و «وَرِشَـوَه» از خاندان «دانی» و «پیتَـئونَه» دوستدار پری را.
هیچیك از كسان نامبرده در این بند و دو بند بعدی شناخته شده نیستند. تنها آگاهی اندك از «هیتاسپ» در دست است كه نشان می‌دهد او كشنده «اورواخْشَیه» برادر گرشاسپ بوده است.
42 او كـه «اَرِزوشْــمَـنَـه» دارنـده دلاوری مـردانـه را بكـشت؛ آن دلـیر، …… زیـرك، كـژ راه، بـیدار، . . . . .
در اینجا چند واژه ناخوانا و خراب بوده است كه استاد پورداود نیز برای آنها معادلی احتمال نداده است.
43 او كه «سْـناویذْكَـه» سنگین‌دست و شاخ‌دار را كشت؛ كسی كه در انجمن چنین می‌گفت: “من نابُـرنا هستم و نه بُـرنا، آنگاه كه من بُـرنا شوم، زمین را چرخ كنم و آسمان را گردونه سازم.
44 من سپندمینو را از سرای درخشانِ فروغ بیكران به زیر خواهم كشید؛ اهریمن را از دوزخ تاریك به فراز خواهم برد؛ اگر گرشاسپ دلیر مرا نكُشد، سپندمینو و اهریمن باید گردونه مرا بكِشند.” گرشاسپ دلیر او را كشت، جان از او برگرفت، نیروی زندگانی او را تباه كرد.

بخش هفتم
45 می‌ستاییم فَـرِّ دست‌نیافتنی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
در برخی از این بندهای تكرار شونده، بجای «‏فَـرّ كیانی»، عبارت «فَـرّ دست‌نیافتنی» آمده است.
46 «سپند مینو» و «اَنْـگْـرَه مینو» برای این فرِّ دست‌نیافتنی، كوشیدند. هر یك از آن دو، چالاك‌ترین پیك‌های خود را از پی او فرستادند. سپند مینو پیك‌های خود، «بهمن»، «اَردیبهشت» و «آذر» اهورامزدا را فرستاد. اَنْـگْـرَه مینو پیك‌های خود «اَكَـمَـنَـه»، و خشمِ دارنده رزم‌افزار خونین و اژی‌دهاك و «سْـپیتْ‌یورَه» ارّه كننده جم را فرستاد.
بهمن (در اوستا «وُهومَنَه») به معنای اندیشه نیك و یكی از فروزه‌ها و صفات اهورامزدا است.
اَردیبهشت (در اوستا «اَشَه وَهیشْتَه») به معنای بهترین راستی و یكی از فروزه‌ها و صفات اهورامزدا است.
آذر، همان آتش و نیز نام ایزد نگاهبان آتش است.
اکمنه، نام دیو اندیشه بد و بر ضد بهمن یا اندیشه نیك است.
سپیت‌یوره، نام ارّه كننده جم است كه با گزارش شاهنامه كه ضحاك به عنوان ارّه كننده جم شناخته شده است، تفاوت دارد.
47 پس آنگاه آذرِ «مزدا اهورا» به پیش خرامید و این چنین اندیشید: “من این فرّ دست‌نیافتنی را خواهم گرفت.” اما اژی‌دهاكِ سه پوزه زشت‌نهاد، این چنین ناسزا گویان از پی او بشتافت:
48 “واپس رو ای آذر «مزدا اهورا»! و دانسته باش كه اگر تو این دست نیافتنی را به چنگ آوری، هر آینه من تو را یكسره تباه كنم؛ آنگونه كه دیگر نتوانی بر روی این زمین اهورا آفریده روشنایی بیفشانی.
آنگاه آذر در اندیشه بیم از تباهی زندگی و برای نگهداشتِ جهان راستی، دستان خود را باز پس كشید. چرا كه اژی‌دهاك سهمگین بود.
49 پس آنگاه اژی‌دهاكِ سه پوزه زشت‌نهاد، پیش بشتافت و این چنین اندیشید: “من این فـرّ دست‌نیافتنی را خواهم گرفت.” اما آذرِ «مزدا اهورا» این چنین گویان از پی او برخاست:
50 “واپس رو ای اژی‌دهاكِ سه پوزه! و دانسته باش كه اگر تو این دست‌نیافتنی را به چنگ آوری، هر آینه من تو را از یكسره بسوزانم و بر روی پوزه تو زبانه آتش بر افروزم؛ آنگونه كه دیگر نتوانی بر روی این زمین اهورا آفریده و برای تباه كردن جهان راستی، در آیی.
آنگاه اژی‌دهاك در اندیشه بیم از تباهی زندگی دستان خود را باز پس كشید. چرا كه آذر سهمگین بود.
51 پس آنگاه فرّ به دریای فراخكرت جست. «اَپَـم‌نَـپاتِ» تیزاسب زود از او آگاه شد . اَپَم‌نَـپاتِ تیزاسب چنین آرزو كرد كه او را از آنِ خود كند: “این فرّ دست‌نیافتنی را از تهِ دریای ژرف، از تهِ دریاهای ژرف خواهم گرفت.
نام ایزد نگاهبان آب است و در پهلوی به گونه «بُرزیزد» آمده است.
52 ما می‌ستاییم آن سرورِ بزرگوار و شهریارِ شیدوَر، اَپَم‌نَپاتِ تیزاسب را؛ آن دلاورِ پذیرای بانگِ یاری‌خواهی را؛ و آن كسی كه مردم را بیافرید، مردمان را و آن ایزد آب را بر ساخت، كه به نیكویی در می‌شنود هر آنگاه كه او را بستایند.

بخش هشتم
55 می‌ستاییم فَـرِّ دست‌نیافتنی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
56 افراسیاب تورانی نابكار در آرزوی داشتنِ آن، جامه‌ها را بدر كرده و برهنه به دریای فراخكرت فـرو رفت و خواستار گرفتـن آن فـرّ شد. او شنـاكنان به سوی فرّ شتافت؛ آن فرّ تاختن بگرفت، آن فرّ بگریخت. از آنجاست كه این راه‌آبه نامور به دریاچه خسرو از دریای فراخكرت برآمد.
59 پـس آنـگاه بـرای دومیـن بار، جامه‌ها را بدر كرده و بـرهـنه خـواسـتار گـرفتنِ آن فرّ شد. او شناكنان به سوی فرّ شـتافـت؛ آن فـرّ تـاختن بگرفت، آن فرّ بگریخت. از آنجاست كه این راه‌آبـه نامور به دریاچه «وَنْـگ‌هَـزْداهْ» از دریای فراخكرت برآمد.
جای این دریاچه و نیز دریاچه نامبرده در بند بعدی دانسته نشده است.
62 پس آنگاه برای سومین بار، جامه‌ها را بدر كرده و خواستار گرفتنِ آن فـرّ شد. او شناكنان به سوی فرّ شتافت؛ آن فرّ تاختن بگرفت، آن فرّ بگریخت. از آنجاست كه این راه‌آبه نامور به دریاچه «اَوْژْدانْ‌ وَن» از دریای فراخكرت برآمد.

بخش نهـم
65 می‌ستاییم فَـرِّ دست‌نیافتنی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
66 فرّی كه از آنِ «كسی» است كه خاستگاهِ شهریاری او، آن جایی است كه رود هیرمند، دریاچه هامون را بر ساخته است. در آن جایی كه كوه «اوشیدَم» جای دارد و از گرداگرد آن، آب فراوانی از كوه‌ها آمده و با هم سرازیر می‌شوند.
به درستی و با قاطعیت نمی‌توان گفت كه منظور از «كسی» در این بند چه كسی است.
کوه اوشیدم، همان كوه خواجه در میانه دریاچه هامون در سیستان است.
67 به آن دریاچه فرو می‌ریزند، به سوی آن روان می‌گردند، «خْـواسْـتْـرا» (خاش رود امروزی)، «هْـوَسْـپا» (هوسپاس امروزی)، «فْـرَدَثـا» (فراه رود امروزی)، «خْـوَرِنَـنْـگْ‌هَـئیتی ? (هاروت رود امروزی) زیبا و آن «اوشْـتَـه‌وَئـیـتـی» توانا و «اوروَذا»ی دارنده چـراگـاه‌هـای بسیـار، «اِرِزی» و «زَرِنـومَـئـیـتـی». به آن فرو می‌ریزد، به سوی آن روان می‌گـردد، «هَـئـیـتومَـنـتَـه» (هـیـرمـنـد امروزی) شكوهمند و فَرِّهمند كه خیزاب‌های سپید بر می‌انگیزد و آب آن به بالا سرریز می‌شود.
چهار رود نخستین، همگی از سوی شرق و شمال‌شرق به دریاچه هامون می‌ریخته‌اند كه امروزه خشك شده‌اند. از چهار رود بعدی اطلاعی در دست نیست.
این بند نیز یكی دیگر از نشانه‌های پر آبی و سرسبزی و حاصلخیزی سرزمین سیستان یا زابلستان در دوران باستان است. همه رودها و سرزمین‌های نامبرده در اینجا، امروزه كاملأ خشك و سوزان هستند.
68 نیروی اسبی از آن اوست؛ نیروی اُشتری از آن اوست؛ نیروی مردی از آن اوست؛ فرّ كیانی از آن اوست.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش یكم (كرده یكم)
9 می‌ستاییم فَـرِ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را،كه سرآمد همه آفریدگان است.
10 فرّی كه از آنِ اهورامزدا است و اهورامزدا همراه آن، آفریدگانِ بسیار خوب، بسیار زیبا، بسیار دلكش، بسیار كارآمد و بسیار درخشنده را آفرید.
11 تا كه «آنـان» جهانـی تـازه بنیـاد كنند؛ جهانـی پیـر نشونـده، نمـردنی، تباهی ناپذیر، ناپـژمردنی؛ جهانی همیشه زنـده، همیشه بالنـده و كامروا. آن هنگام كه درگذشتگان دگر بـاره برخیزنـد و زنـدگان، نامیـرا شوند؛ پس آنگاه «او» پدیدار شود و گیتی را به آرمان خود تازه كند.
به احتمال منظور از «آنان» و «او» در این بند و بندهای دیگرِ زامیاد یشت، سوشیانت‌ها هستند.
12 پس آنگاه جهانی كه از راستی فرمان می‌برد، نیستی‌ناپذیر می‌شود؛ پس آنگاه دروغ به همان جایی رانده می‌شود كه از آن جا برای آسیب رساندن به پیروان راستی و تبار و هستی آنان، آمده بود. نابود خواهد شد تبهكار، رانده خواهد شد فریفتار.

بخش دوم
14 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
این بند در آغاز همه بخش‌ها تكرار می‌شود.
19 تا كه «آنان» جهانی تازه بنیاد كنند؛ جهانی پیر نشونده، نمردنی، تباهی ناپذیر، نـاپـژمردنی؛ جهانـی همیشه زنـده، همیشه بـالنده و كامـروا. آن هنگام كه درگذشتگان دگر بـاره بـرخیزنـد و زنـدگان، نـامیرا شوند؛ پس آنگاه «او» پدیدار شود و گیتی را به آرمان خود تازه كند.
20 پس آنگاه جهانی كه از راستی فرمان می‌برد، نیستی‌ناپذیر می‌شود؛ پس آنگاه دروغ به همان جایی رانده می‌شود كه از آن جا برای آسیب رساندن به پیروان راستی و تبار و هستی آنان، آمده بود. نابود خواهد شد تبهكار، رانده خواهد شد فریفتار.

بخش سوم
21 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
22 فرّی كه از آنِ ایزدانِ مینوی و این‌جهانی است، از آنِ سوشیانت‌های تازه‌كننده جهان، چه آنها كه زاده شده‌ و چه آنها كه هنوز زاده نشده‌اند.
23 تا كه «آنان» جهانی تازه بنیاد كنند؛ جهانی پیر نشونده، نمردنی، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی؛ جهانی همیشه زنده، همیشه بالنده و كـامروا. آن هنگام كه درگذشتگان دگر باره برخیزند و زندگان، نامیـرا شـوند؛ پس آنگاه «او» پدیدار شود و گیتی را به آرمان خود تازه كند.
24 پس آنگاه جهانی كه از راستی فرمان می‌برد، نیستی‌ناپذیر می‌شود؛ پس آنگاه دروغ به همان جایی رانده می‌شود كه از آن جا برای آسیب رساندن به پیروان راستی و تبار و هستی آنان، آمده بود. نابود خواهد شد تبهكار، رانده خواهد شد فریفتار.

بخش چهارم
25 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
26 فرّی كه دیرزمانی از آنِ هوشنگ پیشدادی بود؛ چندان كه او به همه هفت كشور شهریاری كرد و به دیوان و مردمان و جادوان و پریان و «كَوی»‌های ستمكار و «كَرَپَن»‌ها ‌دست یافت و دو سوم دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» را بر انداخت.

بخش پنجم
27 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را،كه سرآمد همه آفریدگان است.
28 فرّی كه از آنِ تهمورث زیناوند بود؛ چندان كه او به همه هفت كشور شهریاری كرد و به دیوان و مردمان و جادوان و پریان و «كَوی»های ستمكار و «كَرَپَن»ها دست یافت.
29 چندان كه او به همه دیوان و مردمان، به همه جادوان و پریان ‌دست یافت. او اهریمن را به مانند پیكر اسبی در آورد و در زمان سی سال او را به هر دو پایانه‌های این زمین همی راند.

بخش ششم
30 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را،كه سرآمد همه آفریدگان است.
31 فرّی كه دیرزمانی از آنِ جمشیدِ خوب‌رَمه بود؛ چندان كه او به همه هفت كشور شهریاری كرد و به دیوان و مردمان و جادوان و پریان و «كَوی»‌های ستمكار و «كَرَپَن»‌ها ‌دست یافت.
واژه‌ای كه به «خوب‌رَمه» برگردانده شده است، در متن اوستا «اَهورَمَك» آمده كه منظور از آن نه تنها رَمه‌های چارپایان، بلكه گروه مردمان و جوامع انسانی را نیز شامل می‌شود.
32 كسی كه این هر دو را از دیوان بر گرفت، دارایی و سود را؛ هر دو را، فراوانی و گله را؛ هر دو را، خوشنودی و سرافرازی را. به هنگام شهریاری او خوراكی و نوشیدنی كاستی ناپذیر بودند؛ جانوران و مردمان، هر دو نیستی ناپذیر بودند؛ آب‌ها و گیاهان، هر دو خشك نشدنی بودند.
33 بـه هنگام شهریاری او، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بـود و نـه مـرگ، و نـه رشـكی كـه آفـریـده دیو است؛ پیش از اینكه او به دروغ باشد؛ پیش از اینكه او به دروغ، سخن نادرست گوید.
از این بند نیز بر می‌آید كه «سخن دروغ» تنها یكی از ویژگی‌های دروغ است و نه همه آن.
34 پس از آن هنگام كه او به دروغ، سخن نادرست گفت، فرّ آشكارا به پیكر مرغی از او بگسست. آنگاه كه جمشیدِ خوب‌رَمه، گسستن فرّ را دید، افسرده و سرگشته شد؛ در برابر دشمن فرو ماند و در زمین نهان شد.
35 برای نخستین بار فرّ بگسست؛ آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر «ویـوَنْـگْـهان» به پیكر مرغِ «وارَغْـنَه» از او بگسست. این فرّ را مهـرِ دارنده دشت‌های پهناور بر گرفت؛ آن مهـرِ دارنده گوش‌های تیز و دارنده هزار گونه چالاكی. ما می‌ستاییم مهـر را، شهریار همه كشورها را؛ او را كه فرهمندترینِ ایزدانِ مینوی آفریده اهورامزدا است.
این پرنده را برخی با شاهین و برخی با سیمرغ یكی دانسته‌اند. نگاه كنید به بند 19 و 36 بهرام یشت.
36 برای دومین بار فرّ بگسست؛ آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر ویوَنگْهان به پیكر مرغ وارَغْـنَـه از او بگسست. این فرّ را فریدونِ پسر خاندان آبتین بر گرفت؛ زیرا كه او در میان مردمانِ پیروزمند، پیروزمندترین بود.
37 كسی كه «اَژی‌دَهاكِ» سه پوزه، سه كله، شش چشمِ، هزار دستان را شكسـت داد. آن دروغ بسیار توانای دیوآسا، آن پلیدِ فریفتارِ جهان، آن دروغِ بسیار نیـرومنـد را كـه اهریمن به ناسازگاری با جهان خاكی، و برای نابودی جهانِ راستی آفرید.
به نظر می‌آید كه در این زمان واقعه خشكسالی و كم‌آبی و تفتیدگی حدود 4000 سال پیش كه در باورهای ایرانی و شاهنامه فردوسی دوران پادشاهی «ضحاك» (اژی‌دهاك) نامیده شده است با باوری كهن‌تر كه همانا خروشان شدنِ آتشفشان «تفتان» است بر هم نمایانده شده است. می‌دانیم كه «تفتان»، سه قله آتشفشانی دارد و از نگاه ایرانیان ساكن در سیستان یا زابلستان به شكل اژدهای سه كله سه پوزه شش چشم در آمده است. در بند 40 اشاره‌های دیگری به این پدیده شده است.
38 برای سومین بار فرّ بگسست؛ آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر ویوَنگْهان به پیكر مرغ وارَغْـنَـه از او بگسست. این فرّ را گرشاسپِ نریمان بر گرفت؛ زیرا كه او از پرتو دلیری مردانه، در میان مردمانِ زورمند، زورمندترین بود.
39 چرا كه نیرومندی و دلیری مردانه به او پیوست. ما می‌ستاییم دلیری مردانه را؛ كه همواره پا بر جا، بی‌خواب، و بیدار در تختِ آرمیدن است و به گرشاسپ پیوسته است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش دهـم
70 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
71 فرّی كه به «كیقباد» پیوست و به «كی‌اَپیوَه» و به «كیكاووس» و به «كی‌آرش» و به «كی‌پَشین» و به «كی‌بیارَش» و به «كی‌سیاوش» پیوسته بود.
72 آنـگونه كـه آن كـیانـیان، همـه چالاك، همه پهلوان، هـمه پـرهـیزگـار، همه بزرگ‌منش، همه چابك و همه بی‌باك شدند.

بخش یازدهـم
73 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
74 فرّی كه از آنِ كیخسرو بود؛ برای نیروی بهم پیوسته‌اش، برای پیـروزی اهـورا آفـریـده‌اش، بـرای برتری چیره ‌شونده‌اش، برای فرمان خوب روا شده‌اش، برای فرمان دگرگون نشونده‌اش، بـرای فرمان شكست ناپـذیـرش و بـرای شكست زود هنگامِ دشمنان او.
75 برای توانایی بی‌گزند و برای فرّ مزدا آفریده و برای تندرستی، برای فرزندان نیك و هوشمند و دانای انجمن‌آور و توانا، از نیاز دور دارنده دلاور با چشمان پُر فروغ، برای آگاهی بی‌گمان و درست از آینده و از بهترین زندگانی.
76 برای شهریاری درخشان، برای زندگانی دور و دراز، برای همه خوشبختی‌ها، برای همه درمان‌ها.
77 آنگاه كه كیخسرو به دشمن نابكار دست یافت، بدان هنگام كه دشمن زیانكارِ فریبگر، سواره با او می‌جنگید، در هیچ جای میدانِ تكاپو به كمینِ دشمن دچار نگردید و در همه جا آن كیخسروِ سرور و پیروزمند، افراسیاب زیانكار و «گَرسیوَز» را به بند در كشید. آن پسر دادخواهِ سیاوش دلاور كه به نارو كشته شد و آن دادخواهِ «اَغْـریرِثِ» دلیر.
در اینجا نیز مانند فروردین یشت، فهرست پادشاهان با نام «كیخسرو» پایان می‌پذیرد كه نشانه این است كه این یشت نیز در هنگام و یا در پایان پادشاهی «كیخسرو» سروده شده است. نگاه كنید به فروردین یشت.
گرسیوز، نام برادر افراسیاب.

بخش چهاردهـم
88 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
89 تا كه «آنان» جهانی تازه بنیاد كنند؛ جهانی پیر نشونده، نمردنی، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی؛ جهانی همیشه زنده، همیشه بالنده و كامروا. آن هنگام كه درگذشتگان دگر باره برخیزند و زندگان، نامیرا شـونـد؛ پـس آنگاه «او» پـدیـدار شـود و گیتـی را به آرمان خود تازه كند.
90 پس آنگاه جهانی كه از راستی فرمان می‌برد، نیستی‌ناپذیر می‌شود؛ پس آنگاه دروغ به همان جایی رانده می‌شود كه از آن جا برای آسیب رساندن به پیروان راستی و تبار و هستی آنان، آمده بود. نابود خواهد شد تبهكار، رانده خواهد شد فریفتار.

بخش پانزدهـم
91 می‌ستاییم فَـرِّ كیانی نیرومندِ مزدا آفریده بسیار درخشنده، زَبَردست، پرهیزگار، چابك و كارآمد را، كه سرآمد همه آفریدگان است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگ‌نبشته های ایران 6

آبان یشت
اَرِدویسور یشت/ آناهید یشت
پـیـش‌گـفـتـار
آبـان یشـت، پنجمین یشت و یكی از كهـن‌ترین یشت‌های اوستـا بـا نام‌های اَرِدْویسور یشت و آنـاهید یشت نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «اَرِدْویسـورَه اَنـاهـیـتَـه»، سروده شده است. این نام به گونه‌های: «اَناهیت»، «اَناهید»، «آناهید»، «آناهیت»، «آناهیتا» و «ناهید» نیز آمده است.
آبان یشت دارای 30 بخش یا كرده و 133 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتنـد از بنـدهای 1، 2، 6، 8، 9، 18، 19، 68 تا 74، 86 تا 95، 102، 104 تا 106، 108 تا 110، 112 تا 114، 116 تا 118، 123، 124، 131 تا 133 و تعدادی بندهای دیگر كه شماره آنها در اینجا نیامده و همگی تكرار بند 1 الحاقی در آغاز همه بخش‌ها هستند.
اشاره‌های جغرافیایی موجود در آبان یشت نشان می‌دهد كه محل سرایش آن، سرزمین‌های جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و بویژه نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. آبان یشت از بخش‌های بسیار زیبا و دلكش اوستا و از منابع با اهمیت در بررسی نام‌های پهلوانان و سرداران و پادشاهان در ایران باستان به شمار می‌رود.
«اَرِدْویسورَه اَناهیتَه» پیش از آنكه در دوره‌های بعدتر به ایزدبانوی بزرگ آب‌ها تبدیل شود، نامی برای یك رود و برای یك ستاره بوده است. «اَرِدْوی» یا «اَرِدْویسورَه» نام یك رود، و «اَنـاهـیـتَـه» نام یك ستاره و نیز لقب آن رود بوده‌اند. به گمان نگارنده، رود «اَرِدْوی» همان رود «آمودریا» بوده است كه بزرگترین، پرآب‌ترین، طولانی‌ترین و پهن‌ترین رود همه سرزمین‌های ایرانی به شمار می‌آید. این رود در مسیر 2540 كیلومتری خود از شعبه‌ها و دریاچه‌ها و بركه‌ها و آبشارهای بسیاری برخوردار می‌شود. «آمودریا» با نام «پنج‌آب»، از بلندی‌های «هُـكَـر» به دریای «فراخكرت» روان می‌شود. بلندی‌های «هُكَر» ظاهراً همان كوه‌های سر به آسمان كشیده «پـامـیـر» (بام ایران؟) است با ده‌ها قله بالای 5000 متر و چندین قله بالای 6000 متر و بالای 7000 متر؛ و دریای فراخكرت همان دریای مازندران است كه در دوران باستان آب آمودریا مستقیماً به آن می‌ریخته است.
اما «اَناهیتَه» یا «آناهید» نام ستاره (یا به تعبیر امروزی سیاره) معروفِ «ناهید» یا «زهره» بوده كه زیباترین و چشمگیرترین ستاره آسمان است. از آنجا كه «ناهید»، از سیاره‌هایی است كه مدار گردش آن در مابین زمین و خورشید قرار گرفته است، از دید ناظر زمینی هیچگاه بیشتر از حدود 47 درجه از خورشید دور نمی‌شود. به این ترتیب «ناهید» یا پیش از طلوع خورشید در افق شرقی و یا در پس از غروب خورشید در افق غربی و حداكثر با ارتفاعی در حدود 47 درجه، دیده می‌شود و هیچگاه در میانه‌های آسمان به چشم نمی‌آید. به این خاطر، ناهید در هنگامی كه ستاره بامدادی است، همراه با رود «آمودریا» از بلندی‌های «هُكَر» یا «پامیر» برمی‌خواسته است و هر دو در یك مسیر و در یك امتداد، یكی بر روی زمین، و دیگری بر روی آسمان به سوی دریای «فراخكرت» روان می‌شده‌اند؛ و هنگامی كه «ناهید» ستاره شامگاهی بوده است، همراه با رود «آمودریا» به دریای «فراخكرت» فرو می‌رفته‌ است. پس در واقع «ناهید» و «آمودریا» هر دو از فراز كوه‌های شرقی ایران برخاسته، در یك امتداد روان شده و هر دو در دریای مازندران فرو می‌رفته‌اند. این موجب شده است كه بعدها ایرانیان باستان نیروی مینوی حاكم بر رود «آمودریا» و ستاره «ناهید» را یكی بدانند و از آن با نام «اَرِدْویسورَه اَناهیتَه» نام ببرند و حتی ستاره «ناهید» را آورنده آب‌های «آمودریا» بدانند؛ و نیز از همینجاست كه اعتقادی كهن شكل گرفت كه هنوز هم ایرانیان باور بدارند كه “آب و روشنایی از یك سرچشمه‌اند”، یا “آب روشنایی‌ است”. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: «آناهید، ستاره آب‌های روان».

بخش یكم (كرده یكم)
3 اوست آن برومندی كه در همه جا نام‌آور است؛ اوست كه در بزرگی به اندازه همه آب‌هایی است كه بر روی این زمین روانند؛ اوست نیرومندی كه از كوه «هُـكَـر» به دریای فراخكرت فرو می‌ریزد.
4 سراسر كـرانه‌های دریـای فـراخكـرت به خروش در می‌افتد و همه میانگـاه آن بـه بـالا بر می‌آید، آنگاه كه «اَرِدْویسـور آنـاهیـد» به سوی آن روان شود و بـه سـوی آن سرازیـر گردد. او دارنـده هـزار دریاچه و هزار رود است؛ هر یك از این دریاچـه‌هـا و هر یك از این رودها به درازای چهل روز راهِ مردِ چـابـك‌سـوارِ تندتاز است.
5 از ایـن آب، یـك رود بـه همه هفت كشور روان است و ایـن یك رود از ایـن آب، در زمسـتان و تابستان، پـیوسته روان است.
7 اَرِدْویســور آنــاهیـد از سـوی مـزدای آفـریـدگـار بـرخـاسـته اسـت. بـه درسـتـی كـه بازوان زیبا و سپیدش به ستـبری شـانـه اسبی است؛ بازوانی كه با زیـورافـزار بـاشـكـوه و تـماشـایـی آذیـن شـده اسـت. اوسـت یكسره روان و بسیار نیرومند و نازنین.

بخش دوم
11 او بـر فـراز گـردونه نشسته، لگام برگرفته و گردونه می‌راند.

بخش سـوم
13 اوسـت كـه بـا چهار اســب بـزرگ و یـك نـژاد و سراسر سپـید، در ستـیزه بـر همـه دشمـنان غلـبه كنـد؛ چه دیوان و مـردمـان و جـادوان و پـریـان و كَـوی‌ها و كَــرَپــن‌هــای ستمكار.

بخش چهارم
15 اوسـت آن تـوانـای درخشـانِ بلنـدبـالای خـوش‌انـدامی كـه شـب و روز بـه نیرومندی روان است، و به فراوانی همه آب‌هایی است كه بر روی این زمین روانند.

بخش پنجم
17 آفریدگار اهـورامـزدا او را بستود در «ایـران‌ویـج» و در كرانه رود «وَنْـگـوهی دائـیـتـیا».
«ایران‌ویج» (در اوستا «اَئِرینَم‌وَئِجَه») به معنای خاستگاه ایرانیان یا پهنه ایرانیان، و رود «وَنگوهی دائیتیا» (دائیتیای نیك) رودی بوده است كه در «ایران‌ویج» روان بوده است. در باره جایگاه «ایران‌ویج» و رود «دائیتیا» نظرهای مختلفی ابراز شده است. به گمان نگارنده «ایران‌ویج» عبارت است از همه سرزمین‌های ایرانی كه ایرانیان در روزگار خوشِ عصر نخست جمشید یعنی در حدود 7000 تا 6000 سال پیش در آن جای‌ها زندگی می‌كردند و خاطره خوش آن در یاد آنان باقی مانده است و در زمان سرایش و نگارش اوستا به آن راه یافته است. رود «ونگوهی دائیتیا» نیز می‌تواند هر رودی باشد كه در نزدیكی سكونتگاه‌های مردمان روان بوده است. در این باره همچنین نگاه كنید به: «ایران، سرزمین همیشگی آریاییان».

بخش ششم
21 هوشنگ پیشدادی بر فراز كوه البرز، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
این كه چرا در اوستا برخلاف شاهنامه، رویدادها با نام «هوشنگ» آغاز می‌شود و نه با نام «كیومرث»، پرسشی است كه همچنان پاسخی شایسته را انتظار می‌كشد.
22 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بزرگترین شهریار همه سرزمین‌ها باشم؛ به همه دیوان و مردمان، به همه جادوان و پریان، و به همه كَوی‌ها و كَرَپَن‌های ستمكار چیره آیم و دو سوم دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» را به زمین در افكنم.
23 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش هفتم
25 جمشیدِ خوب‌رَمه بر فراز كوه البرز، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
26 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بزرگترین شهریار همه سرزمین‌ها باشم؛ به همه دیوان و مردمان، به همه جادوان و پریان، و به همه كَوی‌ها و كَرَپَن‌های ستمكار چیره آیم و دیوان را از این هر دو، دارایی و سود؛ از این هر دو، فراوانی و گله؛ از این هر دو، خوشنودی و سربلندی، بی‌بهره كنم.
27 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش هشتم
29 اَژی‌دَهاكِ سه پوزه در سرزمین «بَوْروئیش»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
برخی محققان و از جمله استاد پورداود «بَوْروئیش» را همان بابل احتمال می‌دهند، اما بیشتر به نظر می‌آید كه جایی در شرق ایران بوده است.
30 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه همه هفت كشور را از مردمان تهی كنم.
31 اَرِدْویسور آناهید، او را چنین كامیابی نبخشید.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش نهـم
33 فریدون پسر آبتین از خاندان توانا در سرزمین چهارگوشه «وَرِنَـه»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
34 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بر اَژی‌دَهاكِ سه پوزه سه كله شش چشمِ دارنده هزار گونه چابكی و چالاكی چیره آیم؛ به این دیو بسیار نیرومند كه آسیب‌رسانِ مردمان است، به این نیرومندترین دروغی كه اهریمن در برابر جهان خاكی آفرید تا جهان راستی را از گزند آن تباه كند. تا من بتوانم هر دو زنان را از او باز پس گیرم؛ هر دو را «شهرناز» و «اَرْنَواز» را؛ آنان كه شایسته پیوسته داشتنِ تبار و برازنده نگاهداری خانمان هستند.
«شهرناز» و «اَرنواز» نام خواهران و گاه دختران جمشید كه ظاهراً منظور از آزادی دختران، آزادی سرزمین‌ها در نظر است.
35 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش دهـم
37 گرشاسپِ نریمان در برابر دریاچه «پیشینَـه»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
«پیشینَه» یا «پیشینَـنْـگْـهْ» دریاچه‌ایست در جنوب افغانستان و در مرز پاكستان امروزی.
38 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه در كرانه دریای پُر خیزاب فراخكرت بر «گَـنْـدَرِوَه» زرین پاشنه چیره آیم؛ و تاخت‌كنان بر روی این زمینِ پهناور و گوی‌پیكر و دوركرانه، به سرای سختِ پیرو دروغ در رسم.
یکی دیگر از کهن‌ترین منابع ایرانی که در آن به کرویت زمین اشاره رفته است.
39 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش یازدهم
41 افراسیاب تورانی نابكار در پناهگاهِ زیر زمینی، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
42 و از او درخواسـت كرد كه ای اَرِدْویسـور آنـاهیـد! ای نیـك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه به آن فَـرّی كه در دریای فراخكرت شنا می‌كند، دست یابم.
43 اَرِدْویسور آناهید، او را كامیابی نبخشید.

بخش دوازدهم
45 كیكاووس توانا بر فراز كوه «اِرِزیـفْـیـه»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
46 و از او درخـواسـت كـرد كه ای اَرِدْویسـور آنـاهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بزرگترین شهریار همه سرزمین‌ها باشم؛ به همه دیوان و مردمان، به همه جادوان و پریان، و به همه كَوی‌ها و كَرَپَن‌های ستمكار چیره آیم.
47 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش سیزدهم
49 كیخسرو، آن پهلوان سرزمین‌های ایرانی و برپای نگهدارنده كشور در برابر دریاچه ژرف و پهناور «چیچَـسْت»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
در ادبیات پهلوی این دریاچه را با دریاچه «ارومیه» (اورمیه) یكی دانسته‌اند. بسیاری از رویدادهای زمان كیخسرو بر كرانه یا در نزدیكی این دریاچه اتفاق می‌افتد.
50 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسـور آنـاهیـد! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بزرگترین شهریار همه سرزمین‌ها باشم؛ به همه دیوان و مردمان، به همه جادوان و پریان، و به همه كَـوی‌هـا و كَـرَپَـن‌های ستمكار چیره آیم؛ و در هنگامـه تاخـت و تـاز، یكسـره در تكـاپو باشم؛ و گردونه‌ام پیشتر از همه در تازد؛ و آنگاه كه دشمن نابكارِ بدخواه، سواره به جنگ من در آید، به كمینگاه او دچار نشوم.
51 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش چهاردهم
53 توس، پهلوانِ رزم‌آور، بر پشت اسب او را ستایش كرد و خواستار نیرومندی برای اسبان و تندرستی‌ای شد تا بتوان دشمنان را از دور در نگریست و بر هماوردان بدخواه به یك نواخت چیره شد.
54 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بر پسران دلاوری كه از خاندان «ویسِـه» هستند، در تنگه «خْـشَـثْـرو سوكَـه» و بر فراز «كَـنْـگ‌دژِ» بلند و پاك‌نهاد، پیروزی یابم؛ و سرزمین‌های تورانی را فرو كوبم؛ پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها.

ویسیه، نام یكی از خاندان‌های بزرگ و مشهور تورانی.
«كنگ‌ دژ» بر فراز كوهی مقدس به همین نام واقع بوده است كه جای آن امروزه دانسته نمی‌شود. «كنگ دژ» در داستان‌های مرتبط با «کیخسرو» و «سیاوش» بسیار مورد اشاره قرار می‌گیرد.
55 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش پانزدهم
57 پسران دلاور خاندان «ویسِـه» در تنگه «خْـشَـثْـرو سوكَـه» و بر فراز «كَـنْـگ‌دژِ» بلنـد و پـاك‌نهـاد، صـد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كردند.
58 و از او درخواست كردند كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! ما را این كامیابی فراز ده كه به تـوس، پهلـوان رزم‌آور، پیروزی یابیم و سرزمین‌های ایرانی را فروكوبیم؛ پنجاه‌ها، صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها.
59 اَرِدْویسور آناهید، او را كامیابی نبخشید.

بخش شانزدهم
61 كشتی‌ران كاردان، «پائورْوَه» او را ستایش نمود؛ آنگاه كه فریدون آن پهلوان پیروزمند، او را به مانند كركسی در آسمان به پرواز وا داشت.
در این چند بند نیز به یكی از كهن‌ترین و شگفت‌انگیز‌ترین داستان‌های ایرانی اشاره شده است كه متأسفانه آگاهی‌های بیشتری در باره آن به دست نیامده است. نگارنده كوشش می‌كند تا روایت‌های دیگر این داستان را بر نگاره‌های باستانی یا در ادبیات شفاهی مردمی پیدا كند. به یاد داشته باشیم كه «آمودریا» بزرگترین رود قابل كشتی‌رانی در سرزمین‌های ایرانی است.
62 از آن رو كه او سه شب و سه روزِ پیاپی برای درآمدن به خانه خود در پرواز بود و نمی‌توانست بدانجا فرود آید. آنگاه كه سومین شب به انجام رسید و سپیده دم بر دمید، در گاهِ روشن و توانای بامداد، اَرِدْویسور آناهید را آواز داد:
63 ای اَرِدْویسور آناهید! زود بشتاب به یاری من، اینك مرا پناه بخش، مرا در رسان به این زمین اهورا آفریده و به خانه خود.
64 پس آنگاه اَرِدْویسور آناهید به سوی او شتافت؛ به پیكر دختری زیبا، بسا برومند، خوش‌اندام، كمربند بر میان بسته، بلند بالا، آزاده تبار، بزرگوار، با كفش‌های درخشانِ پوشیده از مچ پا تا پایین و با بندهای زرینِ پایدار بسته شده.
نگاره‌ها و تندیس‌های بسیار زیادی در همه جای ایران به دست آمده است كه با توصیف‌هایی كه در این بند و بندهای دیگر از آناهید می‌شود، شباهت دارند.
65 او به چابكی و چالاكی بازوانش را سخت بگرفت و به یك تاخت، به زودی و به تندرستی، بدون هیچ ناخوشی و گزند، او را به زمین اهورا آفریده و به خانمانش رساند. همان جا كه پیش از آن بود.
66 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش نوزدهم
76 «ویـسْـتَـئـورو» از خاندان نوذر بر كرانه رود «ویـتَـنْـگـوهَـئیتی» برای او پیشكش آورد و با سخنی راستین چنین آواز داد:
ویستئورو، نام یكی از بزرگان خاندان نوذر است.
از جای رود ویتنگوهئیتی اطلاعی در دست نیست.
77 ای اَرِدْویسور آناهید! این سخن از روی راستی و به درستی گفته می‌شود كه من به شمارِ موهای سرم از پیروان دیو به خاك در افكندم. پس اینك از برای من ای اَرِدْویسور آناهید! برای من یك گذرگاه خشك از میانِ «ویـتَـنْـگوهَـئیتی» نیك فراهم ساز.
در این بند و بند بعدی به شباهت واقعه گذر «ویسْتَئورو» از راهی خشك از میانه رود «ویتَنگوهَئیتی» و گذر موسی و همراهانش از آب، پی می‌بریم.
78 پس آنگاه اَرِدْویسور آناهید به پیكر دختری زیبا، بسا برومند، خوش‌اندام، كمربند بر میان بسته، بلند بالا، آزاده تبار، بزرگوار، با كفش‌هایی زرین در پا، و با زیورافزار بسیار آراسته به سوی او شتافت و یك باریكه از آب را از رفتن باز داشت و دیگر آب‌ها را به خود باز گذاشت تا روان باشند. او یك گذرگاه خشك از میان «ویـتَـنْـگـوهَـئیتی» نیك فراهم ساخت.
79 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش بیستم
81 «یوئـیـشْـتَـه» از خاندان «فْـرْیـانَـه»ها در آبخوستِ آبخیزشكنِ «رَنْـگْـها»، صـد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پیشكش او كرد.
فریانه‌، نام یكی از خاندان‌های تورانی و «یوئیشتَه» از مردان مشهور آن است.
82 و از او درخواست كرد كه ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! مرا این كامیابی فراز ده كه بر «اَخْـتْـیـه» فریبكارِ خیره‌سر چیره آیم و بتوانم به پرسش‌هایش پاسخ گویم؛ به نود و نه پرسش دشواری كه به ستیزه از سوی آن فریبكارِ خیره‌سر از من پرسیده می‌شود.
اختیه، نام یكی از دیو پرستان و نابكاران.
83 اَرِدْویسور آناهید، آن همیشه كامروا كننده، او را كامیابی بخشید.

بخش بیست و یكم
85 اهورامزدای نیك كردار به او فرمان داد: ای اَرِدْویسور آناهید! به سوی پایین روان شو و دگر باره به این فراز باز آی؛ از آن گوی آسمانی جایگاه ستارگان، به سوی زمینِ آفریده اهورا فراز رو. فرماندهان دلاور و بزرگان سرزمین و پسرانِ بزرگانِ سرزمین باید تو را نیایش كنند.
96 می‌ستایم كوه زرین در همه جا ستوده «هُـكَـر» را؛ كه اَرِدْویسور آناهید از فراز آن، از بلندای هزار برابر بالای مردی، فرو می‌آید. او به بزرگی همه آب‌هایی است كه بر روی این زمین روانند. او با نیرومندی بسیار فرا می‌تازد.

بخش بیست و سوم
101 او دارنده هزار دریاچه و هزار رود است. هر یك از این دریاچه‌ها و هر یك از این رودها به درازای چهل روز راهِ مردِ چابك‌سوار تندتاز است. بر كرانه هر یك از این دریاچه‌ها و رودها، یك خانه خوش‌ساخت بر پای شده است؛ خانه‌هایی با یكصد پنجره درخشان و یك‌هزار ستونِ خوش‌آراسته. خانه‌ای بزرگ‌پیكر كه بر روی هزار پایه پایدار شده است.

بخش بیست و هشتم
120 اهورامزدا برای او چهار اسب از باد و باران و ابر و تگرگ فراهم ساخت. از این چهار اسب پیوسته باران و برف و ژاله و تگرگ، به مانند نهصد هزار تیر، فرو می‌ریزد و بخشیده می شود.
121 می‌ستایم كوه زرین در همه جا ستوده «هُـكَـر» را؛ كه اَرِدْویسور آناهید از فراز آن، از بلندای هزار برابر بالای مردی، فرو می‌آید. او به بزرگی همه آب‌هایی است كه بر روی این زمین روانند. او با نیرومندی بسیار فرا می‌تازد.

بخش سی‌ام
126 اَرِدْویسور آناهید همواره به پیكر یك دختر زیبا، بسا برومند، خوش‌اندام، كمربند بر میان بسته، بلند بالا، آزاده تبار و بزرگوار كه یك جامه زرینِ پرچین و ارزشمند در بر كرده است، نمایان می‌شود.
127 به درستـی كه اَرِدْویسـور آنـاهیـدِ بسـا بـزرگـوار، آنگونه كه شیوه اوسـت، با گـوشـواره زریـنِ چهـار گـوشه‌ و با گردنبندی به گردن نازنین خود پدیدار می‌شود. او كمربند به میان می‌بندد تا پستان‌هایش زیباتر و خودش خوشایندتر شود.
128 بـر فـراز اَرِدْویسـور آنـاهیـد، تـاجـی آراسـتـه بـا یكصـد ستـاره جای دارد؛ تـاجـی زریـن و هشت‌گوشه، كه به مانند چرخی ساخته شده و با نوارهایی آذیـن داده شـده اسـت. تاج زیبای خوب ساخته شده‌ای كه چنبره‌ای از آن پیش آمده است.
این توصیف از تاج آناهید شباهت زیادی به صورت فلكی «تاج» (اِكلیل/ نعل/ فكه/ كاسه یتیمان) دارد. این صورت فلكی از هشت ستاره تشكیل شده كه ستاره هشتم آن نسبت به دیگر ستارگان، پیش‌تر و بالاتر جای گرفته است.
129 اَرِدْویسور آناهید جامه‌ای از پوست «بیـدَسْـتَـر» در بر كرده است، از پوست سیصد بیدَسْتَری كه چهار بچه بزاید. از آن رو كه بیدَسْتَر ماده زیباترین است، چرا كه موی او انبوه‌تر است. بیدَسْتَر یك جانور آبی است و چنانچه پوست او بهنگام آماده شود، به مانند سیم و زر بسیار درخشان به دیده می‌آید.
«بیدَستَر» (در اوستا «بَـوْری») ظاهراً همان سگ آبی است كه از پوست باارزش و مرغوبی برخوردار و بیشتر در رودخانه‌ها زندگی می‌كند.
130 ای اَرِدْویسور آناهید! ای نیك، ای تواناترین! اینك مرا این كامیابی فراز ده كه به ارجمندی به یك خوشبختی بزرگ دست یابم، خوشبختی‌ای كه در آن خوراك بسیار فراهم شود، بهره و بخشش بسیار باشد، اسبانِ شیهه زننده و گردونه‌های برخروشنده و تازیانه‌های بانگ برانگیزاننده باشند، كه در آن خوراكِ فراوان و توشه اندوخته شده باشد، آن خوشبختی‌ای كه در آن پُر باشد از چیزهای خوشبو، و در انبارش پُـر باشد از هر آنچه دل كسی بخواهد و هر آنچه زندگانی خوش و خرم را بكار می‌آید.
بخش‌های كهن آبان یشت با این آرزو و آرمان و نیایش زیبای ایرانیان به پایان می‌رسد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشتَر یشت
نیایش‌نامه درخشان‌ترین ستاره آسمان
پـیـش‌گـفـتـار
تِـشْـتَـر یشت كه تیشْـتَـر یشت و تیر یشت نیز نامیده می‌شود، هشتمین یشت اوستا است. این یشت در بزرگداشت و ستایش پر فروغ‌ترین و درخشان‌ترین ستاره آسمان كه همانا ستاره «تِشْتَر» باشد، سروده شده و یكی از دلكش‌ترین بخش‌های اوستاست.
تشتر یشت دارای 16 بخش یا كرده و 62 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 29، 41، 62، 71 تا 129، 139 تا 142، 152؛ و نیز افزودگی‌هایی در بندهای 54، 56، 155، 157، 158.
ستاره «تِشْـتَر» نام‌های گوناگونی دارد: «شباهنگ»، «شِعرای یمانی» و «تیـر» كه این نام اخیر به سیاره «عُطارِد» نیز گفته می‌شود. «تِشْـتَر» پُر نورترین ستاره آسمان است و در صورت فلكی «سگ بزرگ» (كَلب اكبر) قرار دارد.
امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در مردادماه اتفاق می‌افتد. اما در زمان سرایش تیر یشت، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در حدود اوایل تابستان بوده است كه نام ماهِ «تیر» نیز از همین واقعه گرفته شده است. این ستاره مانند دیگر ستاره‌های آسمان، هر شب مقداری بالاتر می‌آمده است تا اینكه در میانه‌های بهار در افق غربی فرو می‌رفته و از دیده پنهان می‌شده است. به دلیل اینكه بالا آمدن ستاره «تِشْـتَر» با افزایش بارندگی و پایین رفتن این ستاره با كاهش بارندگی توأم بوده است، بین این ستاره و بارندگی‌های فراوان ارتباطی احساس شـده است كـه در سراسر این یشت به این باور اشاره شده است.

بخش یكـم (كرده یكـم)
2 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمندِ تِشْتَر را؛ آن بخشنده خانه آرام و خانه خوش را، آن افشاننده پرتوهای سپید و درخشان را و درمانگرِ بلندبالای تیز‌پرواز را، آن درخشنده از دور را كه افشاننده فروغ بی‌آلایش است. می‌ستاییم آب دریای فراخكرت را و رود «وَنْـگوهی» در همه جا پُر آوازه را، نام «گِـئوشِ» مزدا آفریده را و فَـرِّ كیانی را.
«وَنگوهی» به معنای نیك و منظور رود «ونگوهی دائیتیا» است.
«گِئوش» در اوستا (در پهلوی «گُوش») معانی گسترده‌ای دارد. از این واژه معانی «گیتی»، «جهان»، «روان آفرینش»، نام عمومی همه چارپایان و حتی همه جانوران افاده شده است.

بخش دوم
4 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ آن در بردارنده تخمه آب‌ها و آن توانای بزرگِ نیرومند، و آن دورنگرنده بلند‌پایگاه و زَبَردست را؛ آن بزرگواری كه نیكنامی از اوست و تبارش از «اّپَـم‌نَـپات» است.

بخش سـوم
5 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ او را چشم به راهند: چارپایان كوچك و بزرگ، و مردمانی كه پیش از این آزاررسان بودند، و «كَـئِـتَـه»هایی كه پیش از این به بدكرداری می‌پرداختند. كدامین هنگام تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند از برای ما برخواهد دمید؟ كدامین هنگام سرچشمه‌های آب به نیرومندی اسبـی دگرباره روان خواهند شد؟
كَـئِـتَـه، نام گروهی از نابكاران است كه در باره آنان آگاهی نداریم.

بخش چهارم
6 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ آن تندتاز به سوی دریـای فراخكرت را، به سانِ آن تیرِ در هوا پـرّان، تیری كه آرش تیرانداز- آن بهترین تیرانداز ایرانی- از كوه «اَئیـرْیو خْـشوثَـه» به سوی كوه «خْـوَنْـوَنْـت» پرتاب كرد.
از این عبارت به درستی بر می‌آید كه دریای «فراخكرت» همان دریای مازندران است چرا كه ستاره «تِشْـتَر» نیز به سوی غرب كه از نگاه سرایندگان این یشت جایگاه دریای مازندران است، حركت می‌كند. همچنین نگاه كنید به پانویس بند 35 همین یشت.
این بند و بندهای بعدی كهن‌ترین جای اشاره به حماسه «آرش كمانگیر» است. جای دو كوه نامبرده شده، دانسته نشده است.
7 تیری كه بر دمید بر او آفریدگار اهورامزدا‌؛ و راهش را آماده ساختند، ایزدان آب و گیاه و مهرِ دارنده دشت‌های پهناور.

بخش پنجم
8 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ آن غلبه كننده بر پریان را. آنگاه كه پریان به پیكر ستارگان دنباله‌دار در میانه زمین و آسمان به پرواز در می‌آیند، و به دریای فراخكرتِ نیرومند و ژرف و خوش‌چشم‌انداز كه آبش پهنه گسترده‌ای را در برگرفته است، نزدیك می‌شوند، او آنها را در هم می‌شكند. به راستی كه او به مانند اسبِ پاك‌نهادی به سوی دریا روان است. از او بر آن آب خیزاب‌ها برخواهد خواست و باد چالاك وزیدن خواهد گرفت.
«پری» یا «پَئیریكا» در اوستا نامی است برای ستارگان دنباله‌دار. در متون ایرانی نام «پریان» یا ستارگان دنباله‌دار به نیكی نیامده است و این احتمالاً به این دلیل است كه زمان حركت و مسیر حركت دنباله‌دارها با هیچیك از قواعد ستارگان تطبیق ندارد و آنها بدور از هنجار و سامان هستی فرض می‌شده‌اند.
9 آنگاه كه «سَـتَـویس» برای بخشیدن پاداش، بر می‌آید؛ او این آب را به همه هفت كشور می‌رساند. آن زیبای آشتی‌بخش به سـوی همـه كشـورهـا روان مـی‌گـردد تا همه از سالی خوب بهـره‌مند شوند؛ و ارمغان شود سالی خوش به همه سرزمین‌های ایرانی.
ستاره «سَتَویس» همان ستاره «سهیل» است كه در عرض‌های جغرافیایی پایین‌تر از حدود 33 درجه و تنها در فصل زمستان و در ارتفاع كمی از افق جنوبی دیده می‌شود در حالیكه بالاتر از آن ستاره «تشتر» جای گرفته است. به این ترتیب به دلیل شباهت خویشكاری «سَتَویس» یا «سهیل» با «تشتر» این ستاره نیز در باورهای ایرانیان باستان آورنده باران به شمار می‌آمده است. «سَتَویس» پس از «تشتر» پُر نورترین ستاره آسمان است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش ششم
12 می‌ستاییم تِشْتَر را؛ می‌ستاییم «تیشْـتْـرْ یـئِـئینی» را؛ می‌ستاییم ستاره‌ای را كه پس از آن ستاره نخستین در می‌آید؛ می‌ستاییم «پَـئوئیر یـئِـئینی» را؛ می‌ستاییم ستاره «هَفتورنگ» را برای ایستادگی در برابر جادوان و پریان؛ می‌ستاییم ستاره «وَنَـنْـدِ» مـزدا آفـریـده را بـرای نیـرومنـدی، بـرای پیـروزی بـرازنــده، بـرای نیـروی ایسـتادگـی اهـورا آفـریـده، برای برتری، برای چیرگی به نیاز، برای چیرگی به ستیزه‌گری؛ می‌ستاییم تِشْتَرِ تیز نگرنده را.
تیشتریئئینی، احتمالاً نام صورت فلكی «سگ بزرگ» (كَلب اكبر) است كه ستاره «تشتر» یا «شباهنگ» در آن مجموعه جای دارد. در باره طلوع ستاره‌ای پس از دیگری، دو احتمال می‌توان در نظر گرفت. یكی اینكه اشاره است به ستاره «شعرای شامی» از صورت فلكی «سگ كوچك» (كَلب اصغر) كه با فاصله كمی در پشت «تِشْـتَر» حركت می‌كند. و دیگر اشاره به ستاره «سَتَویس» یا «سهیل» كه شرح آن در بالا گفته شد.
احتمالاً منظور از هفتورنگ صورت فلكی خرس بزرگ (دب اکبر) و یا «پروین» (ثریا) است كه در كوهان «گاو» (ثور) جای دارد.
ونند، همان ستاره پر نور و سپید «كركس نشسته» (نَـسْر واقـع) در صورت فلكی «شَلـیاق» (چنـگ)، كه پس از «تِـشْـتَـر» (شباهنگ/ شِعرای یمانی) و «سَـتَـویس» (سهـیل) پُر نورترین ستاره آسمان است.
13 در ده شبِ نخست، تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند با پیكری به مانندِ یك مرد پانزده ساله، درخشان و با چشمان پر فروغ، بالا بلند و بسیار نیرومند، توانا و چالاك در سپیده‌دمان پرواز می‌كند.
16 در ده شبِ دوم، تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند با پیكری به مانندِ گاوی با شاخ‌های زرین در سپیده‌دمان پرواز كند.
18 در ده شبِ سوم، تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند با پیكری به مانندِ اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین و لِگام زرنشان در سپیده‌دمان پرواز می‌كند.
20 آنگاه تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند با پیكری به مانندِ اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین و لِگام زرنشان به دریای فراخكرت فرو می‌آید.
21 به رویارویی او دیوِ «اَپوش» با پیكری به مانندِ اسبی سیاه به در می‌آید؛ كَلی با گوش‌های كَل، كَلی با گردن كَل، كَلی با دُم كَل، یك گَـرِ سهمگین!
«اَپوش» (در اوستا «اَپَـئـوشَـه») به معنای از بین برنده آب‌ها، نام دیو خشكسالی و دشمن ایزد «تشتر» است. به گمان نگارنده «اَپوش» در اصل عبارت بوده است از ستاره سرخ «دل كژدم» (قلب‌العقرب) در صورت فلكی «كژدم» (عقرب) كه در سراسر تابستان‌های گرم ایران در ساعت‌های آغازین و میانه شب دیده می‌شود و در این هنگامِ بی‌آبی و خشكی رودها از ستاره «تشتر» خبری نیست. هر چه «تشتر» در مردادماه از افق شرقی بالاتر می‌آید، به مرور ستاره «قلب‌العقرب» به افق غربی نزدیك‌تر می‌شود تا اینكه در فصل پاییز تشتر كاملاً بالا ‌آمده است در حالیكه اَپوش در افق غربی فرو رفته و از نظر ناپدید شده است. و این عبارت است از نبرد تشتر و اَپوش در اساطیر ایرانی و غلبه تشتر بر آن در آغاز فصل پر‌آبی و نیز غلبه اَپوش بر تشتر در میانه‌های بهار (امروزه در اواخر بهار) و در آغاز فصل خشكی و گرما.
22 آنگاه تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند و دیوِ اَپوش هر دو بهم درمی‌افتند و هر دو، سه شبانه‌روز با یكدیگرنبرد می‌كنند. سرانجام دیو اَپوش بر تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند چیره می‌شود و او را شكست می‌دهد.
23 سپس اَپوش‌ او را به اندازه یك «هاسَر» از دریای فراخكرت دور راند. پس آنگاه تِشْتَر ناله درد و اندوه درخواهد داد كه: وای بر من ای اهورامزدا! بدا به روزگار شما ای آب‌ها و ای گیاهان!
«هاسَر» (در اوستا «هاثْرَه») واحد اندازه‌گیری طول كه از میزان آن اطلاعی در دست نیست. برخی آن را معادل هزار گام دانسته‌اند.
26 آنگاه تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند با پیكری به مانندِ اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین و لِگام زرنشان به دریای فراخكرت فرو می‌آید.
‌27 به رویارویی او دیوِ «اَپوش» با پیكری به مانندِ اسبی سیاه به در می‌آید؛ كَلی با گوش‌های كَل، كَلی با گردن كَل، كَلی با دُم كَل، یك گَـرِ سهمگین!
28 آنگاه دگر باره تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند و دیوِ اَپوش هر دو بهم درمی‌افتند و هر دو با یكدیگر نبرد می‌كنند. سرانجام به هنگام نیمروز، تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند بر دیو اَپوش چیره می‌شود و او را شكست می‌دهد.
29 سپس تِشْتَر‌ او را به اندازه یك «هاسَر» از دریای فراخكرت دور راند. پس آنگاه تِشْتَر درخشان و شكوهمند خروش شادكامی و رستگاری سر خواهد داد كه: خوشا به من ای اهورامزدا! خوشا به شما ای آب‌ها و ای گیاهان! خوشا به شما ای سرزمین‌ها! اینك بی هیچ بازدارنده‌ای، آب‌ها روانند در جویباران شما؛ روانند به سوی كشتزاران شما، كشتزارهایی با بذرهای درشت‌دانه؛ روانند به سوی چـراگـاه‌هـای شما، چراگاه‌هایی با بذرهای ریزدانه؛ اینك آب‌ها روانند به سوی همه جهان.
30 آنگـاه كـه تِـشْـتَـرِ درخشـان و شكـوهمنـد بـا پیـكـری به مانندِ اسبـی سپیـد و زیبـا بـا گـوش‌هـای زریـن و لِگام زرنشان به دریای فراخكرت فرو می‌آید.
‌31 او دریـا را بـا خیـزاب‌های بلند بر می‌خروشاند؛ او دریا را به جنبش در مـی‌آورد؛ او دریـا را بـه خـروش در می‌آورد؛ او كـوهـه‌هـای آب را بـه بـالا در مــی‌آورد؛ او دریـا را بـه جـوش در می‌آورد؛ او دریا را برمی‌شوراند. در همه كـرانـه‌هـای دریـای فــراخكـرت دگـرگونی پدید می‌آید و همه میانه دریا به بالا بر می‌آید.
‌32 پـس آنـگاه تِـشْـتَرِ درخشان و شكوهمند دگر باره از دریای فراخكرت فراز خیـزد؛ «سَتَـویسِ» درخشان و فرِهمند نیز از دریای فراخكرت فراز خیزد. از آن پـس مِـه از آن سـوی «هیـنـْدَوَه» از كـوهـی كه در میانه دریای فراخكرت است، برمی‌خیزد.
برخی این واژه را معادل «هند» دانسته‌اند، اما این نظر به اثبات نرسیده است.
‌33 آنگـاه مـه‌هـای پـاكیـزه سازنده ابرها به جنبش در می‌آیند و نخستین بـاد فـرا مـی‌وزد و ابـرهـا را در راهی پیش می‌راند كه گذرگاه «هـومِ» شـادی‌آفـریـن و جهـان‌افـزا اسـت. پــس از آن بــاد چــالاكِ آفـریـده مـزدا، بـاران و ابـر و تگـرگ را بـه سـوی كشـتزارها و نشستنگاه‌های همـه هفـت كشور فراز می‌برد.
در باره «هوم» نگاه كنید به هوم یشت.
34 «اّپَـمْ‌نَـپـات» و باد چالاك و فَـرِّ فرو خفته در آب و فَـرْوَهَرهای پیروان راستی، به هر یك از جایگاه‌های این جهان خاكی، بخشی از آن آب را پراكنش دهند.
35 مـی‌ستـاییـم ستـاره درخشـان و شكـوهمنـد تِـشْـتَر را؛ كه روان مـی‌گـردد از آن خـاستگـاهِ سپیـده‌دمِ درخشـان بـه آن جـایگـاهِ از پیـش دانسته شـده پُـر از آب. در راهـی بـدور از بـاد و در جـایگـاهی بر گماشته از سوی ایزدان.
اشاره آشكاری است به حركت ستاره «تشتر» از شرق (خاستگاه سپیده‌دم درخشان) به دریای «فراخكرت» در غرب (جایگاه پر از آب).

بخش هشتم
36 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ آنگاه كه سالِ مردمان به زودی به سر می‌آید، فرمانروایانِ خردمند و جانورانِ آزادی كه در كوهساران به سر می‌برند و درندگان بیابان‌نورد، چشم براهِ بردمیدن او هستند. او كه پس از بردمیدنش، سالی خوش یا سالی بد برای كشور آورد. آیا سرزمین‌های ایرانی از سالی خوش بهره‌مند خواهند شد؟
این بند نشان‌دهنده این است كه در زمان سرایش این یشت، آغاز سال نو از ابتدای تابستان بوده است و «تِشْـتَر» را نوید دهنده سالی خوب یا سالی بد می‌دانستند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش نهـم
37 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ آن تندتاز به سوی دریای فراخكرت را، آن شتابان گراینده بدان سوی، آن چابك پرواز كننده بدان سـوی؛ بـه سـانِ آن تیـرِ در هـوا پـرّان، تیـری آرش تیـرانـداز- آن بهترین تیـرانـداز ایـرانـی- از كـوه «اَئیـرْیو خْـشوثَـه» به سوی كوه «خْـوَنْـوَنْـت» پرتاب كرد.
38 تیری كه بر دمید بر او آفریدگار اهورامزدا‌؛ و مهرِ دارنده دشت‌های پهنـاور راهـش را آمـاده سـاخـت، بـه دنبـال آن تیـر روان شدند، «اَشی» نیك و بـزرگـوار و «پـارِنْـدِ» سـوار بر گردونه سبك و چابك. تا آن گاه كه آن تیـرِ در هـوا پَـرّان، بـه كـوه «خْـوانْـوَنْـت» در نشسـت و در «خْـوانْـوَنْـت» بـه زمین فرو رسید.

بخش دهـم
39 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ او كه بر «پری»‌ها پیروز شد، او كه پری‌ها را درهم شكست. آن پری‌هایی كه برانگیخته اهریمن بودند برای آنكه همه ستارگانِ دارنده سرچشمه آب را از رفتن باز دارند.
40 تِشْتَر، آن پریان را درهم شكست؛ آنها را از دریای فـراخـكرت دور كـرد. آنـگـاه ابـرها فراز آمدند و آب‌های آورنده سـالـی خـوش، روان گشـتند. در آن ابــرهـاسـت، انبـوه بـاران‌هـای پُـر شتـاب و آب‌هـای خروشنده در همه هفت كشور پراكنده شود.

بخش یازدهم
41 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ كه آرزومندِ او هستند همه آب‌های فرو ایستاده و روان و چشمه‌سارها و جویبارها و برف و باران.
42 كدامین هنگام تِشْتَرِ درخشان و شكوهمند از برای ما بر خواهد دمید؟ كدامین هنگام چشمه‌های آب به نیروی اسبی فراز تازند؟ كدامین هنگام چشمه‌ها روان شوند به سوی كشتزارهای زیبا و نشستنگاه‌ها و دشت‌ها؟ و ریشه گیاهان را از آب‌های نیرومند خود، نَـمی بخشند.

بخش دوازدهم
43 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ او كه با آب خروشان خود، همه هستی را از بیم و هراس می‌رهاند. اینچنین او بهبودی می‌بخشد، اگر این تواناترین را بستایند، گرامی‌دارند، خوشنود سازند و خوشامد گویند.

بخش چهاردهم
44 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ كه اهـورامـزدا او را سـرور و نـگاهبـان همـه سـتارگان بر ساخت. آن كـه اهـریمـن ره به نـابـودی‌اش نخـواهد برد و نه جادوان و نه پریان و نه مردمان جادو‌پیشه و نه همه دیوها هیچكدام آسیبی به او نتوانند رساند.

بخش پانزدهم
45 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ كه اهورامزدا به او هزار چابكی بخشید؛ به او كه تواناترینِ ستارگانِ در بردارنده خاستگاه آب‌ها است؛ به او كه با ستارگانِ در بردارنده خاستگاه آب‌ها در آسمان در پرواز است.
46 او كه از همه آبراهه‌ها و همه رودهای زیبا و همه جـویـبارهـای زیـبای دریـای فراخكرت، به پیكر یك اسب سپیدِ زیبا، با گوش‌های زرین و لِگام زرنشان دیدار می‌كند. آن دریای نیرومندِ ژرف و با چشم‌انداز خوش كه آبش گستره پهناوری را فرا گرفته است.
47 آنگاه آبِ روانِ پاك‌كننده و بهبودی‌بخش از دریای فراخكرت سرازیر شود. این آب را آن تواناترین به كشورهایی بخش كند كه در آن جای‌ها او را بستایند، گرامی دارند، خوشنود سازند و خوشامد گویند.

بخش پانزدهم
48 می‌ستاییم ستاره درخشان و شكوهمند تِشْـتَر را؛ او كه همه آفریدگان «سپند مینو» دیدار او را آرزو دارند. آنهایی كه در زیرِ زمین به سر می‌برند، آنهایی كه در روی زمین به سر می‌برند، آنهایی كه در آب و آنهایی كه در خشكی زندگانی می‌كنند، آنهایی كه پرنده و خزنده‌اند، آنهایی كه در جای‌هایی آزاد دارند، و آنچه در جهان بالا كه در آفرینشِ بی‌پایان و بی‌آغازِ راستی هستند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگ‌نبشته های ایران 7

اَشـی یشت/ اَرت یشت
ایزدبانوی نگاهبان شکوفه‌های بهاری
پـیـش‌گـفـتـار
اَرْتْ يشت كه اَرْدْ يشت و اَشـی يشـت نيز ناميده می‌شود، هفدهمين يشت اوستا بشمار می‌رود. اين يشت در بزرگداشت و ستايش «اَرْت» يا «اَشی»، ايزد بانوی دارايی و فراوانی و نگاهبان شكـوفـه‌های بهـاري سـروده شده است و يكی ديگر از زيباترين بخش‌های اوستاست. اين نـام در «گـاتهـا»ی زرتشـت نيز آمده است. اَرْت يشت داراي 10 بخش يا كرده و 62 بند است. اما بسياري از اين بندها در دوره‌های جديدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالیِ جديدتر عبارتند از بندهای 2، 3، 5، 15 تا 22، 44 تا 62.
به گمان نگـارنـده، پيش از اينكه «اَشـی» نـامـی باشـد بـراي ايـزدبـانـوي دارايی و تـوانگری و فراوانی، نامی بوده است براي صورت فلكیِ پُـر نور و پيرا قطبیِ «كـرسـی‌نشيـن» (خداوند كرسی/ ذات‌الكرسی)، كه به پيكر دختر زيبايی تصور می‌شده است كه بر كرسی يا چارپايه‌ای نشسته است. در مهر يشت هم ديديم كه اين صورت فلكي از ياران «میترا/ مهـر» دانسته می‌شد. بـرخی از ستاره‌های اين صورت فلكی در دوران گذشته بسيار پر نورتر از امروز بوده‌اند و حتی «اَبَـر نـو اخترانی» نيز در آن ديده شده‌اند. يكي از اين ابر نو اختران، ستاره «تيكـو» است كه در حدود چهارصد سال پيش ناگهان به اندازه‌ای نورانی شد كه حتی در روز روشن هم ديده می‌شد. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: «اشـی، ایزدبانوی آسمان ایران».

بخش یكم (كرده یكم)
1 می‌ستاییم «اَشی» نیك را، شهریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیرومند، بهره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.

بخش دوم
4 می‌ستاییم «اَشی» نیك را، شهریارِ بزرگوارِ «خوش‌فراز» را؛ آن نیرومند، بهره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
اشاره به «خوش‌فراز» به دليل اين است كه «اَشی» يا صورت فلكی «كرسی‌نشين» يكی از پنج صورت فلكی نزديك به قطب آسمانی، و از بلندجايگاه‌ترينِ صورت‌های فلكی است.
6 ای اَشی نیك! ای اَشی زیبا! ای اَشی «فروغمند»! ای كه با فروغ خود شادی می‌افشانی، ای اَشی! ای كه فَـرِّ نیك می‌بخشایی به مردانی كه تو همراهشان هستی. از آن خانمان بوی خوش و سازگاری و دوستی استوار بر می‌آید؛ از آن خانمانی كه تو ای اَشی نیك در آن گام می‌نهی.
اشاره به «فروغمند» كه بارها به عنوان صفتی براي «اَشی» گفته می‌شود، به دليل اين است كه صورت فلكی «كرسی‌نشين» دارای سه ستاره قدر دوم و چند ستاره قدر سوم است و به اين دليل يكي از پر نورترين صورت‌های فلكی پيرا قطبی بشمار می‌رود و حتی احتمالاً در دوران باستان برخی از ستاره‌های آن پر نورتر نيز بوده‌اند. دانش امروز معلوم ساخته است كه ستاره كاپا-ذات‌الكرسي در گذشته پُـر نورترين ستاره آسمان بوده است. اما زمان دقيق آن هنوز كاملا مشخص نشده است.
7 ای اَشی نیك! اگر تو مردان را یاور باشی، شهریاری كنند در كشوری با خوراك‌های فراوان، دامن‌گستر شود بوی‌های خوش، گسترده گردد بسترگاه‌ها، و فـراهـم شـود دیگر دارایی‌های پُـربها، برای آن مردانی كه تو همراهشان باشی. بـه راستـی خـوشـا بـه كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
8 ای اَشی نیك! خانه‌هایی‌ست پابرجا و خوش‌ساخت؛ برخوردار از ستوران و شایسته استواری دور هنگام، برای كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
9 ای اَشی نیك! تخت‌هایی‌ست پابرجا و خوب گسترده شده؛ خوشبو، خوش‌ساخت، با بالش‌های آراسته و با پایه‌های زرنشان، برای كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
10 ای اَشی نیك! بانوان گرامی‌اشان بر تخت‌های زیبای با بالش‌های آراسته، آرمیده‌اند. آنان خود را با دست‌بند و گوشواره چهارگوشه آویخته به نمایش، و گردن‌بندِ زرنشان آذین كرده‌اند وگویند: كدامین هنگام خانه‌خدای به سوی ما فراز آید؟ كدامین هنگام او از ما شاد می‌گردد و از ما بهره‌مند خواهد شد؟ بانوان كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
11 ای اَشی نیك! دخترانشان پای‌آوَرَنْـجَـن در پای كرده، كمربند بر میان بسته و با انگشتان بلند و اندامی بسا زیبا و شادی‌بخش برای بیننده، در نشسته‌اند. دختران كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
«پای‌آورنجن»، خلخال، حلقه‌ای كه در مچ پای كنند.
12 ای اَشی نیك! اسبانی‌ست چالاك، تندتاز، هراس‌انگیز و تیزتك كه گـردونـه شتـابنـده را با دَوالِ نرم به پیش می‌برند. آن مرد سرودخوانِ دلاورِ دارنـده اسـبِ چـابـك و نیزه سر تیز، گردونه را پیش می‌راند. آن دارنده نیزه سر تیـزِ بلنـد‌دستـه كـه تیـرِ تیـزپر خود را از دور پرتاب كند، هماورد را از پشتِ سر دنبال كند و دشمن را از پیشِ رو بر اندازد. اسبان كسانی كه تو همراهشان هستی. بـه راستـی خـوشـا بـه كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
13 ای اَشی نیك! شترانی‌ست هراس‌انگیز، بلندكوهان و بسا بی‌باك كه از زمین فرا خیزند و با جوش و خروش با یكدیگر بستیزند. شتران كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
14 ای اَشی نیك! آورندگان سیم و زر و جامه‌های خوش‌دوخت از سرزمین‌های دیگر، آنها را به سرای او در آورند. به سرای كسانی كه تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به كسی كه تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش سوم
23 می‌ستاییم «اَشی» نیك را، شهریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیرومند، بهره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
24 هوشنگ پیشدادی او را بستود در پای البرز بلند و زیبای آفریده مزدا.
25 و از او درخواست كرد كه ای اَشی نیكِ بزرگوار، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر همه دیوان مَزَنْدَری پیروزی یابم؛ مرا ترس فرا نگیرد؛ از بیمِ دیوان به گریز روی نیاورم، بلكه همه دیوان به ناچار از من بترسند و بگریزند و از بیم من در تاریكی‌ها دوان شوند.
26 اَشی نیكِ بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ هوشنگ پیشدادی كامیاب شد.

بخش چهارم
27 می‌ستاییم «اَشی» نیك را، شهریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیرومند، بهره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
28 جمشیدِ خوب‌رَمه، او را بستود بر فراز البرز.
29 و از او درخواست كرد كه ای اَشی نیكِ بزرگوار، مرا این كامیابی فراز ده كه من برای همه آفریدگان مزدا، گله‌ای فَربه فراهم سازم و برای همه آفریدگان مزدا بی‌مرگی آورم.
30 بتوانم آفریدگان مزدا را از گرسنگی و تشنگی دور دارم، بتوانم آفریدگان مزدا را از پیری و مرگ دور دارم و بتوانم آفریدگان مزدا را به هزار سال از باد گرم و سرد دور دارم.
31 اَشی نیكِ بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ جمشیدِ خوب‌رَمه، كامیاب شد.

بخش پنجم
32 می‌ستاییم «اَشی» نیك را، شهریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیرومند، بهره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
33 فریدون پسر خاندان آبتین، از تبار توانا، او را بستود در سرزمین چهارگوشه وَرِنَه.
34 و از او درخواست كرد كه ای اَشی نیكِ بزرگوار، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر «اَژی‌دَهاكِ» سه پوزه سه كله شش چشمِ دارنده هزار گونه فریب، چیره آیم؛ به این دروغِ بسیار نیرومندِ دیوآسا و پلید و فریفتار جهان، به این دروغ بسیار نیرومند كه اهریمن در برابر جهان خاكی آفرید تا جهان راستی را تباه كند. تا مـن بتـوانـم هـر دو زنـان را از او بـاز پس گیرم؛ «شهـرنـاز» و «اَرْنَـواز» را؛ آنان كه شایسته پیوسته داشتنِ تبار و برازنده نگاهداری خانمان هستند و از نیكوترین‌های جهانند.
35 اَشی نیكِ بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ فریدون پسر خاندان آبتین، از تبار توانا، كامیاب شد.

بخش ششم
36 می‌ستاییم «اَشـی» نیـك را، شهـریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیـرومـند، بهـره‌بخش، درمان‌گر، بسیار هوشمند و توانا را، او كه به خوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
37 هـومِ فزاینده و درمان‌بخش، آن شهریار زیبای زردْ دیدگان، او را بستود در بلندترین چكادِ كوه البرز.
38 و از او درخواست كرد كه ای اَشی نیكِ بزرگوار، مرا این كامیابی فراز ده كه من افراسیاب تورانی نابكار را به بند بندم و در كِشم و دست‌بسته ببرم. او را دست‌بسته برای كیخسرو ببرم تا بتواند او را در برابر دریاچه ژرف و پهناورِ چیچَست بكشد. آن پسر دادخواهِ سیاوش دلیر كه به ناجوانمردی كشته شد، و آن دادخواهِ اَغریرَثِ دلاور.
39 اَشی نیكِ بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ هـومِ فزاینده و درمان‌بخش، آن شهریار زیبای زردْ دیدگان، كامیاب شد.

بخش هفتم
40 می‌ستاییم «اَشــی» نیـك را، شهریارِ بزرگوارِ خوش‌فراز را؛ آن نیـرومنـد، بهـره‌بخـش، درمـان‌گـر، بسیار هوشمند و توانا را، او كـه بـه خـوبی ستوده شده، او كه چرخ‌های گردونه‌اش بر خروشنده است.
41 كیخسرو، آن پهلوان سرزمین‌های ایرانی و «فراهم سازنده همبستگی» در كشور، او را بستود.
«فراهم سازنده همبستگی» صفت بزرگ و شايسته‌ای برای «كيخسرو» است كه بجز او برای هيچ كس ديگر به كار نرفته است.
42 و از او درخواست كرد كه ای اَشی نیكِ بزرگوار، مرا این كامیابی فراز ده كه من افراسیاب تورانی نابكار را در برابر دریاچه ژرف و پهناورِ چیچَست بكشم. من پسر دادخواهِ سیاوش كه به ناجوانمردی كشته شد، و دادخواهِ اَغریرَثِ دلاور.
43 اَشی نیكِ بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ كیخسرو، آن پهلوان سرزمین‌های ایرانی و فراهم سازنده همبستگی در كشور، كامیاب شد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهرام یشت
رزم‌نامه وَرَهرام همیشه پیروز
پـیـش‌گـفـتـار
بهرام یشت چهاردهمین یشت اوستا به شمار می‌رود. این یشت در بزرگداشت و ستایش «بهرام» ایزد بزرگ پیروزی و رزم‌آوری و شكننده یورش آورندگان، سروده شده است. «بهرام» در متون پهلوی به گونه «وَرَهْران» یا «وَرَهْرام» و در اوستا به صورت «وِرِثْـرَغْـنَـه» آمده است. بهرام یشت از بخش‌های رزمی اوستا به شمار می‌رود و ترجمه دقیق آن به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله استاد پورداود كاری دشوار است.
بهرام یشت دارای 22 بخش یا كرده و 64 بند است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1، 5، 6، 8، 10، 14، 16، 18، 22، 24، 26، 34، 35، 42 تا 64 .
«بهرام»، همچنان كه امروزه نیز به همین نام خوانده می‌شود، نام ستاره یا به تعبیر امروزی، سیاره سرخ رنگ «بهرام» یا «مریخ» است. برخی از محققان چند بند نخستِ بهرام یشت كه در آنها بهرام به كالبدهای گوناگون در می‌آید را به حركت سیاره «بهرام» در صورت‌های فلكی منطقه‌البروج پیوند داده‌اند. اما به گمان نگارنده چنین اشاره‌هایی در بهرام یشت- همانگونه كه نمونه مشابه دیگری از آنرا در تِشتَر یشت هم دیده‌ایم- ارتباط مستقیمی با صورت‌های فلكی منطقه‌البروج یا برج‌های دوازده‌گانه ندارد. چرا كه نه تعداد آنها، نه نام آنها، نه ترتیب آنها، نه ویژگی‌های آنها، هیچكدام شباهتی به برج‌ها ندارند. و تغییر نام برج‌ها در طول زمان نیز به این سرعت و با این تعداد زیاد انجام نشده است.

بخش یكـم (كرده یكـم)

2 برای نخستین بار، بهرام آفریده اهورا به پیكر بادِ تندتازِ زیبای آفریده مزدا وزان شد. او فَـرِّ نیكِ آفریده مزدا را آورد؛ فَـرِّ آفریده مزدا را و درمان و توانایی را.

3 پس آنگاه بهرامِ بسیار نیرومند گفت كه من در نیرو، نیرومندترینم؛ من در پیروزی، پیروزمندترینم؛ من در فَـرّ، فرِهمندترینم؛ من در نیكی، نیك‌ترینم؛ من در سود، سودمندترینم؛ من در درمان، درمانگرترینم.

4 من یورش را درهم خواهم شكست؛ یورش همه دشمنان را، چه جادوان و پریان، و چه كَوی‌ها و كَرَپَن‌های ستمگر.

بخش دوم

7 برای دومین بار، بهرامِ آفریده اهورا به پیكر گاوِ نرِ زیبایی با شاخ‌های زرین، به پیش آمد. بر فراز شاخ‌های او «اَمَه» خوب آفریده شده و خوب بالنده شده، دیده می‌شد. بهرامِ آفریده اهورا، اینچنین به پیش آمد.

«اَمَـه» ایـزد نیرومـندی و دلاوری و جـرأت است كه بر فراز شاخ گاو و بر پیشانی اسبان جای دارد.

بخش سوم

9 برای سومین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر اسـب سپیـد زیبـایی با گـوش‌های زرد و لِگـام زرنشـان، بـه پیـش آمـد. بر روی پیشانی او «اَمَه» خوب آفریده شده و خوب بالنده شده، دیده می‌شد. بهرامِ آفریده اهورا، اینچنین به پیش می‌آمد.

بخش چهارم

11 برای چهارمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر شترِ سركش و گازگیر و تیزرو و رهرو و جست‌و‌خیز كننده‌ای كه پشم‌هایش برای جامه مردمان بكار آید، به پیش می‌آمد.

در اینجا و دیگر جای‌های اوستای كهن اشاره‌ای به گوشتخواری نشده است. در اینجا نیز تنها از مفید بودن پشم شتر سخن رفته است و نه از گوشت آن.

12 شتری كه در میان نَرانِ جفت‌جو، نیرومندی بسیار دارد؛ كه گرایش بسیار دارد. آنگاه كه او به شتران ماده روی می‌آورد، آن شتران ماده‌ای كه در پناه یك شتر سركش هستند، بهتر نگاهبانی می‌شوند. آن شتری كه شانه‌هایش پُر از زور و كوهان‌هایش پُر نیروست. … … … … ، شتری با هوش، با شكوه، بلند بالا و نیرومند.

در این بند چند كلمه نامفهوم وجود دارد.

13 شتری به رنگ روشن كه در شبِ تیره، چشمان دورنگرش از دوردست‌ها می‌درخشند و كف سپید از سر فرو پاشد (منظور از دهان). شتری كه بر روی زانوان خوب و پاهای خوبِ خود فرو ایستاده و به مانند شهریارِ یكه تاز و توانمندی به پیرامون خود در می‌نگرد.

بخش پنجم

15 برای پنجمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر گرازی كه با دندان‌های تیز به پیش می‌تازد، به پیش آمد. گُـراز نری با دندان‌های تیز، گرازی كه به یك نواخت نابود می‌كند و آنگاه كه خشمگین است، نمی‌توان به او نزدیك شد. دلاورِ آماده‌ای با چهره خال‌دار كه از هر سو فراز تازد. بهرامِ آفریده اهورا، اینچنین به پیش آمد.

بخش ششم

17 برای ششمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر مردی پانزده ساله و فروغمند، با چشمانی درخشان و زیبا، و با پاشنه‌های كوچك (؟) به پیش آمد. بهرامِ آفریده اهورا، اینچنین به پیش می‌آمد.

بخش هفتم

19 برای هفتمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر پرنده «وارَغْـنَـه» كه از پایین می‌گیرد و از بالا می‌دَرد، به پیش آمد. او كه در میان مرغان، تندترین است. او كه در میان بلندپروازان، سبك‌پروازترین است.

«وارَغْـنَـه» یا «وارِغَـنْ» نام پرنده‌ای است كه در همین یشت از او با صفت «مرغِ مرغان» به معـنای سـرور پـرنـدگان نام برده شده است. بعضی از ویژگی‌های او همچون پناه بخشی پرّ او، یـادآور سیـمرغ شـاهـنامه اسـت. به هر حال برخی او را معادل سیمرغ و برخی او را با شاهین یكی می‌دانند.

20 در میان جانوران تنها اوست كه خود را از تیـرِ پَرّان مـی‌رهـاند. هر چند آن تیرِ خوبْ پرتافته شده، چنان بپّرد كه شَهپری آراسـته، به هنگام سپیده‌دمان پرواز می‌كند. او كه شبْ هنگام، خوراك شب می‌جوید و هنگام بامداد، خوراك بامدادی را جوینده است.

21 او كه در تنگه‌های كوه‌ها بال می‌گشاید، كه بر ستیغ كوهساران بال می‌گشاید، كه بر دره‌ها و رودها بال می‌گشاید، كه بر فراز درختان بال می‌گشاید و به آوای پرندگان گوش فرا می‌دهد. بهرام، اینچنین به پیش آمد.

بخش هشتم

23 برای هشتمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر غوچِ (قوچ) دشتی زیبایی با شاخ‌های پیچدار، به پیش آمد. بهرام، اینچنین به پیش آمد.

بخش نهـم

25 برای نهمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر نَر بُـزِ دشتی زیبایی با شاخ‌های سر تیز، به پیش آمد. بهرام، اینچنین به پیش آمد.

بخش دهـم

27 برای دهمین بار، بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیكـر مردِ رایومندِ آفریده مزدا، به پیش آمد. مردی كه یك كاردِ زركوب و نگارین و زیورآذین در بر داشت. بهرام، اینچنین به پیش آمد.

بخش یازدهم

28 می‌ستاییم بهرامِ آفریده اهورا را؛ او كه دلیر می‌كند، [برای دشمنان] مرگ می‌آورد، [جهان را] تازگی آورد، او كه آشتی (صلح) می‌بخشد و به خوبی آرمان‌ها را بر آورده می‌كند.

29 بهرامِ آفریده اهورا، توانایی فرزند‌آوری و بازوان نیرومند و تندرستی در همه جای تن و پایندگی در سراسر تن را فراز بخشید. و چنان نیروی بینایی داد كه «كَـرَه ماهی» در درون آب از آن برخوردار است. او كه می‌تواند خیزابی به اندازه یك تار مو را در رود «رَنْـگْـها»ی دوركرانه و در ژرفای هزار برابر بالای مردی، ببیند.

نام ماهی عجیبی است كه در دریای فراخكرت زندگی می‌كند و قوه بینایی بسیار زیادی دارد. برخی آنرا با نوعی سگ ماهی بلند قامت كه در گذشته در دریای مازندران زندگی می‌كرده است، یكی می‌دانند.

بخش دوازدهم

30 می‌ستاییم بهرامِ آفریده اهورا را؛ او كه دلیر می‌كند، [برای دشمنان] مرگ می‌آورد، [جهان را] تازگی آورد، او كه آشتی (صلح) می‌بخشد و به خوبی آرمان‌ها را بر آورده می‌كند.

31 بهرامِ آفریده اهورا، توانایی فرزند‌آوری و بازوان نیرومند و تندرستی در همه جای تن و پایندگی در سراسر تن را فراز بخشید. و چنان نیروی بینایی داد كه اسب از آن برخوردار است. او كه می‌تواند در شب تاریك و بی‌ستاره و سراسر پوشیده از ابر، باز شناسد كه یك تار موی اسبی كه بر روی زمین در افتاده است، از یال یا از دُم است.

بخش یازدهم

32 می‌ستاییم بهرامِ آفریده اهورا را؛ او كه دلیر می‌كند، [برای دشمنان] مرگ می‌آورد، [جهان را] تازگی آورد، او كه آشتی (صلح) می‌بخشد و به خوبی آرمان‌ها را بر آورده می‌كند.

33 بهرامِ آفریده اهورا، توانایی فرزند‌آوری و بازوان نیرومند و تندرستی در همه جای تن و پایندگی در سراسر تن را فراز بخشید. و چنان نیروی بینایی داد كه كركسِ دارنده گردنبندِ زرین از آن برخوردار است. او كه می‌تواند گوشتی به اندازه یك مُشت را از آن سوی نُه كشور فرا شناسد. اگر چه در بزرگی به مانند تابش سوزن درخشانی باشد؛ اگر چه در بزرگی به اندازه سرِ سوزنی باشد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش چهاردهم

36 آن كس كه استخوانی از «وَرِغْـنَـه» یا پَـری از این پرنده دلیر را با خود داشته باشد، هیچ توانا مردی نتواند او را كُشت و نتواند او را از جای بدر بَرد. آن پَر، ارجمندی بسیار و فَـرِّ بسیار بهره آن كس كند و او را پناه بخشد. آن پَـرِ مرغِ‌مرغان.

37 اگر سردارِ فرمانروا یا بزرگِ كشوری [به سپاهِ دارنده آن پَر]، دست یابد؛ نمی‌تواند بیش از یك نفر كسی را بكشد.

38 همه از آن كسی كه پَـر با اوست، می‌ترسند، همه دشمنان از آن نیرو و پیروزی می‌هراسند.

39 آن پیروزی كه سرداران در آرزوی آنند، فرزندانِ سرداران در آرزوی آنند، نام‌آوران در آرزوی آنند، كه كیكاووس در آرزوی آن بود. او كه از نیروی اسبی برخوردار است، او كه از نیروی شتر سرمستی برخوردار است، او كه از نیروی آب شایسته كشتی‌رانی برخوردار است.

40 آن پیروزی كه فریدون، آن فرو كوبنده اَژی‌دَهاك از آن برخوردار بود. آن سه پوزه سه كله شش چشم را كه دارنده هزار گونه چالاكی بود. آن دروغ دیوآسای بسیار نیرومند كه اهریمن در برابر جهان خاكی و برای تباه كردن جهان راستی پدید آورد.

بخش پانزدهم

41 می‌ستاییم بهرامِ اهورا آفریده را؛ بادا كه پیروزی همراه با فَـرّ، این خانه را برای گله گاوان فرا گیرد؛ همانگونه كه این سیمرغ و همانگونه كه ابرهای باران‌زا كوه‌ها را فرا می‌گیرند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگ‌نبشته های ایران 8

رام یشت
نیایش‌نامه ایزد صلح و آشتی
پـیـش‌گـفـتـار
رام یشت پانزدهمین یشت اوستا است. این یشت در بزرگداشت و ستایش «اَنـدَروای» یا «وَیــو» (وات/ وای) ایزد باد و هوا، و همچنین «رام» سروده شده است. «رام» در متون پهلوی به گونه «رامِـشْـنْ» یا «رامِـش» و در اوستا به صورت «رامَـنْ» یا «رامَـه» به معنای صلح و سازش و شادمانی آمده است و از هیچكدام آنها آگاهی زیادی در دست نیست. آنچه مسلم است، «انـدروای» و «رام» در ابتدا از یكدیگر جدا بوده‌اند اما بعدها با هم یـكی دانسـته شده‌اند. ترجـمه دقیق این یشت همچون بهرام یشت، به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله استاد پورداود كـاری دشـوار است. رام یشـت دارای 11 بخش یا كرده و 57 بنـد اسـت. امـا بسـیاری از ایـن بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای 1 تا 6، 10، 14، 18، 22، 26، 30، 34، 38 تا 57 .

بخش دوم (کرده دوم)
7 هوشنگ پیشدادی او را بستود بر فراز ستیغِ كوه البرزِ پیوسته با فلز؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
«بـرسم» نام شاخه‌های تازه چیده شده انار یا مورد یا هوم یا گز و درختان دیگر است كه در آیین‌ها در دست می‌گرفته و یا بر روی میز می‌گسترانیده‌اند.
8 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْــدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من دو سوم دیوان «مَـزَنْـدَری» و پیروان دروغ در «وَرِنَـه» را بر افكنم.
9 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. هوشنگ پیشدادی كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش سوم
11 تهمورثِ زِیناوند او را بستود؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَـرسَـم گسترده، با دستانِ گشاده.
12 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر همه دیوان و مردمان و پریان چیره آیم. كه من اهریمن را به پیكر اسبی در آورم و به سی سال، او را به هر دو كرانه این زمین بتازانم.
13 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. تهمورثِ زِیناوند كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش چهارم
15 جمشیدِ خوب‌رَمه او را بستود بر فراز «هُـكَـرِ» فرازمند و سـراسـر درخـشان و زریـن؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زریـن، بـر روی فـرش زریـن، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
16 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من در میان زاده‌شدگان، فرِهمندترین شوم؛ در میان مردمان، همچو خورشید باشم؛ كه به هنگام شهریاری، من چارپایان و مردمان را نیستی‌ناپذیر كنم؛ آبها و گیاهان را خشـك‌نشـدنی كـنم و خوراك‌هایی خورند كه هیچگاه كاستی نپذیرد.
17 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. جمشید كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش پنجم
19 اَژی‌دَهاكِ سه پوزه او را بستود در «كْـویـریـنـْـتَـه» (جایی ناشناخته) سخت راه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
20 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا ایـن كـامـیابی فـراز ده كـه مـن همـه هفت كشور را از مردمان تهی كنم.
21 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی نبخشید.

بخش ششم
23 فریدون پسر خاندان آبتین از تبار توانا، او را بستود در سرزمین چهارگوشه وَرِنَـه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
24 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من بر «اَژی‌دَهـاكِ» سـه پـوزه سـه كلـه شش چشمِ دارنده هزار دستـان چیـره آیم؛ به این دیو بسیار نیرومندِ دروغ، این پلید و فریفتارِ جهان، بر این نیرومندترین دروغـی كـه اهریمـن در برابر جهـان خاكی آفرید تا جهان راستـی را از گـزنـد آن تبـاه كند. تا من بتوانم هر دو زنان را از او باز پس گیرم؛ هر دو را «شهـرنـاز» و «اَرْنَـواز» را؛ آنان كه شـایسته پیـوسته داشتنِ تبار و نیكوترینِ جهانند.
25 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. فریدون كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش هفتم
27 گرشاسپ دلیر او را بستود در آبشارِ «گـوذَه» بر رودِ «رَنْـگْـها»ی آفریده مزدا؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
رود «رنگها» یا به گمانی، رود «سیر دریا» (سیحون) از آبشارهای بسیاری در مسیر طولانی خود برخوردار است كه یكی از آنها كه جای آن نامعلوم است، آبشار «گوذَه» می‌باشد.
28 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه من دادِ برادرم «اورْواخْـشَـیـه» را بخواهم و «هیتاسْـپَـه» را بكُشم و او را با گردونه خویش در كِشَم. همچنین با «اَسْـتی‌ گَـفْـیـه» سرور، همچنین با «اَئِـوو گَـفْـیـه» بزرگ، همچنین با «گَـنْـدَرِوَه» كه در آب بسر می‌برد.
«اورواخشیه» نام برادر گرشاسپ است كه به دست هیتاسپ كشته شد. «استی گفیه» یا «اَشْتی گَفْیه» همراه با «اَئوو گَفْیه» از هماوردان گرشاسپ به شمار می‌رفته‌اند. صفت‌هایی كه برای این دو به كار بسته شده است نشان می‌دهد كه ایرانیان حتی دشمنان خود را نیز با تعابیر نیك یاد می‌كردند.
29 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. گرشاسپ كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.

بخش هشتم
31 «اَئـورْوَساره» بزرگ او را بستود در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میانه جنگل سپید؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
آگاهی بیشتری از «ائوروساره» و همچنین جایگاه جنگل سپید در دست نیست.
32 و از او درخواست كرد كه ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این كامیابی فراز ده كه آن پهلوان سرزمین‌های ایرانی، كیخسروِ پایدار كننده كشور، ما را نكُشد، كـه خود را از كیخسرو برهانـم. كیخسرو در همه جنگل‌های ایرانیان او را فرو افكند.
در اینجا نیز مانند بندهای 41 و 43 اَرْت یشت، كیخسرو با صفتی بسیار شایسته نامبردار شده است كه در سراسر اوستای كهن به هیچكس دیگری اطلاق نشده است.
33 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. كیخسرو كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.
37 اَنـدَروای زَبَردست او را چنین كامیابی بخشید. گرشاسپ كامیاب شد. می‌ستاییم اَندَروای پاك را، می‌ستاییم اَندَروای زَبَردست را.
 
بالا