بر چرخ فلک هیچ کسی چیره نشد!

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به تمامی دوستانی که به این رسیده اند:
عقل جای انبار کردن اطلاعات نیست بلکه برای اندیشیدن است
چند روز پیش بود که به دانشگاه رفته بودم یادم نمی آید برای چه بود و چه روزی! فقط می دانم داشتم از کنار ساختمان فنی و مهندسی می گذشتم تا از دور، دو تا از دوستان را دیدم بله یکی از آنها از خیلی قبل در دانشگاه بود ولی دیگری یکی از دوستان دوران ابتدایی ایم بود که از قدیم یک احوال و پرسی با هم داشتیم وقتی که به کنار شان رسیدم با خوشحالی تمام سلام کردم و آنها هم سلامم را جواب دادند و رو به دوست قدیمی ام کردم که :
مهدی تو این جا چکار می کنی؟
که او گفت:من هم به دانشگاه آمدم و دیدم که یک نامه در دست راست خود دارد
گفتم که این نامه چیست؟
گفت: هیچی فقط یه مشکل پیش آمده با علی میروم که درستش کنیم و خندید!
گفتم تازه این اولشه باید حالا حالا بدویی و با هم خندیم و من از آنها خداحافظی کردم و وقتی که داشتم میرفتم به او گفتم:
موفق باشی!
و همین طور داشتم می رفتم و رشته افکارم به سوی دوران کودکی رفت که :من دفتر دیکته مهدی را گرفته بودم(آنوقت بچه ها دیکته های هم رو تصحیح می کردند) و می گفتم مهدی این جا اشتباه نوشتی ،این یه غلط، سعی کن درست بنویسی!
همین فکر در ذهنم بود و چقدر واضح و روبری ذهنم بود و می گفتم مهدی هم به دانشگاه آمد.
آن روز گذشت تا امشب رسید و از تلویزیون شنیدم که در نیمسال اول 87 سیزده هزار نفر جانشان را در اثر رانندگی از دست داده اند.
همراه مادرم به خانه ی عمویم رفتم و مشغول صحبت با پسر عمویم بود که گفت:
علی فهمیده ای؟
- چی رو؟
- آمهدی یادت هست که؟
- آره
- علی آمهدی رحمت خدا رفت!!!! و ...
- اشتباه می کنی من خودم اون رو تو دانشگاه دیدم سر حال و قبراق
- ولی الان رحمت خدا رفته!
و باور نمی کردم تا از خانه عمویم خارج شدیم و همین طور به سوی خانه ی آمهدی رفتم.
پرده های سیاه زیادی برروی دیوار خانه ی انها بود که روی یکی از آنها خواندم:
در گذشت جوان ناکام مهدی .....
----
من با مهدی رابطه ی زیادی نداشتم شاید هم اگر رحمت خدا میرفت چنان متاثر نمی شدم ولی نمی دانم چطور بعد از سال ها او را در دانشگاه دیدم که یه روز قبل از مرگش بود.کاش می دانستم آن روز آخرین روز دیدار یک جوان است و او را در بغل می گرفتم و می گفتم :
سلام من را هم به مرگ برسان من هم منتظرت هستم من هم با خودت ببر .من منتظرت هستم ما جوان ها چه خوشی از این دنیا دیدم بجز رنج. ما را رها کن تنها تویی که ما را از این زندگی می توانی رها سازی.
الان که دارم این پست را می نویسم بعد از 7 ماه دارم گریه می کنم.!!!!
"میگن وقتی انسان میمره درست 21 گرم از وزنش کم می شه.این 21 گرم چه رمزی در خودش داره؟چه چیزی رها میشه؟کی باید به لحظه ی رهایی برسه؟ چه بخشی از ما با اون میره؟چه چیزی باقی میمونه؟ چه چیزی باقی می مونه؟21گرم وزن چند تا سکه ی 5 سنتی!وزن یه گنجشک مگس خواره یا یه تکه شکلات! اصلا" وزن 21 گرم چقدره؟"

ولی هنوز خیامم را باز می کنم و می خوانم:

"یاران موافق همه از دست شدند.........در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم شراب از یک مجلس عمر .......دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند"

و میخوانم:

" تا کی غم آن خورم که دارم یا نه..........وین عمر به شادمانی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست ...........این دم که فرو برم برآرم یا نه"

آهنگ مرگ تدریجی یک رویا هم خیلی قشنگ هستش.


خوب می خوام هر کدومتون از کسانی که تا آخرین لحظه در کنارتون بودن و بعد از یه حادثه از شما خداحافظی ابدی کردند مطلبی بزارید.
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام،
خدا رحمتشون کنه!
دنیا رو سخت می گیری برادر.زود نیست برای سلام رسوندن به مرگ؟خدا بیامرزه سهراب رو که شعرش مشهوره: تا شقایق هست...
نمی گم باید از مرگ ترسید یا فرار کرد چونکه هر روز صبح که از خواب پا میشیم مرگ داره میزنه به شونه هامون تا صبح روز بعد ولی ...!(خودت جای سه نقطه هر چی می خوای بذار)
گفتی "هر کدومتون از کسانی که تا آخرین لحظه در کنارتون بودن و بعد از یه حادثه از شما خداحافظی ابدی کردند مطلبی بزارید."
می خوای این تاپیک،تاپیک یاد خاطره اون افراد باشه یا یه تاپیک غم و اندوه و نا امیدی؟

دلتون بی درد و پر امید
یا علی
Sparrow
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خوای این تاپیک،تاپیک یاد خاطره اون افراد باشه یا یه تاپیک غم و اندوه و نا امیدی؟
ممنون دوست خوبم.
ولی من دیشب وقتی این تایپیک رو می نوشتم نمیدونی چه حالی داشتم.به زندگی پر از رمز راز و رنج و لذت فکر میکردم و به نظر من با اون همه ،یه چیزی نوشتم که توش غمی نیست فقط از زندگی پر از رمز و راز نوشتم.
اما یاد مرگ کردن و به فکر مرگ بودن برای با خردان هیچ اندوه وغمی ندارد که هیچ ،بلکه یاد مرگ باعث تلنگور زدن به خود می شود و به همین دلیل بزرگان چه دینی و چه غیر دینی از آن یاد کردند.
به نظر من اگر انسانها بدونن که فقط چند روز در این دنیا هستند و بدونن حتما این دنیا ارزشی داشته که خدا ما در آن گذاشته و بی دلیل خداوند عقل و خرد و دنیا را برای ما نیاورده از خیلی کدورت ها،بحث های بی فایده، مجادله ها و ..... دل می کنن و ....

بدانید که این تایپیک محلی برای غم و اندوه و ناامیدی نیست بلکه برای اندیشیدن به معادله های چندین هزار مجهولی زندگی است و بس.

تولد و مرگ دو عامل اصلی و سرنوشت ساز زندگی هستن که فاصله ای زیادی بین آنها نیست.

"ای دیده گر کور نه ای گور ببین.........وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان وسران و سروران زیر گلند .....روهای چو مه در دهن مور ببین"
 

ryhan

عضو جدید
سلام ممنون از بحث جالب و مفید تون


مرگ بخشی از زندگیمون هست که فکر می کنیم فقط مال همسایه است و اصلا سراغ ما

نمی اد


ممنون که یادآوری کردین و باز هم بگید...................
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
ولی من دیشب وقتی این تایپیک رو می نوشتم نمیدونی چه حالی داشتم.به زندگی پر از رمز راز و رنج و لذت فکر میکردم و به نظر من با اون همه ،یه چیزی نوشتم که توش غمی نیست فقط از زندگی پر از رمز و راز نوشتم.
اما یاد مرگ کردن و به فکر مرگ بودن برای با خردان هیچ اندوه وغمی ندارد که هیچ ،بلکه یاد مرگ باعث تلنگور زدن به خود می شود و به همین دلیل بزرگان چه دینی و چه غیر دینی از آن یاد کردند.

بدانید که این تایپیک محلی برای غم و اندوه و ناامیدی نیست بلکه برای اندیشیدن به معادله های چندین هزار مجهولی زندگی است و بس.

سلام،
حالت رو خوب می فهمم دقیقاً همون حالیه، وقتی فهمیدم که یه دوست و هم مدرسه ای 8 ساله رو از دست دادم و باید برم ختمش.واقعاً لحظه ایه که آدم بین باور کردن و باور نکردن دست و پا میزنه و ماتش میبره.
از یاد مرگ گفتی.یاد مرگ باعث میشه که آدمی به لحظه لحظه زندگیش فکر کنه و بدونه که شاید تا لحظه دیگه نباشه.اگه همه ی آدمها یاد مرگ رو با خودشون حمل می کردن شاید دیگه دروغ و دزدی و فحش و ناسزا وجود نداشت.ولی حیف که زود یادمون میره که عمر آدم چقدر کوتاهه.
شاید به اندازه واژگونی یه ماشین و نصف شدن اعضای خانواده!
امیدوارم که این تاپیک شما بتونه تا اندازه ای یاد مرگ رو توی دل ما بیدار کنه.که اگه این یاد با ما باشه بیشتر مراقب اعمال و رفتار خودمون خواهیم بود.

سرتون سلامت
یا علی
Sparrow
 

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعضی ها میگن مرگ ترس نداره
بعضی ها میگن مرگ ترس داره
خلاصه ی امر چه کار کنیم؟؟
 
بالا