برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اینجـآ زمیـن اســتــ ...
رسـم آدم هـآیـش عجیـب اسـتــ ...
اینجـآ گـُم که بشـوی،
به جـای اینکه دنبـآلت بگردنــد،[SUP]فــراموشت[/SUP] میکـُنــند..
زیـآد که خوب بـآشه،[SUP]زیـآدی[/SUP][SUP] [/SUP]میشـوی!
زیـآد که دم دسـت بـآشی،[SUP]تکـراری[/SUP] میـشوی!
زیـآد که بخـندی،برچـسـب [SUP]دیوانـگی[/SUP] میخـوری!
اینجـآ فقـط بـرای خودت زنـدگی کـُن.....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بدان که باز عروسک کسی نمیشوم که به هوای [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بازی با دیگری مرا درکنج اتاق رها [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کند برود.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تنهائیم را دیگر با کسی قسمت نمیکنم که مانند تو روزی تنهایم بگذارد[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐ

ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﻣﻦ

ﺳﯿﮕﺎﺭﻭﺳﮑﻮﺕ،
ﺩﺍﺭیوﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐ

ﺑﻐﺾ، ﮐﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺭﺍ

ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺗﺸﻨﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﻭﺳﺖ ﺍﻣﺸﺐ

ﺳﺒﺐ، ﻣﻦ ﻭ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯽ ﺍﻡ
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﻧﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺍﻡ

ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ،ﻋﻘﻞ،بﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﺸﺐ

ﻫﻤﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ،ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺑﻮﺩﻧﺖ
ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻨﺖ
ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻋﺸﻖ، ﺣﻀﻮﺭ، ﺗﻮ ﻭ ﻣﻦ
ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﻟﺒﺖ

ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﯼ ﺑﻐﺾ ﺁﻟﻮﺩ،

ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﻣﺸﺐ ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پاک ترین هوای دنیا...

همان لحظه ای است...

که دلهایمان هوای هم را میکند...!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مـن امتـحان کـرده ام ![/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] آدم پـیــــــر می شود ! [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وقتــــی عزیزش را صــدا می زنـد [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و جـوابـــــی نمـی شـنـود ..!! [/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]تمام شهر خوابیدن...[/FONT][FONT=courier new, courier, mono]من اما..[/FONT][FONT=courier new, courier, mono]از فکر تو بیدارم![/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلتنگی خیابان شلوغی است
که تو در میانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند ببینی می روند
و تو
همچنان ایستاده باشی


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز


قرارمان یک مانور کوچک بود…قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد…اما ببین،یک جای سالم بر قلبم نمانده است…!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گفت : دوستت دارم

هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد

گفتم : خوب گشتی ؟

گفت : آره

گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
و سُکوت زیباترین آواز، در سمفونیِ تنهایی ست.
به هنگامی که نمی بینی آشنایی،
که ببیند تو را و بپُرسد:
به کُدامین گُناه، به دیار تنهایي تبعید گشته ای؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم !هر روز از تعدادشان کــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!

آنهـــــــم دیدن تو بود !!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای دلم مینویسم
راه زیادی امدی
خسته شدی
زمین خوردی
نامردی کردند
ولی باز هم دلم هستی
و دوستت دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
می شود برای همیشه

به عاشقانه های آرام چشم های تو سفرکرد و برنگشت

می شود زیر همین آسمان پرستاره


نامم را در شیرینی شهد، با صدایت تکرار کنی

و من از شنیدن خودم از تو مثل همیشه نفهمم


که من کمی بیشتر تو شده ام

یا تو من را به تن کرده ای؟؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آمدم برایت عاشقانه بنویسم

آمدم باز هم لوس بازی هایِ دخترانه چاشنیِ کلماتم بگذارم

اما

بغضم گرفت

نه اینکه این روزها بغض نداشته ام اصلا نه ..

این روزها پر بغض می گذرد اما ..

خودت می دانی که چه می گویم ؟

از همان بغض هایی که یکهو می آید

دلت را خالی می کند

و آدم احساس می کند چقدر تنهاست

آمدم برایت بنویسم نشسته ام به راهت

دیدم می دانی

آمدم بنویسم دلتنگِ بودنم

دیدم می دانی

آمدم بنویسم

بیا ! شمعدانی ها دارند بی جان می شوند

دیدم کار از کار گذشته است ..

بی رحمی نکن بیش از این

صبر هم حدی دارد

می ترسم بیایی و نباشم

داری می خندی لابد به این همه دلشوره

گوشه ای نشسته ای و با آن نگاهِ مردانه ات بی قراری هایم را

نظاره می کنی و می گویی

دیوانه ای دخترکِ قصه ی من . .

راست می گویی

اگر دیوانه نبودم که

این روزگارم نبود

اگر دیوانه نبودم که

تو ترسِ رفتنم را کمی به جان می خریدی

تو خوب می دانی دیوانه کارش ماندن است

اما . .

بیا ...

هرچقدر هم که من دیوانه

تو کمی عاقل باش

تنها

ک.م.ی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امدم بگویم
دوستت دارم
دیدم میدانی
امدم بگویم خیلی
چشم به راهت بودم دیدم میدانی
امدم بگویم
چقدر دلتنگم
دیدم این را هم میدانی
هنوز نمیدانم
چه را نمیدانی
کمی بیایی
و بمانی
تنها
کمی
عاشق باشی در کنار این دیوانه
 

*M A R Y A M*

عضو جدید
یک جفت گوش میخواهم برای شنیدن،
سنگین !
که وقتی حرفهایم تمام شد
مطمئن باشم چیزی نشنیده است.
تا شاید چیزی از غرورم بماند برایم ..
 

eelhamm

عضو جدید
تا دیدار تو

یک شیشه فاصله است و من

مثل ماهی

میانِ تُنگ

و تُنگ

میان دریا.

آه، اگر بشکند این دیوار شیشه‌ای!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی لبخند میزنم
گاهی گریه میکنم
گاهی چشم به راه میمانم
گاهی نیز بی خیالی را طی میکنم
هر کدامشان
ردی دارد
تنها
میدانم
وقتی پای تو وسط میاید
دلم چنان بی تاب میشود که
مجبورم هر لحظه
بغضم را فرو دهم
و به زور لبخندی بزنم
تا ندانی دوریت چه دردی دارد
 

eelhamm

عضو جدید
من با نفس‌های تو
بیدار می‌شوم ...
از صدف درآمدی دیروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل می‌کنی!
گفتم؟
پیش از تو
هیچ مرواریدی پروانه نشد ...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالادیگر
نه شعرآرامم می کند
نه تخیل قدم زدن عاشقانه ی زیرباران
نه چای تازه دم کرده
ونه هیچ چیزدیگر
بیزارم ازکلماتی که وقت وبی وقت
مثل قطاری باسوت ممتد
ازروی ذهنم عبورمی کنند
اصلاهمه خوشی های دنیامال تو
وقتی نیستی
هیچ چیزی سرجای خودش نیست.......
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

من از آغوش تو جایی نمی رم برای من همه دنیا همین جاست

تو تنها ساحلِ روی زمینی جهان از بعد آغوش تو دریاست

چنان در عمق آغوش تو غرقم که قلبم رو به رویایی نمی ره

کسی که درک اقیانوسو داره محاله راه دریا رو بگیره

من از آغوش تو جایی نمی رم نمی خوام دستم از دستت جدا شه

برای من خدا این جاست حالا خدا هر جای این دنیاست باشه

از اون روزی که ما تو یادمون هست یکی رو قلبمون رگبار می بست

برای من که امنیت ندارم مگه جایی از اینجا بهترم هست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
همین لحظات
که
میگذرد
تو حضور داری
همین لحظات که
چشمهایم را میبندم
و تو را
تصور میکنم
انگاه
تصویرت را
میکشم و هر بار
با کشیدن
تصویرت
چشمانم نیز خیس میشود
 

eelhamm

عضو جدید
یک جفت گوش میخواهم برای شنیدن،
سنگین !
که وقتی حرفهایم تمام شد
مطمئن باشم چیزی نشنیده است.
تا شاید چیزی از غرورم بماند برایم ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای دلم مینویسم
سالها گذشته
دیگر پیر شدی
موهایت شپید شده
سنت بالاتر از سن حقیقیت رفته
تجربیات تلخ و شیرینی داری
گاهی تجربیات تلخت چنان تکرار میشود که انگار دنیا دارد دوباره
بازیش را تکرار میکند
کمی ارام باش دلم
بالاخره روزی
تو نیز
رنگ شادی و خوشی را خواهی دید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ابرایت خواستم بنویسم
از دلتنگیم دیدم میدانی
بنویسم
از تمام احساسم دیدم
همشان را میدانی
پس تنها
مینویسم
دوستت دارم
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت باشد به خوابم آمدی،


بیدارم کنی بِبوسمت!


افشین صالحی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا