همسفرم دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست
گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه !
اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
می خواهم دوباره بنویسم از تو!
شاید هم نگاشته ام در دفتر دل ولی از کجا پیداست که قدرت واژه های قلمم
بتواند جوابگوی شور و احساس دلم نسبت به تو باشد
پس باید نگاشتن را به دست ا آدمکها سپرد٬شاید روزی رسد چتر آشفتگی را
از روی ذهن خاموش لحظه هایش بدارند تا افکارشان هوایی بخورد