گاهی تنها
به این میاندیشم
وای تو
به من میاندیشی
همین
برایم
زیباست
زیادی پایش سست است
این دل را می گویم
حتی گاهی به نگاهی می بازد تمام خویش را...
دلم را یاد دادم
وقتی دل تنگ میشود
ارام فقط ببارد
نه اعتراض کندبه خون بودنش
و نه
حرفی بزند
بی صدا ببارد
زحمتی که من برای تأدیب دلم کشیدم
هیچ معلمی برای دانش آموزانش نکشید...
و زحمتم بیهوده می شود با جرقه ای که یادآور توست!...
گاهی که
یادت به سراغم میاید
فقط
تماشا میکنم
و شکستن در خودم
را
کسی نمیبیند
همه
نگاه
سرد و بی احساسم را میبینند
دست کم بعد از تو ظاهرم را حفظ کردم
مغرور
محکم
با دوستانی فراوان
و خیلی تنها...
سالهاست دوستان فروانی دارم
اما
نگذاشتم هیچکدامشان
دردهای حقیقی
درونم را بفهمند
تنها
بدان
گاهی
بخاطر کسی
ارام وبی صدا
بغض میکنم
پاهایم خم میشود
و دستانم میلرزد
ولی باز
محکم ایستاده ام
تا مبادا زمین خوردنم را کسی ببیند
دلسوز نمی خواهم،
که درونم را نشان نمی دهم...
دلجو می خواهم!
فقط
دلجوی من همان است که دردی شده بردلم...
خیلیها خود را برای جنگ آماده می کنند.
لازم است.
دیگران خود را برای جهان آماده میکنند،
ضروری است.
بعضیها خودشان را برای مرگ آماده میکنند
طبیعی است.
تو خودت را برای عشق آماده میکنی
و چقدر بیدفاعی
در برابر جنگ،
در برابر جهان،
در برابر مرگ.
هلنا کوردهرو
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
جنگ می شود ،وقتی یک طرفه باشد...
جهانت می شود ،وقتی به مراد دلت باشد...
مرگ می شود درمان فراموشی اش...
پیشگیری و درمان هم ندارد!
توجیه ناپذیرترین پدیده هستی است این عشق...
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
صدایم کن که دل در سینه تنگ است
مرا با خود ببر آنسوی غربت
که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است . . .
کاش آدرس آرمان شهرِ سهراب را داشتم
آنجایی که بهتر از این خاکِ غریب بود...
ایـــن که تـــو را نمیفهمنـــد خیلی بـــد نیست
مـــاه هم هنوز غریبــه است
جـــز به پای عده ی انـــدکی که بر پیشـــانی ِ سفیـــدش دستِ دوستــی کشیـــده اند !
تازه می فهمم
مثل ماه در دور باطلی افتاده ام
هزاران سال گردش هم،فاصله ای را کم نمی کند ...
این دوایر هم مرکزند،
ولی منطبق نمی شوند...!!!!!
همه ساعت ها را عقب بکش ...
جز ساعت دلت را !
می خواهم هر روز یک ساعت
بیشتر مرا دوست بدارد !
این انتخاب من است
...
بی هیچ هیاهویی به جاده ی تنهایی ام باز می گردم...
به خدایم بسپار!!!
وقـــــــــتـــﮯ مـــــﮯ خــواهـــمـــت و نیـــــستـــﮯ ...
اتـــــفـــــاق تـــازﮭ اﮯ نـمــــﮯ افــتـــــد!
فقــــطــ مــــךּ !
ذرﮭ ذرﮭ ایـــــوب مـــﮯ شـــــوم...
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی
گاهى نداشتن از داشتن بهتر است!
وقتى کسى براى نداشته هایت بهانه میگیرد،
بهتراست اوراهم نداشته باشى . . .
گاهى نداشتن از داشتن بهتر است!
کاش دویدنت به سویِ من بود،
نه گذر از من!
آنگاه می دیدی زودتر از تو
منِ مقصد به تو می رسیدم...
پاییـــز اسـت
با بـی بهانــه تـریــن لحظــــــه ها
با نــا آرام تـریــن عاشقانــــــه ها
با پــر بغـض تـریــن غــــــروب ها
اما به یــاد میــاورم روزی را کـه
مــــن به چشــم خویشتـــــن دیــــدم که جانــــــــم میــرود
و
مــــن بــاز عاشقــــــت مانــده ام ..
کنار آشیان تو،من آشیانه میکنم
فضای آشیانه را،پر از ترانه میکنم
کسی سوال میکند،به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی،تورا بهانه میکنم!
دوستت دارم...
دوستت دارم!
دوستت دارم...
دیگر ارزشیـــ ندارد...
دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد...
چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد.
.
مسئله اینجا تمام نمشود
.مهم ترین نگرانی وقتی است که
میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم
میگویی ولی
افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,
با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که
ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند.
و افسوس...
.
.
.
که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند..
گاهی دلم میخواهد
کسی بود تا بشود بهش تکیه کرد
اما خیلی وقت هست
بر شانه ظریف خویش تکیه کرده ام
غمهایم را تنهایی میخورم
و کسی را شریک نمیگیرم
اخر هیچکس مرا نمیخواهد
پاییـــز اسـت
با بـی بهانــه تـریــن لحظــــــه ها
با نــا آرام تـریــن عاشقانــــــه ها
با پــر بغـض تـریــن غــــــروب ها
اما به یــاد میــاورم روزی را کـه
مــــن به چشــم خویشتـــــن دیــــدم که جانــــــــم میــرود
و
مــــن بــاز عاشقــــــت مانــده ام ..