بد بيني
در كل هيچ رفتاري در فرد بدون زمينه قبلي ظاهر نميشود. گاهي زمينه زيستشناختي دارد، به نحوي که نابهنجاري کروموزومي يا ژنتيکي يا مغزي موجب پرخاشگري و بدگماني ميشود. ضربه مغزي يا ضايعات ناشي از مصرف مداوم حشيش نيز ميتواند سبب بدگماني و پرخاشگري شود. بدبيني گاهي هم زمينه روانشناختي دارد. براي نمونه، محيط سرد و بيمهر خانواده، بيتوجهي به نيازهاي کودک، تبعيض بين فرزندان به وسيله والدين و صحبت با کنايه ميتواند سبب بدگماني در کودک نسبت به ديگران شود. وجود نمونه پرخاشگري در خانواده، براي مثال وجود پدر يا مادر پرخاشگر، سبب زمينه پرخاشگري در فرزند ميشود. بدبيني گاهي نيز زمينه جامعهشناختي دارد. فقر، تبعيض، مهاجرت، ترويج پرخاشگري از طريق رسانههاي گروهي مثلا با فيلمها و مجموعههاي تلويزيوني پليسي و جنايي و جنگي ميتواند زمينهساز پرخاشگري و بدگماني در افراد باشد. البته عموما ترکيبي از سه عامل مذکور وجود دارد. وجود عوامل فشار رواني مانند خستگي، بيخوابي، هيجان، برانگيختگي جنسي، گرسنگي، نرسيدن ماده مخدر و حالت خماري، همه ميتواند سبب شعلهور شدن زمينه پرخاشگري و بدگماني شود. به اين نکته مهم هم بايد توجه کرد که سازوکار دفاعي رواني «فرافکني» سبب ميشود که فرد به صورت ناخودآگاه نيات و ذهنيات پرخاشگرانه و خيانتآميز خود را به ديگري نسبت دهد. براي نمونه، مردي که تمايل به خيانت به زنش را دارد ممکن است به صورت ناخودآگاه احساس کند که زنش به او خيانت ميکند يا قصد خيانت به او را دارد. ملاحظه ميکنيد، اين موضوعات به اندازهاي پيچيده است که براي تشخيص و درمان آن مراجعه به روانپزشک ضروري است. آنچه درباره اين فرد خاص به قطعيت ميتوان عنوان کرد اين است که:
1) فعلا زمان مناسبي براي ترغيب اين شخص به ازدواج نيست و تنها در صورت بهبود از اين حالت، مجاز است ازدواج کند.
2) اين وضعيت خودبهخود بهبود نمييابد و حتما به تشخيص دقيق و درمان نياز دارد. درمان وابسته به تشخيص است و ميتواند مسايل درمان دارويي، رواندرماني انفرادي و خانواده درماني باشد.
3) تنها روشي که براي تخفيف اين شرايط ميتواند موثر باشد، اين است که هروقت فرد پرخاشگري کرد، مورد بياعتنايي قرار گيرد و خواسته او انجام نشود و اگر کار شايستهاي انجام داد، او را تشويق کرد. در عين حال، افراد خانواده بايد از ايجاد اصطکاک بپرهيزند و خود آنان نيز از پرخاشگري واکنشي اجتناب کنند.
2) اين وضعيت خودبهخود بهبود نمييابد و حتما به تشخيص دقيق و درمان نياز دارد. درمان وابسته به تشخيص است و ميتواند مسايل درمان دارويي، رواندرماني انفرادي و خانواده درماني باشد.
3) تنها روشي که براي تخفيف اين شرايط ميتواند موثر باشد، اين است که هروقت فرد پرخاشگري کرد، مورد بياعتنايي قرار گيرد و خواسته او انجام نشود و اگر کار شايستهاي انجام داد، او را تشويق کرد. در عين حال، افراد خانواده بايد از ايجاد اصطکاک بپرهيزند و خود آنان نيز از پرخاشگري واکنشي اجتناب کنند.
حتی ممکن است در این راه مبالغه نموده و دفع تهاجمی به خود بگیرد و این وضع تهاجمی گاه به صورت مبالغهآمیز درآمده و به احساس برتری مبدل میشود. تفاوت بین یک شخص معمولی و کسی که مبتلا به عقده روانی حقارت یا برتری میباشد، در کوشش برای کسب قدرت است. اولی برای انجام بهتر کار و وظیفهاش و دومی قدرت را برای نمایش دادن شخصیت خود به مردم.
از احساس حقارت تا فعالیت مضاعف
در احساس حقارت ، شخص را میتوان به سهولت به طرف پیشرفتها و پیروزیها راهنمایی کرد. ولی وقتی احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل شد، امکان هدایت و بهره برداری از آن از بین میرود. آدلر میگوید: احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی که دچار عقده حقارت هستند را وادار به فعالیت کند، برای اشخاص سالم رسیدن به هدف ، احساس برتری بوجود میآورد. ولی کسی که دچار عقده حقارت است، هرگز موفق نمیگردد و حتی با رسیدن به هدفهایش نمیتواند بر احساس ناتوانی و بیکفایتی خود مسلط شود.
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده میگردد
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده گردید، علاوه بر اینکه امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل خواهد بود. بلکه به قدرت مخربی تبدیل خواهد شد که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت و خیانت و خودکشی نیز سوق دهد. پیاژه معتقد است اشخاصی که از عقده حقارت رنج میبرند، ممکن است کوشش کنند جنبههایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها میشود، از دیگران پنهان دارند و این احساس را از ذهن خود محو کنند و اصولا سعی داشته باشند وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس میباشند.
در احساس حقارت ، شخص را میتوان به سهولت به طرف پیشرفتها و پیروزیها راهنمایی کرد. ولی وقتی احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل شد، امکان هدایت و بهره برداری از آن از بین میرود. آدلر میگوید: احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی که دچار عقده حقارت هستند را وادار به فعالیت کند، برای اشخاص سالم رسیدن به هدف ، احساس برتری بوجود میآورد. ولی کسی که دچار عقده حقارت است، هرگز موفق نمیگردد و حتی با رسیدن به هدفهایش نمیتواند بر احساس ناتوانی و بیکفایتی خود مسلط شود.
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده میگردد
وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده گردید، علاوه بر اینکه امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل خواهد بود. بلکه به قدرت مخربی تبدیل خواهد شد که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت و خیانت و خودکشی نیز سوق دهد. پیاژه معتقد است اشخاصی که از عقده حقارت رنج میبرند، ممکن است کوشش کنند جنبههایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها میشود، از دیگران پنهان دارند و این احساس را از ذهن خود محو کنند و اصولا سعی داشته باشند وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس میباشند.
اما از آنجا که واقعا و باطنا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه میکنند و برای شخصی که دچار عقده حقارت است، دنیا جای ستیز و دشمنی است. حال اگر عقده حقارت باعث غرور یا وحشت ، لاف زدن یا اتکای شدید به دیگران گردد، این فرد هرگز از روابط خود با دیگران راضی نخواهد بود و هر وقت که میخواهد به دیگران نزدیک شود به اندازه کافی نسبت به وی همدردی و تفاهم نشان نمیدهند.
علل و انگیزههای احساس حقارت در کودک
پرخاش و سختگیری والدین
از جمله عواملی که گاه باعث احساس حقارت و یا به اصطلاح دیگر خود کمبینی میشود، پرخاش و سختگیری والدین میباشد. وقتی کودک در مقابل دیگران مخصوصا در مقابل همسالان و همبازیهای خود مورد پرخاش و اهانت قرار میگیرد و این کار تا جایی پیش میرود که اطرافیان هم کمکم همین رفتار را با او در پیش میگیرند، احساس حقارت در کودک شروع به جوانهزدن میکند. در واقع بسیاری از زخمهای روانی و نابسامانیهای روحی از دوران طفولیت در کودک ایجاد میشود، بنابراین باید مراقب کودک بود تا عوامل این ناراحتیها برای او فراهم نشود.
پرخاش و سختگیری والدین
از جمله عواملی که گاه باعث احساس حقارت و یا به اصطلاح دیگر خود کمبینی میشود، پرخاش و سختگیری والدین میباشد. وقتی کودک در مقابل دیگران مخصوصا در مقابل همسالان و همبازیهای خود مورد پرخاش و اهانت قرار میگیرد و این کار تا جایی پیش میرود که اطرافیان هم کمکم همین رفتار را با او در پیش میگیرند، احساس حقارت در کودک شروع به جوانهزدن میکند. در واقع بسیاری از زخمهای روانی و نابسامانیهای روحی از دوران طفولیت در کودک ایجاد میشود، بنابراین باید مراقب کودک بود تا عوامل این ناراحتیها برای او فراهم نشود.
از سوی دیگر کودک یا هر شخص دیگری که به خود تکیه داشته باشد و این اعتماد را در خود احساس نماید که در مقابل خوشیها و ظواهر فریبنده زندگی فریب نخورده و در مقابل مشکلات نیز استوار و پابرجا باشد، هرگز احساس حقارت نمیکند. اما گاه والدین با رفتار نامناسب خود این اعتماد به نفس را از کودک خود میگیرند. گاهی احساس حقارت با حسادت توام است، که این احساس حسادت جز خود آزاری و احساس حقارت نتیجه دیگری ندارد و کودک کم کم احساس حقارت و خودکمبینی مینماید. اما میتوان با رفتاری صحیح کودک را از این احساس دور کرد.
نقص عضو یا محروم بودن از نعمت والدین
بعضی از کودکان دارای نقایص جسمی هستند و همین نقیصه سبب میشود که در مقابل دیگران احساس حقارت کنند و بعضی دیگر به دلیل فقدان یکی از والدین یا هر دو احساس کمبود و حقارت میکنند. و گاهی کودک با داشتن پدر و مادر اما نداشتن روابط صحیح عاطفی در خانواده احساس حقارت میکند. اما به هر حال ، هیچ کس را از این احساس راه گریزی نیست و تنها وقتی میتوان ریشهاش را از بیخ کند که بتوان آن را به صورت محرکی مثبت برای انجام کارهای مفید درآورد.
بعضی از کودکان دارای نقایص جسمی هستند و همین نقیصه سبب میشود که در مقابل دیگران احساس حقارت کنند و بعضی دیگر به دلیل فقدان یکی از والدین یا هر دو احساس کمبود و حقارت میکنند. و گاهی کودک با داشتن پدر و مادر اما نداشتن روابط صحیح عاطفی در خانواده احساس حقارت میکند. اما به هر حال ، هیچ کس را از این احساس راه گریزی نیست و تنها وقتی میتوان ریشهاش را از بیخ کند که بتوان آن را به صورت محرکی مثبت برای انجام کارهای مفید درآورد.
والدین باید توجه داشته باشند کودکی که با بروز اعمال و رفتارهای گوناگون میخواهد برتریهایی از خود نشان دهد، کودکی است که احتمالا احساس حقارت دارد. لذا نباید به ذوق چنین کودکانی زد. زیرا قبلا در خیلی موارد به ذوقشان زده شده که به این صورت درآمدهاند. باید بطور صحیح به آنها توجه کنند و به آنها بفمانند که واقعا آنها هم برتریهایی دارند و کارهایشان مورد توجه و علاقه والدین است تا در آنها اعتماد به نفس بوجود آورند و ریشه احساس حقارتی را که از این راه نصیبشان شده، بخشکانند. هرگز نباید برتریهای کودکان دیگر را وسیلهای برای انگیزه دادن برای پیشرفت کودک قرار دهند. زیرا کاملا برعکس تاثیر میگذارد.
مقایسه کودک با دیگران
والدین نباید به هر نحو که شده از کودک بخواهند که مانند فرد دیگری باشند، یا حتی مثل کسی که خود آنها روزی دوست داشتهاند آنگونه باشند، اما به آن نرسیدهاند. چرا که اینها کودک را از خود ناامید میکند و کودک ، خود را حقیر و ناتوان از آنچه که از او خواسته شده میبینند و در نتیجه دچار خودکمبینی و عدم اعتماد به نفس میشود.
نتیجه
والدین باید با رفتاری کاملا محترمانه به کودکان خود شخصیت بدهند تا کودکان احساس کنند که به راستی دارای شخصیتی قابل قبول و مورد احترام هستند، آنگاه برای حفظ شخصیت مورد احترام خودشان هم که شده سعی خواهند کرد همان چیزی باشند که شما میخواهید. چرا که پذیرش کودک از سوی خانواده ، مخصوصا پدر و مادر بسیار حائز اهمیت است و این پذیرش از سوی پدر و مادر کاهی بسیار بلند در جهت اعتماد به نفس بخشیدن به کودک و دوری او از احساس حقارت و خودکمبینی میباشد