niusha*
عضو جدید
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
یه سلام به همین کشیدیگی که این بالا نوشتمممممممممممممممممممممم
اصلا خیلی سلااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
اینقده دلم تنگه اینجا و آدماش بود که خدا بدونه!!
با بغض اومدم تو باشگاه اسممو که زدم وارد که شدم بغضم ترکید یه چند دقیقه ایی همه جا سرک کشیدم
پروفایلاتون ...تالارا و تاپیکایی که باهاشون خاطره داشتم همشون غریبه شدن حالا!
نتها جایی که هنوز دوتا اسم خیلی خیلی آشنا دیدیم این تالار بود گلابتون و محسن ز عزیزم
خواستم پروفایل همتتون برم و براتون در حد چند کلمه بنویسم ولی دیدم نمیشه
اومدم اینجا تا با اجازه خانوم مدیر و آقا مدیر اینجا بنویسم
خب اینم یه داستانه دیگه! داستان زندگی یه دختری که از این باشگاه شروع کرد و کلی دوست پیدا کرد وسط اون خوشی ها بود که یهو همه چی عوض شدو سرکله ی یه جای دوم پیدا شد!اونجا هم یه عالمه دوست پیدا کرد بعد کم کم زندگیش از هم پاشید تو همون گیر و داد پاشیدن زندگیش خیلی از دوستاشم میونشون خراب شد همون وسطا اون جای دومم منهدم شد...این دختر قصمون که زندگیش پاشیده بود خیلی اینور اونور رفت و خیلی سختیا کشید تا دوباره همه چی رو از نو ساخت این دختر قصمون حسابی تو همین چند سال گرم و سرد زندگی رو چشید! خدا میدونه اینجا چه همه اسم یاد این دختر قصمون میاره : گلابتون . محسن . افسون . کافر خداپرست. سروش . کامران . نیما . شادمهر . آرچی آرچ . معصوم . ارغوان . متین. دومان . مقداد . مریم.محمد . مرجان . آسمان .رامین . پژمان. شانلی و خیلی های دیگه خیلیا...
این دختر قصمون دلش گرفته بود و داشت تو نت چرخ میزد که یهو گفت یه سری به اینجا بزنه شاید خیلی از آدمای این قصه نباشن اونایی که هستن به اونایی که نیستن بگن این دختر قصه ی ما الان حالش خوبه و خودش یه دختر کوچولو داره که حسابی سرشو گرم کرده و شده همه دنیاش
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتووووووووووووووووووووووووووون دارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


یه سلام به همین کشیدیگی که این بالا نوشتمممممممممممممممممممممم
اصلا خیلی سلااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
اینقده دلم تنگه اینجا و آدماش بود که خدا بدونه!!
با بغض اومدم تو باشگاه اسممو که زدم وارد که شدم بغضم ترکید یه چند دقیقه ایی همه جا سرک کشیدم
پروفایلاتون ...تالارا و تاپیکایی که باهاشون خاطره داشتم همشون غریبه شدن حالا!
نتها جایی که هنوز دوتا اسم خیلی خیلی آشنا دیدیم این تالار بود گلابتون و محسن ز عزیزم
خواستم پروفایل همتتون برم و براتون در حد چند کلمه بنویسم ولی دیدم نمیشه
اومدم اینجا تا با اجازه خانوم مدیر و آقا مدیر اینجا بنویسم
خب اینم یه داستانه دیگه! داستان زندگی یه دختری که از این باشگاه شروع کرد و کلی دوست پیدا کرد وسط اون خوشی ها بود که یهو همه چی عوض شدو سرکله ی یه جای دوم پیدا شد!اونجا هم یه عالمه دوست پیدا کرد بعد کم کم زندگیش از هم پاشید تو همون گیر و داد پاشیدن زندگیش خیلی از دوستاشم میونشون خراب شد همون وسطا اون جای دومم منهدم شد...این دختر قصمون که زندگیش پاشیده بود خیلی اینور اونور رفت و خیلی سختیا کشید تا دوباره همه چی رو از نو ساخت این دختر قصمون حسابی تو همین چند سال گرم و سرد زندگی رو چشید! خدا میدونه اینجا چه همه اسم یاد این دختر قصمون میاره : گلابتون . محسن . افسون . کافر خداپرست. سروش . کامران . نیما . شادمهر . آرچی آرچ . معصوم . ارغوان . متین. دومان . مقداد . مریم.محمد . مرجان . آسمان .رامین . پژمان. شانلی و خیلی های دیگه خیلیا...
این دختر قصمون دلش گرفته بود و داشت تو نت چرخ میزد که یهو گفت یه سری به اینجا بزنه شاید خیلی از آدمای این قصه نباشن اونایی که هستن به اونایی که نیستن بگن این دختر قصه ی ما الان حالش خوبه و خودش یه دختر کوچولو داره که حسابی سرشو گرم کرده و شده همه دنیاش

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتووووووووووووووووووووووووووون دارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


