تلفن همراه مرد زنگ ميزند، مرد گوشي را برميدارد و به اتاق ديگري ميرود، پس از چند دقيقه برميگردد. زن: «كي بود؟»، مرد: «صمدي، يكي از بچههاي اداره بود» اما او دروغ ميگفت؛ پشت خط خانم زماني، منشي مديركل بود.
آخر ماه كفگير خيلي از خانوادهها به ته ديگ ميخورد، در خانوادههايي كه زن و مرد هر دو شاغلند يا زن خانهدار است، پساندازها به ميان ميآيد، مرد: «100 هزار تومان پساندازت را به من قرض ميدهي؟» زن: «آن را بابت شهريه كلاس آرزو دادم.» او دروغ ميگفت، پساندازش را بابت كمك خرجي به مادرش داده بود. ما دروغ ميگوييم تا از مسووليت كارهايمان شانه خالي كنيم. ما دروغ ميگوييم تا كسي به ما گير ندهد. ما دروغ ميگوييم تا همه چيز به خير و خوشي بگذرد، ما دروغ ميگوييم تا فضاي خانه از بحث و بگو ومگو در امان بماند و بالاخره ما دروغ ميگوييم چون طرف مقابل ما طاقت شنيدن حرف راست و صادقانه را از ما ندارد. آيا ميشود گفت: ما مسوول دروغگويي خود نيستيم و بناچار خلاف واقع حرف ميزنيم؟

با تمام اين توجيهات، ما گاه در اموري دروغ ميگوييم كه در صورت راستگويي هيچ خطري ما را تهديد نميكند و تنها به خاطر عادت و از سر خود بازكردن براي توضيح بيشتر به همسر و فرزندمان دروغ ميگوييم. «وقتي مرد از پشت خط ميپرسد چرا گوشي را دير برداشتي» زن براحتي ميگويد؛ حمام بودم صداي زنگ را نشنيدم، در حالي كه در آشپزخانه مشغول خوردن ميوه بود!»
يا وقتي زن با ديدن خراش نيمه عميقي روي اتومبيل از مرد ميپرسد، تصادف كردي؟ مرد شانه بالا مياندازد كه ماشين كنار خيابان پارك بود، من هم در آنجا نبودم، كسي روي ماشين خط كشيده كه البته او دروغ ميگفت، ماشين به در پاركينگ خورده بود.
بيشتر افراد دستكم روزي يكبار به همسرشان دروغ ميگويند، آن هم براي مسائلي كه در صورت راستگويي هيچ خطري تهديدشان نميكند، چون به گفتن دروغ عادت كردهاند، اما اين عادت براحتي روابط زناشويي را تحت تاثير قرار ميدهند.
ش. الف، كارمند بانك و 37 ساله است. 2 فرزند 10 و 3 ساله دارد و در مورد اين كه چقدر به همسرش دروغ ميگويد، توضيح ميدهد: «اگر اسمم را نمينويسي بايد بگويم خيلي دروغ ميگويم، چون حوصله توضيح دادن در مورد هر چيزي را ندارم. مثلا وقتي هر ماه به پدرم كمك مالي ميكنم، به خاطر حفظ آبروي پدرم، دوست دارم همسرم چيزي نداند.»
او ميگويد: «من مطمئن هستم همسرم هم گاهي به من دروغ ميگويد، البته من ناراحت ميشوم ولي در مورد خودم فكر ميكنم نبايد به همسر همه چيز را راست و صادقانه گفت چون حريمها فرو ميريزد.»
از نظر او حريم، امور كاملا شخصي زوجهاست كه نيازي به دخالت طرف مقابل نيست و چون معمولا زنان و مردان دوست دارند از كار و حريم شخصي هم سر در بياورند، چارهاي جز دروغ نيست.
كوروش ابطحي ـ فروشنده لباس ـ بشدت با دروغ مخالف است، اما در توضيح بيشتر تاييد ميكند كه گاهي از روي عادت به اعضاي خانوادهاش دروغ ميگويد، «خيليوقتها كه همسرم در محل كار به همراهم زنگ ميزند، چون با دوستان و همكاران مشغول صحبت هستم، جواب نميدهم، بعد ميگويم كه صداي زنگ را نشنيدم، يا وقتي براي خريد ميرويم، چون ميدانم كه همسرم دست خالي به خريد نميآيد، ميگويم پول كافي همراهم نيست تا او دست به كيف شود.»
بيتا ابويي هم فرهنگي بازنشسته و دبير ادبيات بوده است؛ دروغ را داراي ريشه فرهنگي در جامعه ميداند و ميگويد: «وقتي من به راحتي به مدير مدرسهام دروغ ميگويم، مطمئن باشيد در محيط منزل هم به همسرم دروغ خواهم گفت، از طرف ديگر براي بسياري از ما دروغ به تنظيمكننده روابط اجتماعي و گروهي تبديل شده است.» او در تجربه شخصي خود ميگويد: «خيلي وقتها شده كه خانواده همسرم ما را به ميهماني دعوت ميكنند، خيلي وقتها حتي خانواده من ميخواهند شام به منزل ما بيايند، ما به اين بهانه كه منزل نيستيم يا ميهمان داريم، سعي ميكنيم روابطمان را با ديگران تنظيم كنيم.»
چرا دروغ...؟
خيلي وقتها براي اثبات اعتماد به نفس و خودباوري دروغ ميگوييم. دروغ ميتواند نظر طرف مقابل را به ما جلب كند، مثل اين كه پدر خانواده در جواني خود لاف ميزند كه به باشگاه بدنسازي ميرفته و بدن ورزيدهاي داشته است.همانطور كه گفته شد، برخي اوقات هم عامل دروغ جلوگيري از واكنشهاي عصبي و غيرمنتظره همسر ماست. گاهي تصور ميكنيم دروغ گفتن بهتر از تحمل واكنش غيرمنطقي همسرمان است. دروغ گفتن گاهي ميتواند راه سرزنش و زخم زبان او را ببندد.
از نگاه بعضي همسران، دروغ زمينه ايجاد پنهانكاري است، آنها به دلايل شخصي كه اغلب به زبان نميآورند، ترجيح ميدهند برخي مسائل را از همسرشان مخفي نگاه دارند. عاطفه كميجاني ـ 26 ساله ـ 3 سال است كه ازدواج كرده، در اينباره ميگويد: «در ابتداي ازدواج همه چيز و همه اتفاقات را براي شوهرم تعريف ميكردم، وقتي به دانشگاه ميرفتم، وقتي به خريد يا خانه مادر و خواهرم ميرفتم، تمام آنچه برايم پيش ميآمده برايش تعريف ميكردم، اما او سر هر قضيهاي به من گير ميداد، چرا به آن مغازه رفتي؟ چرا با فلان كس صحبت كردي؟ چرا دير آمدي؟ و ... به همين خاطر تصميم گرفتم بخشي از اتفاقات را از او پنهان كنم تا اعصاب و روان سالمتري داشته باشم و او را هم كمتر عذاب بدهم.»
گاهي هم دروغ ميگوييم چون ميخواهيم ترحم كنيم، نوعدوستي و علاقه به همسر و فرزندان منجر ميشود دروغ بگوييم، اما معلوم نيست چرا بتدريج چنان به دروغگويي عادت ميكنيم كه ميدانيم آنها از عمل ما آزردهخاطر نميشوند.
دروغ، آفت اعتماد و حسننيت
مريم طيبي، كارشناس ارشد مشاوره در اين باره تجربياتي دارد كه ميگويد: خيلي از زوجها همديگر را وادار به دروغگويي ميكنند، متاسفانه برخي از ما ظرفيت شنيدن حرف راست و درست را نداريم و با شنيدن آن، بلوا به پا ميكنيم. مثلا چندي پيش، خانمي با اتومبيل همسرش تصادف ميكند و به خاطر اين كه همسرش به او زخمزبان نزند، ميگويد مقصر راننده ماشين ديگر بوده، اما وقتي مرد ميفهمد كه مقصر زن بوده، اين اختلاف ساده ـ كه شايد براي هر كسي اتفاق بيفتد ـ به درگيري لفظي و فيزيكي تبديل ميشود كه كار آنان را به دادگاه ميكشاند.
طيبي، دروغگويي زوجين را عاملي براي از سر بازكردن طرف مقابل تعريف ميكند. به عقيده او، اين عادت در مردان نمود بيشتري دارد. او توضيح ميدهد: وقتي 2 طرف از ابتدا به هم اعتماد نداشته باشند، با دروغ سعي در تنظيم روابط بين خود دارند. در حالي كه در بيشتر موارد باعث تشديد اختلافات ميشود. به گفته اين روانشناس، متاسفانه همه چيز از عادت به دروغهاي بسيار ساده آغاز ميشود. دروغهايي مثل اين كه خواب بودم، در ترافيك ماندم، گم كردم، نميدانستم، توجه نكردم و... تبديل به گفتمان رايج بين افراد ميشود و آنها از گفتن آنچه در ذهن دارند و واقعي است طفره ميروند. بتدريج اين طفرهها بين اعضاي خانواده يعني همسران شكافي ميسازد كه هر روز عميقتر ميشود.
طيبي همچنين به تاثير اين دروغها در بين فرزندان خانوادهها هشدار ميدهد و والدين را از تبديل به عادتشدن آن بين كودكان برحذر ميدارد.