ايران فردا...2

mehrname

عضو جدید
در مورد داستان حكومت اكثريت و اسلام بخصوص ماجراي خلافت امام علي،ماجرايي را نقل مي كنم:«وقتي خليفه ي سوم كشته مي شود،مردم قيام مي كنند و در منزل حضرت علي مي آيند كه مي خواهيم با تو بيعت كنيم،حضرت قبول نمي كند و مي گويد من براي شما وزير باشم بهتر است تا امير.ولي بالاخره مردم اصرار مي كنند و حضرت مي گويد اگر مي خواهيد بيعت كنيد اينجا نمي شود،برويد مسجد.در مسجد ايشان به مردم مي گويند"اي مرد انبوه،گوش هايتان را باز كنيد.اين موضوع خلافت امر شماست.هيچ كس در اين حكومت حقي ندارد مگر آنكه شما به حكومت مي گماريد."»برگرفته از كتاب مباني فقهي حكومت اسلامي آيت الله العظمي منتظري

در نوشتار قبلي اصول بنيادين دموكراسي را در قالب مقايسه ي دموكراسي و اسلام بيان كردم اما در اين نوشتار قصد دارم دموكراسي رانان يا همان افرادي را كه دموكراسي را پيش مي برند،بيان كنم.

دو دسته پيش رانان دموكراسي اند:1.روشنفكران 2.طبقه ي متوسط

روشنفكران نقش معلمان اين راه را بر عهده دارند.كار روشنفكران حاجات ثانويه است.يعني بايد گره هاي كلي را باز كند و مبدع و نوآور باشد.اگر روشنفكري اما به قدرت آيد ديگر كارايي در نقش روشنفكر را ندارد.چون روشنفكري كه به قدرت آمده اگر در ابداع كم آورد به درتش تكيه مي كند،ممكن است بخواهد ذهنيتش را با استفاده از قدرت بر همه حاكم كند.روشنفكر اگر به قدرت بيايد مانند هر انسان ديگري عوض مي شود.هايدگر كه در سال 1993 از حزب نازي آلمان طرفداري مي كرده رئيس دانشگاه فرايبورگ مي شود و در صحبت هايش وفاداري به حزب نازي را مي توان به وضوح ديد.

روشنفكران همانند روحانيون يك قشرند و هيچ گاه نبايد حكومت بدست يك قشر بيفتد.حكومت بايد بدست سياستمداراني بيفتد كه منافع ملي و صنفي داشته باشند.در كل حكومت ها بايد تلاش كنند حاجات اوليه ي مردم را فراهم كنند نه حاجات ثانويه."حاجات ثانويه يعني دين،فرهنگ و ..."حاجات ثانويه را بايد قشرها تامين كنند.قشرهايي مانند روحانيت و روشنفكران.بدين ترتيب روحانيت هم نبايد وارد قدرت شود و اين همان حرفيست كه امام خميني زد.اگر روحانيت وارد قدرت شود هرجا كه از علم و منطق كم آورد اين كمبود را با دين جبران مي كند.به جاي نقد و ارشاد حكومت توجيه گر قدرت اند.يعني مطابق نظر حاكمان فتوا دهند.حوزه به زبان قدرت ممكن است سخن بگويد نه منطق.

روشنفكر بايد فقط مبدع باشد.چه زيبا گفت دكتر سروش كه روشنفكران قله ي يك كوهند و دامنه ي كوه را آموزش مي دهند.دامنه مي تواند به قدرت رود اما قله نه.

اگر روشنفكر وارد قدرت نشود،آن گاه مي تواند با فعاليت هاي مختلف خود،چه سياسي و چه غير سياسي،نقش معلمي را بازي كند و با ابداعات خود سرانجام يك جامعه را به بهترين سطح خود برساند كه به نظر من امروزه ديگر راهي جز دموكراسي نيست.اما روشنفكر بدون طبقه ي متوسط كارايي ندارد.

طبقه ي متوسط را تحصيل كردگان اكثريتش هستند.دكتر تا سفور در اين قشر وجود دارند.اما اكثر آن ها داراي هدف ها و آرزوهاي يكساني در عرصه ي اجتماع هستند ولو اينكه اين اهداف غير مستقيم بهم ربط پيدا كند.به عنوان مثال يك سفور مي خواهد وضع مالي بهتري پيدا كند.يك دكتر مي خواهد اقتصاد كاملا در اختيار دولت نباشد.اقتصاد غير دولتي مي تواند وضع سفور را بهتر كند،پس هدف سفور و دكتر يكي مي شود.

بايد دقت كرد كه طبقه ي متوسط اگر خود به رهبري جامعه برسد ديكتاتوري مطلق را تجربه خواهد كرد.چون بعد از به پيروزي رسيدن اين طبقه ي متوسط دچار اختلاف و از هم پاشيدگي مي شود.بنابراين روشنفكران نش زيادي دارند تا پس از پيروزي به كمك اين طبقه آن ها را به سمت دموكراسي هدايت كنند.در حال حاضر قشر زيادي از مردم ما در اين طبقه جاي دارند.طبقه اي كه بعد از انتخابات قدرت خود را به رخ همگان كشيد.
 
بالا