اندکی دوست بدار ولی طولانی...

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا نگاه کن...همان طور که در کودکی تو را مینگریستم

به چشمهای غبار الودم بنگر.صدای لرزانم را بشنو......

به خمیدگی ام توجه کن.به اصرار ورزیدنم برای امدنت گوش

بسپار.من همان زن زیبایی هستم که در کودکی تو را از خاک

الودگی نجات داده ام.پاهایت را به دقت می شستم و چشمانت

را به دور شدن هرگز عادت ندادم.من دست های مهربان تو را

می خواهم..مرا به یاد داری؟؟؟نگاه های مضطرب مرا میشناسی؟؟


در هنگام دویدنت قلبم را که تند تند برایت میتپید را به خاطر داری؟؟

دیر گاهی است که تنهایم..چشم به در و منتظر....کودکم به دیدارم بیا

من همیشه در لحظه شماری به سر میبرم.

نگرانم...شاید فردا برای دیدارمان دیر باشد...مرا اندکی دوست بدار ولی

طولانی...شاید مرا از یاد برده ای..کجا گذاشته ای؟؟؟

نمیدانم فردا چگونه روزی است ولی امیدوارم فرصتی باشد تا تو را به سینه ام بفشارم
...
 

Similar threads

بالا