اندر احوالات دانشجوی مشروط

MaFia

عضو جدید
اهل حالم من
مژده ام گم شده است

روزگارم خوب نيست


جيب خالي دارم

ذره پولي

بند انگشت عقلي

دوستاني دارم بدترازعزرائيل

درسهايي بدترازتلخي زهر

وکلاسي که دراين دانشگاست

هيچ وقت بر پا نيست

جنب دستشويي ها

جنب آن سلف خراب

که وقتي ميگذري از پيشش بوي فاضلآبش... چه بگويم...

بنده دانشجويم

هيکلم ني قليان ، چشمهايم کم سو

کله ام هم کم مو

درس کفاره من

من عذاب راهردم

درميان جزوات مي بينم

ترس از مشروطي ازپس خطم پيداست

همه فکر و توانم پي تحصن شده است

جزوه هايم رامن وقتي مي خوانم

که امتحانش رااستادگفته باشدفرداست

برگه تقلب را من در اين جيب مبارک دارم از پس غفلت استادانم

اهل درسم من؟!

پيشه ام بيکاري،علافيست

گهگاهي جيم مي شوم ازتوي کلاس

مي روم توي حياط

پشت آن ديوار راست

ميکشم نقاشي

پاي آن کاج بلند

خواب گذراندن واحدها مي بينم

چه خيالي...چه خيالي،افسوس...

مي دانم

خوب مي دانم آخرترم

بازهم کارمن

زاري ودربه دري است.

مي دانم کارم التماس استاد از براي نمره اي همچون ده
روزگارم خوب نيست
مژده ام گم شده است
 

Similar threads

بالا