امامان (ع) کانون معرفت خداوند

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امامان (ع) کانون معرفت خداوند

پدید آورنده : حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خاتمی ، صفحه 12


سخن پیرامون شرح زیارت جامعه کبیره به عنوان جامع ترین متن امام شناسی بود. در این مقاله به شرح و تفسیر فراز «السلام علی محال معرفة الله» می پردازیم.
سلام بر شما امامان که محلهای معرفت خداوند هستید.
واژه محال

واژه «محال» جمع محل است و آن هم از ریشه «حلول» است به محل فرود آمدن به همین مناسبت محل گفته می شود. راغب در مفردات می گوید: «حلّ حلولاً و احلّه غیره» وارد شد و دیگری او را وارد کرد همچنین جمله «حللت» یعنی فرود آمدم که در اصل به معنای باز کردن بارها به هنگام فرود آمدن و منزل گزیدن است و به همین مناسبت جای زندگی و فرود آمدن را «محلّة» گفته اند.(1) در قرآن کریم است که: «ولاتحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی محلّه...»(2) و سرهای خود را نتراشید تا قربانی به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود).
واژه معرفت

«معرفت» به معنای شناخت است. این واژه از واژه های شناخت در قرآن است مانند واژه حکمت، علم، فقه، تدبّر، تبیّن، تذکّر، رؤیت، خبیر و... سؤالی که اینجا مطرح است اینست که فرق بین معرفت و علم چیست؟ راغب در مفردات گفته است که: علم اعم از معرفت است یعنی آنکه علم تنها آگاهی است اما معرفت آگاهی به شی ء با خصوصیات و آثار آن است.(3) پس هر معرفتی علم است اما هر علمی معرفت نیست. واژه مقابل معرفت «انکار» است و واژه مقابل علم "جهل" است. بنابراین معرفت قدمی بالاتر از علم است. با این ترتیب این سخن که گفته شده علم بالاتر از معرفت است سخنی است بی برهان. گفته اند که «علم عبارت است از احاطه» مُدرِک بر مُدرَک و احاطه مخلوق بر ذات و صفات حق محال است لذا هیچ کس عالم به خدا نیست همه معرفت دارند حتی انبیاء هم در مقام معرفت بودند نه در مقام علم، رسول خدا(ص) می فرمایند: «ما عرفناک حق معرفتک»؛ در هر صورت در این مقام کلمه "علم" به کار نمی رود چون خداشناسی مطرح است نه خدادانی و چگونه می تواند مخلوق متناهی علم پیدا کند به خالق غیرمتناهی و لذا علم به او ذاتاً و صفة برای احدی ممکن نیست.»(4)
نقد این سخن این است که: آری مخلوق را راهی به احاطه ذات مقدّس ربوبی نیست، اما سخن این است که مَدرک این تعریف چیست که «علم احاطه مُدرِک به مدرک» است؟ علم حصولی از مقوله کیفیات نفسانیه است، این نظر اکثر حکماء است گرچه بعضی علم را از مقوله «انفعال» گرفته و گفته اند علم تأثیر و پذیرش نفس از امور خارجی است و برخی مانند فخر رازی آنرا مقوله اضافه گرفته و آنرا اضافه خاصی بین نفس ناطقه و معلوم خارجی دانسته است. و این کیفیت را به این تفسیر کرده اند که علم عبارت است از حضور صور اشیاء در نفس انسان داننده است و آن چیز دانسته و معلوم(5) به این ترتیب فرق درست بین علم و معرفت همان است که گفته شد.
اینک سؤال این است که معنای این جمله که شما محل معرفت خدا هستید چیست؟ دو معنا برای این جمله گفته شده است:
خداشناسان واقعی

یک معنا آن است که معرفت واقعی به حضرت حق اختصاصی اهلبیت (ع) است آنها هستند که ذات مقدّس ربوبی را شناختند.
نبی گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «یا علی ما عرف اللّه حق معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیری؛(6)
ای علی خداوند را براستی جز من و تو کسی نشناخت و ترا به راستی جز خدا و من کسی نمی شناسد.»
معرفت اهل بیت(ع) آنچنان است که اگر پرده ها کنار رود چیزی بر یقینشان افزوده نخواهد شد. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر پرده ها کنار رود بر یقینم افزوده نخواهد شد»(7).
«ذعلب یمانی» از امیرالمؤمنین علی(ع) پرسید: آیا پروردگارت را دیده ای، حضرت فرمود: «افاعبد ما لااراه» آیا کسی را عبادت می کنم که نمی بینم؟ "ذعلب" در فکر فرو رفت که منظور امام در این جا کدام مشاهده است. آیا مشاهده حسی است که قائلان به جسمیت خداوند عقیده دارند؟ یا مشاهده روحانی و معنوی می باشد که چیزی برتر از مشاهده عقلی است لذا بلافاصله سؤال کرد: «وکیف تراه» چگونه خدا را می بینی! حضرت فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان...؛ چشم ها هرگز او را آشکار نمی بیند ولی قلبها با حقائق ایمان او را درک می کنند»(8).
این مشاهده شهودی قلبی بسی فراتر از مشاهده حسّی و یا عقلی است این مشاهده معلول صفای جان است که معصومین(ع) متنعم به این نعمتند و در قلّه این نوع معرفت قرار دارند و پیروان آنها نیز بهر میزانی که در صفای جان بکوشند به همان اندازه این نوع معرفت نصیبشان می گردد.
در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) رسیده است: «لولا ان الشیاطین یحومون الی قلوب بنی آدم لنظروا الی الملکوت؛ اگر شیاطین دلهای فرزندان آدم را احاطه نکنند می توانند به جهان ملکوت نظر افکنند(9).
در حدیث دیگری آمده است: «لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرأیتم ما اری و لسمعتم ما اسمع؛ اگر زیاده روی در سخنان شما و آزادی دلهایتان در برابر فساد نبود آنچه را من می بینم مشاهده می کردید و آنچه را من می شنوم شما هم می شنیدید.(10)
نمونه عینی این شهود برای غیر معصومین داستان «حارثة بن زید» است حضرت به او فرمود: حالت چطور است ای حارثه عرض کرد: «یا رسول اللّه مؤمن حقاً» ای رسول خدا به راستی مؤمنم! حضرت فرمود:"لکل شی ء حقیقة و ما حقیقة قولک" هر چیزی واقعیت و نشانه ای دارد واقعیت و نشانه این سخن تو چیست؟
عرض کرد: نشانه اش این است که من نسبت به دنیا بی اعتناء هستم، شب بیدار می مانم (و عبادت می کنم) و در گرمای سخت تشنه ام (روزه می گیرم) گوئی می بینم عرش پروردگارم برای حساب آماده است و گوئی اهل بهشت را می بینم که در بهشت با یکدیگر ملاقات می کنند و گوئی صدای ناله و فریاد اهل دوزخ را در دوزخ می شنوم، رسول خدا(ص) فرمود: «عبد نوّر اللّه قلبه ابصرت فاثبت» این بنده ای است که خداوند قلبش را نورانی ساخته حقیقت را دیده ای ثابت قدم باش عرض کرد: «یا رسول اللّه ادع اللّه ان یرزقنی الشهادة معک» ای رسول خدا از خدا برای من بخواه که در طریق یاری تو شهید شوم. پیامبر (ص) فرمود: «اللهم ارزق حارثة الشهادة» خداوندا شهادت را روزی حارثه کن.
چند روزی نگذشت که پیامبر(ص) گروهی را به یکی از جنگها فرستاد که «حارثة» در میان آنها بود و پیکار کرد و 9 یا 8 نفر از دشمنان را کشت و به شهادت رسید.(11)
راه صحیح شناخت خداوند

معنای دوم این جمله اینست که: خدای را جز از طریق امامان سلام اللّه علیهم اجمعین نمی توان شناخت.
در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می خوانیم: «بنا عرف اللّه و بنا عبد اللّه و نحن الادلاء علی اللّه و لولا نا ما عبد اللّه؛از طریق ما خدا شناخته شود و از طریق ماست که او عبادت می شود ما راهنمایان بسوی خدائیم و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد»(12).
آری امامان " باب اللّه"اند. باید از "در" وارد خانه شد. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «...نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب ولاتؤتی البیوت الّا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمّی سارقا؛ ما محرم اسرار (پیامبر خدا) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهای علوم وی هستیم(و البته) هیچ خانه ای را جز از درش وارد نمی شوند و هر کس از غیر در وارد شود سارقش می نامند»(13).
در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است: «الاوصیاء هم ابواب اللّه عزّ و جلّ الّتی یؤتی منها ولولاهم ما عرف اللّه عزّ و جلّ و بهم احتج اللّه تبارک و تعالی علی خلقه؛ جانشینان پیامبر(ص) درهای خدایند که باید از طریق آنها وارد خانه (معرفت الهی) شد و اگر آنان نبودند خداوند شناخته نمی شد و با آنان خداوند بر بندگانش احتجاج می کند»(14).
این واقعیت بی تردید است که معرفت صحیح حق یعنی صفات حضرتش جز از کانال اهلبیت(ع) میسر نیست. باید معرفی حضرت حق را از مکتب آنان جست و سخن صحیح و عمیق را از آنان آموخت این واقعیت وقتی خود را نشان می دهد که نگاهی بیاندازیم به خدائی که در صحاح ست(شش کتاب معتبر اهل سنت) معرفی شده است:
ـ خدائی که مانند ماه شب چهارده دیده می شود:
«روزی پیامبر اکرم(ص) به ماه شب 14 نگریست و فرمود همانطور که شما این ماه را می بینید به زودی پروردگارتان را خواهید دید».(15)
تشبیه دیدن خدا به دیدن ماه و خورشید راه هرگونه توجیه را می بندد که مراد از دیدن
نیز روایت کرده اند: «دست راست خدا پر است و بخشش و عطای مداوم شب و روز چیزی از آن نمی کاهد و در دست دیگرش ترازو است.»(16)
یا آورده اند: «خداوند آسمانها را با دست راست و زمین را با دست چپ می گیرد.»(17) و آنها توجیه "ید" را به قدرت ندارند و می گویند این روایات را به همین صورت باقی گذاشته و درباره آنها سکوت می کنیم.
باز آورده اند: «مردی از دانشمندان یهود نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: یا محمّد خداوند آسمانها را بر انگشتی و زمین ها را بر انگشتی و درخت را بر انگشتی و آب و خاک را بر انگشتی و سایر خلایق را بر انگشتی نگه می دارد... پیامبر هم جهت تصدیق قول او خندید.»(18) و (19)
این درحالی است که قرآن تصریح دارد که: «لاتدرکه الابصار؛ چشمها او را نمی بیند»(20) «و لایحیطون به علماً؛ (یعنی نه تنها چشم نمی تواند او را ببیند) علم کسی هم نمی تواند او را بشناسد»(21). «لیس کمثله شی ء؛یعنی هیچ چیزی مثل او نیست».(22)
صفوان بن یحیی (از خواص حضرت امام رضا(ع) گوید: ابوقره محدث از من خواست که از امام رضا اجازه بگیرم تا شرفیاب حضور حضرت شود. او از حضرت سؤالاتی از حلال و حرام و احکام پرسید تا آنکه سخن به توحید رسید، او گفت: برایمان چنین روایت شده که خداوند دیدن خود را به محمد(ص) عطا کرد و سخن گفتن با خود را به حضرت موسی(ع)!! امام رضا(ع) فرمود: پس چه کسی از جانب خداوند برای جن و انس پیام آورد که: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و لایحیطون به علما و لیس کمثله شی ء». آیا او محمد(ص) نبود، گفت: آری. فرمود: چگونه می شود که مردی به مردم بگوید که من از جانب خدا آمدم و آنها را به سوی او بخواند و منطقش آیات سه گانه فوق باشد، سپس بگوید: من او را دیدم و احاطه علمی به او پیدا کردم و او به صورت بشر است؟ آیا حیا نمی کنید... ابوقره گفت در قرآن آمده: «ولقد رآه نزلة اخری...؛یعنی یکبار دیگر او را دید»(23) امام رضا(ع) فرمود دنباله این آیه معلوم می کند که چه دید، می فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رای؛(24) قلب آنچه را که دید دروغ نگفت»، سپس بیان می فرماید که آن حضرت چه دید: «لقد رای من آیات ربّه الکبری؛ او بخشی از آیات بزرگ خدا را مشاهده کرد»(25).
آیات خدا غیر خداست و خداوند می فرماید: ولایحیطون به علماً، وقتی چشم بتواند او را ببیند احاطه علمی و معرفت پیدا کرده است.
«ابوقرة» گفت: پس تو روایات را تکذیب می کنی؟ حضرت فرمود: وقتی روایات مخالف قرآن باشد آنرا تکذیب می کنم.(26)
خدا در منظر معصومین(ع)

آنچه را از توصیف خداوند در صحاح دیدید، بگذارید در کنار کلمات بلند و عرشی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) خواهید دید که:
میان ماه من تا ماه گردونتفاوت از زمین تا آسمان

نهج البلاغه مولی علی(ع) کانون این معارف توحیدی است فقط یک نمونه از این دریای ناپیدا کرانه را تقدیم می کنم: در خطبه اول نهج البلاغه حضرت می فرماید:
«اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله و من جهله فقد اشارالیه و من اشار الیه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه...؛
سرآغاز دین معرفت و شناخت اوست و کمال معرفتش تصدیق به ذات پاک اوست و کمال تصدیق به او همان توحید اوست و کمال توحیدش اخلاص برای اوست و کمال اخلاص برای او نفی صفات کهن از اوست چرا که هر صفتی (از این صفات) گواهی می دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی از ممکنات شهادت می دهد که غیر از صفت است. پس هر کس خداوند سبحان را(با صفاتی همچون صفات مخلوقات) توصیف کند او را با امور دیگری قرین ساخته و آن کس که او را با چیز دیگری قرین کند دوگانگی در ذات او قائل شده و کسی که دوگانگی برای او قائل شود اجزائی برای او پنداشته و هر کس برای او اجزائی قائل شود به راستی او را نشناخته است و کسی که او را نشناسد به او اشاره می کند و هر کس به او اشاره کند او را محدود شمرده و هرکس او را محدود بداند او را به شمارش درآورده است (و در وادی شرک سرگردان شده است)». در این فراز بلند پنج مرحله برای ذات مقدّس ربوبی بیان شده است:
1ـ شناخت اجمالی (اول الدین معرفته)
2ـ شناخت تفصیلی (و کمال معرفته التصدیق به)
3ـ مقام توحید ذات و صفات (و کمال التصدیق به توحیده)
4ـ مقام اخلاص (و کمال توحیده الاخلاص له)
5 ـ مقام نفی تشبیه (و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه)
تفسیر و تبیین این پنج مرحله مقالات مفصلی و مبسوطی را می طلبد که جویندگان تحقیق را به کتابهای مربوط ارجاع می دهیم.(27) آنچه در اینجا در پی تبیین آنیم این است که خدای قرآن را فقط باید از کانال پیامبر (ص) و آلش شناخت، مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی باب جوامع التوحید بعد از آنکه حدیث معروفی از امام علی(ع) نقل می کند که از دیگر امامان علیهم السلام و دیگر کتب نیز با تعبیرات مختلف آمده است می گوید:
«و هذه الخطبة من مشهورات خطبه حتّی لقد ابتذها العامة و هی کافیة لمن طلب علم التوحید اذا تدبرها و فهم ما فیها فلواجتمع السنة الجن و الانس لیس فیها لسان نبی علی ان یبینوا التوحید بمثل مااتی به بابی و امّی ماقدروا علیه ولولا ابانته ما علم الناس کیف یسلکون سبیل التوحید.»(28)
این خطبه از خطبه های مشهور آن حضرت است که همه آنرا می شناسند و هرکس که طالب علم توحید است هنگامی که در آن تدبر کند و حقیقت آنرا بفهمد این خطبه او را کفایت می کند و اگر زبانهای جن و انس که در آن ها زبان پیامبری نباشد جمع شوند تا آنکه درباره حقیقت توحید به آنگونه
"ملاصدرا" در شرح این کلام مرحوم کلینی می گوید:شاهد این مطلب بطور سر بسته این است که پیامبر(ص) فرمود: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها» من شهر علمم و علی در آن است و شکی نیست که مقصود از این جمله این است که پیامبر اکرم(ص) سرچشمه ای است که از او علوم قرآنی و اسرار آفرینش که قرآن حکیم و سنت کریمه آنها را در بر دارد می جوشد و او منبع این علوم و محیط بر آنهاست، زیرا که شأن مدینه احاطه بر همه چیزی است که در آن وجود دارد و علی(ع) شارح و مبیّن این اسرار و هادی و مرشد مجملات آن علوم و بسط دهنده معجزات و حل کننده مشکلات آنهاست و بر حسب آنچه که خداوند به او از نور الهام و قوه حدس و شدّت ذکاء و حدّت فهم و تقدّس نفس عنایت فرموده است از این رو معارف الهی و اسرار فلسفی به وسیله او سهل التناول و قابل اخذ برای دیگران که شایستگی و استحقاق آنرا داشته اند شده است، چرا که (درب شهر) همان جهتی است که از آن مردم شهر بهره می برند و به آنها امکان می دهد که آنچه را که از آن انتظار دارند از آن اخذ نمایند...»(29)
و این حقیقتی است که حتی آنان که امامت اهل بیت(ع) را قبول ندارند به آن معترفند، به عنوان نمونه: ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه در ذیل خطبه 84 می گوید: «و اعلم ان التوحید و العدل و المباحث الشریفة الالهیة ما عرفت الّا من کلام هذا الرجل و ان کلام غیره من اکابر الصحابة لم یتضمن شیئا من ذلک اصلاً و لا کانوا یتصوّرونه و لو تصوّروه لذکروه و هذه الفضیلة عندی اعظم فضائله؛ بدانکه توحید و عدل و مباحث شریف مربوط به الهیات شناخته نشد مگر از سخنان این مرد(علی(ع)) و سخنان غیر او از اصحاب به هیچ وجه متضمن چیزی از این مباحث نیست و اصلاً تصوّر این مطالب را نکرده اند و اگر تصوّر کرده بودند ذکر می کردند و پیش من این فضیلت از همه فضائل آن حضرت بزرگتر و با اهمّیت تر است»(30).
ابن ابی الحدید در موارد دیگری از شرح خود این اعتراف را به بیانات گوناگون دارد.(31)
سلام بر امامان (ع) که کانون جوشان معرفت الهی اند و باید با افتخار در این مکتب زانوی ادب زد و خداوند را از بیان و بنان این برگزیدگان جهان هستی شناخت. متن ارزشمند این ماده ارزشمند درسی (توحید خداوند) کلمات بلند مولی علی(ع) در نهج البلاغه است.
ـ دعای عمیق و سرشار از محبت و عشق به خداوند «دعای عرفه» است که فرزند امام علی(ع) سالار شهیدان امام حسین(ع) در صحرای عرفات خوانده است.
ـ دعای بلند حضرت امام سجاد(ع) در عرفات است که در زبور آل محمد(ص) صحیفه سجادیه است.
و به حق می بالیم بر این امامان که «کوثر»اند و چشمه مواج معرفت. سخن در این مقاله را با فرازی از وصیت نامه سیاسی، الهی امام راحل عظیم الشأن به پایان می برم:
«ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است از امام معصوم ماست.
ما مفتخریم که ائمه معصومین(ع) از علی بن ابی طالب گرفته تا منجی بشر حضرت مهدی صاحب زمان علیه آلاف التحیات و السلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند.
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن ساعد می خوانند از ائمه معصومین ماست ما به مناجات شعبانیه امامان و دعای عرفات حسین بن علی (علیهما السلام) و صحیفه سجادیه این زبور آل محمد و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیه است از ماست...»(32)
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

1. مفردات راغب واژه «حلّ»، ص 128 (نشر کتابفروشی مرتضوی تهران).
2. سوره بقره، آیه 196.
3. مفردات راغب «واژه عرف»، ص 331.
4. شرح زیارت جامعه کبیره، تألیف سید محمد تقی نقوی، ص129.
5. ر.ک کتابهای فلسفی از جمله، نهایة الحکمه، ص 236 و حکمت الهی، ص 115 و 116.
6. بحارالانوار، ج 39، ص84.
7. همان، ج 40، ص 153.
8. نهج البلاغه، خطبه 179.
9. بحارالانوار، ج 70، ص(67 بیروت) ص 59، باب القلب و صلاحه حدیث 39.
10. تفسیر المیزان، ج 5، ص 292.
11. اصول کافی، ج 2، ص 53 باب حقیقة الایمان و الیقین، ح3.
12. توحید صدوق، ص 152، باب 12، ح 9.
13. نهج البلاغه، خطبه 154.
14. اصول کافی، ج1، ص 193.
15. صحیح بخاری ج 1، ص 145، باب مواقیت الصلوة و فضلها باب فضل صلاة العصر و...؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 439 و 440؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 63 و 64.
16. صحیح بخاری، ج 9، ص 150 و 152 کتاب التوحید باب ما یذکر فی الذات؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 71.
17. صحیح مسلم، ج 4، ص 2148.
18. صحیح بخاری، ج 6، ص 157، تفسیر سوره زمر؛ صحیح مسلم ج 4، ص 2147 و 2148؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 345 و 346 تفسیر سوره زمر.
19. و از این دست مطالب در صحاح فراوان است، رجوع کنید به کتاب سیری در صحیحین و خدا در صحاح.
20. سوره انعام، آیه 103.
21. سوره طه، آیه 110.
22. سوره شوری، آیه 11.
23. سوره نجم، آیه 13.
24. همان، آیه 11.
25. همان، آیه 18.
26. تفسیر نورالثقلین، ج 5،ص 157، به نقل از اصول کافی.
27. کتاب های شرح نهج البلاغه که مفسران شیعه مؤلف آنند در ذیل خطبه اول مفصل بحث کرده اند، از جمله شرح نفیس و ارزشمند پیام امام، ج 1، از ص 81 تا 93 (این شرح که تاکنون 6 جلد آن منتشر شده تألیف آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی باهمکاری جمعی از فضلا است، شرحی است وزین و متین با قلمی روان و استفاده کردنی)؛ نیز کتاب جهان بینی امام علی(ع) در خطبه اول نهج البلاغه تألیف آیة اللّه زین العابدین قربانی.
28. اصول کافی، ج 1، ص 136.
29. شرح اصول کافی، ملاصدرا، ص 342.
30. شرح نهج البلاغه، ج 6،ص 346.
31. از جمله ذیل خطبه 164 نهج البلاغه، ج 9، ص 257؛ نیز ذیل خطبه 90، خطبه اشباح جلد 6، ص 426 ؛ نیز ذیل خطبه 86 که مربوط به اوصاف عباد و زهاد و عارفان است، ج 9، ص 257.
32. صحیفه نور، ج 21، ص 171.
 
بالا