اعتراض ثالث در دعـاوی مدنی سجاد افخـمی نیا (دانشجوی کارشناسی دانشگاه امام حسین(ع)) تابستان 1387 مقدمه: مهمترین هدف از تحقیق، پیشبرد و بالا بردن سطح علمی جامعه است. قوانین مدنی و نهادهای حقوقی ما با کاستی های بسیاری روبروست و به قول استاد کاتوزیان از آنجا که این قوانین بیشتر ریشه ی شرعی دارند نه دینی - در واقع شرع همان فقه است که سخن صریح خداوند نمی باشد بلکه زایید ه ی ذهن علماست ولی دین سخن صریح خداوند است که در قرآن هست- فلذا تحقیق و پژوهش در آن راحت است. در ابتدای یک پژوهش حقوقی در رابطه با قواعد حقوقی باید در نظر داشته باشیم که آیا قواعد مورد مطالعه عادلانه است و تا چه حد می توان قواعد عادلانه را محقق ساخت و در کنار آن نیز جامعه ی همراه با نظم و عدالت را نیز داشت! پژوهشگر حقوقی باید به دو عنصر پایدار و متغیر پژوهش خود توجه داشته باشد. عنصر متغیر یا ناپایدار، همان قوانین و مقررات که واضع آن دولت است می باشد و عنصر پایدار، همان در نظر گرفتن عوامل جامعه شناختی، تاریخی، مردم شناسی و کلا چهارچوب هایی در تحقیق است که قواعد در آنها منظم شده است.[1] از آنجا که موضوع این تحقیق ((اعتراض ثالث)) می باشد فلذا ابتدا باید به تاریخچه ی آن بپردازیم. باید اذعان کرد که خاستگاه اصلی این مفهموم، کشور فرانسه بوده و مباحث مربوط به آن در این کشور از قرن هفدهم به بعد با مطرح شدن نظریه ی پرودن((proudhon، حقوقدان معروف فرانسوی، آغاز شده است. به نظر این حقوقدان، احکام در مرحله ی اجرا علیه هر کس که در معرض آن قرار گرفته باشد معتبر است، مگر اینکه وی بتواند خلاف آنرا ثابت نماید و راه اثبات خلاف آن چیزی جز طرح دعوای اعتراض ثالث نمی باشد. البته مبنای پذیرش این تاسیس حقوقی در نظام دادرسی ایران را باید اصل ((الغائب علی حجته)) لحاظ کرد.[2] اعتراض شخص ثالث، تحت عنوان ((در اعتراض شخص ثالث بعد از صدور حکم)) در مواد523-514 قانون اصول محاکمات حقوقی مصوب1329قمری، پیش بینی شده بود که عمدتاً از قانون آیین دادرسی مدنی فرانسه الهام گرفته بود. در قانون قدیم آیین دادرسی مدنی مصوب1318 نیز مواد590-582، تحت عنوان((در اعتراض شخص ثالث))، شکایت مزبور را پیش بینی نمود. مواد425-417 قانون جدید نیز به ((اعتراض شخص ثالث)) اختصاص یافته است. البته (اعتراض شخص ثالث) علاوه بر آنکه در قانون آیین دادرسی مدنی آمده،فصل پنجم(مواد146و147)قانون اجرای احکام مدنی، بدان اختصاص یافته است. البته اعتراض ثالث در اجرای احکام مدنی از عملیات اجرایی است و از اعتراض به رای کاملا متمایز است. به همین دلیل بدان ((اعتراض ثالث اجرایی )) گفته می شود. این تحقیق به روش کتابخانه ای انجام گردیده و از3 فصل و 7گفتار تشکیل شده است که فصل اول، با عنوان((اعتراض ثالث)) شامل 3 گفتار با عناوین: گفتار اول- کلیات، گفتار دوم-آراء قابل اعتراض، گفتار سوم- اعتراض ثالث اجرایی و فصل دوم، با عنوان(( تشریفات رسیدگی به اعتراض ثالث)) شامل 2گفتار با عناوین: گفتار اول-اعتراض ثالث اصلی، گفتار دوم-اعتراض ثالث طاری و فصل سوم با عنوان (( آثار اعتراض ثالث )) شامل دو گفتار با عناوین: گفتار اول-اثر تعلیقی اعتراض ثالث و گفتار دوم –اثر انتقالی اعتراض ثالث می باشد. حروف اختصاری: 1- قانون آیین دادرسی مدنی ق.آ.د.م 2-قانون اجرای احکام مدنی ق.ا.ا.م 3-قانون مدنی ق.م فصل اول) اعتراض ثالث شامل: گفتاراول- کلیات گفتار دوم- آراء قابل اعتراض گفتار سوم-اعتراض ثالث اجرایی گفتار اول) کلیات بند اول- شرایط اعتراض ثالث اعتراض ثالث یکی از طرق فوق العاده ی شکایت از احکام و قرارهای دادگاه است، لذا استفاده ازآن هنگامی مجازاست که سایرطرق عادی شکایت قابل دسترسی نباشند. این روش برخلاف تجدید نظر به اشخاصی اختصاص دارد که خود یا نماینده ی آنها در دادرسی که منتهی به صدور حکم یا قرار شده است، دخالت نداشته باشند واز حکم صادره متضرر گردند. طبق ماده417 ق.آ.د.م (( اگر در خصوص دعوایی، رأیی صادر شود که به حقوق شخص ثالث خللی وارد آورد و آن شخص یا نماینده ی او، در دادرسی که منتهی به صدور رأی شده است به عنوان اصحاب دعوا دخالت نداشته باشد، می تواند نسبت به آن رأی اعتراض نماید)). پس طبق ماده417ق.آ.د.م، سه شرط باید موجود باشد تا رأی صادره قابلیت اعتراض داشته باشد: 1- در دعوا حکم یا قراری صادر شده باشد 2- شخص ثالث از حکم یا قرار صادره باید متضرر شده باشد 3- شخص ثالث در جریان دعوای موضوع حکم یا قرار دخالت نداشته باشد[3]. برخی از اساتید حقوق، دعوای اعتراض ثالث را ازجمله ی مباحث فرجام خواهی تلقی کرده اند[4]. ولی اعتراض ثالث متفاوت از بحث فرجام خواهی است؛ زیرا اولا- برخلاف فرجام خواهی نه تنها موارد یا جهات اعتراض ثالث، بلکه آرای قابل اعتراض ثالث نیز شمارش نشده اند. ثانیا-این طریق شکایت، تنها طریقی است که به اشخاص ثالث باز است و به بیان دیگر، اشخاص ثالث حق ندارند سایر طرق شکایت از آرا ( واخواهی- تجدیدنظر- فرجام خواهی و اعاده دادرسی) را مطرح نمایند[5]، که نظر اخیر واقع تر به نظر می رسد. شرط اصلی اعتراض ثالث این است که حکم معترض عنه با حق معترض ثالث، تماس داشته باشد. البته حکمی که نسبت به آن اعتراض می شود، حکمی است که به محکومیت خوانده صادر شده باشد. درغیر این صورت، اعتراض ثالث موضوعیت نخواهد داشت. نکته ای که در خصوص اعتراض ثالث، نظر حقوقدانان را به خود جلب کرده، این است که چون آرای دادگاه ها اثر نسبی دارند، چگونه ممکن است شخص ثالثی ناچار به شکایت نسبت به رأیی شود که له وعلیه دیگران صادر شده است؟ فلذا باید گفت: اگرچه حکم دادگاه تنها علیه محکوم علیه قابل اجرا می باشد اما علیه تمامی اشخاصی نیز که در زمره ی اصحاب دعوای منتهی به حکم نبوده اند، قابل استناد می باشد. بنابراین آراء علیرغم اثر نسبی شان می توانند با حقوق اشخاصی غیر از طرف های حکم، برخورد نمایند و در این صورت، منطقی خواهد بود که به اشخاص ثالث اجازه داده شود تا از طریق شکایت نسبت به آنها، حقوق خود را احقاق یا حفظ نمایند. بند دوم) معترض ثالث طبق ماده2 ق.آ.د.م، رسیدگی به هر دعوایی، مستلزم آن است که شخص یا اشخاص ذینفع، آنرا درخواست نموده باشند. این شرط در تمام دعاوی اعم از اصلی و طاری و نیز اعتراض ثالث باید رعایت شود. بنابراین اولین شرط پذیرش دعوای اعتراض ثالث، ذینفع بودن معترض است. در ماده 417 ق.آ.د.م، ملاک ذینفع بودن اینگونه تعیین شده است((اگر در خصوص دعوایی، رأیی صادر شود که به حقوق شخص ثالث خللی وارد آورد...)). در دعوای اعتراض ثالث، صرف احتمال ورود ضرر به معترض، کافی برای اعتراض وی به حکم نمی باشد، لیکن شعبه ی سوم دیوانعالی کشور در رأی شماره 332-26/1/ 26 در ذینفع بودن معترض، تنجیز و فعلیت آنرا شرط ندانسته است. در پذیرش اعتراض ثالث که مستلزم ورود ضرر به حقوق شخص ثالث می باشد، فعلیت ضرر نباید به فعلیت زمانی تفسیر شود، بلکه چنانچه ورود ضرر از حکم معترض عنه، حتی در فاصله ی زمانی دور، ولی بر اساس روابطی که حقوق وی با حقوق محکوم علیه دارد قطعی الحصول باشد، باید مورد را از موارد اخلال در حقوق ثالث تلقی نمود[6]. علاوه بر شرط ((اخلال در حقوق شخص ثالث))، شرط دیگر پذیرش دعوای اعتراض ثالث این است که ثالث، در دعوای اصلی منتهی به صدور حکم معترض عنه، اصالتاً دخالت نداشته یا در قالب نمایندگی قانونی، قضایی و قهری، کسی از طرف او در دعوای اصلی شرکت نداشته باشد. بنابراین بین ولی و مولی علیه، بین مورث و ورثه، بین فروشنده و خریدار، بین وکیل و موکل، بین مدیر تصفیه و تاجر ورشکسته به نوعی رابطه ی نمایندگی به مفهومی که در اعتراض ثالث مطرح است، وجود دارد. در نتیجه با دخالت هر یک از طرفین این رابطه ی نمایندگی در دعوای اصلی، طرف دیگر نمی تواند به عنوان ثالث، به حکم صادره اعتراض نماید. اما در صورتی که خیانت هریک از طرفین این قبیل نمایندگی ها در دعوای اصلی به طرف دیگر، ثابت شود، طرف مقابل می تواند نسبت به حکم صادره به عنوان ثالث اعتراض نماید. مداخله داشتن شخص در دعوای اصلی، مانع از پذیرش اعتراض وی به حکم صادره می گردد، اعم از اینکه شخص موصوف یکی از طرفین اصلی دعوا باشد و یا به عنوان وارد ثالث یا مجلوب ثالث در دعوای مزبور دخالت داشته باشد و چون حتی در صورت رد دادخواست وارد ثالث، وی می تواند در مرحله ی تجدید نظر دوباره وارد دعوا شود(م134 ق.آ.د.م). بنابراین درهیچ شرایطی مجلوب ثالث و وارد ثالث، حق اعتراض به حکمی را که در جریان دادرسی آن، مداخله داشته اند، ندارند. پس، شرایط اصحاب دعوای اعتراض ثالث عبارتند از: 1- معترض باید ثالث باشد(معترض نباید از اصحاب دعوای منتهی به صدور رأی باشد) 2- معترض باید ذینفع باشد 3- اعتراض ثالث باید علیه اصحاب دعوایی که منتهی به صدور رأی شده، مطرح گردد(محکوم علیه و محکوم له).[7] گفتاردوم) آراء قابل اعتراض طبق ماده ی 418 ق.آ.د.م((... شخص ثالث حق دارد به هر گونه رأی صادره از دادگاه های عمومی، انقلاب و تجدیدنظر اعتراض نماید...)). بنابراین، برخلاف فرجام خواهی که تنها نسبت به آرایی که در قانون شمارش شده، امکان پذیر است و نیز اعاده دادرسی که تنها نسبت به احکام قطعیت یافته(و نه قرارها) می تواند مطرح شود، اعتراض ثالث نسبت به هرگونه رأی صادره از دادگاه ها قابل طرح می باشد. پس شامل قرارها، آراء اعم از قطعی و غیر قطعی و احکام اعم از حضوری و غیابی و آرای صادره اعم از اینکه از دادگاه بدوی صادر شده باشد یا از تجدیدنظر باشد قابل اعتراض اند[8]. البته در قانون فقط از الغای حکم بر اثر اعتراض ثالث، سخن رفته و از اصلاح حکم حرفی نیامده است. علی ایحال، با توجه به ماده420 ق.آ.د.م، باید اعتراض ثالث را فقط نسبت به احکام قطعی دانست و احکام غیرقطعی تا قبل از حصول قطعیت، قابل اعتراض از طرف ثالث نیست زیرا تا زمانی که دعوای مطروحه منجر به صدور حکم نگردیده، هر شخص ذینفع می تواند به عنوان ثالث در جریان دادرسی مداخله نماید. پس تا زمانیکه امکان ورود در دعوای اصلی از ناحیه ی ثالث وجود دارد، اعتراض ثالث ممکن نیست. البته شرط پذیرفته شدن اعتراض ثالث، این است که رأیی که بدان اعنراض می گردد به گونه ای باشد که حقوق شخص ثالث مورد لطمه واقع شده باشد، درحالی که برای پذیرش ورود شخص ثالث، اگر نفع شخص ثالث مبتنی بر یک فرض و احتمال هم باشد، این مقدار ارتباط کافی است. درمورد قابل اعتراض بودن، میان قرارهای اعدادی و نهایی، بین حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد. قرارهای اعدادی به قرارهایی گفته می شود که برای تحقیق پیرامون حق مورد دعوا و آماده ساختن پرونده برای اتخاذ تصمیم نهایی یعنی صدور حکم، صادر و اجرا می شود مانند قرار کارشناسی، قرار معاینه محل و... . قرارهای نهایی، قرارهایی هستند که با صدور آنها رسیدگی مختومه یا متوقف می گردد مثل قرار منع تعقیب . برخی از حقوقدانان از جمله مرحوم شیخ محمدعبده و دکترشمس معتقدند که با توجه به عموم و اطلاق ماده 418 ق.آ.د.م، باید پذیرفت که نه تنها قرارهای قاطع دعوا(قرارهای نهایی) بلکه قرارهای اعدادی نیز قابل اعتراض می باشند[9]. ولی برخی دیگر معتقدند که قرارهای اعدادی، قابل اعتراض ثالث نیستند[10]، زیرا: 1- اساسا قرارهای اعدادی حتی از طرف اصحاب دعوای اصلی نیز به طور مستقل قابلیت اعتراض ندارند، تا چه رسد به این که شخص ثالث به آنها معترض گردد. 2- مراد قانونگذار از اصطلاح رأی بکار رفته در ماده 417 ق.آ.د.م، رأیی است که در شرایط پیش بینی شده در ماده 295 همان قانون صادر شده باشد. طبق ماده 295 ق.آ.د.م ((پس از اعلام ختم دادرسی، درصورت امکان،دادگاه در همان جلسه انشاء رأی نموده و به اصحاب دعوا اعلام می نماید، درغیراین صورت حداکثر ظرف یک هفته انشاء و اعلام رأی می کنند)). منظور از رأی در اینجا، آخرین مرحله ی تصمیم گیری در مورد دعوا می تواند باشد. بنابراین،اولا- چون قرارهای اعدادی در مراحل مختلف رسیدگی صادر می شود و هدف از صدور آنها آماده کردن پرونده جهت صدور رأی نهایی است، ثانیا- زمان صدور آنها قبل از اعلام ختم رسیدگی است، پس نمی توان آنهارا (رأی) نامید. 3- طبق ماده 420ق.آ.د.م، دادخواست اعتراض ثالث باید به دادگاهی تقدیم شود که رأی قطعی معترض عنه را صادر کرده و حال آنکه، قرارهای اعدادی قطعی نیستند وحتی توسط دادگاه صادر کننده ی رأی قابل عدول نیز هستند. بنابر مطالب فوق وبدلیل اینکه شرط اساسی اعتراض ثالث، وجود ضرر است وقرارهای اعدادی تا زمانیکه منجر به صدور رأی قطعی ونهایی نشده باشد ایجاد ضرر نمی کنند فلذا نظر دوم صحیح تر بنظر می رسد. در یک تقسیم بندی از قرارهای نهایی به اعتبار دارا بودن (شرط ایراد خلل به حقوق شخص ثالث) می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: الف- قرارهایی که برای خواهان در طرح مجدد دعوا ایجاد ممنوعیت دائمی می نمایند. ب- قرارهایی که برای خواهان در طرح مجدد دعوا ممنوعیت ایجاد نمی کنند. قرارهای گروه اول اعتبار امر مختومه داشته وقابل اعتراض ثالث اند؛ زیرا ممکن است از این ممنوعیت، حقوق شخص ثالث مورد اخلال واقع شود وچون راه ورود ثالث بسته است لزوما باید اعتراض ثالث برای این امر اندیشیده شود. اما قرارهای گروه دوم فاقد اعتبار امر مختومه می باشند بنابراین به حقوق اشخاص ثالث خللی وارد نمی گردد زیراقابل طرح دعـوای مجدد هستند. اعـتراض ثالث نسبت به حکم و قرارهای صادره ازدادگاه بدوی تا زمانی ممکن است که نسبت به آنها درخواست تجدید نظر نشده باشد زیرا با درخواست تجدید نظر، صلاحیت دادگاه بدوی در رسیدگی به دعوا خاتمه می یابد، بنابراین شخصی که رأی بدوی را مخل حقوق خود می داند، در صورتیکه رأی مزبور،مورد تجدید نظرخواهی قرار گیرد یا باید به عـنوان ثالث وارد دعـوا گردد و یا منتظر رأی این مرحله بماند و در دادگاه تجدید نظر به آن اعـتراض ثالث کند. تا زمانیکه امکان ورود ثالث در دعـوایی وجود دارد امکان طرح دعـوای اعـتراض ثالث ممکن نیست ایرادات موضوع ماده 84 ق.آ.د.م، تماماً قابل اعـتراض ثالث نیستند بلکه موارد 4، 6، 7، 8، 9، 10، 11، که مربوط به موضوع دعـوا می باشد و عـبارتند از: ایراد عـدم توجه دعـوا، ایراد امرمختومه، ایراد ذینفع نبودن خواهان، ایراد جزمی نبودن دعـوا، ایراد اثر قانونی نداشتن دعـوا، ایراد خارج از موعـد بودن و ایراد عدم مشروعـیت دعـوا، قابل اعـتراض ثالث هستند وسایر ایرادات قابل اعتراض ثالث نیستند. در فرانسه ایرادات دسته اول را Fine de ne recevoive می نامند ودادگاه در صورت مواجهه با آنها قـرارعـدم استماع دعـوا صادر می کند.