http://ghiasabadi.com/ardashir.htmlتاریخ سلسلههای پادشاهی آکنده از کوششها یا شورشهایی برای دستیابی قانونی یا غیرقانونی به قدرت فرمانروایی بوده است. چنانچه مدعی میتوانست پادشاهی را (حتی با شیوههای غیرقانونی) به چنگ آورد، نام او به عنوان یکی از شاهان قانونی شناخته میشد. و چنانچه مدعی نمیتوانست تاج و تخت را (حتی با شیوههای قانونی) فرا چنگ آورد، او چیزی بیش از یک «شورشی» و «غاصب» نمیبوده است. این قانون و قاعده دیرینه و همچنان پابرجای دنیای سیاست است.
«بِـسوس» یا «بِـسیسِـه» شهربان (ساتراپ) هخامنشی بلخ و سغد در عصر داریوش سوم هخامنشی بود. هجوم سپاه ویرانگر اسکندر مقدونی به ایران و ضعف حکومت مرکزی هخامنشی، بسوس را بر آن داشت تا با توجه به پیشروی و پیروزیهای پیدرپی سپاه دشمن و ناکارآمدی داریوش سوم، چارهای برای نجات ایران و شاهنشاهی هخامنشی بیابد. او با یاری و پیمان منعقده با دیگر شهربانان خاوری ایرانزمین، تصمیم به دستگیری داریوش سوم (که از کارزار گریخته بود) و عزل او از مقام پادشاهی میگیرد و این کار را به انجام میرساند. پسآنگاه او با حمایت دیگر بزرگان ایران، خود را «اردشیر چهارم» مینامد و ارتش شاهنشاهی ایران او را به عنوان شاه هخامنشی به رسمیت میشناسد.
کوشش فراوان و نبردها و مقاومت کمنظیر بسوس در برابر سپاه اسکندر، بر اثر خیانت خائنانی که هیچگاه در تاریخ ایرانزمین کم نبودهاند، با شکست روبرو میشود. برخی از شهربانان دیگر، برای دلجویی و جلبتوجه اسکندر، پیمان خود را بطور یکجانبه میشکنند و اردشیر چهارم را دستگیر و تقدیم نابودگر تمدن ایران میکنند. کسی که تحفه «دموکراسی آتنی» را برای «بربرها» به ارمغان آورده است.
اسکندر که به سبب مقاومت و رویارویی بینظیر و شگفتانگیز و طولانیمدت اردشیر چهارم، بشدت از دست این «یاغی» و «شورشی عصیانگر» خشمگین بود، فرمان داد تا پس از شکنجهای سهمگین و بریدن اعضای بدنش، او را در شهر بلخ به دار آویزند و سربازان مقدونی او را تیرباران کنند.
سرگذشت بسوس یا اردشیر چهارم را آریان (جلد ۴) و کورتیوس (جلد ۶) با جزئیات فراوان نقل کردهاند.
این است داستان کوتاه و غم انگیز آخرین پادشاه هخامنشی که او را سخت به فراموشی سپرده ایم...
منبع :
رضا مرادی غیاث آبادی / کتاب نوروزنامه ؛ پنجاه گفتار در زمینۀ پژوهش های ایرانی / ص 166-7
«بِـسوس» یا «بِـسیسِـه» شهربان (ساتراپ) هخامنشی بلخ و سغد در عصر داریوش سوم هخامنشی بود. هجوم سپاه ویرانگر اسکندر مقدونی به ایران و ضعف حکومت مرکزی هخامنشی، بسوس را بر آن داشت تا با توجه به پیشروی و پیروزیهای پیدرپی سپاه دشمن و ناکارآمدی داریوش سوم، چارهای برای نجات ایران و شاهنشاهی هخامنشی بیابد. او با یاری و پیمان منعقده با دیگر شهربانان خاوری ایرانزمین، تصمیم به دستگیری داریوش سوم (که از کارزار گریخته بود) و عزل او از مقام پادشاهی میگیرد و این کار را به انجام میرساند. پسآنگاه او با حمایت دیگر بزرگان ایران، خود را «اردشیر چهارم» مینامد و ارتش شاهنشاهی ایران او را به عنوان شاه هخامنشی به رسمیت میشناسد.
کوشش فراوان و نبردها و مقاومت کمنظیر بسوس در برابر سپاه اسکندر، بر اثر خیانت خائنانی که هیچگاه در تاریخ ایرانزمین کم نبودهاند، با شکست روبرو میشود. برخی از شهربانان دیگر، برای دلجویی و جلبتوجه اسکندر، پیمان خود را بطور یکجانبه میشکنند و اردشیر چهارم را دستگیر و تقدیم نابودگر تمدن ایران میکنند. کسی که تحفه «دموکراسی آتنی» را برای «بربرها» به ارمغان آورده است.
اسکندر که به سبب مقاومت و رویارویی بینظیر و شگفتانگیز و طولانیمدت اردشیر چهارم، بشدت از دست این «یاغی» و «شورشی عصیانگر» خشمگین بود، فرمان داد تا پس از شکنجهای سهمگین و بریدن اعضای بدنش، او را در شهر بلخ به دار آویزند و سربازان مقدونی او را تیرباران کنند.
سرگذشت بسوس یا اردشیر چهارم را آریان (جلد ۴) و کورتیوس (جلد ۶) با جزئیات فراوان نقل کردهاند.
این است داستان کوتاه و غم انگیز آخرین پادشاه هخامنشی که او را سخت به فراموشی سپرده ایم...
منبع :
رضا مرادی غیاث آبادی / کتاب نوروزنامه ؛ پنجاه گفتار در زمینۀ پژوهش های ایرانی / ص 166-7