اثبات خدا توسط نیوتن

tahoora62

کاربر بیش فعال
اسحاق نيوتن اعتقاد عجيبي به خدا داشت و بارها در بحث و مناظره با دوستان مادي خود ، آنها را با دلايلي محكم و متين به سوي خداي يگانه راهنمايي كرده و خدا را به آنان شناسانده بود .

او روزي به يك مكانيك ماهر و خوش ذوق خود سفارش داد تا يك ماكت كوچك از منظومه ي شمسي براي او بسازد .

ماكت منظومه ي شمسي ساخته شد ، نيوتن آن را به محل كار خود آورد . ماكت منظومه ي شمسي از چند گوي فلزي كوچك و بزرگ به عنوان سياره هاي منظومه شمسي تشكيل شده بود ؛ همچون : مريخ ، زحل ، زهره ، ماه ، زمين و . . . كه به وسيله ي طناب و تسمه به هم پيوند خورده بودند . يك دستگيره ي كوچك نيز همه ي آنها را به سبك جالبي به دور خورشيد در مدار خود حركت مي داد .
بر حسب اتفاق ، همان روز يكي از دوستان نيوتن كه منكر وجود خدا بود و بر عقيده ي خود نيز اصرار داشت ، به عنوان مهماني نا خوانده وارد اتاق كار نيوتن شد و پس از سلام و احوال پرسي دور اتاق گردشي كرد . ناگاه چشمش به ماكت منظومه ي شمسي افتاد و همه جاي آن را به دقت نگاه كرد . سپس دستگيره ي كوچك ماكت را حركت داد و همين طور كه به حركات منظم گوي هاي منظومه ي شمسي چشم دوخته بود ، ناگهان هيجان زده شد و با صداي بلند گفت : واااي ! چه قدر جالب و زيباست ! آقاي نيوتن اين ماكت منظومه ي شمسي كار كدام مكانيك هنرمند است ؟!
نيوتن كه سرگرم مطالعه بود ، بدون اينكه سرش را از روي كتاب بردارد گفت : " كسي آن را نساخته ، خود به خود به وجود آمده است . "
آن مرد كه گمان كرده بود نيوتن سوال او را متوجه نشده است ، ‌دوباره پرسش خود را با صداي بلندتر تكرار كرد " آقاي نيوتن ! مثل اينكه به سوال من توجه نكرديد ؛ من گفتن اين ماكت منظومه ي شمسي را كدام مكانيك ماهر ساخته است . "
در اين لحظه نيوتن نگاهي به دوست خود كرد و گفت : دوست عزيز سوال شما را فهميدم من گفتم كه اين ماكت خود به خود و به طور اتفاقي به وجود آمده است !
مرد منكر خدا كه از پاسخ نيوتن ناراحت شده بود ، از كوره در رفت و خشمگينانه خطاب به نيوتن گفت :
-- آقاي نيوتن ، به گمانم شما سر به سر من مي گذاريد !
نيوتن : نه !‌ هرگز ! من چنين جسارتي نكردم .
-- پس لابد گمان كرده اي كه من احمقم كه حرف شما را بپذيرم كه اين دستگاه كه با چنين ظرافت و دقتي كه ساخته شده ، به خودي خود و بدون سازنده اي ماهر به وجود آمده باشد !
نيوتن از كناره ميز مطالعه برخاست و دست روي شانه دوستش گذاشت و گفت :
دوست عزيز ! تو باور نداري كه اين ماكت كوچك كه تقليدي از از منظومه ي عظيم شمسي است به خودي خود و بر حسب تصادف بوجود آمده باشد ! اما چگونه اصرار داري كه خود منظومه ي شمسي با چنان عظمت و بزرگي و ابعاد حيرت آوري كه دارد ، به خودي خود ، بر حسب اتفاق و بدون سازنده و آفريننده اي به وجود آمده باشد ؟!
دوست من ! در وجود آفريدگار جهان شكي نيست ؛ زيرا تنوع ، نظم و ترتيب شگفت انگيزي كه در عالم هستي وجود دارد معقول نيست كه جز حكيمي دانا صادر شده باشد . . .
از مطالعه ي نظم سياره ها و ستارگان به حقيقت بزرگي كه آنها را با نظم مخصوصي اداره مي كند پي مي بريم . . .
مرد منكر خدا كه از سخنان نيوتن مات و مبهوت مانده بود يك لحظه به خود آمد و در برابر منطق و استدلال قوي و در عين حال ساده ي نيوتن شرمسار شد و پس از چند دقيقه كه به سكوت گذشت ، از جاي خود برخاست و چشم به چشم نيوتن دوخت و گفت :‌دوست من !‌حف با توست - آنگاه سر به زير انداخت و از خانه نيوتن خارج شد .
 

Similar threads

بالا