اثبات خدا ار طریق قانون دوم ترمودینامیک

niyaz_sepas

عضو جدید
کاربر ممتاز
اثبات خدا ار طریق قانون دوم ترمودینامیک

برهان ترمودینامیکی:

بر اساس قانون دوم ترمودینامیک، جهان همواره به سمت بی نظمی پیش می رود. اگر جهان ازلی می بود، اکنون در زمان بی نهایت می بودیم و بی نظمی می بایست به حد خود رسیده باشد، طوری که هیچ عنصر منظمی وجود نداشته باشد، در حالی که می بینیم اینگونه نیست، پس جهان ازلی نیست و آفریده شده است


فيزيكداني مي گفت "كساني براي اثبات وجود خدا از قانون دوم ترموديناميك دم مي زنند كه حتا نمي دانند قانون اول ترموديناميك چيست!".

اين برهان توسط برخي تحصيلكرده هاي خداباور ارائه شده، كه با وجود اينكه نشانگر شوق و علاقه ي آنها به مسئله ست، متاسفانه سطحي و غير دقيق است. شايد دقيقتر آن باشد كه اين استدلال را مقدمه أي براي برهانهاي جهان شناسانه بدانيم (براي اثبات ازلي نبودن جهان)، ولي چون ديده شده كه مستقلا هم بيان شود، و از آن مهمتر اینکه بحثی متفاوت است، آن را در متني جداگانه بررسي كرده ام.

ترموديناميك از چهار قانون بنيادين تشكيل شده است.

قانون صفرم، بيان كننده ي خاصيت ترانهادگي متغير دما است. به اين معني كه دو جسم هم دما با جسمي سوم، خود با يكديگر هم دما هستند.

قانون يكم، بيان كننده ي پايستاري انرژي دروني سيستم است. انرژي دروني تفاضل انرژي حرارتي داده شده به سيستم و كار گرفته شده از آن است. مثلا اگر مجاورت دو جسم گرم و سرد را در نظر بگيريم (كه به تغيير دماي آن دو منجر مي شود) در صورت منزوي بودن سيستم، كار انجام شده صفر خواهد بود، و در نتيجه انرژي دروني هر جسمي برابر خواهد بود با انرژي گرمايي اوليه ي آن، به اضافه ي تغييرات آن (علامت دار). مشخص است كه مجموع آن دو برابر خواهد شد با مجموع انرژيهاي اوليه ي دو جسم، كه معادل با قانون بقاي انرژي خواهد بود. انرژي مجموعه ي منزوي در طي فرآيند تغيير دما ثابت باقي مي ماند.

قانون دوم جهت تبادل حرارت را تعيين مي كند. هنگامي كه دو جسم گرم و سرد در مجاورت هم قرار مي گيرند، حرارت از جسم گرم به جسم سرد منتقل مي شود، نه برعكس.

قانون سوم بيان كننده ي اين است كه صفر مطلق دمايي حديست، و هيچگاه نمي توان به آن رسيد، يا از آن پايينتر رفت.

قانون دوم بسيار ساده است. اين قانون اثباتي به معناي خاص و دقيق كلمه ندارد، تنها قاعده ايست كه هميشه با تجربه موافق بوده و دليلي براي مخالفت با آن نداريم. از سوي ديگر، مي توان به شيوه ي آماري نيز آن را توجيه كرد. اين قانون توسط متغير آنتروپي مدل مي شود، كه تغيير آن برابر با تغيير گرماي تبادل شده تقسيم بر دماست. در اين مدل قانون به اين صورت بيان مي شود كه هر سيستمي همواره در جهتي حركت مي كند كه مجموع آنتروپي سيستم و محيط افزايش پيدا كند. مثلا هنگامي كه مقداري آب بيست درجه با همان مقدار آب هشتاد درجه به طور ایزوله مخلوط شود مجموع مي تواند پنجاه درجه باشد، يا نيمي از آن صفر درجه و نيم ديگر صد درجه. در حالت اول میانگین دمای قسمت اول آب 35 درجه و قسمت دوم 65 درجه خواهد بود، و این دو مقدار برای حالت دوم 10 درجه و 90 درجه. گرمای مبادله شده در حالت اول (30 درجه تغییر دما) 1.5 برابر حالت دوم (20 درجه تغییر دما) است. پس تغییرات آنتروپی برای حالت اول برابر خواهد بود با 1.5Q/35-1.5Q/65=0.02Q و در حالت دوم Q/90-Q/10=-0.089Q .

همانطور که مشخص است مقدار تغییرات آنتروپی در حالت اول مثبت و در حالت دوم منفیست. بر اساس قانون دوم ترمودینامیک اولی رویدادی ممکن است، و دومی غیر ممکن. یعنی در مخلوط شدن آب سرد و گرم، جسم گرم به جسم سرد گرما می دهد، نه برعکس.

بحث در مورد قانون دوم ترمودینامیک در همینجا کامل شد، با این حال در برخی از متون کار را ادامه می دهند و از آنتروپی به عنوان معیاری برای "نظم" نام می برند. می گویند هرچه سیستمی آنتروپی اش بیشتر باشد نامنظم تر (به هم ریخته تر) است. این ارتباط بسیار گنگ و نامفهوم است، و کاربردی هم در فیزیک ندارد. در اصل در اینجا نظم (که با نظمی که در برهان نظم طرح می شود فرق دارد) با ترکیب های خاص مواد متناظر می شود. به عنوان مثال، حالتی که نیمی از آب دمای صفر درجه و نیمی دیگر دمای صد درجه داشته باشد را منظم تر از حالتی می دانند که تمام آن پنجاه درجه باشد (دومی آنتروپی بیشتری دارد)، و علت آن را این ذکر می کنند که در حالت دوم "توانایی ما برای مرتب کردن مولکولها کاهش یافته است". البته باید به یاد داشته باشیم که هرگاه قصد داریم آنتروپی را با نظم متناظر کنیم مفهوم این نظم را به خاطر داشته باشیم، چون من شخصا حالتی که تمام قسمتهای آب دمای یکسانی دارند را منظم تر از حالت دیگر می دانم.

در بیانی دیگر، آنتروپی سیستم برابر خواهد بود با یک ضریب ثابت، ضرب در لگاریتم احتمال قرار گیری سیستم در حالت مورد نظر. به عبارت دیگر، هرچه احتمال قرارگیری سیستم در حالتی بیشتر باشد، آنتروپی آن حالت نیز بیشتر خواهد بود. در مورد مثال این بخش نیز در صورتی که مسئله را به طور آماری بررسی کنیم متوجه می شویم که احتمال قرار گیری مایع در حالت 50 درجه بیشتر است، که در قبل دیدیم که آنتروپی بیشتری دارد. با توجه به این مسئله می توان گفت که متغیر آنتروپی خط سیر محتمل را تعیین می کند. قانون دوم ترمودینامیک به طور بسیار ساده، مشخص می کند که احتمال قرار گیری سیستم در چه حالتی بیشتر است، و البته این را به طور قطعی می گوید. چون احتمال حالتهای مختلف در فرآیندهای ترمودینامیکی بسیار نوسان دارد، و مثلا احتمال یکی از دو فرآیند ده میلیارد میلیارد برابر فرآیند دیگر است، اینکه احتمال وقوع را با یقین جایگزین کنیم چندان دور از ذهن نمی نماید. با این حال این مسئله به این معنی نیست که اتفاقی خارج میدان تعیین شده توسط قانون دوم نمی افتد؛ به این معنیست که "وقوع اتفاقاتی خارج مسیر تعیین شده در قانون دوم بسیار بسیار نامحتمل است"، ولی می تواند اتفاق افتد.

در اینجا نیز احتمال را با بی نظمی متناظر می کنند. می گویند هرچه احتمال وقوع چیزی بیشتر باشد، بی نظم تر است، زیرا تعداد حالتهای منظم (از نظر ما) همیشه کمتر از حالتهای نامنظم است.

بسیار خوب، پس دیدیم آنچه به عنوان بی نظمی به قانون دوم منتسب می کنند به چه معنیست و از چه قدرتی برخوردار است.


در مورد برهان، که در اصل قصد دارد ازلی بودن جهان را نفی کند، که از این موضوع در برهان های جهانشناختی استفاده کند (و مثلا بگوید که چیزی که شروعی در زمان دارد، نیاز به آفریننده دارد) اینگونه بیان می کند :

اگر جهان ازلی باشد، یعنی شروعی در زمان نداشته باشد، همواره در هر نقطه ای از زمان که باشیم، بی نهایت زمان را پشت سر گذارده ایم، و با توجه به اینکه آنتروپی جهان (یعنی کل فرآیندهایی که همواره در حال رخ دادن هستند) در حال افزایش است، مقدار این افزایش در طول این زمان بی انتها باید بی نهایت زیاد شده باشد، و در نتیجه جهان در بی نظمی مطلق به سر برد، طوری که هیچ فرآیندی نتواند انجام شود (زیرا هر فرآیندی باید باعث افزایش آنتروپی شود، و وقتی آنتروپی در نهایت خود باشد جایی برای افزایش ندارد و در نتیجه فرآیندی انجام نمی شود). چون می بینیم که جهان در چنین حالتی نیست و هم در آن فرآیندهایی انجام می شود و هم موجوداتی منظم وجود دارند، پس جهان نمی تواند ازلی باشد و حتما باید شروعی در زمان داشته باشد.

در اینجا، گذشته از اینکه نظم به معنی ترمودینامیکی استفاده نشده است، و اینکه یافته ای علمی که به ابعاد دسترس بشر تعلق دارد به محدوده ای بسیار بزرگتر تعمیم داده شده است (که از نظر علمی مورد قبول نیست) به نکته ی مهمی می رسیم که ممکن است تا کنون متوجه آن شده باشید. علت اینکه رویدادهای معمول ما با قانون دوم ترمودینامیک موافق هستند، این است که ما در زمانهایی بسیار کوتاه و تعداد بسیار کم، با فرآیندهایی روبرو هستیم که احتمالهای بسیار بسیار کوچک دارند، و در نتیجه رخ نمی دهند. با این حال، زمانی که پا به قلمروی مورد بحث بگذاریم، که در آن زمان بی انتهاست و تکرارها بی نهایت، به لحاظ آماری می دانیم که هر رویدادی که احتمالش صفر مطلق نباشد به احتمال بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بالا رخ می دهد، و به عبارت دیگر، قانون دوم ترمودینامیک را نمی توانیم به صورت کلاسیک آن به کار بریم (حداقل باید آنرا تبدیل به نسخه ای آماری کنیم) زیرا مطمئنا به تعداد بسیار زیادی نقض میشود. این یک مطلب، و دیگر اینکه می دانیم قوانین فیزیک در تکینگیها اعتبار ندارند. سیاهچاله ها (درون آنها) و انفجار و انهدام بزرگ (در صورت وجود) نمونه هایی از تکینگیها هستند. در نتیجه متوجه می شویم که عوامل زیادی در جهان بزرگ (و نه چهاردیواری ما) وجود دارند که روند تغییرات جهان را از آنچه از بسط دادن یافته های روزمره ی خود تخیل کرده ایم دور می کنند.

به عنوان مثال، همانطور که در مطلب بیگ بنگ نیز آمد، اگر مدل تغییرات سینوسی جهان را در نظر گیریم، در هر انفجار بزرگ مقدار آنتروپی جهان دوباره به مقدار اولیه اش برمی گردد (و به اصطلاح خودمانی Reset می شود) و در نتیجه در زمان بی نهایت نیز مقدار آنتروپی از محدوده ی خاصی فراتر نمی رود، و جهان می تواند ازلی باشد.
(( حالا بازم بگید مکانیک رشته خوبی نیست ))
 

niyaz_sepas

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنتروپي دنيا و شتاب زمان




آنتروپي (Entropy) همواره از آغاز جهان (بيگ بنگ) در حال گسترش بوده و محققان همچنان به دنبال دليلي براي توجيه آن هستند.

همچنين سوال ديگر جوامع علمي اين است كه آيا چنين موضوعي براي زمان نيز در حال رخ دادن است؟



VMR-PCR بنابه مدل كيهاني و مكانيك خود اين موضوع را از ديدگاه جديدي بررسي مي كند.

اين تئوري اعتقاد دارد كه فضازمان دو عامل متفاوت و جدا از يكديگر هستند كه فضاي عمومي (در بررسي انحراف آن در برخورد با جرم) و فضاي جرم هر دو توپولوژي هايي هستند كه صفحات زمان (صفحه ي اول براي فضاي اول و صفحه ي دوم براي فضاي دوم) آنها را با ايجاد نقش هوموتوپي به يكديگر متصل مي كند.

بنابراين ديگر نيازي نيست هرجا كه زمان صفر است فضا هم صفر شود.

در هنگام رخ دادن بيگ بنگ نيز طبق مدل كيهاني VMR-PCR زمان دنياي جديد براي آغاز صفر درنظر گرفته مي شود كه اگر فضازمان پيوسته باشند فضا نيز بايد در همان لحظه ايجاد شود.

اما با نگاهي دقيق تر بايد پرسيد اگر فضايي نبوده اين پديده خود كجا رخ داده و به اين مرحله رسيده؟ (با فرض اينكه بنابه قرارداد زمان دنياي جديد را صفر فرض كرده ايم).

در مدل VMR-PCR فضا ثابت است و اين ذرات خلا هستند كه در برخورد با جسم خميده و چگال مي شوند.

بر همين مبنا نيز VMR-PCR تعريف جديد از اتساع زماني را به ما مي دهد.



اين نظريه بيان مي دارد كه عام جرم كه اينشتين آن را در اتساع زماني خود تنها عامل قرار داده خود يكي از نتايج عامل تاخير در زمان است!

بر طبق همين مدل از آنجاكه هر دنيايي زماني جدا از دنياي قبل براي خود دارد بعد از بيگ بنگ هر فضايي نزديك و نزديك تر به مركز دنيا باشد زمان برايش با تاخير بيشتري مي گذرد.

و يكي از نتايج آن اين است كه چگالي اجرام سماوي در مركز دنيا بيشتر است! نه اينكه اين تاخير خود براي اجرام است.

زيرا اگر اينگونه بود حتي در ماه زمان بايد به طور محسوسي از زمين تندتر مي گذشت.

و اگر اينطور بود اصلا بيگ بنگي رخ نمي داد. زيرا تمام جرم دنيا در مركز دنيا چگال شده بود و اين تاخير به نهايت خود رسيده بود. تا حدي كه گذر زمان صفر شده بود.

اينشتين در محاسبات خود دقيقا به اين مشكلات برخورد كه اگر تاخير زماني وجود دارد پس زمان در لحظه ي بيگ بنگ صفر مطلق است.

كه اگر بود بدون گذر زمان مگر اتفاقي هم مي افتاد؟

مسئله ي پيوستگي فضازمان هم كه مشكل ديگر آن بود كه بررسي اش كرديم.

به همين دليل VMR-PCR با بيان مدلي ساده مي گويد:



1) تاخير يا اتساع زماني به دليل خميدگي فضا در برخورد با جرم نيست. بلكه اتساع زماني در نقاط نزديك تر به بيگ بنگ (مركز دنيا) بيشتر است و اين دليل چگال تر بودن اجرام سماوي در مركز دنياست. زيرا آنها با سرعت كمتري شتاب به خارج مي گيرند.

2) زمان و فضا دو عامل جدا از هم هستند. هنگاميكه دو فضا را بررسي مي كنيم اين دو فضا داراي خاصيت توپولوژي هستند و صفحات زمان كه متصل كننده ي آنها هستند داراي خواص هوموتوپي مي باشند.

3) نه زمان و نه فضا در بيگ بنگ صفر بوده. فضا و زمان هيچ گاه از بين نمي روند. تنها براي نشان دادند تفاوت ميان دنياي قديم و دنياي جديد بعد از بيگ بنگ زمان به صورت قراردادي صفر فرض مي شود.



با همين دلايل ساده VMR-PCR مسئله ي آنتروپي را حل مي كند:


حال كه دنياي خارج از دنياي داخل با سرعت بيشتري پيش مي رود پس با فاصله گرفتن از بيگ بنگ (مركز دنيا) چيزي به جز افزايش آنتروپي انتظار نمي رود.

بنابراين پيش بيني مي كنيم كه در نقطه اي كه بيگ بنگ رخ داد (مركز دنيا) آنتروپي صفر باشد.

همچنين وضعيتي دقيقا براي زمان نيز وجود دارد. با اين تفاوت كه بي نظمي در زمان با افزايش سرعت آن همراه است. اين بدان معناست كه همواره در مركز دنيا اصلا زمان نمي گذرد.


اينكه چرا اتساع زماني در محاسبات اينشتين اينگونه بدست آمد مربوط به پيوستگي فضازمان در معادلات اوست.

در صورتيكه بخواهيم تاخيري را در زمان ايجاد كنيم از آنجا كه فضازمان به هم پيوسته است پس ناچار بايد فضا را نيز با تاخير تصور كنيم. اينشتين اثر تاخير زمان بر فضا را انحراف فضا و ايجاد گرانش از اين پديده دانست.

در صورتيكه اگر درست ببينيم مي توانيم به راحتي به اين نتيجه برسيم كه فضا اصلا مادي نيست كه در برخورد با ماده (مانند زمين) خم شود. خود اين ماده روي همان فضا تعريف شده است. در واقع اين خلا نيست كه از هيچ است. بلكه اين فضا است كه كاملا فرضي و پوچ است.

فضا و زمان هر دو قراردادهايي در دنياي ما هستند اما براي مثال ماده اي مثل سياره ي خود ما (زمين) كاملا حقيقي است.

حتي اگر از اين مطالب بگذريم همانطور كه در بخش معرفي گفتيم فضا سه بعدي و زمان تك بعدي است و اصولا در رياضي وقتي دو عامل داراي تعداد ابعاد متفاوت هستند اصلا با هم بررسي نمي شوند. اينكه آنها را پيوسته بدانيم ديگر اصلا منطقي نيست. اما انحراف نور آزمايشي تجربي براي نظريه ي اينشتين بود. پس همگان ساكت شدند!

اما اگر فرض كنيم خلا ذراتي دارد از جنس ضد ماده (كه در مدل استاندارد مقدار ضد ماده (خلا) و ماده ي دنيا يكي پيش بيني شده) آنگاه هم مدل استاندارد توجيه مي شود و هم مي بينيم كه با تشكيل يك جرم در ميان خلا اين ذرات در اطراف ماده چگال شده و مي خواهند به مكان اول خود بازگردند.

پس به ماده دافعه وارد مي كنند و ماده نيز در عكس العمل نيروي دافعه ي به آنها وارد مي كند كه برآيند اين نيروها همان نيروي گرانش است.

در واقع در اين مدل به جاي انحراف فضا چگالش خلا پيشنهاد مي شود.


حال كه در پيش فرض مسئله اين اطلاعات را داريم مي توانيم گفت كه تاخير زماني هم به دليل چگالش جرم نيست بلكه به دليل مركزيت زماني بيگ بنگ است. (اين بدان معنا نيست كه صفر باشد بلكه به معناي مبدا هر دنياي جديد است).



در آخر VMR-PCR فضا و زمان جدا از هم را در هر دنيا اينگونه پيش بيني مي كند:




"شكل (10.1): مدل فضا و زمان گسسته در هر دنيا"

همانطور كه مشاهده مي كنيد اين مدل جز دسته مدل هايي است كه نظريه ريسمان پيش بيني مي كرد.

همچنين از نظر زماني اين مدل سازگار با مخروط زماني نيز مي باشد.



به همين دليل VMR-PC تبديل به يك نظريه ي هم جانبه شده است.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در قوانين ترموديناميك هميشه از واژه هاي سيستم و محيط استفاده ميشود و در معادلات ترموديناميكي انچه كه مربوط به سيستم است مورد تحليل قرار ميگردد حالا اگر قرار است با استفاده از قوانين ترمو به اين مسائل بپردازيم و با علم به اينكه جهان هستي سيستم است لطفا مشخص فرماييد محيط كجاست؟
از طرف ديگر استفاده از عبارت " جهان ازلي نيست " باعث ميشود تا زمان را مخلوق ندانيم
و اما با كمي نگاه عميقتر به جهاني فراتر از كره زمين كه در ان زيست ميكنيم خواهيم ديد كه عمر بسياري از كرات خاتمه يافته و نوري كه از انها امروز دريافت ميكنيم مربوط به هزارن سال نوري قبل است و اين به اين مفهوم است كه احتمال عدم وجود چيزي كه ميبينيم وجود دارد . بنابراين استدلال شما فقط در حالتي اعتبار دارد كه زمين و كهكشان راه شيري را سيستم و مابقي كهكشانها را محيط بدانيم در اينصورت ميتوان پذيرفت كه كره زمين از چندين ميليون سال قبل بوجود امده همانطور كه بسياري از كرات در حال تولد و مرگ هستند روزي هم كره زمين خواهد مرد ولي ماده به زندگي خودش در اشكال ديگر ادامه خواهد داد .
لازم به ذكر است كه بي نظمي مورد اشاره در قانون دوم ترمو در واقع رسيدن به نظم واقعي مواد است اونجائيكه عناصر هيچ نيرويي بر هم وارد نكنند و بر پايه اين استدلال گازها منظم ترين عناصر و يا تركيباتي هستند كه تا كنون شناسايي شده اند و چون گازها و اشكال ديگر ماده مجموع جرم هستي را تشكيل ميدهند بنابر اين با تبديل حالات ماده هيچ تغييري در جرم هستي بوجود نخواهد آمد و به محض حذف يكي از كرات ، بر پايه برقراي تعادل در كل جرم و انرژي ،ميبايست در جايي ديگر خلقت ديگري اغاز شود تا جمع انرژي و مواد كماكان مقداري ثابت باشد بعبارتي بر پايه همين استدلال هنوز كراتي در حال شكل گيري ميباشند و الزاما تئوري خلقت شش يا هفت روزه اديان را بايد كنار گذاشت .
اثبات خدا ار طریق قانون دوم ترمودینامیک

برهان ترمودینامیکی:

بر اساس قانون دوم ترمودینامیک، جهان همواره به سمت بی نظمی پیش می رود. اگر جهان ازلی می بود، اکنون در زمان بی نهایت می بودیم و بی نظمی می بایست به حد خود رسیده باشد، طوری که هیچ عنصر منظمی وجود نداشته باشد، در حالی که می بینیم اینگونه نیست، پس جهان ازلی نیست و آفریده شده است


فيزيكداني مي گفت "كساني براي اثبات وجود خدا از قانون دوم ترموديناميك دم مي زنند كه حتا نمي دانند قانون اول ترموديناميك چيست!".

اين برهان توسط برخي تحصيلكرده هاي خداباور ارائه شده، كه با وجود اينكه نشانگر شوق و علاقه ي آنها به مسئله ست، متاسفانه سطحي و غير دقيق است. شايد دقيقتر آن باشد كه اين استدلال را مقدمه أي براي برهانهاي جهان شناسانه بدانيم (براي اثبات ازلي نبودن جهان)، ولي چون ديده شده كه مستقلا هم بيان شود، و از آن مهمتر اینکه بحثی متفاوت است، آن را در متني جداگانه بررسي كرده ام.

ترموديناميك از چهار قانون بنيادين تشكيل شده است.

قانون صفرم، بيان كننده ي خاصيت ترانهادگي متغير دما است. به اين معني كه دو جسم هم دما با جسمي سوم، خود با يكديگر هم دما هستند.

قانون يكم، بيان كننده ي پايستاري انرژي دروني سيستم است. انرژي دروني تفاضل انرژي حرارتي داده شده به سيستم و كار گرفته شده از آن است. مثلا اگر مجاورت دو جسم گرم و سرد را در نظر بگيريم (كه به تغيير دماي آن دو منجر مي شود) در صورت منزوي بودن سيستم، كار انجام شده صفر خواهد بود، و در نتيجه انرژي دروني هر جسمي برابر خواهد بود با انرژي گرمايي اوليه ي آن، به اضافه ي تغييرات آن (علامت دار). مشخص است كه مجموع آن دو برابر خواهد شد با مجموع انرژيهاي اوليه ي دو جسم، كه معادل با قانون بقاي انرژي خواهد بود. انرژي مجموعه ي منزوي در طي فرآيند تغيير دما ثابت باقي مي ماند.

قانون دوم جهت تبادل حرارت را تعيين مي كند. هنگامي كه دو جسم گرم و سرد در مجاورت هم قرار مي گيرند، حرارت از جسم گرم به جسم سرد منتقل مي شود، نه برعكس.

قانون سوم بيان كننده ي اين است كه صفر مطلق دمايي حديست، و هيچگاه نمي توان به آن رسيد، يا از آن پايينتر رفت.

قانون دوم بسيار ساده است. اين قانون اثباتي به معناي خاص و دقيق كلمه ندارد، تنها قاعده ايست كه هميشه با تجربه موافق بوده و دليلي براي مخالفت با آن نداريم. از سوي ديگر، مي توان به شيوه ي آماري نيز آن را توجيه كرد. اين قانون توسط متغير آنتروپي مدل مي شود، كه تغيير آن برابر با تغيير گرماي تبادل شده تقسيم بر دماست. در اين مدل قانون به اين صورت بيان مي شود كه هر سيستمي همواره در جهتي حركت مي كند كه مجموع آنتروپي سيستم و محيط افزايش پيدا كند. مثلا هنگامي كه مقداري آب بيست درجه با همان مقدار آب هشتاد درجه به طور ایزوله مخلوط شود مجموع مي تواند پنجاه درجه باشد، يا نيمي از آن صفر درجه و نيم ديگر صد درجه. در حالت اول میانگین دمای قسمت اول آب 35 درجه و قسمت دوم 65 درجه خواهد بود، و این دو مقدار برای حالت دوم 10 درجه و 90 درجه. گرمای مبادله شده در حالت اول (30 درجه تغییر دما) 1.5 برابر حالت دوم (20 درجه تغییر دما) است. پس تغییرات آنتروپی برای حالت اول برابر خواهد بود با 1.5Q/35-1.5Q/65=0.02Q و در حالت دوم Q/90-Q/10=-0.089Q .

همانطور که مشخص است مقدار تغییرات آنتروپی در حالت اول مثبت و در حالت دوم منفیست. بر اساس قانون دوم ترمودینامیک اولی رویدادی ممکن است، و دومی غیر ممکن. یعنی در مخلوط شدن آب سرد و گرم، جسم گرم به جسم سرد گرما می دهد، نه برعکس.

بحث در مورد قانون دوم ترمودینامیک در همینجا کامل شد، با این حال در برخی از متون کار را ادامه می دهند و از آنتروپی به عنوان معیاری برای "نظم" نام می برند. می گویند هرچه سیستمی آنتروپی اش بیشتر باشد نامنظم تر (به هم ریخته تر) است. این ارتباط بسیار گنگ و نامفهوم است، و کاربردی هم در فیزیک ندارد. در اصل در اینجا نظم (که با نظمی که در برهان نظم طرح می شود فرق دارد) با ترکیب های خاص مواد متناظر می شود. به عنوان مثال، حالتی که نیمی از آب دمای صفر درجه و نیمی دیگر دمای صد درجه داشته باشد را منظم تر از حالتی می دانند که تمام آن پنجاه درجه باشد (دومی آنتروپی بیشتری دارد)، و علت آن را این ذکر می کنند که در حالت دوم "توانایی ما برای مرتب کردن مولکولها کاهش یافته است". البته باید به یاد داشته باشیم که هرگاه قصد داریم آنتروپی را با نظم متناظر کنیم مفهوم این نظم را به خاطر داشته باشیم، چون من شخصا حالتی که تمام قسمتهای آب دمای یکسانی دارند را منظم تر از حالت دیگر می دانم.

در بیانی دیگر، آنتروپی سیستم برابر خواهد بود با یک ضریب ثابت، ضرب در لگاریتم احتمال قرار گیری سیستم در حالت مورد نظر. به عبارت دیگر، هرچه احتمال قرارگیری سیستم در حالتی بیشتر باشد، آنتروپی آن حالت نیز بیشتر خواهد بود. در مورد مثال این بخش نیز در صورتی که مسئله را به طور آماری بررسی کنیم متوجه می شویم که احتمال قرار گیری مایع در حالت 50 درجه بیشتر است، که در قبل دیدیم که آنتروپی بیشتری دارد. با توجه به این مسئله می توان گفت که متغیر آنتروپی خط سیر محتمل را تعیین می کند. قانون دوم ترمودینامیک به طور بسیار ساده، مشخص می کند که احتمال قرار گیری سیستم در چه حالتی بیشتر است، و البته این را به طور قطعی می گوید. چون احتمال حالتهای مختلف در فرآیندهای ترمودینامیکی بسیار نوسان دارد، و مثلا احتمال یکی از دو فرآیند ده میلیارد میلیارد برابر فرآیند دیگر است، اینکه احتمال وقوع را با یقین جایگزین کنیم چندان دور از ذهن نمی نماید. با این حال این مسئله به این معنی نیست که اتفاقی خارج میدان تعیین شده توسط قانون دوم نمی افتد؛ به این معنیست که "وقوع اتفاقاتی خارج مسیر تعیین شده در قانون دوم بسیار بسیار نامحتمل است"، ولی می تواند اتفاق افتد.

در اینجا نیز احتمال را با بی نظمی متناظر می کنند. می گویند هرچه احتمال وقوع چیزی بیشتر باشد، بی نظم تر است، زیرا تعداد حالتهای منظم (از نظر ما) همیشه کمتر از حالتهای نامنظم است.

بسیار خوب، پس دیدیم آنچه به عنوان بی نظمی به قانون دوم منتسب می کنند به چه معنیست و از چه قدرتی برخوردار است.


در مورد برهان، که در اصل قصد دارد ازلی بودن جهان را نفی کند، که از این موضوع در برهان های جهانشناختی استفاده کند (و مثلا بگوید که چیزی که شروعی در زمان دارد، نیاز به آفریننده دارد) اینگونه بیان می کند :

اگر جهان ازلی باشد، یعنی شروعی در زمان نداشته باشد، همواره در هر نقطه ای از زمان که باشیم، بی نهایت زمان را پشت سر گذارده ایم، و با توجه به اینکه آنتروپی جهان (یعنی کل فرآیندهایی که همواره در حال رخ دادن هستند) در حال افزایش است، مقدار این افزایش در طول این زمان بی انتها باید بی نهایت زیاد شده باشد، و در نتیجه جهان در بی نظمی مطلق به سر برد، طوری که هیچ فرآیندی نتواند انجام شود (زیرا هر فرآیندی باید باعث افزایش آنتروپی شود، و وقتی آنتروپی در نهایت خود باشد جایی برای افزایش ندارد و در نتیجه فرآیندی انجام نمی شود). چون می بینیم که جهان در چنین حالتی نیست و هم در آن فرآیندهایی انجام می شود و هم موجوداتی منظم وجود دارند، پس جهان نمی تواند ازلی باشد و حتما باید شروعی در زمان داشته باشد.

در اینجا، گذشته از اینکه نظم به معنی ترمودینامیکی استفاده نشده است، و اینکه یافته ای علمی که به ابعاد دسترس بشر تعلق دارد به محدوده ای بسیار بزرگتر تعمیم داده شده است (که از نظر علمی مورد قبول نیست) به نکته ی مهمی می رسیم که ممکن است تا کنون متوجه آن شده باشید. علت اینکه رویدادهای معمول ما با قانون دوم ترمودینامیک موافق هستند، این است که ما در زمانهایی بسیار کوتاه و تعداد بسیار کم، با فرآیندهایی روبرو هستیم که احتمالهای بسیار بسیار کوچک دارند، و در نتیجه رخ نمی دهند. با این حال، زمانی که پا به قلمروی مورد بحث بگذاریم، که در آن زمان بی انتهاست و تکرارها بی نهایت، به لحاظ آماری می دانیم که هر رویدادی که احتمالش صفر مطلق نباشد به احتمال بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بالا رخ می دهد، و به عبارت دیگر، قانون دوم ترمودینامیک را نمی توانیم به صورت کلاسیک آن به کار بریم (حداقل باید آنرا تبدیل به نسخه ای آماری کنیم) زیرا مطمئنا به تعداد بسیار زیادی نقض میشود. این یک مطلب، و دیگر اینکه می دانیم قوانین فیزیک در تکینگیها اعتبار ندارند. سیاهچاله ها (درون آنها) و انفجار و انهدام بزرگ (در صورت وجود) نمونه هایی از تکینگیها هستند. در نتیجه متوجه می شویم که عوامل زیادی در جهان بزرگ (و نه چهاردیواری ما) وجود دارند که روند تغییرات جهان را از آنچه از بسط دادن یافته های روزمره ی خود تخیل کرده ایم دور می کنند.

به عنوان مثال، همانطور که در مطلب بیگ بنگ نیز آمد، اگر مدل تغییرات سینوسی جهان را در نظر گیریم، در هر انفجار بزرگ مقدار آنتروپی جهان دوباره به مقدار اولیه اش برمی گردد (و به اصطلاح خودمانی Reset می شود) و در نتیجه در زمان بی نهایت نیز مقدار آنتروپی از محدوده ی خاصی فراتر نمی رود، و جهان می تواند ازلی باشد.
(( حالا بازم بگید مکانیک رشته خوبی نیست ))
 

استقلالی

عضو جدید
در قوانين ترموديناميك هميشه از واژه هاي سيستم و محيط استفاده ميشود و در معادلات ترموديناميكي انچه كه مربوط به سيستم است مورد تحليل قرار ميگردد حالا اگر قرار است با استفاده از قوانين ترمو به اين مسائل بپردازيم و با علم به اينكه جهان هستي سيستم است لطفا مشخص فرماييد محيط كجاست؟
از طرف ديگر استفاده از عبارت " جهان ازلي نيست " باعث ميشود تا زمان را مخلوق ندانيم
و اما با كمي نگاه عميقتر به جهاني فراتر از كره زمين كه در ان زيست ميكنيم خواهيم ديد كه عمر بسياري از كرات خاتمه يافته و نوري كه از انها امروز دريافت ميكنيم مربوط به هزارن سال نوري قبل است و اين به اين مفهوم است كه احتمال عدم وجود چيزي كه ميبينيم وجود دارد . بنابراين استدلال شما فقط در حالتي اعتبار دارد كه زمين و كهكشان راه شيري را سيستم و مابقي كهكشانها را محيط بدانيم در اينصورت ميتوان پذيرفت كه كره زمين از چندين ميليون سال قبل بوجود امده همانطور كه بسياري از كرات در حال تولد و مرگ هستند روزي هم كره زمين خواهد مرد ولي ماده به زندگي خودش در اشكال ديگر ادامه خواهد داد .
لازم به ذكر است كه بي نظمي مورد اشاره در قانون دوم ترمو در واقع رسيدن به نظم واقعي مواد است اونجائيكه عناصر هيچ نيرويي بر هم وارد نكنند و بر پايه اين استدلال گازها منظم ترين عناصر و يا تركيباتي هستند كه تا كنون شناسايي شده اند و چون گازها و اشكال ديگر ماده مجموع جرم هستي را تشكيل ميدهند بنابر اين با تبديل حالات ماده هيچ تغييري در جرم هستي بوجود نخواهد آمد و به محض حذف يكي از كرات ، بر پايه برقراي تعادل در كل جرم و انرژي ،ميبايست در جايي ديگر خلقت ديگري اغاز شود تا جمع انرژي و مواد كماكان مقداري ثابت باشد بعبارتي بر پايه همين استدلال هنوز كراتي در حال شكل گيري ميباشند و الزاما تئوري خلقت شش يا هفت روزه اديان را بايد كنار گذاشت .

منظورتو درست متوجه نشدم. شما روی اصل بقای انرژی، خلقت 6 روزه رو رد می کنی.
اصل بقا مگه نمیگه که وزن جهان ثابته. پس جهان چه جوری بوجود اومده؟ غیر از اینه که یا اصل بقا اشکال داره یا اینکه حتما نیرویی مافوق اونارو بوجود آورده؟
این جهان اگر از صفر بوجود اومده پس تکلیف قانون بقا چیه؟
 

valkano سبز

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلیا چشاشون کوره و این چیزارو نمیبینن.

مگه خدا نیاز به اثبات داره؟ چند لحظه ای به خودت نگاه کن....
برجي اينو ميگه نه براي اثبات خدا براي اينكه اگه شما با ديدن اين همه عوامل و معجزات و افرينش ها هنوز از ته دل ايمان نداري بدوني از راه مسائل علمي هم وجود خدا اثبات شده است
در ضمن شما بايد از اين كارش تشكر كنيد نه اينكه به اون هجوم ببريد;)
 

استقلالی

عضو جدید
برجي اينو ميگه نه براي اثبات خدا براي اينكه اگه شما با ديدن اين همه عوامل و معجزات و افرينش ها هنوز از ته دل ايمان نداري بدوني از راه مسائل علمي هم وجود خدا اثبات شده است
در ضمن شما بايد از اين كارش تشكر كنيد نه اينكه به اون هجوم ببريد;)

ببخشید. اشتباه برداشت کردی.
منظورم به ایشون نبود. کلی گفتم. الان تو جامعه این بحثا خیلی زیاد شده و متاسفانه بیشتر کسانی که اعتقادات غیر خدایی دارن از همین قشر به اصطلاح تحصیلکرده و روشنفکر هستن.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
به سهم خودم از همه دوستانی که در این تاپیک، تلاش فکری داشته اند، سپاس گزاری می کنم. به هر کسی که از هر راهی خدا را برای خودش اثبات می کند، احترام می گذارم.
با این حال در مورد اثبات خدا از راه گزاره های علمی، تنها نگرانی و دغدغه ای که دارم: ابطال پذیری گزاره های علمی است...
:gol:
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصل بقاي ماده و انرژي نميگويد وزن ثابت است ،وزن فقط در جايي كه جاذبه وجود دارد معتبر است در اصل بقاي ماده و انرژي بنا بر اينستكه بگوييم مجموع جرم مواد و انرژي مقداري ثابت است.
اگر جهاني كه از ان صحبت ميكنيد فقط كره زمين و اسمانهاست همانطور كه در ايه فصلت از ان ياد شده كه بايد بگويم در خلقت گرفتار محدود نگري شده ايد ولي اگر از كل هستي صحبت ميكنيد فقط در يك عبارت ميگويم هستي در حال صيرورت و شدن مستمر است بعبارتي نه براي ان ميتوان قائل به آغازي شد و نه پايان ! چون نيستي وجود ندارد كه هستي اغازي داشته باشد.در جاهاي ديگر هم گفته ام "نيستي يا هست و يا نيست " - "اگر نيستي هست خود يك نوع هستي است " - "و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است "
اگر به سوره فصلت هم مراجعه نماييد ادعا نشده كه نيستي به هستي تبديل شده در مورد خلقت آسمانها ميگويد " سپس پرداختيم به خلق اسمان كه بصورت دود بود !" در انزمانها فكر ميكردند دود ماده نيست به عبارتي تبديل دود به اسمان يك هنر طبيعي است كه هنوز هم در كهكشانهاي دور دست توده هاي دود در حال تبديل به اجرام آسماني هستند.
منظورتو درست متوجه نشدم. شما روی اصل بقای انرژی، خلقت 6 روزه رو رد می کنی.
اصل بقا مگه نمیگه که وزن جهان ثابته. پس جهان چه جوری بوجود اومده؟ غیر از اینه که یا اصل بقا اشکال داره یا اینکه حتما نیرویی مافوق اونارو بوجود آورده؟
این جهان اگر از صفر بوجود اومده پس تکلیف قانون بقا چیه؟
 

استقلالی

عضو جدید
اصل بقاي ماده و انرژي نميگويد وزن ثابت است ،وزن فقط در جايي كه جاذبه وجود دارد معتبر است در اصل بقاي ماده و انرژي بنا بر اينستكه بگوييم مجموع جرم مواد و انرژي مقداري ثابت است.
اگر جهاني كه از ان صحبت ميكنيد فقط كره زمين و اسمانهاست همانطور كه در ايه فصلت از ان ياد شده كه بايد بگويم در خلقت گرفتار محدود نگري شده ايد ولي اگر از كل هستي صحبت ميكنيد فقط در يك عبارت ميگويم هستي در حال صيرورت و شدن مستمر است بعبارتي نه براي ان ميتوان قائل به آغازي شد و نه پايان ! چون نيستي وجود ندارد كه هستي اغازي داشته باشد.در جاهاي ديگر هم گفته ام "نيستي يا هست و يا نيست " - "اگر نيستي هست خود يك نوع هستي است " - "و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است "
اگر به سوره فصلت هم مراجعه نماييد ادعا نشده كه نيستي به هستي تبديل شده در مورد خلقت آسمانها ميگويد " سپس پرداختيم به خلق اسمان كه بصورت دود بود !" در انزمانها فكر ميكردند دود ماده نيست به عبارتي تبديل دود به اسمان يك هنر طبيعي است كه هنوز هم در كهكشانهاي دور دست توده هاي دود در حال تبديل به اجرام آسماني هستند.

آقا اگه ممکنه منظورتو واضح تر بگو ما هم متوجه شیم. چقد اینجا همه فلسفی صحبت میکنن
فهمیدم چی گفتیا ولی هدفتو نفهمیدم.
ببخشید اگه من یه خورده خنگم

من می خواستم بگم شمایی که به قانون بقا تکیه داری، برام یه توضیح بدی که این همه انرژی و ماده از کجا اومده؟
 
آخرین ویرایش:

valkano سبز

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سهم خودم از همه دوستانی که در این تاپیک، تلاش فکری داشته اند، سپاس گزاری می کنم. به هر کسی که از هر راهی خدا را برای خودش اثبات می کند، احترام می گذارم.
با این حال در مورد اثبات خدا از راه گزاره های علمی، تنها نگرانی و دغدغه ای که دارم: ابطال پذیری گزاره های علمی است...
:gol:
اگه يه فرضيه علمي خدا رو اثبات ميكنه ولي بعد از مدتي اون فرضيه نقض بشه هيچ خللي در اثبات خدا بوجود نمياد چون همه ي انسان ها از لحاظ فطري وجود خدا رو پذيرفته حساب ميكنن و اين فرضيه براي نشون دادنه يه چيزه واضح به همديگس كه اگرم نقض بشه ميگردن يه چيزه ديگه پيدا ميكنن ولي اپبات اصلي خدا توسط افريده هاي اون صورت ميگيره هيچ كسبه خدا بخاطر اثباتش توسط قضاياي علمي ايمان نيمياره اين فقط براي يه مبارزه ي درونيه انسان ها با خودشونه
 

valkano سبز

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببخشید. اشتباه برداشت کردی.
منظورم به ایشون نبود. کلی گفتم. الان تو جامعه این بحثا خیلی زیاد شده و متاسفانه بیشتر کسانی که اعتقادات غیر خدایی دارن از همین قشر به اصطلاح تحصیلکرده و روشنفکر هستن.
اتفاقا بنظر من شما اشتباه ميكنيد افراد روشنفكر و تحصيل كرده بدنبال حقايق ميرن و وقتيبه حقايق ميرسن با ايمان واقعي اون رو ميپذيرن و هر حرفي رو تحليل ميكنن
اتفاقا افراد امي كه از سواد كمي برخوردارن بدون هيچ دليلي ميپذيرن و بنظرم همين پذيرفتن بدون دليل پيشينيان ماست كه الان باعث ناشناخته بودن زواياي دين اسلام شده (چون والدين من نتونستن براي من دليل واضح بيارن اگه من يه ذره مثل اونا نباشم بخوام برم دنبال حقيقت دچار سر درگمي ميشم و همين مسئله باعث شده من مهمترين مسئله زندگيم رو بدون هيچ دليلي فقط چون پدرم در اين راه بوده پذيرفتم) البته ايني كه گفتم جنبه مثالي بود
حالا اين افراد روشنفكر بدليل نداشتن راهنما و هدايتگر مناسبه كه به بيراهه ميرن و اين مشكل مبلغان ماست بهمين خاطر هر كس ميگه من روشنفكرم ما به معني عام اولين چيزي كه به ذهنمون ميرسه بي دينيه اون فرده:cool:
 

استقلالی

عضو جدید
اتفاقا بنظر من شما اشتباه ميكنيد افراد روشنفكر و تحصيل كرده بدنبال حقايق ميرن و وقتيبه حقايق ميرسن با ايمان واقعي اون رو ميپذيرن و هر حرفي رو تحليل ميكنن
اتفاقا افراد امي كه از سواد كمي برخوردارن بدون هيچ دليلي ميپذيرن و بنظرم همين پذيرفتن بدون دليل پيشينيان ماست كه الان باعث ناشناخته بودن زواياي دين اسلام شده (چون والدين من نتونستن براي من دليل واضح بيارن اگه من يه ذره مثل اونا نباشم بخوام برم دنبال حقيقت دچار سر درگمي ميشم و همين مسئله باعث شده من مهمترين مسئله زندگيم رو بدون هيچ دليلي فقط چون پدرم در اين راه بوده پذيرفتم) البته ايني كه گفتم جنبه مثالي بود
حالا اين افراد روشنفكر بدليل نداشتن راهنما و هدايتگر مناسبه كه به بيراهه ميرن و اين مشكل مبلغان ماست بهمين خاطر هر كس ميگه من روشنفكرم ما به معني عام اولين چيزي كه به ذهنمون ميرسه بي دينيه اون فرده:cool:

حرفتو کاملا قبول دارم.;) منم نگفتم که کار بقیه درسته . فقط گفتم تعداد افراد باسواد لامذهب خیلی بیشتر از افراد معمولیه.
مثلا تو دانشگاه خودم افرادی بودن که از لحاظ بهره هوشی و استعداد یه سر و گردن از بقیه بالاتر بودن ولی حرف، حرف خودشون بود و خدارو قبول نداشتن. در عین حال خیلی مودب و اخلاق گرا. البته هیچ موقع سعی نمی کردن عقایدشونو به دیگران تحمیل کنن.
 

mrsplym007

عضو جدید
برجي اينو ميگه نه براي اثبات خدا براي اينكه اگه شما با ديدن اين همه عوامل و معجزات و افرينش ها هنوز از ته دل ايمان نداري بدوني از راه مسائل علمي هم وجود خدا اثبات شده است
در ضمن شما بايد از اين كارش تشكر كنيد نه اينكه به اون هجوم ببريد;)
سلام هجوم نبردیم ... فقط تذکر دادیم.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما يك مهندس شيمي خواهيد شد افراد در اين رشته تحصيلي واحد هايي را پاس ميكنند كه كمتر دانشجويي با انها روبرو ميشود شما درسي بنام بيلان و انرژي و مواد داريد كه به شما ياد خواهند داد هيچ چيز از بين نخواهد رفت .
اعتقاد من فقط محدود به قانون بقا نيست اين قانون فقط يكي از روشهاي تحليل هستي را بيان ميداريد در واقع براي درك واقعي تر از هستي بايد افق ديد را باز تر نمود و خودمان را به اموزه هاي پيش پا افتاده اموزشي و نقلي محدود نكنيم اگر ميخواهيم پاسخ چرا هايي را كه برايمان ساخته اند بدانيم ، ابتدا بايد همون چرا ها را زير سوال ببريم بعبارتي وجود پرسشي مثل "اينهمه ماده و انرژي از كجا امده ؟ " و يا سوالات مشابه ديگر همه از اين موضوع سرچشمه ميگيرد كه بينهايت را نميشناسيم و چون بينهايت در گذشته و بينهايت در اينده برايمان نامفهوم است گرفتار استدلالات دين و ديانت ميشويم.
دقت كن صفر يك بينهايت است اما نه براي تو براي موجودي كه در بينهايت گذشته پا به عرصه هستي گذاشته موجودي كه در منهاي بينهايت در آسمانها زيست ميكرده صفر زماني امروز را مثبت بينهايت مي پنداشته ! براي او صفر زماني امروز اخر زمان يا ابد بوده چون باندازه بينهايت شبانه روز با صفر زماني امروز فاصله زماني داشته و يا موجودي كه ميليونها سال نوري با تو فاصله مكاني دارد ترا در بينهايت اسمان مي پندارد همانظور كه تو او را در بينهايت مكاني اسماني مي پنداري .
بعبارتي بينهايت يك علامت قرارداديست براي بيان خواسته ها . براي كسي كه تمام دارائيش 2 ميليون تومان است خانه اي به قيمت 20ميليارد تومان برايش يك بينهايت است .
حالا اگر اين عبارات را فهميده باشي ديگه نيازي به اون سوال نداري من نميگويم از ديدن زمين و اسمان و يا ديگر استدلالات الهيون به چه نيتجه اي بايد رسيد من ميگويم :
"نيستي يا هست و يا نيست "
"اگر نيستي هست خود يك نوع هستي است "
و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است "
حالا دقت كن اگر نيستي نياشد كه نيست انتظاري جز هستي و وجود در جهان نميرود و اگر نيستي نيست باز هم جز هستي انديشه ديگري در سر نميتوان پروراند بعبارتي چيزي را كه هست و جز ان نيست چه نيازي به خلق است !؟اما صيرورت و شدن و از حالي به حال ديگر رفتن از اساسي ترين خصوصيات و رمز بقاي ماده است.

آقا اگه ممکنه منظورتو واضح تر بگو ما هم متوجه شیم. چقد اینجا همه فلسفی صحبت میکنن
فهمیدم چی گفتیا ولی هدفتو نفهمیدم.
ببخشید اگه من یه خورده خنگم

من می خواستم بگم شمایی که به قانون بقا تکیه داری، برام یه توضیح بدی که این همه انرژی و ماده از کجا اومده؟
 

rafic

عضو جدید
باز هم اثبات خدا و چموشی ما
بببین (نیاز) چه اثبات ها که نمیکنی دختر!!!!!!!!;)
 

Similar threads

بالا