ساده ترین راه اثبات ولایت برای فقیه جامع الشرایط...

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز


.
.
.


ادله اثبات ولایت برای فقیه جامع الشرایط به دو بخش کلی تقسیم می شود؛ عقلی و نقلی.



*دلیل عقلی


با توجه به ضرورت وجود حکومت برای تأمین نیازمندی های اجتماعی و جلوگیری از حرج و مرج و فساد و اختلافات نظام، و با توجه به ضرورت اجرای احکام اجتماعی اسلام و عدم اختصاص آن ها به زمان حضور پیامبر (ص) و امامان علیهم السلام، با دو بیان می توان ولایت فقیه را اثبات کرد:

الف. آن که هنگامی که تحصیل مصلحت کامل در حد مطلوب و ایده آل میسر نشد؛ باید نزدیک ترین مرتبه به حد مطلوب را تأمین کرد.

پس در مسئله مورد بحث هنگامی که مردمی از مصالح حکومت امام معصوم محروم بودند باید مرتبه بعد از آن را تحصیل کنند،

یعنی حکومت کسی را که نزدیکتر به امام معصوم باشد بپذیرند، و این نزدیک بودن در سه امر اصلی متبلور می شود:

اول: علم به احکام کلی اسلام «فقاهت»
دوم: شایستگی روحی و اخلاقی «تقوی»
سوم: کارآیی در مقام مدیریت جامعه


و تشخیص چنین کسی طبعاً به عهده خبرگان خواهد بود.

ب. آن که ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم از شئون ربوبیت الهی است و تنها با نصب و اذن خدای متعال مشروعیت می یابد و چنانکه معتقدیم این قدرت قانونی به پیامبر (ص) و امامان علیهم السلام داده شده است،

اما

در زمانی که مردم عملاً از وجود رهبر معصوم محروم اند، یا باید ملتزم بشویم که خدای متعال از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده و یا اجازه اجرای آن را به کسی که اصلح از دیگران است داده باشد


تا ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید و با توجه به باطل بودن فرض اول فرض دوم ثابت می شود، و فقیه جامع الشرایط همان فرد اصلحی است که هم احکام اسلام را بهتر از دیگران می شناسد و هم ضمانت اخلاقی بیشتری برای اجرای آن ها دارد و هم در مقام تأمین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم کارآمدتر است.



:gol: :gol: :gol:

:gol:

:gol: :gol: :gol:



*دلیل نقلی



دلیل نقلی عبارت است از روایاتی که دلالت بر ارجاع مردم به فقها برای رفع نیازهای حکومتی دارد، یا فقهاء را به عنوان «امنا» یا
«خلفاء» و «وارثان» پیامبر (ص) و کسانی که مجاری امور به دست ایشان است معرفی کرده است،


در میان این روایات:

۱- مقبوله عمر بن حنظله

۲- مشهوره ابو خدیجه

۳- توقیع شریف.



بهتر قابل استناد است و تشکیک در سند چنین روایاتی که از شهرت روایتی و فتوایی برخوردارند روا نیست. به هر حال، روایات مزبور مؤیدات بسیار خوبی برای ادله عقلی به شمار می رود.

_

________________

_


ان شاءالله در پست های بعدی به روایات (مقبوله عمر بن حنظله ، مشهوره ابو خدیجه ، توقیع شریف)

پرداخته خواهد شد.






منبع

 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقبوله عمر بن حنظله

مقبوله عمر بن حنظله







.

.

.


مقبوله در اصطلاح حديث
، روايتى است كه مورد قبول همگان است، هر چند سند حديث ضعيف باشد.

مقبوله عمر بن حنظله، روايتى معروف است كه مورد عمل فقها بوده و از دير زمان، به حسن قبول تلقى شده است.

از مقبوله عمر بن حنظله استفاده شده است كه مقام نيابت عامه به وسيله خود ائمه علیه السلام و به ويژه

امام عصر ارواحنا له الفداء
به فقيه واجد شرايط تفويض شده است.


...


بنابراين حديث، عمر بن حنظله، از امام صادق علیه السلام سؤال مى كند كه اگر در مشكلاتى كه مردم براى آن

به حاكم يا به قضاتِ منصوب از طرف حاكم مراجعه مى كنند، بين دو نفر شيعه رخ دهد چه كنند آيا مى توانند به

حاكم وقت يا قضاتِ منصوب از ناحيه آن ها، مراجعه نمايند يا اينكه مراجعه به آن ها حرام است؟

حضرت فرمود: مراجعه به آن ها حرام است، زيرا رجوع به آن ها، رجوع به طاغوت است و خداى سبحان، مراجعه

به طاغوت را نهى فرموده است.

دو مرتبه سؤال كرد: پس چه كنند؟


حضرت، با ذكر معيارهايى، علماى واجد شرايط را براى آن ها معرفى كرده و سپس فرمود:



در ميان خودتان از فقهاى شيعه، كسى را انتخاب كنيد و مشكلتان را از اين طریق حل نماييد، زيرا آنان

منصوب از ناحيه من هستند و من، آن ها را حاكم بر شما قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان، آن ها بر

طبق نظر ما برایشان حكم كنند و طرفين دعوا، حكم آن ها را نپذيرند، ما را رد كرده اند و حكم خدا را

سبك شمرده اند و رد ما رد خداست و چنين شخصى، مشرك به خداست
.




[1] اصول كافي ج 1 ص 54




 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشهوره ابی خدیجه

مشهوره ابی خدیجه



.
.
.


مرحوم شیخ طوسی به سند خویش از محمد بن علی بن محبوب، از احمد بن محمد، از حسین بن سعید، از ابی الجهم، از ابی



خدیجه روایت نموده که گفت امام صادق (ع) مرا نزد اصحابمان فرستاد و فرمود:


«قل لهم: ایاکم اذا وقعت بینکم خصومة او تداری بینکم فی شی ء من الاخذ و العطاء ان تتحاکموا الی

احد من هولاء الفساق.اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا، فانی قد جعلته قاضیا.و ایاکم ان

یخاصم بعضکم بعضا الی السلطان الجائر.» [SUP](37)[/SUP]


«به آنان بگو اگر مخاصمه و نزاع و بگو مگو در برخی گرفتن و دادنها بین شما واقع شد بپرهیزید از اینکه

محاکمه را به نزد یکی از این فاسقها ببرید، بین خویش کسی که حلال و حرام ما را می شناسد معین

کنید که من او را قاضی شما قرار دادم و بر حذر باشید از اینکه مخاصمه یکدیگر را به نزد سلطان

ستمگر ببرید.»


.
.
.

مرحوم شیخ صدوق نیز به سند خویش از احمد بن عائذ از ابی خدیجه (سالم بن مکرم جمال) روایت نموده که گفت:

ابو عبد الله جعفر بن محمد الصادق (ع) فرمود:

«ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الی اهل الجور، و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا

فاجعلوه بینکم، فانی قد جعلته قاضیا فتحاکموا الیه » [SUP](38)[/SUP]


«بپرهیزید از اینکه برخی از شما برخی دیگر را برای محاکمه نزد اهل ستم بکشانید، و لکن ملاحظه

کنید کسی که چیزی از قضایای ما را می داند، در بین خود قرار دهید که من او را قاضی قرار دادم.پس

محاکمات خود را پیش او ببرید.»



از لحاظ سند بر اساس آنچه که در تنقیح المقال بیان شده است، ابو الجهم (که در نقل شیخ طوسی آمده است)

کنیه بکیر بن اعین و ثویر بن ابی فاخته است که اولی فردی ثقه و مورد اعتماد است و از دومی نیز به نیکی یاد

شده است.احمد بن عائذ (که در نقل شیخ صدوق آمده است) نیز ثقه می باشد [SUP](39)[/SUP].


گرچه در مورد ابی خدیجه شیخ طوسی در کتاب الفهرست خویش، او را ضعیف دانسته است، اما از نجاشی نقل

شده که درباره وی گفته است: «او ثقه است، ثقه است.از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) روایت نقل نموده و

دارای کتاب است [SUP](40)[/SUP].

در بحث فقه اللغه حدیث و دلالت آن، امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی خویش می فرماید:

«منظور از تداری فی شی ء که در روایت آمده همان اختلاف حقوقی است.یعنی در اختلافات حقوقی و منازعات و

دعاوی به این «فساق » رجوع نکنید.از اینکه دنبال آن می فرماید: «من برای شما قاضی قرار دادم.» معلوم

می شود که مقصود از «فساق » و جماعت زشتکار، قضاتی بوده اند که از طرف امرای وقت و قدرتهای حاکمه ناروا

منصب قضاوت را اشغال کرده اند.در ذیل حدیث می فرماید: «وایاکم ان یخاصم بعضکم بعضا الی السلطان الجائر.»

در مخاصمات نیز به سلطان جائر یعنی قدرت حاکمه جائر و ناروا، رجوع نکنید.یعنی در اموری که مربوط به قدرتهای

اجرایی است به آنها مراجعه ننمایید.گر چه «سلطان جائر» قدرت حاکمه جائر و ناروا به طور کلی است و

همه حکومت کنندگان غیر اسلامی و هر سه دسته قضات و قانونگذاران و مجریان را شامل می شود،

ولی با توجه به اینکه قبلا از مراجعه به قضات جائر نهی شده، معلوم می شود که این نهی تکیه روی دسته دیگر

یعنی مجریان است.جمله اخیر طبعا تکرار مطلب سابق یعنی نهی از رجوع به فساق نیست.زیرا اول از مراجعه به

قاضی فاسق در امور مربوط به او که عبارت از بازجویی، اقامه بینه و امثال آن می باشد، نهی کردند و قاضی تعیین

نموده، وظیفه پیروان خود را روشن فرمودند.سپس از رجوع به سلاطین نیز جلوگیری می کردند.از این معلوم می

شود که باب «قضا» غیر از باب رجوع به سلاطین است، و دو رشته می باشد.در روایت «عمر بن حنظله » که می

فرماید از سلاطین و قضات دادخواهی نکنید، به هر دو رشته اشاره شده است.منتها در این روایت فقط نصب قاضی

فرموده، ولی در روایت «عمر بن حنظله » هم حاکم مجری و هم قاضی را تعیین کرده است » [SUP](41)[/SUP]


در دلالت مشهوره ابی خدیجه بر نصب فقیه به عنوان والی، دو نکته شایان توجه است.


نکته اول:


همانگونه که بیان شد امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی خویش، مشهوره ابی خدیجه را دلیل بر نصب

فقیه به عنوان قاضی دانسته، و بر نصب وی به عنوان ولایت تصریحی ندارند.کما اینکه ایشان در کتاب البیع خویش

مشهوره ابی خدیجه را به عنوان دلیل مستقل ذکر نفرموده، و صرفا آن را به عنوان شاهدی برای اثبات دلالت


مقبوله عمر بن حنظله بیان فرموده اند [SUP](42)[/SUP].


نکته دوم:

اگر گفته شود: مشهوره ابی خدیجه به دلایل زیر بر نصب فقیه جهت ولایت و زمامداری دلالت دارد:

اولا:
نهی امام صادق (ع) از مراجعه به نزد سلطان ستمگر در ذیل روایت (نقل شیخ طوسی) و ارجاع مردم به فقیه

عادل بر این نکته دلالت دارد که فقیه عادل باید جای سلطان بنشیند.و با توجه به اینکه رجوع به سلطان هم فقط در

امور قضایی و دعاوی حقوقی نیست، لذا خصوصیت مورد در استنتاج دخالتی نداشته و نتیجه گرفته می شود که فقیه عادل برای حکومت و ولایت نصب شده است.


ثانیا:
می توان با استناد به آیه کریمه «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة

من امرهم » [SUP](43)[/SUP] (که در این آیه از امر خداوند به قضاوت تعبیر شده است) گفت: «قضا» اعم از قضاوت قاضی و امر

والی و حاکم است.کما اینکه مناصب قاضی در آن دوره اعم از کار قاضی در این زمان بوده است.

به همین خاطر، ماوردی در الاحکام السلطانیه خویش ده منصب را برای قاضی برشمرده است [SUP](44)[/SUP].بنابر این با

تعمیم مفهوم قضا به امور ولوی و حکومتی باید نتیجه گرفت که امام صادق (ع) منصب ولایت را برای فقیه عادل

جعل کرده است.

ثالثا:

با توجه به اینکه در روایت مشهوره ابی خدیجه جمله «و جعلته قاضیا» ظهور در نصب فقیه عادل جهت منصب قضا

دارد.و در روایات مستفیضه نیز استفاده می شود که قاضی تا منصوب نباشد، قضاوتش مشروعیت ندارد، مانند خبر

اسحاق بن عمار که در آن از امام صادق (ع) از امیر المؤمنین (ع) روایت شده که به شریح قاضی فرمود:


«یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه الا نبی او وصی نبی اوشقی.» [SUP](45)[/SUP]

تو در جایگاهی نشسته ای که در آن جز پیامبر یا وصی پیامبر یا شخصی شقی نمی نشیند.

.
.
.

و یا در خبر سلیمان بن خالد از آن حضرت (ع) روایت شده که فرمود:

«اتقوا الحکومة، فان الحکومة انما هی للامام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین کنبی او وصی نبی » [SUP](46)[/SUP]

از حکومت بپرهیزید.زیرا حکومت مخصوص امامی است که به قضاوت آگاه و در بین مسلمانان به عدالت رفتار کند، مانند پیامبر یا وصی پیامبر.




بنابراین می توان گفت اگر قضاوت بدون نصب صحیح نیست و نافذ نمی باشد، عدم نفوذ ولایت بدون نصب، به طریق

اولی ثابت است.زیرا قضاوت شانی از شئون والی و فرعی از فروع ولایت است.لذا باید نتیجه گرفت که حتما فقیه

عادل از سوی
امام معصوم (ع)برای منصب ولایت نصب شده است.

آنگاه در پاسخ به دلایل پیش گفته، باید گفت: روایت مشهوره ابی خدیجه اگر هم با کمک برخی امور خارجی، بر

نصب فقیه عادل جهت منصب ولایت دلالتی داشته باشد، بهترین دلیل برای اثبات دیدگاه مشروعیت دوگانه ولایت

فقیه و یا همان نظریه ولایت الهی - مردمی فقیه می باشد و بر دیدگاه نصب محض فقیه عادل و بدون رضایت مردم

هیچ دلالتی ندارد.زیرا بر اساس هر دو نقل ابی خدیجه، مردم در ابتدا باید فقیه عادل را بین خود تعیین (جعل)

نمایند، و در او دقت و نظر کنند، پس از آن، نصب
امام معصوم (ع) بر ولایت و یا قضاوت چنین فقیه مجعول مردم

تعلق می گیرد.البته بحث تفصیلی آن در بخش سوم خواهد آمد.



__________



37- الشیخ الطوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، چاپ جدید، ج 6، ص 303.
38- وسائل الشیعه، ج 18، ص 4.
39- مامقانی، شیخ عبد الله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 181 و 197 و 63.
40- الشیخ الطوسی، الفهرست، ص 79.
41- امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ص 82.
42- امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 478.
43- آیه 36 سوره احزاب.
44- ماوردی مناصبی همچون: «فصل منازعات و خصومات، استیفاء حقوق، ولایت بر مجانین و صغار و محجورین، حفظ اوقاف و صرف آن در راه صحیح، اجرای وصایا، تزویج زنان بی سرپرست، اقامه حدود، دقت و نظر در مصالح کارگزاران، بررسی ضعیت شهود و اجرای مساوات بین قوی و ضعیف » را از جمله وظایف قاضی بر شمرده است.برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: ماوردی، ابی الحسن، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص 90.
45- وسائل الشیعه، ج 18، ص 7.
46- همان منبع پیشین.



 
آخرین ویرایش:

kalla

عضو جدید
مثه اينكه يادتون رفته امام رو بايد خدا يا امام معصوم قبل از خودش منصوب كنه!!!نه دلايل عقلي شما!!دلايل اثبات مشروعيت ولايت فقيه همون دلايل اثبات مشروعيت خلفا بعد از فوت پيامبر است//شما عقايد اهل سنت رو جعل كرديد...اگه نميشه پيامبر با تدبير و خداي حكيم اين دنيارو همينجوري ول كنن بدون انتخواب رهبر!!پس امام زمان دشما هم نميتونه اين دنيارو هزارو اندي ساله بدون انتخواب جا نشين ول كرده باشه!!!! حالا كه اين كارو كرده پس پيامبر هم ميتونسته امر انتخواب رهبر رو به جامعه اسلامي و اصحاب خود واگذار كنن..يا اينكه فقها يه چيزايي كشف كردن و كرتبه اي دارن كه اصحاب نداشتن!!! كه اينابه اين درجه رسيدن حكومت خود مختار بدون اجازه خدا و نائب زمان تشكيل بدن اما اصحاب نميتونستن!
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثه اينكه يادتون رفته امام رو بايد خدا يا امام معصوم قبل از خودش منصوب كنه!!!نه دلايل عقلي شما!!دلايل اثبات مشروعيت ولايت فقيه همون دلايل اثبات مشروعيت خلفا بعد از فوت پيامبر است//شما عقايد اهل سنت رو جعل كرديد...اگه نميشه پيامبر با تدبير و خداي حكيم اين دنيارو همينجوري ول كنن بدون انتخواب رهبر!!پس امام زمان دشما هم نميتونه اين دنيارو هزارو اندي ساله بدون انتخواب جا نشين ول كرده باشه!!!! حالا كه اين كارو كرده پس پيامبر هم ميتونسته امر انتخواب رهبر رو به جامعه اسلامي و اصحاب خود واگذار كنن..يا اينكه فقها يه چيزايي كشف كردن و كرتبه اي دارن كه اصحاب نداشتن!!! كه اينابه اين درجه رسيدن حكومت خود مختار بدون اجازه خدا و نائب زمان تشكيل بدن اما اصحاب نميتونستن!

شما اولا جواب سوالاتی که در تاپیک های قبلی تون بی جواب مونده رو بفرمایید تا برسیم به سوال بنده...



چه كسي اين ايت الله را ميشناسد؟! آيا آثار ايشان را خوانده ايد؟!


مخصوصا این تاپیک که سوالات زیادی رو بی پاسخ گذاشتید...:

آيا مطعه يا همان ازدواج موقت را براي خواهر و مادرخود ميپسنديد؟!!!!


و هم چنین پست هاتون در این تاپیک

تصمیم خلیفه دوم بر هتک حرمت از معتبرترین کتب اهل تسنن
 
آخرین ویرایش:
بالا