hunny
عضو جدید
گفتگو با دکتر سيدمهدي حسنزاده فلوشيپ روانپزشکي فرهنگي
آيا خودکشي قابل پيشگيري است!؟
پيمان صفردوست-چند سال است که روز 10 سپتامبر در دنيا به نام روز پيشگيري از خودکشي نامگذاري شده است. پديده تأسفباري که هر سال جان تعداد زيادي از انسانها را ميگيرد. روند رو به گسترش پديده خودکشي عليرغم تلاش سازمانهاي جهاني براي کاهش آن و از سوي ديگر کاهش سن افراد اقدامکننده به اين عمل، نگرانيهاي فراواني را در درجه اول براي خانوادهها و بعد براي مسوولان کشورهاي مختلف به وجود آورده است. اما آيا «خودکشي» همان چيزي است که ما ميشناسيم و آيا مواجهه با آن از نگاه علمي صحيح است؟ و اصولا چه چيزي باعث ميشود که خودکشي به عنوان يک خط قرمز در نگاه عامه تلقي شود؟ براي يافتن پاسخ اين سوالات، پاي صحبت دکتر سيدمهدي حسنزاده، روانپزشک و استاديار دانشگاه نشستيم و گفتگويي را در اين خصوص با وي انجام داديم که در ادامه ميخوانيد:
شايد بد نباشد براي شروع بحث به اصطلاح «خودکشي» بپردازيم. اصولا خودکشي چيست و چرا تا اين حد در جوامع مختلف مورد توجه مسوولان قرار گرفته است؟در واقع آن پديدهاي که در سطح عمومي به عنوان خودکشي شناخته ميشود، به دو بخش تقسيم ميشود اقدام به خودکشي و خودکشي. خودکشي از نگاه تخصصي به مواردي از اقدام به خودکشي گفته ميشود که در نهايت به مرگ منجر شود ولي بسياري از اقدام به خودکشيها بنا به دلايل مختلف به مرگ منتهي نميشود.دليل اهميت پرداختن به اين موضوع هم شايد آمار رو به افزايش اين پديده باشد. «خودکشي» هر سال حدود يک ميليون نفر قرباني ميگيرد و پيشبينيها حاکي از اين است که اين آمار تا سال 2020 ميلادي به 5/1 ميليون نفر در سال برسد. البته آمار مربوط به «اقدام به خودکشي» رقمي به مراتب بزرگتر از اين است زيرا موارد اقدام به خودکشي در حدود 10 تا 40 برابر آمار خودکشي است. اما نکته تأسفبار در مورد آمار جهاني مربوط به خودکشي اين است که به طور متوسط در هر 2 دقيقه يک نفر قرباني خودکشي ميشود.اين پديده بيشتر در کدام ردههاي سني اجتماع ديده ميشود؟خودکشي از آن دست پديدههايي است که چه از نظر گروههاي گرفتار و چه از نظر نحوه عمل، در جوامع مختلف با توجه به شرايط اجتماعي و فرهنگي بروز متفاوتي دارد. به طور مثال در اکثر کتابهاي منتشر شده در سطح جهان، بيشترين گروه سني درگير مربوط به رده سني بالاي 45 سال است در صورتي که اين آمار در کشور ما در سنين 15 تا 30 سال، بيشترين قرباني را دارد. يا مثلا بيشترين شکل اقدام به خودکشي در آمريکا با استفاده از سلاح گرم است ولي اين عمل در چين بيشتر به وسيله مصرف آفتکشها و سموم گياهي صورت ميگيرد.جداي از بحث همنوعدوستي و احساسات شرقي که باعث ميشود نسبت به اين عمل واکنش نشان دهيم، خودکشي در نظر بسياري از مردم يک عمل کاملا شخصي ميباشد. پس چرا همواره به آن به عنوان يک پديده اجتماعي سوء نگاه ميشود؟شايد در نظر اول اين نگاه درست باشد ولي بايد اين موضوع را از زواياي ديگر هم مورد بررسي قرار داد. خودکشي و اقدام به آن ميلياردها دلار خسارت رواني، اجتماعي و اقتصادي در پي دارد. فردي که اقدام به خودکشي ميکند، يک «من» تنها نيست. عضوي از جامعه است و خانواده، دوستان و آشناياني دارد. اين اقدام فرد علاوه بر اينکه تاثير زيانباري بر سلامت رواني کل جامعه دارد، اطرافيان و نزديکان خودکشيکننده را شديدا تحت تاثير قرار ميدهد و به آنها ضربه وارد ميکند. ضربههاي روحياي که ممکن است تا پايان عمر همراه آنها باشد.هزينههاي مادي و اقتصادي نيز بعد ديگري از اين عمل است. به عنوان مثال يکي از روشهاي شايع خودکشي و اقدام به آن، خودسوزي است. شما با مراجعه به مراکز سوانح سوختگي متوجه خواهيد شد که به ازاي مداواي هر يک از موارد خودسوزي دولت و مردم چه هزينههاي سنگيني را متحمل ميشود و جالب اينکه صرف اين هزينهها در اکثر موارد بينتيجه است و فرد از دست ميرود. از سوي ديگر با نگاهي به آمار جهاني، ميبينيم که 250هزار نفر از قربانيان خودکشي در هر سال يعني يکچهارم از کل آمار جهاني افراد جوان زير 25 سال هستند. افرادي که ميتوانستند به طور متوسط 70 تا 80 سال عمر کنند، به راحتي حدود 50 سال از عمر مفيد خود در جامعه را از بين ميبرند. با يک حساب ساده ميتوان متوجه شد که سالانه 20 ميليون سال عمر به دليل خودکشي اين افراد از بين ميرود.تنها با استناد به همين چند مورد هم ديگر نميتوان خودکشي را يک پديده شخصي قلمداد کرد.به نظر شما دليل اينکه يک نفر تمام بودن خود و جان خويش را به صورت عمدي در معرض نابودي قرار ميدهد، چيست؟براي رسيدن به پاسخ اين سوال اول بايد اين نکته را بدانيم که خودکشي داراي عوامل چند جانبه است و تکعاملي نيست و نميتوان يک علت را براي بروز آن نام برد. از اين گذشته بايد ديد که آيا همه اين افراد واقعا قصد خودکشي دارند.اصولا کساني که اقدام به خودکشي ميکنند، سه دستهاند: اول: آنهايي که اصلا قصد خودکشي ندارند. اين افراد معمولا به دلايل مختلفي از قبيل جلبتوجه، انتقامجويي، قدرتنمايي، خودنمايي و در کل براي اينکه خود را ثابت کنند، دست به اين عمل ميزنند. دوم: افرادي که در انجام اين کار دو دل هستند. اين افراد معمولا خود را به دست تقدير ميسپارند و سوم: گروهي که واقعا قصد دارند بميرند. به نظر ميرسد در اين گروه، عوامل زيستي، اجتماعي، فرهنگي، رواني، اقتصادي، بيماريهاي رواني از جمله افسردگي، اعتياد، الکلسيم، بيکاري، نابهسامانيهاي خانوادگي و عدم توفيقات علمي و اجتماعي از جمله مهمترين علل اقدام به خودکشي باشد.پس نميتوان يک قاعده کلي براي خودکشي و عوامل مربوط به آن در نظر گرفت؟اگر از نگاه کلي بخواهيم اين موضوع را بررسي کنيم، ميتوان گفت خودکشي در جوامعي که همبستگي در ميان مردم بيشتر است، کمتر بروز ميکند، يعني جوامعي بيشتر در معرض خطر قرار دارند که در آنها از هم پاشيدگي اجتماعي و خانوادگي وجود دارد. البته يکي ديگر از عواملي که نقش بسيار مهمي در اين قضيه دارد، دسترسي به عوامل کشنده است. اگر ما بتوانيم عوامل کشنده را محدود کنيم و از دسترس مردم دور نماييم، آمار خودکشي نيز کاهش پيدا ميکند. يک مثال واضح در اين مورد کشور کانادا است. شايعترين راه براي خودکشي در آمريکاي شمالي استفاده از اسلحه است. در کانادا در اين مورد قوانيني وضع شد که در اختيار قرار دادن اسلحه را محدود ميکرد. نتايج حاصل در اين مورد نشان داد که آمار خودکشي در اين کشور به شکل محسوسي کاهش پيدا کرد.چه عواملي ميتواند باعث جلوگيري از اقدام به خودکشي در فرد ميشود؟سه عامل عمده در جلوگيري از خودکشي وجود دارد: اول: ايمان، اديان و مذاهب مختلف به ويژه اديان توحيدي در رابطه با خودکشي موضعگيري صريحي داشتهاند. اين عمل در اديان توحيدي رفتاري گناهآميز، ممنوع و حرام شناخته شده و همين عامل باعث ميشود افراد مذهبي کمتر به خودکشي اقدام کنند.دوم: داشتن فرزند کوچک است. در بسياري از مواردي که فرد از اقدام به خودکشي منصرف ميشود، دليل پشيماني خود را کودک خود ميداند.و سوم: ساپورتهاي مختلف خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي و ... است که باعث به وجود آمدن دلبستگيهاي اجتماعي و در نتيجه دور شدن از خودکشي ميشود.اشاعه فرهنگ مشاوره در بين خانوادهها، آگاهي دادن آنها براي آشنايي با نقش خانواده، ايجاد اشتغال براي جوانان و ايجاد روحيه مذهبي و اعتقادي هم نقش فراواني در پيشگيري از خودکشي دارد.و از اين چند نکته به اين مطلب ميرسيم که پيشگيري از خودکشي، تنها وظيفه گروه روانشناسي يا پزشکي نيست و هرکس به نوبه خود ميتواند از بروز اين اتفاق جلوگيري کند و اين تلاش سازمانهاي جهاني در سالهاي اخير بوده است که به مردم نشان دهند که پيشگيري از خودکشي يک وظيفه همگاني است.براي اينکه بتوانيم از خودکشي يک فرد جلوگيري کنيم، اول بايد از نيت او مطلع باشيم. آيا علايم هشداردهندهاي براي اين کار وجود دارد؟بله، در شرايط مختلف علايم هشداردهنده متعددي براي تشخيص فردي که قصد خودکشي دارد موجود است ولي يکي از مهمترين نشانهها گوشهگيري است. البته اين گوشهگيري در مورد افرادي قابل تأمل است که قبلا اين حالت را نداشتهاند و به تازگي دچار آن شدهاند. افسردگي، يأس و وصيت کردن هم ميتواند از نشانههاي نيت براي خودکشي باشد. کسي که شروع کرده به بخشيدن اموال شخصي خود يعني خود به آنها نيازي ندارد و يکي از نشانهها در اين افراد است. خوشحالي يا ساکت شدن ناگهاني و اخير ميتواند دليلي بر اين باشد که فرد تصميم خود را گرفته است. سابقه اقدام به خودکشي در خود فرد يا سابقه اين عمل در خانواده و نزديکان او هم ميتواند از علايم هشداردهنده براي اين کار باشد.از ديگر علايم هشداردهنده براي نيت فرد براي خودکشي، صحبتهاي نااميدکننده و پوچگرايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد.بسياري از روانشناسان، نقش رسانهها را در بروز اين پديده اساسي دانستهاند. شما اين نقش را چهطور ارزيابي ميکنيد؟در واقع رسانهها در اين موضوع به منزله يک شمشير دولبه هستند. اگر اخبار در رسانهها درست، منطقي و با رعايت اصول علمي درج شوند، ميتوانند موجب کاهش آمار خودکشي شوند اما برعکس اگر اين کار بدون کارشناسي، ناآگاهانه و بدون در نظر گرفتن نکات علمي آن منتشر شوند، باعث افزايش آمار و حتي اپيدمي خودکشي ميشوند. ذکر اين نکته هم ضروري است که کتاب و مجله و روزنامه به دليل ماندگاري در ذهن مخاطب، تاثير بيشتري نسبت به راديو و تلويزيون در اين مورد دارند.رسانهها چهطور ميتوانند در اين زمينه نقش مخرب داشته باشند؟موارد متعددي وجود دارد. به طور مثال اگر کسي که خودکشي کرده يک هنرمند، نويسنده يا يک فرد صاحبنام است، نبايد تيتر خودکشي را با ذکر نام او تنظيم کنند زيرا ممکن است در جوانان موجب الگوبرداري شود. جزييات خودکشي و نحوه انجام آن نبايد درج شود زيرا اين کار بيشتر از اينکه خبررساني باشد، نوعي آموزش است. نبايد از اين عمل قهرمانسازي شود، يعني خودکشي فرد به عنوان يک عمل قهرمانانه منعکس نشود. نکته ديگري که ميتوان در اين باره گفت اين است که نبايد در مورد خودکشي در رسانهها سادهسازي شود. مثلا عواملي مثل کنکور، جواب رد شنيدن، شکست عاطفي نبايد به عنوان دلايل خودکشي ذکر شود.به طور کلي باورهاي متعدد و برداشتهاي گوناگني در مورد خودکشي و فردي که اقدام به خودکشي ميکند در ميان مردم رايج است. به نظر شما اين نوع برداشتها تا چه حد در پيشگيري يا تحريک فرد براي اين عمل موثر است؟به نکته جالبي اشاره کرديد. در موضوع خودکشي، بحث گستردهاي درباره باورهاي غلط وجود دارد. باورهاي غلطي که در سطح اجتماع درباره خودکشي و خودکشيکننده وجود دارد، از چالشهاي بزرگ روانشناسان است. مهمترين اين باورهاي غلط عبارتاند از:1) «کسي که خودکشي ميکند فرد بيايماني است». در صورتي که ما در مباحث روانشناسي ارتباط خاصي بين ايمان، ضعف و خودکشي برقرارنميکنيم. البته کساني که ايمان داشته باشند، داراي يک بازدارنده قوي براي جلوگيري از خودکشي هستند ولي برعکس اين قضيه صادق نيست، يعني لزوما فردي که خودکشي ميکند، بيايمان نيست.2) «کسي که حرف ميزند، عمل نميکند». اين جمله در بحث خودکشي بسيار خطرناک است. چه بسا فردي که واقعا قصد خودکشي ندارد، به وسيله تحريک با اين جمله، دست به اين کار بزند.3) «هرکس که دست به خودکشي ميزند، جدا قصد مرگ دارد». اين طورنيست. ممکن است فرد براي جلب توجه و براي اينکه خود را اثبات کند، دست به خودکشي زده باشد. 4) «خودکشي بدون اطلاع قبلي رخ ميدهد». همانطور که پيشتر هم اشاره شد، از روي علايم هشداردهنده فراواني ميتوان از اين مساله آگاه شد.5) «صحبت درباره خودکشي يعني القاي آن». اين يکي از شايعترين باورهاي غلط رايج در جامعه ماست. اطرافيان بيمار به هيچوجه مايل نيستند که درباره اين مساله با بيمار صحبت کنند ولي روانشناسي ثابت کرده است که مصاحبه با يک بيمار افسرده کامل نميشود مگر اينکه در مورد خودکشي هم با او صحبت شود.6) «فقط افراد رواني خودکشي ميکنند». بسياري از مواقع انسانهاي کاملا سالم اقدام به اين کار ميکنند. اصولا هر فرد زماني که خود را در بنبست حس کند، ممکن است به فکر خودکشي بيفتد.7) «کسي که يک بار اقدام به خوکشي کرد، ديگر نميکند». اين باور هم اشتباه است زيرا تجربه نشان داده است خطر تکرار اين کار براي کسي که يک بار آن را تجربه کرده است، نسبت به کسي که آن را تجربه نکرده است، به مراتب بيشتر است.به عنوان يکي از دستاندرکاران حوزه سلامت روان فکر ميکنيد چه نقاطضعف و کاستيهايي در زمينه پيشگيري از خودکشي وجود دارد؟شايد اين موضوع مورد اتفاقنظر همه همکاران ما باشد که انگ (استيگما) و شرم اجتماعي مهمترين چالش در بحثهاي پيرامون پديده خودکشي است. سازمان جهاني بهداشت (WHO) ميگويد: «مهمترين مانع در راه رساندن خدمات روانپزشکي به مردم انگ است.» بنابراين انگزدايي از جمله مسايلي است که بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد. باورهاي غلط در مورد خودکشي و برداشتهاي اشتباه در مورد اين پديده باعث ميشود که بيماران نتوانند مشکل خود را به راحتي با متخصصان در ميان بگذارند. انگزدايي باعث ميشود که فرد به راحتي از قصد خود براي خودکشي و دلايل آن با پزشک، دوست و يا همکار خود صحبت کند و آن را به عنوان يک شرم اجتماعي مخفي نگاه ندارد.از ديگر مشکلات جدي در اين زمينه در کشور ما وجود نداشتن يک مرکز پيشگيري از خودکشي به خصوص در شهر تهران است. بايد يک سازمان خاص و يک شماره تلفن براي ارتباط افراد با متخصصان اين امر وجود داشته باشد. بيمارستانهاي کشور اگر چه پوشش مناسبي در موارد خودکشي دارند ولي نبايد انتظار بکشيم که فردي براي اقدام به خودکشي قرص بخورد، بعد ما او را به بيمارستان ببريم، شستشوي معده بدهيم و او را راهي منزل کنيم. هر روز هزاران نفر به فکر خودکشي ميافتند. بيماري که اقدام به اين عمل کرده، بعد از شستشوي معده مرخص ميشود ولي مشکل او همچنان باقي است. تأسيس اين مراکز از واجبات در بحث پيشگيري از خودکشي است.