به نقل از http://natashagodwin.blogspot.com/
ماجرای اصلی مربوط بود به شنبه بعدازظهر که یک کار خیلی جالبی کردم و میخواهم برایتان تعریف کنم.
از آنجا که من خیلی دوست دارم با فرهنگ امریکاییها کاملا آشنا شوم اواسط هفته پیش یک آگهی در craigslist فرستاده بودم که من یک خارجی هستم و به یک معلم دیتینگ احتیاج دارم. پیشنهاد من در قبال آموزش, شام, دسر و نوشیدنی مجانی بود. در آگهی تاکید کردم که این فقط شبیه سازی دیتینگ است نه یک دیتینگ واقعی و در ضمن ترجیح میدهم که مربی چاق و یا دراز نباشد. خلاصه تا روز پنج شنبه حدود هفت ایمیل دریافت کردم که بنظر میرسید یکی از آنها واقعا بلد است که چگونه آموزش دهد.
من جواب او را پنجشنبه دادم و تاکید کردم که باید صبور باشد و همه چیز را کاملا برایم توضیح دهد. من واقعا از سادگی و خنگی امریکاییها خوشم میاید. من همیشه حلال و حرام را در طول زندگیم شنیده ام ولی از وقتی که آمدم امریکا فهمیدم که کارهای آنها با تعاریف ما بیشتر جور در میاید. آن دختر خانم برای اینکه بقول معروف شامش حلال باشد در آموزش دیتینگ سنگ تمام گذاشت. من هم خودم را به نفهمی میزدم تا بیشتر توضیح دهد و یک دفترچه و مداد هم همراهم بود که وانمود میکردم همه چیز را یادداشت میکنم. ولی واقعا حیف که دوربین فیلمبرداری نبرده بودم اگرنه شما با دیدن فیلم آن حتما از خنده روده بر میشدید.
اول از همه وقتی آمد دم در خانه من با شلوارک و تیشرت رفتم دم در. اسمش مکنزی بود و وقتی من رو اون شکلی دید جا خورد. بهش گفتم خوب حالا من برای دیتینگ چی باید بپوشم؟ گفت که بستگی داره چه رستورانی بریم. اگه رستوران کلاس بالا میخوایم بریم باید لباس رسمی بپوشی. گفتم من که نمیدونم شما باید بگی کجا بریم و چی بپوشم.
خلاصه قرار شد بریم یه رستوران خوب و من رفتم و کت و شلوار و کراوات عروسی ام را که آورده بودم امریکا و منتظر یه فرصت مناسب بودم تا ازش استفاده کنم را پوشیدم. وقتی اومدم بیرون دوباره جا خورد چون ایندفعه شیک شده بودم. گفتم خوب حالا باید چیکار کنیم؟ گفت خوب تو دستت رو بگذار توی جیب شلوارت و من دستم رو حلقه میکنم توی دستت و میریم به سمت ماشین. من گفتم مطمئنی اول و آخر دیتینگ رو با هم قاطی نکردی؟ چون ما مثلا هنوز همدیگه رو نمیشناسیم. گفت خوب آره راست میگی ولی باید در ماشین رو برام باز کنی. خلاصه من در ماشین رو براش باز کردم و خودم هم نشستم توی ماشین.
بعدش هم براش اون جوک رو تعریف کردم که میگه اگه دیدی یک آقایی در ماشین رو برای خانمی باز میکنه بدون که یا تازه آشنا شده اند و یا اینکه ماشین نو است. خانم معلم خندید ولی گفت نباید این جوک رو در یک دیتینگ واقعی تعریف کنی. باید اولش خیلی جدی باشی و رسمی عمل کنی. خلاصه ما خیلی جدی و رسمی رفتیم به سمت رستورانی که قرار بود 100 چوب برامون آب بخوره. توی راه ازش پرسیدم که چی باید بگم. گفت که باید کمی در مورد خودت حرف بزنی و از علایق طرف هم سوال کنی و همین چیزهای مسخره را گفت که مثلا چه ورزشی دوست داری و چی میخوری و از این چرت و پرتها.
من گفتم میتونم یه سوالی بکنم؟ گفت آره بگو. گفتم خوب من بعد از اینکه همه این کارها را با فرد مورد نظرم کردم و شام هم خوردیم, بعدش میریم خونه ما و دیپلماسی فعال برقرار میکنیم؟ خندید و گفت نه اینجوری که نیست. بستگی داره. گفتم یعنی چی؟ به چی بستگی داره؟ گفت بستگی داره که چقدر درسهاتو خوب یاد بگیری! خداوکیلی این جوابش خوب بود و من کم آوردم!
ما رفتیم یه رستوران توی سن رفعل و ما رو راهنمایی کردند به یک میز دو نفره و ما هم نشستیم. من روی صندلی چهار زانو نشستم و بهش گفتم ما عادت داریم اینجوری روی صندلی بشینیم. اشکالی نداره. گفت نه نه یه موقع اینجوری نشینی. باید پاتو صاف بزاری پایین. گفتم نمیشه پام رو بندازم روی اون یکی پام؟ گفت چرا ولی بهتره که صاف باشه.
گفتم من توی فیلمهای امریکایی دیدم که از زیر میز پاهاشون رو به سمت هم پرتاب میکنند. گفت نه فقط همینطور باید پاتو صاف بگذاری زمین. بعد منو آوردند و گفتم خوب حالا من باید چیکار کنم؟ گفت هیچی غذاتو انتخاب کن ولی اول باید اجازه بدی خانمها سفارش غذا بدهند. گفتم نباید قبلش سوال کنم چه غذایی میل داری یا بگم که من چی انتخاب کردم؟ گفت نه معمولا در مورد غذایی که انتخاب کردند حرفی نمیزنند مگر اینکه تو قبلا یک غذا را امتحان کرده باشی و بخوای این غذا را سفارش کنی. خلاصه کلام غذا را سفارش دادیم و آوردند.
چون نحوه غذا خوردن جزو برنامه های آموزشی نبود زیاد بهش گیر ندادم ولی ازش میپرسیدم که حالا من باید چی بگم؟ اون هم میگفت مثلا بگو از غذا خوشت میاد؟ و من هم دفترم را از جیبم در میاوردم و این مسئله را یادداشت میکردم!
بعد از غذا گفت که باید به طرفت پیشنهاد رقص بدی تا فرصت بیشتری برای نزدیک شدن بهش پیدا کنی. من گفتم که رقص بلد نیستم. گفت خوب یاد میگیری کاری نداره. خلاصه به سالن دیگری رفتیم که یک جایی مثل بار بود و در گوشه ای هم داشتند تانگو میرقصیدند.
میخواستم بهش بگم که بیخیال این بخش از آموزش بشه ولی بعد فکر کردم که شاید بد نباشه یاد بگیرم تا بتوانم تجربیاتم را برای شما هم بنویسم. من چون میخواستم رانندگی کنم از اولش تا آخر فقط یک آبجو خوردم ولی طرف وقتی رفتیم بار بعد از شرابی که هنگام شام خورده بود تازه برای خودش یه مارتینی سفارش داد. مارتینی فکر کنم همون عرق سگی خودمونه با یه دونه زیتون توش.
خلاصه قرار شد که تانگو برقصیم. گفت تو باید از پشت کمر منو با دست راستت بگیری. من گفتم بیخیال بابا من خجالت میکشم! گفت نه توی امریکا این رقص خیلی عادیه. خلاصه ما هم همینکار را کردیم و با دست چپ هم دست ایشان را گرفتیم. بعد گفت که با تناسب آهنگ باید خیلی آرام با پای خودت حرکت کنی. من که از بچگی هیچوقت استعداد رقص نداشتم سعی کردم زیاد آبرو ریزی نکنم.
راستی یادم رفت بگم که زیاد نگران آبروی ایرانیها هم نباشید چون من اصلا ملیتم را بهش نگفتم. بعد از اینکه کمی حرکات موزون انجام دادیم گفت حالا باید سعی کنی نزدیکتر بشی و صورتت را تقریبا به صورت طرف بچسبانی. گفتم باشه بعدا حتما اینکار را خواهم کرد. گفت نه الآن باید یاد بگیری. خلاصه ما هم تا جایی که فرامین رستگاری بشریت به خطر نیفتد تن به خواسته ایشان دادیم.
ظاهرا این دختر خانم مو قرمز که از نژاد آنجلو***ون بود بعد از نوشیدن کمی زهرماری فراموش کرده بود که اصلا برای چه کاری آمده است. در نهایت من وقتی که میخواست دوباره نوشیدنی بگیره بهش گفتم که بهتره بریم چون او هم باید از خانه ما تا خانه خودش رانندگی میکرد.
بعد که تقریبا کشوندمش بیرون و برگشتیم خانه بهش گفتم خوب حالا باید چکار کنم؟ گفت طرف باید موقع خداحافظی چشمش رو ببنده و تو بوسش کنی. گفتم اگر چشمش رو نبست چی؟ گفت خوب تو میتونی بهش بگی که چشمهاش رو ببنده. من هم بهش گفتم خوب حالا تو چشمهات رو ببند. او هم چشمهاش رو بست و وقتی بعد از یه مدت خبری نشد چشمش رو باز کرد و دید من دارم توی دفترم یادداشت میکنم. تقریبا با حالت عصبانی گفت میدونی چیه؟ تو اصلا بدرد دیتینگ نمیخوری. بیخودی وقت خودت و دیگری رو تلف نکن. گفتم خوب این تازه جلسه اولم بود حتما بعدا بهتر میشم. گفت نه صد بار دیگه هم که بری هیچ فرقی نمیکنه و بعد مست و پاتیل سوار ماشینش شد و رفت.
این هم از ماجرای آموزش دیتینگ که سعی کردم با جزئیاتش بنویسم امیدوارم که اگر مجرد هستید و به امریکا آمدید بدردتان بخورد.