اول این:
ملا صدرا ميگويد:
خداوند بينهايت است ,
لا مکان و بی زمان,
اما به قدر فهم تو کوچک ميشود و به قدر نياز تو فرو می آيد,
به قدر آرزوی تو گسترده ميشود و به قدر ايمان تو کار گشا,
يتيمان را پدر ميشودو مادر ,
محتاجان برادری را برادر ميشود,
عقيمان را طفل ميشود, نا اميدان را اميد, گمگشتگان را راه ميشود,
در تاريکی ماندگان را نور ميشود,
رزمندگان را شمشير ميشود,
بيماران را شفا ميشود,
محتاجان به عشق را عشق ميشود,
پيران را عصا ميشود,
خدا وند همه چيز ميشود همه کس را,
به شرط اعتقاد, به شرط پاکی دل, به شرط پاکی روح,
به شرط پرهيز از معامله با شيطان,
بشوييد قلب هايتان را از هر احساس نا روا,
و مغز هايتان را از هر انديشه خلاف و زبانتان را از هر گفتار ناپاک,
و دست هايتان را از هر آلودگی در بازار,
و بپرهيزيد از ناجوان مردی ها, نا راستی ها ,
چنين کنيد تا ببينيد چگونه خدا با کاسه ای خوراک و تکه ای نان بر سر سفره هاتان مينشيند ,
در دکان هايتان ترازو هايتان را ميزان ميکند,
و در کوچهای خلوت شب با شما آواز ميخواند...
و اما آخر:
من دارم به کل از این باشگاه میرم... میخوام برا ارشد بخونم اگه خدا بخواد.... از هرکی که از دستم ناراحت شده عذر میخوام....
از همه ی دوستایی که نسبت به من لطف داشتن تشکر میکنم...
خدا وکیلی وداع کار سختیه اما بالاخره هر سلامی یه خداحافظی داره...
اطناب نمیکنم.... پس خدا نگهدار همتون...
آقا قلی سوار بر گورخر تک شاخش برای همیشه از این باشگاه رفت...
(إن شاءالله توفیق بشه بازم برگردیم اما دست خداس!)
التماس دعا...
خدا پشت وپناه همتون
ملا صدرا ميگويد:
خداوند بينهايت است ,
لا مکان و بی زمان,
اما به قدر فهم تو کوچک ميشود و به قدر نياز تو فرو می آيد,
به قدر آرزوی تو گسترده ميشود و به قدر ايمان تو کار گشا,
يتيمان را پدر ميشودو مادر ,
محتاجان برادری را برادر ميشود,
عقيمان را طفل ميشود, نا اميدان را اميد, گمگشتگان را راه ميشود,
در تاريکی ماندگان را نور ميشود,
رزمندگان را شمشير ميشود,
بيماران را شفا ميشود,
محتاجان به عشق را عشق ميشود,
پيران را عصا ميشود,
خدا وند همه چيز ميشود همه کس را,
به شرط اعتقاد, به شرط پاکی دل, به شرط پاکی روح,
به شرط پرهيز از معامله با شيطان,
بشوييد قلب هايتان را از هر احساس نا روا,
و مغز هايتان را از هر انديشه خلاف و زبانتان را از هر گفتار ناپاک,
و دست هايتان را از هر آلودگی در بازار,
و بپرهيزيد از ناجوان مردی ها, نا راستی ها ,
چنين کنيد تا ببينيد چگونه خدا با کاسه ای خوراک و تکه ای نان بر سر سفره هاتان مينشيند ,
در دکان هايتان ترازو هايتان را ميزان ميکند,
و در کوچهای خلوت شب با شما آواز ميخواند...
و اما آخر:
من دارم به کل از این باشگاه میرم... میخوام برا ارشد بخونم اگه خدا بخواد.... از هرکی که از دستم ناراحت شده عذر میخوام....
از همه ی دوستایی که نسبت به من لطف داشتن تشکر میکنم...
خدا وکیلی وداع کار سختیه اما بالاخره هر سلامی یه خداحافظی داره...
اطناب نمیکنم.... پس خدا نگهدار همتون...
آقا قلی سوار بر گورخر تک شاخش برای همیشه از این باشگاه رفت...
(إن شاءالله توفیق بشه بازم برگردیم اما دست خداس!)
التماس دعا...
خدا پشت وپناه همتون