arash.ars1
عضو جدید
آن که توفیق مرا برگ فراغت می داد
کاش خون در دلم از درد قناعت می کرد
گر که مقصود دلم تلخ تر از زهر زیان بود
کی دعا دست در آغوش اجابت می کرد
گر نه دوشینه اجل بهر تو می مُرد، چرا
کشتن خلق به ناز تو وصیت می کرد
کاش خون در دلم از درد قناعت می کرد
گر که مقصود دلم تلخ تر از زهر زیان بود
کی دعا دست در آغوش اجابت می کرد
گر نه دوشینه اجل بهر تو می مُرد، چرا
کشتن خلق به ناز تو وصیت می کرد