آرزو !

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خیلی وقته ارزوی کسی
نیستم
خیلی وقته
کسی هم ارزوم نیست
جز یک نفر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شَهــــآمت میخواهَـــــد

سَـــــرد بـــآشی و گـَـــــــرم لبخــــــند بزنـــــــی

ارزو می کنم همیشه گرم باشی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزو میکنم همیشه لبخند بزنی
و برای با هم بودنمان دعا میکنم
تا همیشه کنار هم باشیم
 

negar62

عضو جدید
ماه من غصه چرا؟ تو مرا داری و من هم شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آغشته به تو ميشود

روحم...

نفسم...

بند بند وجودم...

وقتي در حصار دستانت

بوسه باران ميشوم...

وقتي كه در آغوشت آرامش ابدي ميگيرم...

آن لحظه رويای من است...
ارزوی من است
 

mahsa15

اخراجی موقت
درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار
در آن شب سرد پاییز آهنگ سفر می کردی
از رهگذری محنت بین دیدم که گذر می کردی
تو رفتی و دلم غمین شد غمین آه آتشین شد از آن شبی که بر نگشتی
جهان چه شادی آفرین بود به چشم من غم آفرین شد
از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته داستان باده و مینا گذشته
روزگاری بر من تنها گذشته
منم چو چشمه سرابم چو نقش آرزو بر آبم هرچه قصه و فسانه ام
بلرزدم زدل نسیمی به بخت آرزو حبابم در زمان بی نشان من
آرزو ای سراب بی کران ای امید بی نشان
ای که شعله های تو آتشم زند به جان
عشق من بود گناه من
منم عاشق منم رسوا بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا مرغ بال وپر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا رشته ی الفت گسسته ای
نمی پرسی ز حال ما فارغ از این حال تنهایی
جز به دل مشتاقش غم آهی نمی سازد
آن که ندارد سوزی دیوانه نمی سازد
سوز من بود گواه من
منم عاشق......
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید فقط آرزو باشد ...

ولی

ارزو دارم که فقط لحظه ای ببینمت

حتی در لباس عروس و دستت در دست ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو
زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو

تردامنم مبین که از آن بحر تر شدم
گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو

شست حق است آرزو و روح ماهی است
صیاد جان فداست چه زیباست آرزو

چون این جهان نبود خدا بود در کمال
ز آوردن من و تو چه می‌خواست آرزو

گر آرزو کژ است در او راستی بسی است
نی کز کژی و راست مبراست آرزو

آن کان دولتی که نهان شد به نام بد
آن چیست کژ نشین و بگو راست آرزو

موری است نقب کرده میان سرای عشق
هر چند بی‌پر است و به پرواست آرزو

مورش مگو ز جهل سلیمان وقت او است
زیرا که تخت و ملک بیاراست آرزو

بگشای شمس مفخر تبریز این گره
چیزی است کو نه ماست و نه جز ماست آرزو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزو واژه ایست
فوق العاده تلخ
اخر
به تمام
وجودت اتش میزند
وقتی
ارزوی داری
که هر بار محال بودنش
را به رخت
میکشند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود دست دلم می لرزد
اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد ;
ارزومه و دلم می خواهد همیشه بگوید :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور......
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر بار که فال حافظ میگیرم
همیشه میاید
شبهای هجران به زودی تمام میشود تنها تحمل کن و منتظر بمان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوهایم
را یکی یکی
میشمارم
هر بار
که میشمارم
ارزویم یکی هست
و نمیدانم
چه بر سر
بقیه ارزوهایم
افتاده که
تنها همین یکی
را میخواهم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای عاشقی از نسل آدم
دو چشمت خوش ترین پیغام عالم

تمام آرزروهایم همین است نبینم در نگاهت ذره ای غم....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلبرا عشق تو نه کار من است

وین که دارم نه اختیار من است

آب چشم من آرزوی تو بود

آرزوی تو در کنار من است

آنچه از لطف و نیکوی در تست

همه آشوب روزگار من است

تا غمت در درون سینهٔ ماست

مرگ بیرون در انتظار من است

عشق تا چنگ در دل من زد

مطربش ناله*های زار من است

شب ز افغان من نمی*خسبد

هر که را خانه در جوار من است

خار تو در ره من است چو گل

پای من در ره تو خار من است

دوش سلطان حسنت از سر کبر

با خیالت که یار غار من است،

سخنی در هلاک من می*گفت

غم عشق تو گفت کار من است

سیف فرغانی از سر تسلیم

با غم تو که غمگسار من است،

گفت گرد من از میان برگیر

که هوا تیره از غبار من است
 

eelhamm

عضو جدید
دست سرنوشت را ...

باید قطع کرد ...

او دزد "آرزوهای" من است ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هرجا که حرف ٬ حرفِ آرزوست

من هنوز چشم هایم را نبسته

آرزویم

به اسم تو گیر می کند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آرزوهایم را می نوشتم و گریه می کردم
سیل آمد و واژه ها را با خود برد
هرچه بود تایش کردم
و انداختم در آب...
اگر کاغذ خالی است تقصیر چشمهاست
باورکن تمام آرزوهایم به تو پیوندخورده بود!​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزویم این هست
هر لحظه بخندی
هر لحظه شاد باشی
هر لحظه ارام باشی
هر گاه غم داری با غمت غمگین میشوم و اشک میریزم تنها کاریست که از عهده ام برمیاید اخر میدانم حضورم و بودنم تنها مزاحمی بیش نیست
هرگاه شاد میشوی حتی با دیگری شاد میشوم
ارزو دارم
دوباره باران ببارد و به تنهایی به زیرش قدم بزنم یه روزی ارزو داشتم با معشوقم زیر باران قدم بزنم اما حال با خیالش زیر باران قدم میزنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آرزوی خیلی ها بودم
از آن دست نیافتنی هایشان….
ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوی من تو هستی
ولی چگونه بگویم تا باورم کنی
تا بدانی
در ارزوی تو بودم و هستم
ولی هر بار میگویی در ارزویت نیستم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزویم این هست
نتراود اشک از چشمانت
لبخند همیشگیت باشد
احساس دوست داشتن تا ابد در کنارت باشد
ارزویم این هست دوستدارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزویم این هست
تا همیشه
شادی و لبخند
مهمانت باشد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوی یک مرده هیچ نیست
شما از مردن من لذت ببرید
و بخندید بر سر گورم
ولی بدانید روزی همین گور
گریبانتان را میگیرد
اگر وجدان داشته باشید
 

eelhamm

عضو جدید
کاش هفت ساله بودم
روی نیمکت چوبی می نشستم
مداد سوسماری در دست
باصدای تو دیکته می نوشتم
تو می گفتی بنویس دلتنگی
من آن را اشتباه می نگاشتم
اخمی بر چهره می نشاندی و من
به جبران
دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوهایم بزرگ نیست
همین که
بدانم
تو خوب هستی
همین که
هرگاه دل تنگت میشوم بتوانم
بی اجازه از کسی اشک بریزم
همین که ببینم تو میخندی
مرا جز این ارزویی نیست
 

eelhamm

عضو جدید
زندگی بار گرانی ست

که بر پشت پریشانی توست...

کار آسانی نیست

نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن...

پدرم

کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد...


 

paria.z68

عضو جدید

بارانم...

سالها در تاریکی چنان رفتم

که نور در روز!

با رویایی که به قلبم دروغ می گفت

حالا دلم خوش است

به آرزوهای بر جای مانده

و رویاهای رسوب کرده


و تو ای باران...!

هر چه می خواهی بر این شب مغرور

ببار!

اما آرام...


که شکسته است شیشه پنجره ی سامانم

حالا مسافری تنهایم

و می دانم عشق

تسلسل حروفی بی رنگ است...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوی سلامتی عزیزترینم دارم
فقط همین
 
بالا