درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار
در آن شب سرد پاییز آهنگ سفر می کردی
از رهگذری محنت بین دیدم که گذر می کردی
تو رفتی و دلم غمین شد غمین آه آتشین شد از آن شبی که بر نگشتی
جهان چه شادی آفرین بود به چشم من غم آفرین شد
از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته داستان باده و مینا گذشته
روزگاری بر من تنها گذشته
منم چو چشمه سرابم چو نقش آرزو بر آبم هرچه قصه و فسانه ام
بلرزدم زدل نسیمی به بخت آرزو حبابم در زمان بی نشان من
آرزو ای سراب بی کران ای امید بی نشان
ای که شعله های تو آتشم زند به جان
عشق من بود گناه من
منم عاشق منم رسوا بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا مرغ بال وپر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا رشته ی الفت گسسته ای
نمی پرسی ز حال ما فارغ از این حال تنهایی
جز به دل مشتاقش غم آهی نمی سازد
آن که ندارد سوزی دیوانه نمی سازد
سوز من بود گواه من
منم عاشق......