آخر هفته ها با مشاهیر

danialfx

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا نمیشه؟ توی اولین پست توضیح دادم که اصلا مهم نیست طرف در چه زمینه ای فعالیت داشته یا در قید حیات هست یا خیر.
در مورد هر کس که خواستید مطلب بزارید.
اینی هم که میگم در حد توصیه است نه قانون : ترجیحا آخری هفته ها (۵شنبه و جمعه) مطلب بزارید و ترجیحا مطلب بیشتر در مورد نکات جالب زندگی طرف باشه وگرنه بیوگرافی های رسمی همه جا هست! شایعات،افسانه ها و ... هم قبول میشه،اینجا قرار نیست منبع معتبری باشه!
از هر نوع مطلب هم استقبال میشه،حتی اگه آخرهفته نزارید یا بیوگرافی باشه!

اخه مگه فوتبالیست ها هم جزو مشاهیر حساب میشن امیر؟؟

الان این قانون رو میگذاری. بعد سوگماد کل بازیکنای میلان رو اینجا لیست میکنه :D:D:D

به نظر من اینجا اختصاص به بزرگان ایتی و کامپیوتر داشته باشه چون اینجا تالار فناوری اطلاعاته. بحث در مورد فوتبالیست ها رو میشه تو تالار ورزش داشت و ...

البته فقط نظر شخصیم رو دادم. استارتر تاپیک و تصمیم گیرنده خودتی.
 
آخرین ویرایش:

sougmad

عضو جدید
ای ول جناب دراگو!;):D


ولی این یه موردو با دانیال موافقم
راست میگه
اینجا مربوط به آی تی و کامپیوتر باشه بهتره:smile:
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
این هفته : کیم داتکام

این هفته : کیم داتکام

این هفته میخوایم با یه آدم مشهور و معروف بیشتر و به طرز متفاوتی آشنا بشیم.کیم داتکام رو بیشتر ماها با جریانات اخیر مگاآپلود شناختن،اما این آدم سابقه اش خیلی قدیمی تر از این حرفاس،سابقه ای نه چندان درخشان.
قبلش بگم بیشتر این مطلب خلاصه ای از این مقاله نشریه معتبر Wired هست،به اضافه ویکیپدیا.همچنین با توجه به اینکه به نظر میاد بی طرفی در این مطلب زیاد رعایت نشده حق هرگونه اعتراض برای طرفداران ایشون محفوظه)


http://www.fraiderik.com/blog/wp-content/uploads/2012/01/Capture-d’écran-2012-01-21-à-20.28.57-150x138.png

کیم اشمیتز در سال 1974 در آلمان به دنیا اومد.مادرش فنلاندی هست و به همین خاطر تابعیت دوگانه هم داره.یکی از نکات قابل توجه در مورد سایز این آدم هست : ۲ متر قد،۱۳۰ کیلو وزن.البته ۱۳۰ کیلوگرم معادل ۲۹۰ پوند میشه که خیلی جاها وزنشو بیشتر از ۳۰۰ پوند اعلام کردن،پس یادتون نره با یه آدم واقعا "گنده" طرفیم!

در سالهای 1990 که جو هک و هکری حسابی داغ بود از فرصت استفاده کرد و یه کار و بار امنیتی با پشتوانه رسانه ها راه انداخت،با اینکه واقعا چیز زیادی بلد نبود.در 1992 با یه نشریه آلمانی مصاحبه کرد و با استفاده از بیسوادی و بی اطلاعی مصاحبه کننده حسابی خودشو خطرناک و مهم نشون داد.بعد از اون ادعا کرد که سیستم های PBX (تلفن مرکزی) صدها شرکت آمریکایی رو هک کرده و کد دسترسی به هر سیستم رو ۲۰۰ دلار میفروشه.حتی ادعا کرد یه تلفن رمزنگاری شده ساخته که غیرقابل شنود هست و تا حالا هم صدها عدد ازش رو فروخته.

سال 2001 با نشریه تلگراف مصاحبه کرد و ادعا کرد CitiBank رو هک کرده و ۲۰ میلیون دلار به خیریه‌ی GreenPeace (خیریه معروف صلح سبز) داده.صلح سبز این ادعا رو رد کرد.درسته که CitiBank در سال 1996 هک شد،اما به دست یه گروه هکر روس،و این گروه مطمئنا به خیریه کمک نکردن! حتی ادعا کرده که NASA رو هک کرده و در دوران جنگ خلیج (جنگ عراق و کویت که آمریکا توش دخالت نظامی کرد) به اطلاعات فوق سری پنتاگون در مورد صدام حسین دسترسی داشته.

این کارایی که میگه رو هیچوقت نتونسته اثبات کنه،اما کارهای که به اسمش ثبت شده کلاهبرداری های تلفنی بوده.اطلاعات کارت های تلفن رو از هکرهای واقعی خریده،باهاشون سیستم اعتباری مکالمه راه انداخته و تقریبا ۶۱ هزار دلار از این راه پول درآورده.یکی از کارای دیگه اش این بوده که یه سیستم کامپیوتری راه انداخته برای آپلود و دانلود کردن غیرمجاز نرم افزار و از مردم برای استفاده ازش پول میگرفته (اینطوری اون مردم شناسایی نمیشدن).

سال 1994 برای کلاهبرداری و قاچاق مکالمه (همونی که بالا گفتیم) دستگیر شد،اما چون در زمان وقوع جرم فقط ۲۰ سالش بود به عنوان زیر سن قانونی شناخته شد و فقط دوسال حکم تعلیقی (Suspended Sentence) خورد (حکم تعلیقی یعنی یه مدت طرف رو زیر نظر میگین اگه به شرایط گفته شده عمل کرد و قانون شکنی نکرد عفو میشه).

در همین حین سعی میکرده که یه وجهه ای هم از خودش درست کنه،مثلا یه روزنامه نیوزیلندی گزارش میکنه که این آدم توی مونیخ میرفته توی هواپیماهای پارک شده و عکس میگرفته،بعدا ادعا میکرده که این هواپیماها مال خودشه!

نمیدونم در مورد حباب دات-کام چی میدونید (یه دوره ای از زمان که اینترنت خیلی مهم شد و هر شرکتی که اینترنتی میشد سهامش بی دلیل موجه رشد میکرد)،اما ایشون از این حباب استفاده کرد،چطوری؟ یه سایتی بود به اسم LetsBuyIt.com که یه سایت خرده فروشی بود و داشت ورشکسته میشد.در سال 2001 آقای اشمیتز اومد ۳۵۰ هزار یورو از سهام این شرکت رو خرید،بعد اعلام کرد که میخواد ۵۰ میلیون دلار توی این شرکت سرمایه گذاری کنه،حتی به روزنامه گاردین گفته "من کاملا متقاعد شدم که letsbuyit با تمام مشکلاتی که داره به زودی خیلی سودآور میشه".البته دقت کنید که اون موقع خیلی آدم شناخته شده ای نبود و کسی نمیدونست که ۵۰ میلیون دلار نداره.پیرو این خبر ارزش سهام این سایت ۳۰۰ درصد بالا رفت.بعدش اشمیتز تمام سهامشو فروخت و ۱.۵۶۸ میلیون دلار به جیب زد (یک میلیون و پانصد و شصت و هشت هزار دلار).

قابل توجه کسانی که ممکنه از این کار سر ذوق اومده باشن و بگن وای چه آدم باهوشی : این کار بهش میگن Insider-Trading و یه نوع اختلاس و کلاهبرداری هست.اشمیتز یا به دلیل آلمانی بودن نمیدونسته که این کار خلافه یا صرفا آدم بی توجهی بوده (Insider trading توی آلمان تا 1995 جرم نبوده) بالا رفتن از دیوار مردم جسارت نیست،دزدیه!

حالا از اون طرف تحقیقات در مورد اختلاس شروع شده،از این طرف هم آقا اومده یکی دوتا شرکت دیگه زده،شرکت های پرداخت الکترونیکی و اینا.اما شرکت مادر که تمام این شرکت های جدید رو ساپورت میکنه،اشمیتز رو از مدیریت برکنار میکنه و دلیلش رو هم اینطور اعلام میکنه : هر چیزی که اطراف آقای اشمیتز وجود داره،در ساده ترین حالتش اینه که مشکوکه".خداییش حق داشتن،چون اشمیتز ۲۸۰ هزار دلار وام بدون ضمانت از یکی از اون شرکت ها گرفت و قرار شد که اون یکی شرکت پرداختش کنه.این کار موجب شد هردوتا شرکت ورشکست بشن (و پولش به جیب اشمیتز بره).بعدش اشمیتز میاد میگه که من گیج شده بودم،فکر نمیکردم که نمیتونم پول رو برگردونم.

سال 2002 گند اختلاس دراومد،و اشمیتز به تایلیند فرار کرد.البته چون قبلا واسه خوشنام شدن و با توجه به حملات ۱۱ سپتامبر یه سایت ضد بن لادن درست کرده بود،اعلام کرد که از ترس جانش این کارو کرده.توی تایلند دستگیر شد،سریعا به آلمان دیپورت شد و به جرم اختلاس به ۲۰ ماه تحت نظارت بودن و پرداخت ۱۰۰ هزار دلار محکوم شد (ای گل بگیرن این قوانین تون رو!) در سال 2003 هم به اختلاس در وامی که گرفته بود مجرم شناخته شد و به دو سال تحت نظارت بودن محکوم شد.

اون شرکت امنیتی یادتونه که اول گفتیم؟ اسمش Data Protect بود.بعد از همه فراز و نشیب ها کیم تصمیم گرفت که شیوه جدید پول درآوردن رو به کار بندازه،و این شیوه چیزی نبود به جز سرویس اشتراک گذاری فایل.اشمیتز تصمیم گرفته بود که فعالیت های مشکوک رو کنار بزاره و شهرت منفیش رو هم ترک کنه.در سال 2005 دیتا پروتکت به MegaUpload تغییر نام داد و اشمیتز هم یه شرکت دیگه به اسم Vestor limited تاسیس کرد و به عنوان صاحب مگاآپلود معرفی کرد.برای گمنام شدن اسمشو به کیم داتکام تغییر داد و با استفاده از تابعیت مادریش یه پاسپورت به اسم Tim Kim Jim Vestor با آدرس خواهر/برادر ناتنیش در فنلاند گرفت.برای تاسیس Vestor Limited هم از همین پاسپورت استفاده کرد.جالبه که تا سال 2007 هیچکس نمیدونست که کیم داتکام به مگا آپلود ربط داره و تا سال 2011 هم هیچکس نمیدونست که نقش کیم در مگاآپلود چیه.

با گرفتن کار و بار مگاآپلود،چه با استفاده قانونی و چه به خاطر فایل های غیرقانونی،تقریبا ۱۷۵ میلیون دلار که بیشترش مربوط به خرید اکانت های پریمیوم بود در آمد کسب کرد.سهم کیم ۶۵ درصد بود.

بعدها به نیوزیلند رفت.برای اقامت گرفتن کارهای زیادی کرد،مثلا مقدار زیادی در پروژه های دولتی نیوزیلند سرمایه گذاری کرد و باعث شد در طبقه‌ی "سرمایه گذاران برتر" قرار بگیره و سریعتر کارش راه بیفته.

عاشق ماشین های سریع و پول خرج کردن بی حساب کتابه.در سال 1999 یه مرسدس S کلاس برابوس داشت که یه ویندوز NT سرور،یه مانیتور ۱۷.۳ فلت (دقت کنید سال 1999 هست!) و ۱۶ ماژول GSM برای دسترسی به اینترنت باند پهن همراه داشت.

در پنجم ژانویه 2005 به اتهام نقض مجرمانه‌ی حق کپی بازداشت شد.مقامات نیوزیلند در مورد این دستگیری با این سازمانها همکاری داشتند : FBI و دادگستری ایالات متحده،گمرک هنگ کنگ و دادگستری هنگ کنگ،اداره پلیس هلند و دفتر پیگرد قانونی عمومی در مورد کلاهبرداری های مهم و جرائم محیط زیست روتردام (ماشالا اسم!!)،سرویس پلیس کلانشهر لندن،دفتر پلیس جرائم فدرال آلمان و پیگرد قانونی عمومی آلمان،پلیس سواره سلطنتی کانادا.

بیست و پنجم ژانویه در ابتدا بهش اجازه قرار وثیقه ندادن،چون ترسیدن به آلمان فرار کنه،اما ۲۲ فوریه با وثیقه آزاد شد.اما به شرط اینکه ۸۰ کیلومتر بیشتر از Coastville دور نشه و حق دسترسی به اینترنت رو هم نداره.




 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادیسون

ادیسون

سلام به دوستان...:gol:
این پست رو فقط برای دفاع از ادیسون نوشتم که تو این تاپیک حقش ضایع شده:(
راستش در اینکه برق متناوب برای انتقال مزایایی داره شکی نیست ولی شهرت ادیسون به خاطر اختراعاتی هست که با برق مستقیم کار میکرد. 2500 اختراع(البته بعضیاش هم خنده دار) البته اگه همین الان هم اگه به اطرافتون نگاه کنید اکثر وسیله ها با برق مستقیم کار میکنن به جز بعضی وسیله ها مثل موتورها کولر و... این وسیله ها با یه یکسو کننده برق ac رو تبدیل به dc میکنن.
یه نکته جالب و البته جدید اینکه الان برق مستقیم هم برای انتقال مطرح هست (HVDC) و در ایران هم فکر میکنم میخواد اجرا بشه (اینو از معاون برق منطقه ای خراسان شنیدم البته) و همچنین برای اتصال بین کشور ها با فرکانس های مختلف هم استفاده میشه و از نظر پایداری(که مهمترین بحث برقه) خیلی از برق متناوب بهتر هست البته معایبی هم داره نمیشه گفت همش مزایا هست بر خلاف اکثر سایت هایی که فقط مزایا بلدن بنویسن معایبش اینکه که تجهیزاتش گرون قیمت تر هست چون باید ولتاژ بیشتری رو تحمل کنن و ..!!
به نظر من اگه ادیسون نبود تسلا هم نبود برای معرفی ادیسون کافیه لیست اختراعاتشو فقط دید اختراعاتی که هر کدوم شروع یه جریان جدید شد مثل گرامافون یا سینما که البته سینمایی که تو شرکت ادیسون(جنرال الکتریک الان) اختراع شد فقط یه نفر میتونست ببینه برا همین سینما رو مربوط به ادیسون نمیدونن...وخیلی اختراعات دیگه خودم هنوز نمیدونم
جدا از جنگ جریان ها به نظر من ادیسون مقامش از تسلا بالا تر بود. طبیعی بوده که مخالفت کنه با تسلا اخه تازه یه ژنراتور خریده بود که یه منطقه رو برق رسانی کنه و ادیسون علاوه بر اینکه یه مخترع بوده یه تاجر بزرگ هم بوده.
در اخرم بگم این اطلاعاتی که نوشتم اطلاعات خودم بود.
شعار ادیسون:اختراع یک درصد الهام گرفتن و 99 درصد پشتکار و جدیت است.(یه سخن از تسلا در مورد ادیسون شنیده بودم در مورد همین پشتکار ادیسون الان یادم نیستش)
ادیسون: ما یک میلیونم درصد هم درباره جهان نمیدانیم!!
اختراع مورد علاقه ادیسون: گرامافون.
چندتا سایت جالب در مورد ادیسون و اختراعاتش
http://www.oobject.com/category/9-strange-edison-inventions
http://invention.smithsonian.org/centerpieces/edison/000_story_02.asp
http://www.migna.ir/behdasht/mashahir/2041-1389-10-16-23-02-16.html
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
این هفته توماس ادیسون

این هفته توماس ادیسون

توماس ادیسون
زادروز۱۱ فوریه ۱۸۴۷
میلان ،اوهایو
درگذشت ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱
وست اورنج ،نیوجرسی
مذهب خداانگاری
همسر ماری استیل‌ول
مینا ادیسون (همسر دوم)
فرزندان ماریون استل
توماس آلوا
ویلیام لزلی
مادلین
چارلز
و تئودور میلر ادیسون
والدین ساموئل اوژن ادیسون (۱۸۰۴-۱۸۹۶)
نانسی ماتئوس الیوت(۱۸۱۰-۱۸۷۱)


من فکر میکنم ادیسون یعنی اختراع برا همین بیشتر درمورد اختراعاتش مطلب گذاشتم...
ادیسون در 7امین بچه خانواده بود و 4سال طول کشید تا حرف زدن یاد بگیره و درسشم که همه میدونن که خراب بوده در منزل، نزد مادرش خواندن و نوشتن رو اموخت. در آمريكا از وي با اين عنوان ياد مي‌كنند:«آن‌كه از ظرفشويي به ميليونري رسيد.» هرچند كه آمريكائيان او را يكي از قهرمانان ملي كشور خود مي‌دانند.

درمورد وي نقل قول‌هاي بسياري وجود دارد كه نمي‌توان به دقت گفت كداميك واقعيت دارند. براي مثال هنوز مشخص نيست كه آيا علت سنگيني گوش اديسون سانحه‌اي در حين انجام آزمايش‌هايش با مواد شيميايي بوده يا بر اثر يك بيماري بروز كرده است. مسلم اين است كه اديسون از اين نقص شنوايي نه تنها ناراحت نبود، بلكه از آن به شكل مطلوبي استفاده مي‌كرد.(حتی خودش نخواسته برای درمان کاری انجام بده فکر میکنم گوش چپش کاملا ناشنوا بوده و گوش راست 80 درصد در کل وضعش خراب بوده:()

وی توانست از شركت راه‌آهن نمايندگي توزيع يك روزنامه ديترويتي را به دست آورد. با پس‌انداز حاصله از فروش روزنامه،توانست يك دستگاه ماشين چاپ دست دوم بخرد. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصبکرد و در سن پانزده سالگی اولین شمارهٔ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد»منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام می‌داد، نخستین و تنهاروزنامه‌ای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ می‌شد.

او در سال 1862 هفته نامه خود به نام«هرالد هفتگى» را منتشر ساخت. علاوه بر این، ادیسون یك دوره كارآموزى به عنوان تلگرافیست را گذراند و طى سال هاى 1863 تا 1868 در همین رشته به كار خود ادامه داددرسال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و باوجود کم‌شنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راه‌آهن به‌عنوان تلگرافچی شغلی برایخود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دست‌ترین مأموران تلگراف در آمریکا شود..(در مورد اتفاقی اشنا شدنش درواقع به خاطر کمکی که به پسررئیس راه اهن کرد فکر میکنم از مرگ نجاتش داد به عنوان تشکر به اون کدهای تلگرافیمورس رو یاد داد و مدتی هم به جای یکی از کارمندان اونجا که به جنگ رفته بود کارمیکرد)

در 21سالگی ادیسون نخستین اختراع خود راكه یك دستگاه شمارش برگه هاى راى( دستگاه الکتریکی شمارش آراء) بود، درسال 1868 به ثبت رساند. اما این دستگاه در كنگره آمریكا مورد استفاده قرار نگرفت؛چرا كه این هراس وجود داشت كه بتوان در كار آن تقلب كرد. آن دستگاه فروش نرفت و اوتصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگرینیافتد(البته یه جا خوندم که اولین اختراعش در موردتلگراف بود که کار دریافت و ارسال سیگنال های تلگرافی رو بین دو ایستگاه بدوناپراتور انجام میداد به اسم automatic repeater که امتیاز این اختراع روبه نام خودش ثبت نکرد)

در سال ۱۸۶۹ م. ادیسون که ادارهٔ راه‌آهن را ترک کرده بود، به‌عنوان سرپرست فنی به استخدام یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خودثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور می‌رسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذیچاپ می‌کرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خودبرپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سيستم پيشرفته نمايشگر اطلاعات بورس را اختراع كرد. او حق امتياز اختراعش را در مقابل 40 هزاردلار واگذار كرد و با پول آن در شهر نيوآرك ايالت نيوجرسي يك كارگاه تحقيقاتي برايخود برپا كرد.

اولين نيروگاه اوبه 85 مشتري برق مي‌فروخت و توانايي روشن كردن 5000 لامپ را دارا بود. در سال 1880در منلوپارك -نخستین كارخانه لامپ سازى-شروع به كار كرده و در كنار این كار به اختراعات دیگر خود از جمله فیوز الكتریكى،دستگاه هاى اندازه گیرىو تكامل دیناموهاى ماشین هاى بخار پرداخت. در سال1883اثر ادیسون كه بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الكتریكى منجر شد، رسماً به نام او ثبت گردید.برخلاف شایعات موجود، ادیسون مخترع صندلى الكتریكى نبود. این صندلى توسط یكى از همكاران او به نام هارولد پى براون اختراع شد.

درسال 1891 ادیسون دستگاه سینماتوگراف، كه یكى از مراحل ابتدایى تكامل دوربین فیلمبردارى بود را اختراع كرد وی همچنین دوربین متحرك را اختراع كرد. بسیاری ازماشین های الكتریكی كه امروزه در خانه ها یا مدارس مورد استفاده قرار می گیرد، از ایده ها و نظریات ادیسون نشات گرفته اند.

در۶ ژانویه ۱۹۳۱م. ادیسون درخواست‌نامهٔ ثبت آخرین اختراع خود «وسیله نگهدارندهٔ اشیاء هنگام آبکاری» را به ادارهٔ اختراعات فرستاد اما پیش از دریافت پاسخ اجل به او مهلت نداد و این مخترع بزرگ در اواخر همان سال در سن ۸۴سالگی چشم از جهان فرو بست . (۱۸اکتبر۱۹۳۱ساعت9 شب!)در اخرین سالهای عمرش که بیشتر تو ازمایشگاه خونگی خودش کار میکرد با دانشمندان و ادم های مشهور هم عصر خودش بیشتر رابطه داشت مثل ماری کوری, هنری فورد, چارلز لیندبرگ و هربرت هوور.

فونوگراف

سال 1877 اديسون موفق به ساخت وسيله‌اي شد كه قادر به ضبط صدا و دو تا سه بار پخش بود، او نام اختراع جديد خود را فونوگراف گذاشت. اين وسيله او به شدت مورد استقبال قرارگرفت حتي دولت رسما وي را به واشنگتن دعوت كرد تا اختراعش را در برابر مقامات بهنمايش بگذارد. البته سال‌ها بعد اميل برلينر مخترع آمريكايي آلماني تبار با تبديل استوانه مويي به صفحه پلاستيكي گرامافون را به شكل امروزي آن خلق كرد. در ادیسون نخستین انسانى بود كه صداى ثبت شده خود را شنید!

لامپالكتريكي
سابقه سيستم روشنايي الكتريكي به قرن نوزدهم برمي‌گردد. واليس صنعتگر آمريكايي نوعي چراغ برق را روانه بازار مي‌كند اين چراغ الكتريكي ابتدا بازده پاييني داشت و عمر ذغال‌هايش كم بود اديسون تصميم به اصلاح آن گرفت و به جاي ذغال، ماده مناسب‌تري به كار برد و توانست با كمك همكارانش لامپي بسازد كه 40 ساعت نور بدهد. البته آنها تحقيقات خود رابيشتر كردند و عمر متوسط چراغ برق را به 500 ساعت رساندند.برای رسیدن به این موفقیت 900 بار شکست خورد البته به قول خودش: "شکت نخوردم بلکه ۹۰۰ بار راه هایی را پیدا کردم که به اختراع لامپ منجر نمی شود!"

استودیوی بلک ماریا
ادیسون در تبدیل سینما به رسانه‌ای همگانی و صنعتی سودآور نقش مؤثری ایفا کرده است. فیلم استاندارد 35میلیمتری با چهار روزنه در لبه هر فریم که هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد از یادگارهای ادیسون است. وی همچنین مؤسس اولین استودیوی فیلمسازی دنیا (بلک ماریادر ایالت نیوجرسی) است.

آشکارساز روح!!!
سال1933 ادیسون ساخت یک وسیله عجیب را تمام کرد. بله... دستگاه روح یاب! :surprised:



هلیکوپتر

سال 1910، هلیکوپترش را روی کاغذ پیاده سازی کرد. البته این هلیکوپتر فقط در حد طرح روی کاغذ باقی ماند.



قلم الکترونیکی
طرح ادیسون در سال 1876 اولین ایده و سری از قلم های الکترونیکی حک تاتو را موجب شد.


پنکه
اینم اولین نمونه از پنکه هایی که با باتری کار می کردند به وسیله ادیسون ساخته شد.


خانه بتنی
این خانه بتنی که دقیقا مانند نمونه‌های چوبی متداول طراحی شده، یکی از اولین تجارب در زمینه استفاده از بتن در ساختمان‌ها است. ادیسون در ساخت اولین بزرگراه بتنی نیز همکاری داشته است.


زمینه های اصلی اختراعاتش
: Electric power, Lighting, Batteries, Phonograph, Cement, Telegraphy, Mining

پیش بینی ادیسون!!
۱۹۱۱،توماس ادیسون در مصاحبه با روزنامه «میامی متروپولیس» در مورد یک قرن بعد پیش‌بینی‌هایی انجام داده بود. شاید خواندن پیش بینی‌های این کاشف الکتریسیته برای سال ۲۰۱۱ خالی از لطف نباشد.ادیسون پیش بینی کرده بود قطارهای بخار به کلی منسوخ شده والکتریسیته به عنوان نیروی محرک اصلی قطارهای قرن ۲۱ جایگزین شود. این مخترع بزرگ مسافرت هوایی را یکی از راه‌های رایج سفر در سال ۲۰۱۱ اعلام کرده بود: «وسایل نقلیه‌ای که سرعت شان در آسمان به بیش از ۲۰۰ مایل درساعت خواهد رسید به انسان‌ها امکان می‌دهد صبحانه را در لندن بخورند در پاریس قرارداد تجاریشان را امضا کنند و شام در خانه شان باشند.»ادیسون در عصریبه دنیا آمد که اصلی‌ترین مصالح ساخت و ساز خانه‌ها چوب بود. او پیشگویی کرده بودکه فولاد به شدت ارزان و فراوان می‌شود و به شکل گسترده در عملیات عمرانی مورداستفاده قرار می‌گیرد: آهن و فولاد به مصالحی قابل حمل و سبک تبدیل می‌شوند.کودکان قرن۲۱ در گهواره‌هایی فولادی می‌خوابند و پدران‌شان روی صندلی‌های فولادی می‌نشینند و مادران‌شان از تزئیناتی که از آهن ساخته شده‌اند اما شباهت بسیاری به چوب ماهون یا فندق دارند لذت می‌برند. البته درست نیست که بخواهیم صحبت‌های یک دانشمند بزرگ را جور دیگری نشان بدهیم اما عین کلمات ادیسون درباره کتاب‌های آیندهاین بود:«کتاب‌هایی به قطر چهار سانتی متر شامل هزارانصفحه هستند که معادل صدها جلد کتاب می‌شود». اما جالب ترین پیشگویی مخترع لامپ وگرامافون در مورد طلا بود. او باور داشت طلا هرگز ارزش و اعتبارش را از دست نمی‌دهد:«طلا سالیان سال به زندگی تجملی‌اش ادامه می‌دهد.اما روزی می‌رسد که شمش‌های طلا مثل همین سکه‌های کم ارزش در دسترس همگان باشد.» پیش از اینکه به فراوانی شمش‌های‌طلا اعتراض کنید باید بدانید که سال هاست دستگاه‌های خودپردازی وجود دارند که به جای پول نقد به مشتریان شمش طلا می‌دهند.(البته من ندیدم:surprised:)

منابع:

http://www.tebyan.net/science_technology/introducingsites_scientificcentres/2010/12/13/147430.html
http://www.thomasedison.com/biography.html
http://www.migna.ir/behdasht/mashahir/2041-1389-10-16-23-02-16.html
http://biografiaka.akairan.com/biography/daneshmandan1/adeson.html
http://blogs.siliconindia.com/mineshvaiwala/ITS_GOOD_TO_FAILNO_REALLY-bid-IqfnpJ7169457831.html
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_prolific_inventors
اخرم خودم که کلی از این پرانتزا رو از خودم نوشتم.:D
 

yaran99

عضو جدید
دوستان کسی میدونه در ایران چه کسانی استاد تمام (پروفسور ) کامپیوتر هستند . ( استادیار و دانشیار نه . فقط استاد تمام ) . خودم سه نفر را می شناسم . دکتر میبدی و دکترفایز اساتید دانشگاه امیرکبیر و مرحوم دکتر کارو لوکس استاد دانشگاه تهران
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
بعد از یه غیبت طولاااااااااااااااااانییییییییییییی تصمیم گرفتیم دوباره یه دستی به این تاپیک بزنیم.
از همه هم دعوت میشه که آخر هفته ها (ترجیحا ۵شنبه و جمعه) اگه دلشون خواست یه اطلاعاتی در مورد یه فرد سرشناس تهیه کنن و در اختیار بقیه بزارن.همونطور که توی اولین تاپیک نوشته شده،هیچ الزامی به زنده یا مرده بودن افراد،تخصص یا تاثیر در علم کامپیوتر یا فناوری اطلاعات و سایر مواردی که ممکنه محدودتون کنه،نیست.

معرفی این هفته : Guido van Rossum.



اولین نکته ای که ممکنه بگید اینه که این عکس چیه،خب یه بزرگترشو میذاشتی واضح تر باشه،اما خود ون روسوم زیر عکس برای عکاس نوشته "یه بزرگترش رو برام ایمیل کن"! یعنی حتی خودشم بزرگترشو نداره!

اما اسم سخت این آقا رو چطور تلفظ کنیم؟ Guido رو اگه به امریکایی ها بدی بهش میگن "گوییدو" و یه اصطلاح نسبتا بی ادبانه هست که به ایتالیایی های مقیم امریکایی میگن.آقای ون روسوم هلندیه! خودش میگه که G توی زبان هلندی خیلی محکم تلفظ میشه،چیزی بین "ک" و "خ" ما.پس توی این مطلب بهش میگیم "خیدو".اگر هم خیلی علاقه داشتید درست ترین تلفظش رو بشنوید،توی این صدا خودش تلفظش کرده.

در مورد فامیلیش هم باز هم قوانین عجیبی هست.در زبان هلندی وقتی میخوای همچین نام خانوادگی رو بنویسی باید اول van رو با حروف کوچیک و اول Rossum رو با حروف بزرگ بنویسی.و از اون مهم تر باید دوقسمت بنویسی،نمیشه بگی vanRossum یا Vanrossum.اما اگه در یه مطلب مخاطب قرار بگیره و فقط هم نام خانوادگیش بیاد باید اول Van هم بزرگ باشه! دردسریه آقا! شما همون فارسی بنویسید خیدو ون روسوم!!

حالا بگذریم از این حرفا،این آقا کی هست؟ یک برنامه نویس کامپیوتر و خالق زبان برنامه نویسی پایتون.

آقای ون روسوم فوق لیسانس (master's degree) رو سال ۱۹۸۲ از دانشگاه آمستردام گرفته،۶سال قبل اینکه من به دنیا بیام.بیشتر عمرش به فعالیت های تحقیقاتی در موسسات مختلف گذشته که از اونها میشه به "موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی ایالات متحده" (NIST ) و "سازمان تحقیقات ابتکاری ملی" (CNRI) اشاره کرد.البته چند موسسه هلندی و اروپایی هم بود که اسماشون سخته نتونستم بنویسم :) .در حال حاضر هم در شرکت گوگل مشغول به کار هستند.البته همواره خودش گفته که یکی از دلایل قبول کردن کار در گوگل این بوده که بهش اختیار میدن نصف زمان کارش رو روی به کار کردن روی پایتون اختصاص بده.

ون روسوم در مجامع بیشتر به عنوان دانشمند و محقق شناخته میشه (در کنار فعالیتش برای پایتون البته).

اما داستان به وجود آمدن پایتون هم خالی از لطف نیست.ون روسوم میگه : سال ۱۹۸۹ ،به دنبال یک پروژه برنامه نویسی برای سرگرمی میگشتم که در کریسمس مشغولم کند.دفترم بسته بود...اما یه کامپیوتر در خانه داشتم ولی امکانات زیادی نداشتم.تصمیم گرفتم یک مترجم برای زبان اسکریپتی که اخیرا به آن فکر میکردم بنویسم.نسل جدیدی از ABC که هکرهای یونیکس و C از آن خوششان بیاید.اسم پایتون را برای پروژه انتخاب کردم،چون در یک شرایط نسبتا بی ربط بودم (همچنین طرفدار پر و پاقرص سیرک پرنده‌ی مانتی پایتون).

در سال ۱۹۹۹ ون روسوم یک درخواست سرمایه گذاری به DARPA فرستاد به نام "برنامه نویسی کامپیوتر برای همه" و اهدافش را برای پایتون مشخص کرد :


  • [*=right]یک زبان ساده و ابتکاری که به اندازه رقیبانش قدرتمند باشد
    [*=right]متن باز باشد تا همه بتوانند در توسعه آن مشارکت کنند
    [*=right]کدی که به اندازه انگلیسی ساده قابل فهم باشد
    [*=right]قابل استفاده برای همه کاربردها،با امکان زمان توسعه کوتاه مدت

هرچند این موارد کمی بلند پروازانه به نظر میرسند اما بعضی از آنها تقریبا به حقیقت پیوسته اند،مثلا در سال ۲۰۱۱ پایتون سومین زبان مورد علاقه در سایت گیت‌هاب شده است.


یکی از عناوینی که آقای روسوم داره Benevolent Dictator for Life در پروژه پایتون هست،یعنی "دیکتاتور خیراندیش مادام العمر"! عموما در پروژه های آزاد (مثل لینوکس،PHP و دروپال) چنین عنوانی وجود داره،چون دیکتاتوری باعث میشه پروژه یه رهبر داشته باشه و خیراندیشی هم باعث میشه تکه تکه نشه چون اگه خیراندیش نباشه سریعا یه گروه یه شاخه‌ از پروژه درست میکنن و مستقل ادامه میدن.

از نکته های جالب بخوام بگم،خیدو ون روسوم مالک پلاک رسمی phyton هست،اینم عکسش :



اینم یه عکس دیگه از آقای ون روسوم که در سال ۲۰۰۶ گرفته شده (منبع‌: ویکیپدیا)


میدونم بچه های برنامه نویس،بخصوص علاقه مندان یونیکس/لینوکس چیزای زیادی دارن در مورد ون روسوم بگن،منتظریم!

میتونید ون روسوم رو توی گوگل پلاس هم دنبال کنید.البته انتظار داشته باشید مثل لینوس توروالدز یکی از فعالیت هاش تیکه انداختن به بقیه باشه!​
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعاامیرآقا بخاطراین تاپیک ازتون ممنونم خیلی خوشحال شدم وقتی این تاپیک دیدم;):gol::gol::gol::gol:
منم که خواستارتنوع:d
بااجازه چون گفتین محدودیت نداره(ازاستادی که خیلی خیلی براشون ارزش قائلم میگم وپیشنهاد میدم کتاب داستان عشق نوشته ایرج حسابی رو اگه نخوندید بخونید )



آشنایی با پدرعلم فیزیک (پروفسورحسابی)


[h=1] [/h]




هر وقت صحبت از فیزیک به میان آید نام یک ایرانی محقق و فیزیکدان هم همراه آن به چشم می خورد و آن کسی نیست جز پروفسور محمود حسابی

سید محمود حسابی در سال 1281 (ه.ش)، از پدر و مادری تفرشی در تهران زاده شدند. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران كودكی در تهران، به همراه خانواده (پدر، مادر، برادر) عازم شامات گردیدند. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت، با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه كشیش های فرانسوی آغاز كردند و همزمان، توسط مادر فداكار، متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی)، تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفتند. استاد، قرآن كریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشتند. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، منشات قائم مقام اشراف كامل داشتند.

پس از طی در جات ابتدایی و دبیرستان در هفده سالگی نخستین لیسانسشان را دررشته ادبیات عرب از دانشگاه آمریکایی بیروت دریافت داشتند . همچنین در سن نوزده سالگی، لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرك مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمودند. استاد همچنین در رشته های پزشكی، ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آكادمیك پرداختند. شركت راهسازی فرانسوی كه استاد در آن مشغول به كار بودند، به پاس قدردانی از زحماتشان، ایشان را برای ادامه تحصیل به كشور فرانسه اعزام كرد و بدین ترتیب در سال1924 (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصیل شدند وهمزمان توانستند در رشته مهندسی معدن در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل کنند . سپس به دلیل وجود روحیه علمی، به تحصیل و تحقیق، در دانشگاه سوربن، در رشته فیزیك پرداختند و در سال 1927 (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دكترای فیزیك خود را، با ارائه رساله ای تحت عنوان "حساسیت سلول های فتوالكتریك"، با درجه عالی دریافت كردند.

استاد با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی كلاسیك غرب به خوبی آشنایی داشتند وایشان در چند رشته ورزشی موفقیت هایی كسب نمودند كه از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود. همچنین پروفسورحسابی به چهارزبان انگلیسی ، فرانسه ، آلمانی وعربی سخن می گفت وبه زبانهای سانسکریت ، لاتین ، یونانی ، پهلوی ، اوستایی ، ترکی و ایتالیایی تسلط داشت . از نکات جالب توجه این دانشمند و فیزیکدان هموطن دلبستگی ویژه به مفاخرایرانی اسلامی بود که ازجمله می توان به تعلق خاطرایشان به زبان فارسی یاد کرد ، به همین سبب وی برای واژه های دخیل درفارسی، معاد ل یابی می کرد که نتایج زحماتش در فرهنگنامه ای گرد آمده که توسط انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی چاپ شده است.

پروفسور حسابی به دلیل عشق به میهن و با وجود امكان ادامه تحقیقات در خارج از كشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد، به خدمتی خستگی ناپذیر پرداخت تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا سازد.

پایه گذاری علوم نوین و تاسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی، دانشكده های فنی و علوم دانشگاه تهران، نگارش ده ها كتاب و جزوه و راه اندازی و پایه گذاری فیزیك و مهندسی نوین، ایشان را به نام پدر علم فیزیك و مهندسی نوین ایران در كشور معروف كرد. ازآن دانشمند فقید بیست وپنج مقاله وکتاب به زیورطبع آراسته شده است . دکترحسابی درسال 1990 میلادی به عنوان مرد نخست علمی جهان معرفی شد ودرسال 1366 درکنگره 60 سال فیزیک کشور لقب پدر فیزیک ایران را به خود گرفت . اودرچنین روزی درسال 1371 دربیمارستان دانشگاه ژنوبه هنگام معالجه قلبی دارفانی را وداع گفت .





آرامگاه ایشان در تفرش





آرامگاه ایشان در تفرش

حدود هفتاد سال خدمت علمی ایشان در گسترش علوم روز و واژه گزینی علمی در برابر هجوم لغات خارجی و نیز پایه گذاری مراكز آموزشی, پژوهشی, تخصصی, علمی و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار می رود كه برای نمونه به مواردی اشاره می كنیم:

_ اولین نقشه برداری فنی و تخصصی كشور (راه بندرلنگه به بوشهر)

_ اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشك)

_ پایه گذاری اولین مدارس عشایری كشور

_ پایه گذاری دارالمعلمین عالی

_ پایه گذاری دانشسرای عالی

_ ساخت اولین رادیو در كشور

_ راه اندازی اولین آنتن فرستنده در كشور

_ راه اندازی اولین مركز زلزله شناسی كشور

_ راه اندازی اولین رآكتور اتمی سازمان انرژی اتمی كشور

_ راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران

_ تعیین ساعت ایران

_ پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران, به نام بیمارستان "گوهرشاد"

_ شركت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی

_تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران

_ پایه گذاری دانشكده فنی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری دانشكده علوم دانشگاه تهران

_ پایه گذاری شورای عالی معارف

_ پایه گذاری مركز عدسی سازی اپتیك كاربردی در دانشكده علوم دانشگاه تهران

_ پایه گذاری بخش آكوستیك در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایرانی به روش علمی

_ پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی

_ پایه گذاری موسسه ژئوفیزیك دانشگاه تهران

_ پایه گذاری مركز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران

_ پایه گذاری مركز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز

_ پایه گذاری مركز مخابرات اسدآباد همدان

_ پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مركز پژوهش های موسیقی

_ پایه گذاری كمیته پژوهشی فضای ایران

_ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی كشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران)

_ تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد

_ تدوین آیین نامه كارخانجات نساجی كشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت

_ پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الكترونیك, فیزیك, فیزیك اپتیك, هوش مصنوعی)

_ راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در كشور

_ ایجاد اولین كارگاه های تجربی در علوم كاربردی در ایران

_ ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در كشور

آثار

از آثارایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

تحقیقات و تالیفات فرهنگی

_ نگارش كتاب" فرهنگ حسابی "

_ نگارش كتاب" فرهنگ نامهای ایرانی "

_ نگارش "راه ما", 1935

_ تدوین قانون تاسیس دانشگاه تهران, 1312

_ نگارش كتاب فیزیك دوره اول متوسطه(دبیرستان), 1318

_ تدوین صورتجلسه آكادمی ملی علوم, 1326

_ تدوین آیین نامه امور مالی دانشگاه تهران, 1340

_ نگارش "فیزیك جدید و فلسفه ایران باستان", تهران, 1342

_ نگارش "شجره نامه خانواده حسابی", 1346

_ نگارش "توانایی زبان فارسی", تهران, 1350

_ گردآوری "دیوان حسابی", متعلق به قرن 17, 1354

_ نگارش "وندها و گهواژه های فارسی", 1368

_ نگارش "چگونگی تاریخ ایران "

_ نگارش "یادواره پروفسور اینشتین" به مناسبت درگذشت ایشان در

دانشگاه تهران

_ تدوین افعال فرانسه به فارسی

_ تحقیق در مورد دیوان حافظ و تفسیر غزلیات حافظ

_ تحقیق در مورد گلستان سعدی

_ تحقیق در مورد دیوان باباطاهر

تحقیقات و تالیفات علمی

_ رساله دكترا "حساسیت سلول های فتوالكتریك", چاپ دانشگاه پاریس,

1927

_ نگارش رساله "تفسیر امواج دوبروی", به زبان فرانسه, 1945

_ تحقیق علمی "استنتاج ساختمان ذرات اصلی هسته اتم از نظریه نسبیت

عمومی اینشتین ", دانشگاه پرینستون, 1946

_ نگارش رساله "ماهیت ماده", دانشگاه تهران, 1946

_ نگارش مقاله "ذرات پیوسته", چاپ آكادمی علوم آمریكا, 1947

_ تحقیق اثر مجاورت ماده بر مسیر نور در دانشگاه شیكاگو با عنوان همكار

تحقیقاتی در انیستیتوی علوم هسته ای شیكاگو, 1947

_ تحقیق علمی در دانشگاه شیكاگو, درباره "انحراف شعاع نوارانی در

مجاورت ماده", 1948

_ تحقیق علمی "اصلاح قانون جاذبه عمومی نیوتن" و "قانون میدان

الكترومانیتیك ماكسول", 1326

_ تحقیق علمی "اثر ماده بر مسیر عبور نور و انحراف شعاع نورانی د ر

مجاورت سطح یك جسم", انیستیتو علمی شیكاگو, 1326

_ نگارش كتاب "الكترودینامیك"

_ نگارش كتاب "نگره الكتریكی"

_ نگارش كتاب "دیدگانی فیزیكی", دانشگاه تهران, 1340

_ نگارش كتاب "نگره كاهنربایی", دانشگاه تهران, 1345

_ نگارش كتاب "فیزیك حالت جامد", دانشگاه تهران, 1348

_ نگارش كتاب "دیدگانی كوانتیك", دانشگاه تهران, 1358

_ نگارش "واژه نامه تخصصی فیزیك", 1340 تا 1369

_ ادامه تحقیق نظری مربوط به "ساختمان ذرات اصلی هسته اتم", دانشگاه

تهران و تحقیق آزمایشگاهی درباره "عبور نور در مجاورت ماده" در

دانشكده علوم دانشگاه تهران

_ تحقیق درباره اثر "موسبوئر "

_ نگارش مقاله "وجود ذره باردار با جرمی بزرگتر الكترون "

_ تحقیق درباره انواع ذرات اصلی و تعداد آنها

_ تحقیق درباره شكل فرمول قانون نیروی جاذبه

_ تحقیق درباره شكل فرمول قانون نیروی جاذبه الكتریكی

_ تحقیق درباره شكل فرمول قانون نیروی جاذبه مغناطیسی

_ تحقیق درباره شكست نور در نزدیكی سطح یك جسم

_ تحقیق در مورد لیزرها و نور همدوس

_ تحقیق در مورد ارتعاش هسته مغناطیس

_ نگارش رساله "نظریه ذره های بی نهایت گسترده", دانشگاه تهران,1977

موزه (گنجینه ی آثار) پروفسورحسابی

در راستای تعالی و سربلندی كشور، و به منظور ایجاد جایگاهی درخور برای معرفی نمونه هایی برجسته از آثار معلمی ارزشمند، و شاخصی قابل تعمق از یك استاد سخت كوش معاصر، برای جوانان، نوجوانان، فرهنگ خواهان كشورمان، و علاقمندان به گسترش علوم، و به منظور یادآوری موثر و بایسته كوشش ها و تعهدات ارزشمند یك استاد فرهیخته، خستگی ناپذیر، و رنج كشیده، موزه (گنجینه) پروفسور حسابی (پدر علم فیزیك و مهندسی نوین ایران)، به همت خانواده و همیاران ایشان، ایجاد شده است تا مكانی باشد توانا، برای حفظ آثار استاد دكتر سید محمود حسابی (بنیان گذار دانشگاه و بسیاری از مراكز علمی, آموزشی, صنعتی, فرهنگی و پژوهشی كشور)، و نشان دهنده محیطی فرهنگی، برای اهل فضل، دانش خواهان، دوست داران علم، پژوهش و فرهنگ، كه در هر گوشه آن یادآوریست ممتاز، از پیامی برای ایمان,آرزو، و تعهد نسبت به توسعه پایدار در سرزمین كهن ایران.

موزه پروفسور حسابی، در قسمت ویژه ای از محل زندگانی پروفسور حسابی و با قدمت نزدیك به یك صد سال در تهران در محله قدیمی مقصودبیك تجریش، در منطقه بسیار سرسبز و زیبا، تا چند سال قبل كوچه باغ های چهارراه حسابی نامیده می شد، قرار دارد.

شگفت این كه پس از عزیمت استاد به منزلگاه ابدی، هنگامی كه تصمیم ایجاد این گنجینه فرهنگی گرفته شد، ملاحظه گشت كه قریب به اتفاق آثاری كه برای چنین مجموعه ارزشمندی ضروری بوده است، خود استاد، سالیان سال، تمامی آن را به خوبی و با كمال سلیقه حفظ نموده و از خود برجای گذاشته اند. سردر ورودی محوطه باغچه، حوض قدیمی، درختهای منتخب از نقاط مختلف جهان، توسط شخص استاد، و بالاخره فضای آرام و دلپذیر این موزه، دارای بخش های گوناگونی است كه هریك یادآور گوشه هایی از زندگانی استثنایی و پرتلاش پروفسور حسابی، دانشمند فرهیخته و جهانی است.


یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .


دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنان استاد محمود حسابی



جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.پروفسور حسابی


هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.پروفسور حسابی

فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت. پروفسور حسابی

سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است. پروفسور حسابی

زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید. پروفسور حسابی

چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. پروفسور حسابی

بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.پروفسور حسابی

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.پروفسور حسابی

تقلید (از غرب)، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.پروفسور حسابی

یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.پروفسور حسابی



احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.پروفسور حسابی


انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.پروفسور حسابی

کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.پروفسور حسابی

حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.پروفسور حسابی

نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.پروفسور حسابی

باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.پروفسور حسابی

سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.پروفسور حسابی

دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.پروفسور حسابی

داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است. پروفسور حسابی

با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند. پروفسور حسابی

طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.پروفسور حسابی

موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.پروفسور حسابی

ایران، جزیره هوش و ذکاوت است. پروفسور حسابی

شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.پروفسور حسابی

هنر، چاشنی زندگیست.پروفسور حسابی

عشق زندگی را به شیوش می آورد.پروفسور حسابی

هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.پروفسور حسابی

عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.پروفسور حسابی







 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز


(اون موقع دوربین خوب نبوده،عکس با کیفیت تر پیدا نشد! اگر دقت کنید میبینید تصاویر شباهت زیادی با هم ندارن،پس برای تصور قیافه خوارزمی از تخیل خودتون کمک بگیرید!!!)


وقتیداشتم دنبال سوژه می گشتم برای این تاپیک،به سایت خارجی برخوردم که فهرستی تصویری از مشاهیر علم کامپیوتر رو تهیه کرده بود.دومین نفر این لیست خوارزمی بود! دیگه دنبال فرد دیگه ای نگشتم،تا خوارزمی هست جایی برای فرد دیگه ای نیست فعلا!


اماخوارزمی چه ربطی به علم کامپیوتر داره؟همه ما میدونیم که علم کامپیوتر برپایه‌ ی ریاضیات بنا شده و بخش مهمی از ریاضیات رو معادله ها در بر میگیره.خوارزمی برای اولین بار روشی برای حل معادلات درجه‌ی یک و دو ارائه کرد.کمی بعد به این روش می پردازیم.


درمورد زمان خوارزمی هیچ منبع قابل اعتمادی وجود نداره،اما موثق ترین اخبار میگه که حدود سال ۸۷۰ میلادی در خوارزم (الان میشه حوالی ازبکستان) به دنیا اومده.در مورداینکه کجایی بوده هیچ شکی نیست که ایرانی محسوب میشه چون در زمان خوارزمشاهیان به دنیا اومده.


ازفعالیت های غیر ریاضیاتش به ستاره شناسی و جغرافیا میشه اشاره کرد.دو کتاب در مورد اسطرلاب و کتابی هم در مورد جغرافیا به نام «کتاب ظاهر زمین”داره(به عربی : كتاب صورة الأرض ).تنها نسخه بازمانده از این کتاب در دانشگاه استراسبورگ نگهداری میشه.البته اسم کامل کتاب رو اگه بخوای ترجمه کنی اینطور میشه : کتاب ظاهرزمین،با شهرها،کوه‌ها،دریاها،تمام خشکیها و رودها،نوشته شده توسط ابوجعفر محمدابن موسی الخوارزمی،براساس مقاله‌ی جغرافیایی نوشته شده توسط بطلمیوس کلاودی.( Book of the appearance of the Earth, withits cities, mountains, seas, all the islands and rivers, written by Abu Ja'far Muhammad ibn Musa al-Khwārizmī, according to thegeographical treatise written by Ptolemy the Claudian.)


البته کارها و آثار خوارزمی محدود به اینها نیست،اینها مشتی از خرواره.تقویم داره،کلی کتاب داره و ...


امابرگردیم به ریاضیات.مهمترین کتاب خوارزمی در ریاضیات به اسم «کتاب مختصر در مورد جبر و مقابله” هست.روش خوارزمی برای حل معادلات درجه ۱ و ۲ اینطورکار میکنه که اول معادله رو به یکی از این۶ شکل استاندارد در بیاریم (دقت کنید که b و c اعدادصحیح مثبت هستند) :

  • مربع ها مساوی ریشه ها (ax[SUP]2 [/SUP]=bx)
  • مربع ها مساوی اعداد (ax[SUP]2 [/SUP]=c)
  • ریشه ها مساوی اعداد (bx = c)
  • جمع ریشه ها و مربع ها مساوی اعداد (ax[SUP]2 [/SUP]+bx = c)
  • جمع مربع ها و اعداد مساوی ریشه ها (ax[SUP]2 [/SUP]+c = bx)
  • جمع ریشه ها و اعداد مساوی مربع ها (bx + c = ax[SUP]2[/SUP])


اماچطور به این شکل در بیاریم معادله ها رو؟ با جبر(به معنی کامل کردن،یا بازیابی) و مقابله (به معنی برقراری توازن).جبر فرآیند حذف قسمت های منفی،ریشه ها و مربع ها از معادلهاست.
مثلا x[SUP]2[/SUP]= 40x − 4x[SUP]2 [/SUP]رو داریم و با جبر به 5x2 = 40x تبدیلش میکنیم.از اون طرف مقابله هم فرآیند آوردن مقادیر هم نوع به یک طرف معادله است،مثلا x[SUP]2[/SUP] + 14 =x + 5 تبدیل به x[SUP]2[/SUP] +9 = x میشه.


حالایه چیزی بگم اشکتون در بیاد؟! اونموقع از نمادها استفاده نمیکردن! یعنی خوارزمی توی کتابش مسائل رو اینطوری توضیح میداده :

  • مربّعی و ده ریشه برابر سی‌‌ونه واحد اند.پس مسأله در ین نوع معادله این‌گونه است: چه مربّعی است که وقتی با ده ریشه‌اش جمع شود مجموع سی‌ونه را می‌دهد؟ روش حلّ این نوع معادله این است که نصف ریشه‌ه ی مذکور را بگیرید، در ین مسأله پنج، که وقتی در خودش ضرب شود بیست‌وپنج می‌شود، وقتی که وقتی با سی‌ونه جمع شود شصت‌وچهار را می‌دهد.ریشه‌ی شصت‌وچهار را می‌گیریم که هشت است، و نصف ریشه‌ها را از آن منها می‌کنیم، که سه می‌شود. پس ریشه عدد سه است و مربّع عدد ۹.

(لازم نیست توضیح بدم که این ترجمه است و از توی اینترنت پیدا کردم،در اصل کتاب جبر ومقابله به زبان عربی هست...لازمه؟!)

خوارزمی مطالب رو هم به روش جبری (که بالا گفتیم) توضیح میداده و هم به روش هندسی.متاسفانه عکس روش هندسی کار نمیکرد و نتونستم بزارم.(لینک عکس سایت دانشگاه صنعتی شریف نامعتبره...باورمیکنید؟)

اما مسئله فقط همین جبر و مقابله نیست.خوارزمی توی کتاب اول میاد اعداد طبیعی رو توضیح میده.و یه مقدار هم درمورد اعداد هندی-عربی صحبت میکنه.

اول بگم اعداد هندی-عربی چیه بعد ادامه مطلب رو میریم.قبل از آشنایی با اعداد هندی-عربی اروپایی ها از شیوه‌ی یونانی استفاده میکردن.اعداد هندی-عربی همین چیزیه که امروز داره استفاده میشه،اعداد از ۰ تا ۹.ارزشم کانی رو هم ترجمه ی آثار خوارزمی به لاتین به دنیای غرب معرفی کرد.ارزش مکانی که یادتون هست؟ مثلا عدد ۳۷۴ خودش یه عدده که از ارقام ۳ و ۷ و ۴ درست شده.عدد۳ صدگان،عدد ۷ دهگان و عدد ۴ یکان حساب میشه و هرکدوم ارزششون مشخصه.

پس به اینجا رسیدیم که خوارزمی کتابی در مورداعداد هندی-عربی داره.اما مشکل اینجاست که نسخه‌ی اصلی و عربی کتاب گم شده.از اون طرف ترجمه‌ی لاتین عنوانش میشه Algoritmi denumero Indorum و اینجاست که نام "الگوریتم” ساخته میشه(ترجمه‌ی فارسی عنوانش میشه کتاب خوارزمی در مورد اعداد هندی).

بعداز سالیان هر روش ساختارمند برای حل مسئله رو الگوریتم میگن که ما رو یاد الخوارزمی و خوارزمی میندازه...

ازاون طرف هم که algebra روداریم که از al-jabr گرفته شده و همون جبر خودمونه.

درآخر چندتا نکته جالب :


  • یک گودال (در اصطلاح نجومی بهش میگن دهانه) در ماه رو به اسم خوارزمی نام گذاری کرده اند.
  • خوارزمی در جبر،منطق،نجوم،مثلثات،جغرافیا،تقویم و ... کتاب و آثار داره.
  • کتاب جبر و مقابله خوارزمی در اصل یک رساله‌ی عملی برای حل مسائل دنیای واقعی هست و به همین منظور نوشته شده.مثلا محاسبه‌ی مساحت زمین یا محاسبات مربوط به کندن جوی های و ...
  • اولین بار در کتابهای خوارزمی بود که ۰ ارزش مکانی پیدا کرد.مثلا عدد ۱۰۳۲ رو در نظر بگیریم،۰ ارزشش صدگان هست.
  • خوارزمی پدر جبر نامیده شده.
 
آخرین ویرایش:

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونموقع از نمادها استفاده نمیکردن! یعنی خوارزمی توی کتابش مسائل رو اینطوری توضیح میداده :


  • [*=right]مربّعی و ده ریشه برابر سی‌‌ونه واحد اند.پس مسأله در ین نوع معادله این‌گونه است: چه مربّعی است که وقتی با ده ریشه‌اش جمع شود مجموع سی‌ونه را می‌دهد؟ روش حلّ این نوع معادله این است که نصف ریشه‌ه ی مذکور را بگیرید، در ین مسأله پنج، که وقتی در خودش ضرب شود بیست‌وپنج می‌شود، وقتی که وقتی با سی‌ونه جمع شود شصت‌وچهار را می‌دهد.ریشه‌ی شصت‌وچهار را می‌گیریم که هشت است، و نصف ریشه‌ها را از آن منها می‌کنیم، که سه می‌شود. پس ریشه عدد سه است و مربّع عدد ۹.


:eek:
جالب بود
هنری دونانت



هنری دونانت، بانکدار و بازرگان سوئیسی، در سی سالگی زندگی کاملا مرفهی را می گذراند و شاید چنانچه زندگیش در روز سرنوشت ساز ۲۴ ژوئن ۱۸۵۹ دگرگون نمی شد، به همین منوال ادامه می یافت.
دونانت، به دستور دولت مطبوعش، برای مذاکره نزد ناپلئون فرستاده شده بود. او ماموریت داشت که برای انجام دادن معامله ای تجاری میان سوئیس و فرانسه که منافع هر دو کشور را در بر داشت، وارد مذاکره شود. اما ناپلئون در آن زمان نه در پاریس، بلکه در دشتهای سولفرینو در آستانه جنگ با اتریشی ها بود .
هنری دونانت کوشید پیش از آغاز جنگ خود را به آنجا برساند. اما خیلی دیر شده بود. کالسکه او در بالاترین نقطه تپه، در جایی که تمام صحنه جنگ به خوبی دیده می شد، توقف کرد.
ناگهان فرمان جنگ صادر گردید. غرش تفنگ ها و انفجار گلوله های توپ ها فضا را پر کرد. دو سواره نظام به سوی یکدیگر یورش آوردند و جنگ آغاز شد. هنری دونانت گویی که به تماشای صحنه تئاتر مشغول باشد، برجای خود خشک شده بود. او گرد و خاکی را که به هوا بلند می شد. آشکارا می دید و فریاد زخمی ها و سربازان در حال مرگ را می شنید. دونانت در مقابل این صحنه وحشتناک حیرت زده بر جا مانده بود.
اما وحشت واقعی پس از آن در انتظارش بود. هنگامی که پس از پایان جنگ به شهر کوچکی در آن حوالی وارد شد، همه بناهای آن شهر پر بود از افراد ناقص و زخمی و کشته شدگان جنگ. دونانت که از دیدن این درد و رنج انسانی دچار تالم شدیدی شده بود، برای یاری رساندن به قربانیان این جنگ. سه روز در آن شهر ماند.
او دیگر آن انسان پیشین نبود. این جنگ، جنگی وحشیانه بود و جهان می بایست آن را متوقف سازد.
از نظر او، جنگ روش مناسبی برای حل اختلاف های میان ملتها نبود و مهمتر از همه، در این میان می بایست سازمانی جهانی وجود داشته باشد تا در زمان دشواریها و هرج و مرج به کمک مردم بشتابد.
هنری دونانت به سوئیس بازگشت. اما پس از آن به یکی از مدافعان سرسخت صلح و دوستی بدل گردید. در این مدت به حرفه تجارتش لطمه شدیدی وارد گشت. او ورشکست شد. اما همچنان دست بردار نبود.
در نخستین کنفرانس ژنو و ضمن سخنرانی هایش، به محکوم کردن جنگ پرداخت و در نتیجه، کنفرانس نخستین قانون بین المللی را بر ضد جنگ تصویب کرد که این حرکتی بود در جهت بنیانگذاری اتحادیه ملل و سازمان ملل متحد.
دونانت در سال ۱۹۰۱ موفق به دریافت نخستین جایزه صلح نوبل گشت. او در حالی که در اوج فقر به سر می برد و در خانه ای محقر زندگی می کرد، تمام مبلغ جایزه را به جنبش جهانی که خود موسس آن بود اهدا کرد.
هنری دونانت، سرانجام در سال ۱۹۱۰ در حالی که به طور کلی از یاد جهانیان رفته بود، درگذشت. اما برای زنده نگه داشتن خاطره شجاعت های دونانت، به هیچ بنای یادبودی احتیاج نیست.
او به عنوان نماد سازمانی که خود بانی آن بود، حالت بر عکس پرچم سوئیس را که صلیبی سفید و زمینه ای سرخ است، به صورت صلیبی سرخ بر زمینه ای سفید برگزید.
آری. صلیب سرخ سازمانی است که یادگار جاودانه او گردید


یک کتاب هم درموردش دارم
ازمجموعه افرادی که به جهان خدمت کرده اند5
هنری دونانت
نوشته ی :پام براون
ترجمه:منیژه اسلامی



 

R-Quantum

عضو جدید
کاربر ممتاز
sherlock holmes

sherlock holmes

با خودم قرار کرده بودم که در مورد خواجه نصیر الدین طوسی مطلب بذارم ولی فعلا نشد.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/b/b0/Holmes10.jpg

تا حالا جمله ای به گوشتون خورده تا 1 جرقه ای به ذهنتون بزنه و برید دنبالش و بیشتر در موردش بخونید و بدونید ؟؟
یکی از دوستای خوبم یه جمله ای رو بهم گفت :
Elementary , my dear Watson
این جمله بقول معروف ساده باعث شد تا در مورد شرلوک هلمز یه سری جستجوهایی انجام بدم.
تلفظ دقیق نام این شخصیت ادبی رو یاد بگیریم: Sherlock Holmes
شرلوک هلمز یه کارآگاه ساختگی اثر نویسنده و فیزیکدان ، سر آرتور کنان دویل (Sir Arthur Conan Doyle) است.
معروفیت هولمز به خاطر قدرت استثایی او در مشاهده جزئیات و استنتاج منطقی بر اساس آن است، قدرتی که وی را بدون شک معروفترین کارآگاه تخیلی جهان و یکی از مشهورترین مخلوقات داستانی همه اعصار ساخته‌است و علاوه بر این همراه همیشگی او ، دکتر واتسن و ماموران اسکاتلندیار( نام مرکز پلیس شهر لندن در کشور بریتانیا) خواننده را نیز به حیرت وا می‌دارد.
زندگینامش رو خودتون با سرچ میتونید پیدا و مطالعه کنید.
من در اینجا بصورت تیتروار جند تا عادت از این شخصیت رو به عرضتون میرسونم:
زیاد معتقد به وجدان و اخلاقیات نبود . بسیار رک بود و با زبونش خیلی ها رو آزار داده بود.

کلیدی ترین جمله شرلوک هلمز درباره خانم ها ، طبق گفته واتسون،
من براشون زیاد چیزی تعریف نمیکنم ، زن ها قابل اعتماد نیستن ... حتی بهترینشون

تبحر عجیبی در تغییر قیافه و ظاهر سازی داشته . این کار رو تو داستانهای مختلفی انجام داده ، جوری که واتسون هم نتونسته متوجه قضیه بشه .

هلمز در یکی از داستانها برای تغییر دکور دیوار آپارتمانش رو با اسلحه سوراخ سوراخ میکنه !!! (عجب ادمی بوده هاااااااا)

در عین باهوشی تو اولین کتاب به واتسون میگه که نمیدونسته زمین دور خورشید می چرخه . اعتقاد داشته که این جور موارد نسبت به کارش ربطی نداره .
ویولن نواز خیلی خوبی بوده و عاشق شطرنج هم بوده .

در دنیای ادبیات دو شخصیت کاراگاه بودن که روی هلمز تاثیر زیادی گذاشتن :

الف ) آگوست دوپون – خلق شده توسط سر آرتور کنان دویل
ب ) موسیو لکوگ – خلق شده توسط امیله گابریو

از طرفی شخصیت هایی هم بودن که از هلمز تاثیر گرفتن مانند پوآرو و لرد پیتر ویمزی

یکی از دیالوگ های معروف هلمز اینه Elementary , my dear Watson ، پیش و پا افتادست ، واتسون عزیزم، که در خیلی از اقتباس های تصویری هم به کار رفته .
ولی در هیچ کدوم از داستانهای این دو تا جمله با هم به کار نمیره . بلکه در داستانهای مختلف شرلوک ، واتسون رو (( عزیزم )) خطاب میکرده و تنها در یک داستان واتسون بعد از دیدن چیزی فریاد میزنه (( عالیه )) و شرلوک بعدش میگه (( پیش و پا افتادست))

فعلا فرصت نکردم متن انگلیسی رو کامل بخونم ولی تا همین جا هم خوشحالم با این شخصیت اشنا شدم.ممنون دوست خوبم که اون جمله رو بهم گفتی.

شاد و پیروز باشید.

منابع :
ویکیپدیای فارسی
ویکیپدیا انگلیسی
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
با خودم قرار کرده بودم که در مورد خواجه نصیر الدین طوسی مطلب بذارم ولی فعلا نشد.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/b/b0/Holmes10.jpg

تا حالا جمله ای به گوشتون خورده تا 1 جرقه ای به ذهنتون بزنه و برید دنبالش و بیشتر در موردش بخونید و بدونید ؟؟
یکی از دوستای خوبم یه جمله ای رو بهم گفت :
Elementary , my dear Watson
این جمله بقول معروف ساده باعث شد تا در مورد شرلوک هلمز یه سری جستجوهایی انجام بدم.
تلفظ دقیق نام این شخصیت ادبی رو یاد بگیریم: Sherlock Holmes
شرلوک هلمز یه کارآگاه ساختگی اثر نویسنده و فیزیکدان ، سر آرتور کنان دویل (Sir Arthur Conan Doyle) است.
معروفیت هولمز به خاطر قدرت استثایی او در مشاهده جزئیات و استنتاج منطقی بر اساس آن است، قدرتی که وی را بدون شک معروفترین کارآگاه تخیلی جهان و یکی از مشهورترین مخلوقات داستانی همه اعصار ساخته‌است و علاوه بر این همراه همیشگی او ، دکتر واتسن و ماموران اسکاتلندیار( نام مرکز پلیس شهر لندن در کشور بریتانیا) خواننده را نیز به حیرت وا می‌دارد.
زندگینامش رو خودتون با سرچ میتونید پیدا و مطالعه کنید.
من در اینجا بصورت تیتروار جند تا عادت از این شخصیت رو به عرضتون میرسونم:
زیاد معتقد به وجدان و اخلاقیات نبود . بسیار رک بود و با زبونش خیلی ها رو آزار داده بود.

کلیدی ترین جمله شرلوک هلمز درباره خانم ها ، طبق گفته واتسون،
من براشون زیاد چیزی تعریف نمیکنم ، زن ها قابل اعتماد نیستن ... حتی بهترینشون

تبحر عجیبی در تغییر قیافه و ظاهر سازی داشته . این کار رو تو داستانهای مختلفی انجام داده ، جوری که واتسون هم نتونسته متوجه قضیه بشه .

هلمز در یکی از داستانها برای تغییر دکور دیوار آپارتمانش رو با اسلحه سوراخ سوراخ میکنه !!! (عجب ادمی بوده هاااااااا)

در عین باهوشی تو اولین کتاب به واتسون میگه که نمیدونسته زمین دور خورشید می چرخه . اعتقاد داشته که این جور موارد نسبت به کارش ربطی نداره .
ویولن نواز خیلی خوبی بوده و عاشق شطرنج هم بوده .

در دنیای ادبیات دو شخصیت کاراگاه بودن که روی هلمز تاثیر زیادی گذاشتن :

الف ) آگوست دوپون – خلق شده توسط سر آرتور کنان دویل
ب ) موسیو لکوگ – خلق شده توسط امیله گابریو

از طرفی شخصیت هایی هم بودن که از هلمز تاثیر گرفتن مانند پوآرو و لرد پیتر ویمزی

یکی از دیالوگ های معروف هلمز اینه Elementary , my dear Watson ، پیش و پا افتادست ، واتسون عزیزم، که در خیلی از اقتباس های تصویری هم به کار رفته .
ولی در هیچ کدوم از داستانهای این دو تا جمله با هم به کار نمیره . بلکه در داستانهای مختلف شرلوک ، واتسون رو (( عزیزم )) خطاب میکرده و تنها در یک داستان واتسون بعد از دیدن چیزی فریاد میزنه (( عالیه )) و شرلوک بعدش میگه (( پیش و پا افتادست))

فعلا فرصت نکردم متن انگلیسی رو کامل بخونم ولی تا همین جا هم خوشحالم با این شخصیت اشنا شدم.ممنون دوست خوبم که اون جمله رو بهم گفتی.

شاد و پیروز باشید.

منابع :
ویکیپدیای فارسی
ویکیپدیا انگلیسی

چه جالب هلمز :D
استدلال هاش خیلی باحال بود و البته فقط همون هلمزی که دایل نوشته به نظرم جالب بود هر چی که به صورت تقلیدی از این سریال ساختن اصلا به نظرم قشنگ نبود (از نظر نوع استدلال ها و اینکه به واقعیت نزدیک باشه اون استدلال) البته در مورد نظرش در مورد خانوما اصلا ازش خوشم نمیومد:razz:
فقط یه خانومی تونست بپیچونش که اونم ایرن ادلر بود فکر کنم. خیلی باحال بود اون قسمتش:D
شرمنده باز ما دخالت کردیم:D
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
ماریسا مایر

ماریسا مایر

ماریسا مایر ( Marissa Mayer)
زاده ۳۰ مه ۱۹۷۵
فارغ‌التحصیل رشتهٔ هوش مصنوعی از دانشگاه استنفورد :)heart:) آمریکا

دلایلم برا انتخاب این خانم :
از سوی مجله نیوزویک به عنوان یکی از 10 شخصیت آینده ساز در حوزه فناوری اطلاعات معرفی شده
مجله فورچون هم او را جز 50 زن جوان و مهم در آینده قلمداد کرده
مجله بیزینس ویک او را کارخانه ایده پردازی گوگل لقب داده است

و بی شک میشه خانم ماریسا مایر رو با مغز متفکرش ملکه گوگل دانست





مغز متفکر بخش جستجوی گوگل و خدماتی همچون سرویس خبری گوگل، کتاب، تصاویر، نقشه، گوگل earth، تولبار گوگل، گوگل دسکتاپ، گوگل health، آزمایشگاه های گوگل و هر چیزی که در گوگل به جستجو مربوط میشود، در حقیقت توسط این خانم یعنی ماریسا مایر مدیریت و برنامه ریزی شده است.

وی در پروفایل خود در صفحه مدیران گوگل نوشته شده است که وی در سال 1999 به عنوان اولین زن مهندس در این شرکت مشغول به کار شده و از همان زمان هم امور مربوط به وب سرور و رابطهای کاربری گوگل را مدیریت می‌کرده است.

تلاش‌ های این خانم منجر به ارائه و گسترش خدمات گوگل به بیش از 100 زبان شده و بیش از 100 ویژگی، ابزار، خدمات، سرویسها، محصولات و پروژه ها را در گوگل ارائه و مدیریت کرده است؛ در زمینه رابطهای کاربری و هوش مصنوعی کلی پتنت و امتیاز تجاری ثبت شده دارد.

(شاید بپرسین پتنت چی هست !!
پتنت يك حق اختصاصي است كه به يك اختراع .. كه عبارتست از يك محصول يا فرايند كه راه جديدي را براي انجام كاري فراهم مي‌كند و يا يك راه حل فني جديد را براي مشكلي ارائه مي‌دهد، داده مي‌شود. يك پتنت، محافظت براي اختراع مالك پتنت را فراهم مي‌كند. حفاظت براي مدت زمان محدودي است كه عموماً 20 سال مي‌باشد)

این خانم همچنین استاد بیش از 3000 دانشجو در دانشگاه استانفورد در امور مربوط به برنامه نویسی کامپیوتر و مهندسی نرم افزار است.

مایر 37 ساله که جز 20 کارمند اول گوگل بوده و یکی از سرمایه های این شرکت بوده در ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۲ به عنوان رئیس هیئت‌مدیرهٔ یاهو انتخاب شد . ماریسا مایر که در سال ۲۰۰۹ با زکری بوگ، یک کارفرمای معروف آمریکایی ازدواج کرده‌است، در حالی به سمت ریاست یاهو انتخاب شد که باردار بود




متخصصان و کارشناسان وب و فن‌آوری با استقبال از انتخاب ماریسا مایر، این استخدام را "شانس بزرگ" یاهو برای پیشرفت و نزدیک شدن به روزهای اوج خود دانسته‌اند.

یه چیز که برام جالب بود این بود که خانم مایر به عنوان یک طرفدار پروپاقرص دنیای مد مشهور است
او در سال ۲۰۰۵ در مصاحبه‌ای با مجله‌ی "فست کمپانی" گفت:«ما اصرار داریم که صفحه‌ی اصلی گوگل ساده و به دور از شلوغی‌های رایج باشد. به اعتقاد من صفحه‌ی اصلی باید ساده و شیک باشد و هر کاربری با کمترین دانش وب بتواند به آسانی راه خود را پیدا کند و بداند در این صفحه باید چه کند.»

نتیجه گیری من :
این جالبی که دو خط بالاتر گفتم بخاطر طرز دید افراد بزرگ بر اطرافشون هست و اینکه هر چیز رو که توش استعداد دارند رو پله ترقی خود میکنند .. از سخنرانی استیو جابز در دانشگاه استنفورد چند تانکته برداشتم یکیش این بود :
"امیدی نداشتم كه كلاس‌های خطاطی نقشی در زندگی حرفه‌ای آینده‌ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن كلاس‌ها موقعی كه ما داشتیم اولین كامپیوتر مكینتاش را طراحی مي‌كردیم تمام مهارت‌های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن‌ها را در طراحی گرافیكی مكینتاش استفاده كردم. مك اولین كامپیوتر با فونت‌های كامپیوتری هنری و قشنگ بود."

این رو هم بگم آقای جابز هم وقتی کلاس های درس رو رها کرد رفت و نشست سر کلاسهایی که دوست داشت که یکیشون کلاس خطاطی بود

بنظرم ماها خیلی وقت خودمون رو تلف میکنیم .. در صورتی که زمان در حال گذر هست .. نمیگم به عبور زمان فکر کنیم .. به این فکر کنیم که لحظه ها دارن میگذرند بدون اینکه ما عاشق چیزی شده باشیم و لذت انجام کاری رو برده باشیم

جمله آخرم هم قانون ششم من هست (البته با دستکاری برخی نوشته ها )
"هر کس یه موجودیت داره که بدنیا اومده جایگاهش رو پیدا کنه .. پس بجای اینکه جای دیگران رو بگیریم یا تنگ کنیم بهتر هست جا و جایگاه خودمون رو پیدا کنیم .." :smile:

که اینست راهی که برایش آفریده شدیم ..
 
آخرین ویرایش:

...Mahan...

عضو جدید
با موفق ترين زوج شريك های دنيای فن آوری اطلاعات و رايانه آشنا شويد

با موفق ترين زوج شريك های دنيای فن آوری اطلاعات و رايانه آشنا شويد

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] با موفق ترين زوج شريك های دنيای فن آوری اطلاعات و رايانه آشنا شويد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گر چه همه ی کارآفرینان شریکی در شکل گیری نوآوری خود نداشته اند، اکثر شرکت های امروزی همانند اپل، ای بی و توییتر توسط بیش از یک نفر تاسیس و گسترش یافته اند. این همکاری ها چگونه بوجود آمده اند و چه عاملی باعث موفقیت غیر قابل انکار آنها گردیده است؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ری پیج و سرگی برین
شرکت : گوگل
سال تاسیس : 1998
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT] [/FONT]​
لری و سرگی در سال 1995 در دانشگاه استندفورد و در مقطع دکترا با یکدیگر آشنا شدند. در یک کمپ گروهی دانشگاهی، برین راهنمای پیج می شود و ایندو تمام وقت با یکدیگر سر و کله می زدند. در حین این مشاجرات متوجه شدند که هر دو بروی پروژه ای با نام “The Anatomy of a Large-Scale Hypertextual Web Search Engine,” درگیر هستند.
اگر چه محل زندگی ابتدایی سرگی و لری یکسان نبوده است، هر دو دارای پیش زمینه یکسانی در زمینه فناوری هستند. هر دوی آنها از سن کم شیفته کامپیوتر ها شدند و پدر و مادرآن ها نیز به عنوان پروفسور دستی در فناوری داشتند. این پیش زمینه کمابیش مشابه باعث شد هر دو به یک ایده مشترک در زمینه راه اندازی گوگل برسند و تصمیم انتخاب اریک اشمیت با نظر و بررسی هر دوی آنها صورت پذیرفته است.






[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استیو جابز و استیو وزیاک
شرکت : اپل
سال تاسیس : 1976

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر دو اسمیت در سال 1970 هنگام دارا بودن یک شغل تابستانی با یکدیگر آشنا می شوند. وزیاک، مشغول ساخت کامپیوتر بود و جابز به پتانسیل های فروش آن می اندیشید. در سال 2006 وزیاک در مصاحبه ای با سیتل تایمز گفت : ” من کاری رو انجام می دادم که در آن تبحر داشتم، و انجام اینکار موجب شد دنیا را تغییر دهم. … استیو تنها آینده نگری می کرد. زمانی که محصول خوبی طراحی می کردم او می گفت ‘ ما می تونیم اینو بفروشیم’ ، و اینکار رو می کرد. او به ایجاد و توسعه یک شرکت فکر می کرد، شایدم حتی به این فکر می کرد که چطور می توا ن دنیا را تغییر داد. “
وز، در ابتدا به ذهنش نمی رسید که بتواند کامپیوتر ش را بفروشد. همه ی امور مربوط به فروش را جابز انجام داد. توانایی ها ی فنی وز و آگا هی های تجاری جابز موجب بوجود آمدن یک شرکت بی نظیر گردید. چنین الحاقی در طول چند دهه برای دو استیو، ثروت و شهرت به ارمغان آورده است. بنا بر گفته وز، آنها هنوز هم دوست های صمیمی هستند و هیچگاه با یکدیگر کلنجار نمی روند.


[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اوان ویلیامز و بیز استون
شرکت : توییتر
سال تاسیس : 2006

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]اوان ویلیامز از کارکنان Blogger بود. زمانی که Blogger توسط گوگل خریداری شد، ویلیامز، استون را استخدام کرد. استون می گوید : ” در ابتدای کار رقیب یکدیگر بودیم ولی بعدها دوستهای خوبی برای هم شدیم . به یکدیگر احترام می گذاشتیم، زمانی که اوان داشت آنجا را ترک می کرد به او گفتم ‘ چی؟ داری منو ترک می کنی؟ ‘ من هم بدنبالش راه افتادم. “
این دو دوست با همکاری جک دورسی از مهندسین Odeo.com به ایده ی توییتر رسیدند. با تجربه ی چند دهه ای که در تجارت بلاگینگ داشتند هر دو تخصص های لازم را برای راه اندازی توییتر فراگرفته بودند. احترام دوجانبه، رفاقت و جاه طلبی اوان و استون باعث موفقیت امروزی آن ها شده است.


[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیل گیتس و پل آلن
شرکت : مایکروسافت
سال تاسیس : 1975

[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیل گیتس و پل آلن از دوستان مدرسه ای یکدیگر بودند. در دبیرستان علاقه ی شدیدی به کامپیوتر و هک پیدا کردند. اگرچه ادغام دوستی و تجارت کمی خطرناک به نظر می رسید، ایندو کار تجاری خود را در زمینه کامپیوتر آغاز نمودند.
بیل گیتس بعد ها به پیشنهاد و تشویق آلن، از دانشگاه بیرون رفت و مایکرو سافت را تاسیس نمود. شرکت قدرتمند امروز مایکروسافت نتیجه ی همکاری بین این دو دوست است.


[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیل هولت و دیو پاکارد
شرکت : هولت پاکارد
سال تاسیس : 1939

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیل و دیو همکلاسی برنامه مهندسی در استند فورد بودند. پس از فارغ التحصیلی در یک کمپ دوروزه شرکت کردند. در طی این دو هفته به دوستان خوبی برای یکدیگر تبدیل شدند. پس از مدت کوتاهی به پیشنهاد پروفسوری از دانشگاه استند فورد شرکت HP را راه اندازی کردند.
هولت و پاکارد دوستانی با توانایی ها و نحوه ی مدیریت یکسانی بودند و یکدیگر را تکمیل می کردند. بیل و دیو به عنوان مدیر ارشد در بسیاری پروژه ها فعالیت داشتند. اخلاق مناسب کاری آنها باعث شده شرکت HP ، کارکنان و تجارتشان چنین رشد چشم گیری داشته باشد.


[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیر امیدیار و جفری اسکول
شرکت : ای بی
سال تاسیس : 1995

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]زمانی که امید یار کد مربوط به ای بی را ساخت با اسکول آشنایی مختصری داشت. اسکول که تازه از استند فورد و در رشته ی MBA فارق التحصیل شده بود در ابتدای کار ایده ی راه اندازی وب سایت حراجی را به سخره گرفت. امید یار در مصاحبه ای که با تایم اینتر نشنال داشته گفت : “اوایل کار او می گفت کار احمقا نه ای است. . . ولی بعد ها موافقت کرد که در آن پروژه همکاری کند.”
اسکول برای نوشتن برنامه ی تجاری امید یار بکار گرفته شد. از زمانی که ای بی شروع به رشد کرد فعالیت تجاری ایندو نیز آغاز گردید. ایده های دموکراتیک اسکول و امید یار باعث قدرت مند شدن تجارت و شراکتشان شده است. به قول ال ای تایمز :” آن ها را جع به مشتریان فکر نمی کنند بلکه راجع به کل جامعه می اندیشند.”
اسکول و امید یار هر دو انسان های بشر دوستانه ای هستند. آن ها در بسیاری از موارد کمک های بسیاری به خیریه ها رسانده اند. اعتماد به مشتریان و در نظر گرفتن کل جامعه باعث موفقیت آن ها شده است.
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگر چه این دو نفر شرکای تجاری بودند،ایده ی شرکت ای بی به تنهایی توسط امید یار بوجود آمد و این شرکت توسط او راه اندازی شد. اسکول به عنوان اولین کارمند امیدیار بصورت تنگاتنگی با او کار می کرد. بهمین دلیل نمی توان او را در بنیانگذاری ای بی شریک دانست.









[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوردون مور و باب نویس
شرکت : اینتل
سال تاسیس : 1968

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]مور و نویس از اعضای طغیانگر گروه تریتوس 8 بودند. بعد از جدایی از این گروه به فکر راه اندازی شرکت خودشان افتادند. ایده ی طراحی میکرو تراشه نویس الهام بخش راه اندازی شرکت اینتل شد. مور نسبت به فناوری علاقه شدید وحریصانه ای داشت. شراکت این دو نفر باعث بوجود آمدن یکی از شرکت های بزرگ فناوری شد.
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT][/FONT]





[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جری یانگ و دیوید فیلو
شرکت : یاهو
سال تاسیس : 1995

[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]


[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]موسسان یاهو همانند لری پیج و سرگی برین با یکدیگر در مقطع دکترای دانشگاه استند فورد آشنا شدند. در در ابتدا بروی پروژه ی مربوط به تراشه های کامپیوتری فعالیت های می کردند. بعد ها با دوری از این پروژه به وب گردی می پرداختند و حاصل وبگردی آن ها دسته بندی سایت های مختلف بود و حاصل این دسته بندی ها یاهو را بوجود آورد.
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]علاقه شدید و دو جانبه به وبگردی این دو را کنار یکدیگر قرار داد . آنها متوجه شدند که روزانه بطور متوسط 20 ساعت از وقت خود را دردنیای وب میگذرانند و این موجب شد متوجه شوند که می توانند این علاقه وافر به وب را به پروژه ای تجاری تبدیل کنند. یانگ در مصاحبه ای اذعان داشت : ” هر دوی ما در راه اندازی یاهو به یک اندازه نقش داشتیم. اما واقعیت غیر قابل انکار اینست که به جایی برسیم که نیازی به ما نباشد و یاهو بصورت خودکار کار ها را انجام دهد. آنجا است که می توانیم ادعای موفق بودن کنیم[/FONT]






 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
اسم شرکت HP اصولا Hewlett-Packard هست،درسته؟ حالا این دوتا که با هم رفیق بودن و شریک هم بودن،چطور انتخاب کردن فامیلی کی اول بیاد؟؟ روشش ساده است! سکه انداختن (شیر یا خط) و ترتیب رو انتخاب کردن!!
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
اسم شرکت HP اصولا Hewlett-Packard هست،درسته؟ حالا این دوتا که با هم رفیق بودن و شریک هم بودن،چطور انتخاب کردن فامیلی کی اول بیاد؟؟ روشش ساده است! سکه انداختن (شیر یا خط) و ترتیب رو انتخاب کردن!!

و جالبتر اینکه :

ماریسا مایر فارغ‌التحصیل رشتهٔ هوش مصنوعی از دانشگاه استنفورد

لری و سرگی در سال 1995 در دانشگاه استندفورد و در مقطع دکترا با یکدیگر آشنا شدند

بیل و دیو همکلاسی برنامه مهندسی در استند فورد بودند

موسسان یاهو همانند لری پیج و سرگی برین با یکدیگر در مقطع دکترای دانشگاه استند فورد آشنا شدند.


توی این دانشگاه مگه چی درس میددددن ؟!!
یا شاید بهتر بگیم چه افرادی در این دانشگاه جذب میشن !!
 

...Mahan...

عضو جدید
اقای امید یار ایرانیه؟نه؟
خیلی دلم میخواد در آینده نه چندان دور با دوستانم سایتی با امکانات جدید و فوق العاده طراحی کنم یا توسط دیگران طراحی بشه که شهرت جهانی پیدا کنه
اونوقت میام این تاپیک و میشیم جز مشاهیر;)
 

R-Quantum

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقای امید یار ایرانیه؟نه؟
خیلی دلم میخواد در آینده نه چندان دور با دوستانم سایتی با امکانات جدید و فوق العاده طراحی کنم یا توسط دیگران طراحی بشه که شهرت جهانی پیدا کنه
اونوقت میام این تاپیک و میشیم جز مشاهیر;)
دوست عزیز مطمئن باش میشی فقط همت میخواد. اقای امید یارم از 1 پدرو مادر ایرانی متولد شده .
 

NAZIY0

عضو جدید
آدا لاولیس، نخستین برنامه‌نویس‌ کامپیوتر تاریخ( Ada Lovelace)

آدا لاولیس، نخستین برنامه‌نویس‌ کامپیوتر تاریخ( Ada Lovelace)


Ada%20Lovelace.jpg

در ۱۰ دسامبر سال ۱۸۱۵ در لندن به دنیا آمد، او دختر «لرد بایرون» شاعر معروف انگلیسی بود.
عمده شهرت آدا لاولیس، به خاطر نوشتن توضیحاتی در مورد ماشین محاسباتی مکانیکی
«چارلز بابیج» است. امروزه او را نخستین برنامه‌نویس کامپیوتری می‌دانند. در شرایطی که هیچ کس حتی بابیج پیشبینی نمی‌کرد که روزی کامپیوترها، کارهایی به جز محاسبات عددی انجام دهند، او در همان زمان، قابلیت‌های کامپیوترها را زندگی آینده بشر مثلا در زمینه هوش مصنوعی، به‌کارگیری نرم‌افزارها و ساختن موسیقی پیشبینی می‌کرد.
آدا، در شرایطی به دنیا آمد که پدرش انتظار داشت، صاحب یک فرزند پسر شود. یک ماه بعد از به دنیا آمدن ادا، آنابلا -همسر بایرون- از او جدا شد و گرچه طبق قوانین بایرون حق داشت که سرپرستی آدا را به مادرش ندهد، اجازه داد آنابلا، آدا را با خود به خانه پدرش ببرد.
در سال ۱۸۲۴ لرد بایرون درگدشت، تا زمان مرگ او هیچ ارتباطی با دخترش برقرار نکرد و مادر آدا، تنها شخص در زندگی او به شمار می‌رفت.
در سال ۱۸۲۹، در ۱۴ سالگی آدا بیمار شد و بعد از یک دوره فلج یک ماهه، یک سال خانه‌نشین شد، اما در همین زمان از تحصیل دست برنداشت. وقتی که آدا ۱۷ ساله شد، استعدادش در ریاضیات، نمود پیدا کرد. مادر آدا علاقه داشت که او، علایق کاملا متفاوتی را نسبت به پدر شاعرش دنبال کند، شاید به همین خاطر بود که آدا جذب ریاضیات شد.
در سال ۱۸۳۵ او با ویلیام کینگ ازدواج کرد، ازدواجی که حاصل آن سه فرزند بود.

رفته‌رفته او با بزرگانی مثل چالز بابیج، چارلز دیکنز و مایکل فارادی آشنا شد. اما مهم‌ترین دوره زندگی آدا را می‌توان یک بازه زمانی ۹ ماهه در فاصله سال‌های ۱۸۴۲ تا ۱۸۴۳ دانست:
در سال ۱۸۴۲، چارلز بابیج برای ایراد یک سخنرانی در مورد «ماشین تحلیلی» به دانشگاه تورین دعوت شده بود. متن سخنرانی او را یک ریاضی‌دان جوان ایتالیایی به نام «لوییجی منابرا» به زبان فرانسوی نوشته بود. آدا از سوی بابیج مأمور شد که این یادداشت‌ها را از زبان فرانسوی به انگلیسی ترجمه کند. این کار ۹ ماه طول کشید.
اما آدا به ترجمه اکتفا نکرده و چیزهایی هم بر این نوشته‌ها افزود. کل متنی که آدا، به بابیج داد، ۶ قسمت داشت که از
A تا G

علامت‌گذاری شده بودند. قسمت G
یادداشت که نوشته‌های اضافه‌ بر ترجمه خود آدا بود، طولانی‌ترین قسمت متن را تشکیل می‌داد.

آدا در این قسمت الگوریتمی برای به‌کارگیری در ماشین تحلیلی نوشته بود که با آن می‌شد «اعداد برنولی» را محاسبه کرد. به خاطر نوشتن همین الگوریتم، که قابلیت به کارگیری در یک رایانه مکانیکی اولیه را داشت، ‌آدا نخستین الگوریتم‌نویس کامپیوتری تاریخ محسوب می‌شود

گرچه بر‌خی‌ها خود بابیج را نویسنده این الگوریتم می‌دانند، اما یادداشتی از


بابیج که در سال ۱۸۴۶ نوشته شده است، شکی باقی نمی‌گذارد که آدا نقش اصلی را در نوشتن الگوریتم داشته است.

آدا در ۳۶ سالگی به خاطر ابتلا به سرطان رحم درگذشت و در کلیسای سنت ماری ماگدالن در جوار پدری که هیچگاه نمی‌شناختش، به خاک سپرده شد.
- یکصد سال بعد از فوت او در سال ۱۹۵۳، یادداشت‌های فراموش‌شده او، مجددا منتشر شد.
- وزارت دفاع آمریکا به پاس قدردانی از او، نام یک زبان برنامه‌نویسی ایجاد شده توسط این دپارتمان، را زبان برنامه‌نوسی آدا نامید.
- تصویری از آیدا روی برچسب‌های هولوگرام محصولات مختلف مایکروسافت، دیده می‌شود.
- از سال ۱۹۹۸، جامعه کامپیوتر انگلیس، جایزه‌ای به نام آدا، به طور سالانه اهدا می‌کند و از سال ۲۰۰۸، یک مسابقه سالانه بین دانشجویان دختر رشته‌های کامپیوتر به نام آدا برگزار می‌کند.
- در سال ۱۹۹۷ فیلمی با عنوان Conceiving Ada با محوریت داستانی آدا لاولیس ساخته شد. در این فیلم «تیلدا سوئینتون»، هنرپیشه مشهوری که این اواخر او را در فیلم‌هایی همچون «بعد از خواندن، بسوزان»، «جولیا» و «مایکل کلایتون» دیده‌ایم، نقش آدا لاولیس را بازی می‌کند. داستان فیلم درباره یک نابغه کامپیوتر است که راهی برای ارتباط با گذشتگان پیدا می‌کند، او با آدا ارتباط برقرا می‌کند و تصمیم می‌گیرد او را به زمان حال بیاورد.
- ویلیام گیبسون در سال ۱۹۹۰ کتابی با عنوان ماشین تفریقی در مورد نوشت که یک نوول تاریخی در مورد زندگی آدا است.
به مناسبت صد و نود و هفتمین سالروز تولداو,گوگل با تغییر لوگوی خود، یک جشن مجازی کوچک به پا کرد.

 

prp-e

متخصص سیستم های Apple
کاربر ممتاز
خب یک چیز جالب از دو نفر از مشاهیر دنیای متن باز!

لینوس تروالدز معتقد هست که کرنل یکپارچه (لینوکس) کلا بهتر از ریزهسته (مینیکس) توسعه پیدا میکنه. چون که وقتی کرنل رو قسمت قسمت میکنیم ظاهرا ساده شده ولی از پیچیدگی ارتباط میان اجزای ریز شده صرف نظر کردیم.

خب اندی تاننباوم یک پست در گروه خبری comp.os.minix میزاره (هنوز این گروه در گوگل هست و فعاله و میتونید عضو شید). با عنوان « Linux is obselete » یا «دوران لینوکس گذشته است». لپ مطلب اندی این بود «سیستم عاملهای یکپارچه یک فایل a.out بزرگ هستند که در قالب (کرنل) کل سیستم عامل رو میرونند و برای تغییر در یک جز نیاز داریم کل سورس رو دست کاری کنیم» . البته تانن باوم در قسمت دیگری میگه : «مینیکس برای من یک تفریح است و کار من تحقیق در مورد سیستم عاملهاست. البته آموئبا (آمیب) هم برای من تفریحی بیش نیست و اگر انقلاب و جنگ نباشد و خبر مهمی از سی ان ان پخش نشود به آن میرسم».

بعد از این لینوس تروالدز خشمگین میشود (مثل :exclaim: ) و خب بالطبع مودب بودن :)biggrin: ) ایشون در یک روز از زمستان سال ۱۹۹۱ از جنگلهای سرد فنلاند این پست رو در گروه خبری فوق الذکر درج میکنه :
«پیشاپیش از اینکه دوباره مجبورید پستی در مورد لینوکس را تحمل کنید متاسفم ولی باید از شرافت و مردانگی ام دفاع کنم» .
در اینجا مشخص هست که قصد دفاع از خودش رو داره. ابتدا از قیمت ۶۹ دلاری مینیکس و کسب در آمد تانن باوم ایراد میگیره : «مینیکس برای تو یک سرگرمی نیست ولی لینوکس برای من یک سرگرمی است. البته یک سرگرمی جالب و صدالبته ارزشمند. من نیستم که از سیستم عاملم پول در میاورم. اگر مینیکس واقعا برای تو سرگرمی است ، آن را رایگان در اختیار همه قرار بده تا استفاده کنند».
در نهایت هم در مورد نظرات تانن باوم (مثل قابلیت انتقال در لینوکس ، وابسته بودن به ۸۰۸۶ و ... ) اینگونه مینویسه : «به نظر من این لینوکس نیست که قابلیت انتقال ندارد ، بلکه مینیکس است. من سورس سیستم عاملم را در اینترنت پخش کرده ام تا همه روی آن کار کنند و ویژگی هایی که ندارد را بر آن بیافزایند ولی در مینیکس چنین چیزی امکان پذیر نیست. بدون شک همه میدانیم که بهترین هک مینیکس را بروس اوانز ساخته است ولی نمیتواند آن را پخش کند، و این برای کاربر سخت است که ابتدا یک سیستم عامل (گند) را نصب کند و بعد از (گندی) آن بزداید! البته همین نظرات را در مورد آموئبا (آمیب) هم دارم اگرچه امیدوارم به (گندی) مینیکس نباشد».

بعد از این بحث جنبه علمی داره و تانن باوم سعی میکنه تا برتری های کرنل هایی مثل NT و Darwin و Mach رو نسبت به لینوکس نشون بده.و نکته جالب و مودبانه :)دی) نداره که بخوام ذکر کنم. بهرحال تمام این مکالمات در comp.os.minix و کتاب زندگانی لینوس موجود هست. لینوس در آخرین فصل کتاب (همین مکالمات مودبانه) اینطور میگه:
«اگر در فرومهای الکترونیک هستید مراقب غلطهای املائی (زیادی) خود باشید چرا که تا ابدالدهر باقی خواهند ماند»

پ.ن:«زیادی» داخل پرانتز برداشت آزاد خودم از متنش بود.
 

I2ose

عضو جدید
پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی كه با انیشتین داشتند و پس از آنكه انیشتین به ایشان نوید می دهند كه نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیك را در جهان متحول خواهد كرد، به پروفسور پیشنهاد می دهد كه برای تكمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیكاگو به كار خود ادامه دهد. در ادامه مطلب خاطره ای بسیار آموزنده از ایشان در دانشگاه شیکاگو نقل شده كه هر ایرانی را به فكر وا می دارد. امیدوارم شما دوستان هم فرصت خوندنش رو از دست ندهید ...

دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.
من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.
از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.
نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.
از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!
فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.
پروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید. آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری پیش می روند.
توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده ای چنین پاسخ داد: "بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد نیست."

"این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته ای ساده که متاسفانه ما در کشورمان نسبت به آن بی توجه هستیم."

یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟
من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه ی نظریه ی خودم در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می آوردم؛ البته این یک آرزوست.
او به محض شنیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من نمی گویید؟
گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز و میله آهنی تجربیاتی داشته ام. ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دستیابی به خواسته ام غیر ممکن است.
پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد که همراه او بروم.
با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.
من که هنوز باورم نمی شد، فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات آخر هفته رفتم.
در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا، به طول 25 سانتی متر و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما بدست دهد.
با ناباوری ولی اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا بهترین نتایج را بدست آورم.
حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی عمیق و گسترده ای شده بود.
بعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلای خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم.
به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را بدست آوردید؟
فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم. زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است.
خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسئولیت پس دادن این شمش با من است.

وقتی با قدم های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد.
چون تمام مجموعه آن مراکز در کشورهای پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.


منبع: كتاب استاد عشق تالیف ایرج حسابی
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
لطفا صحت اطلاعاتتون رو چک کنید!

دکتر حسابی هیچوقت با انیشتین ملاقات نداشته اند.بقیه داستان هم کم و بیش افسانه است.

کلا در مورد مطالبی که ایرج حسابی عنوان میکنه چندان مطمئن نباشید!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا صحت اطلاعاتتون رو چک کنید!

دکتر حسابی هیچوقت با انیشتین ملاقات نداشته اند.بقیه داستان هم کم و بیش افسانه است.

کلا در مورد مطالبی که ایرج حسابی عنوان میکنه چندان مطمئن نباشید!

چرا؟؟
به خاطر حرف های اقای منصوری؟
 
آخرین ویرایش:

I2ose

عضو جدید
همچنین الزامی به اینکه یه مطلب رسمی یا با منبع معتبر باشه نیست،حتی از این افسانه هایی که در مورد مشاهیر میسازن هم بگین بازم قبوله (حتی جریان انعام دادن استیو جابز به مسئول پارکینگ).

لطفا صحت اطلاعاتتون رو چک کنید!

دکتر حسابی هیچوقت با انیشتین ملاقات نداشته اند.بقیه داستان هم کم و بیش افسانه است.

کلا در مورد مطالبی که ایرج حسابی عنوان میکنه چندان مطمئن نباشید!

منم وقتی خوندمش احساس کردم درش غلو شده! ولی نتیجه شو قبول داشتم این شد که...
خودتونم در پست اول....!
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
چرا؟؟
به خاطر حرف های اقای منصوری؟
چون حرفهای غیرمنطقی،نامستند و حتی گاها اشتباه و خلاف واقع هم زده.
آقای منصوری کیه؟ نمیشناسم.

منم وقتی خوندمش احساس کردم درش غلو شده! ولی نتیجه شو قبول داشتم این شد که...
خودتونم در پست اول....!
بله شما درست میگید،این تاپیک کلا چندان علمی و قابل استناد نیست،بیشتر سرگرم کننده است.فقط خواستم اونو نوشته باشم که یه وقت کسی این مطلب رو رفرنس حساب نکنه،یا اگر کرد حداقل مسئولیتش از گردن من ساقط باشه!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون حرفهای غیرمنطقی،نامستند و حتی گاها اشتباه و خلاف واقع هم زده.
آقای منصوری کیه؟ نمیشناسم.
در مورد کتاب استاد عشق:
نا مستند که خب وقتی شما داری خاطره ای تعریف میکنین نمیاین با مدرک حرف بزنین میزنین؟ همین الان بخواین یکی از خاطرات قدیمیتونو برای کسی تعریف کنین میاین حرف میزنین بعد باز مدرک میارین ؟ اصلا میتونین همه حرفاتون رو ثابت کنین؟
در مورد غیر منطقی و خلاف واقع میتونین مثال بزنین؟
و در مورد حرفی که گفتین:
شما چطور اینقدر مطمئن هستین دکتر حسابی و انشتین ملاقات نداشتن؟
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
در مورد کتاب استاد عشق:نا مستند که خب وقتی شما داری خاطره ای تعریف میکنین نمیاین با مدرک حرف بزنین میزنین؟ همین الان بخواین یکی از خاطرات قدیمیتونو برای کسی تعریف کنین میاین حرف میزنین بعد باز مدرک میارین ؟ اصلا میتونین همه حرفاتون رو ثابت کنین؟در مورد غیر منطقی و خلاف واقع میتونین مثال بزنین؟و در مورد حرفی که گفتین:شما چطور اینقدر مطمئن هستین دکتر حسابی و انشتین ملاقات نداشتن؟

در مورد مبالغات و مطالب خلاف واقع در مورد دکتر حسابی :
http://www.gomaneh.com/?p=1157
[url]http://www.gomaneh.com/?p=1158

http://www.gomaneh.com/?p=231[/URL]
 
آخرین ویرایش:
بالا