اگر چه دل نهادم بر جدایی ........................ ولی سوزم ز داغ آشنایی
ز کویت می روم اما دل اینجاست ........... ندارم تاب دوری مشکل اینجاست
ز کویت می روم اما دل اینجاست ........... ندارم تاب دوری مشکل اینجاست
دل عاشقم خدایا ز چه رو ملال بیند ...... همه روز و شب غمین است و به خود زوال بیند (ازخودم)سالها دل طلب جام جم ازمامیکرد
وآنچه خودداشت زبیگانه تمنامیکرد
گوهری کزصدف کون و مکان بیرونست
طلب گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو بتائید نظرحل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست
ورندان آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جان جهان بین بتو کی داد حکیم
گفت آنروز که این گنبد مینا میکرد
بیدلی با همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدارا میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا
سامری پیش عصا دید بیضا میکرد
گفت آن یار کزو گشت سردار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیدا میکرد
سلام عزیزانم...
با تشکّر از سایۀ مهریون و محسنِ عزیز و همۀ دوستایِ گلم .
موضوعِ : دل
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل،آفرین دل،مرحبا دل
زِدستش یک دم آسایش ندارم
نمیدانم چه باید کرد با دل؟!
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل؟!
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل،مصیبت دل،بلا دل
از این دلداده ،من بستان خدایا !
زِدستش تا به کی گویم خدا دل؟!
به تاری گردنش را بسته زلفت
فقیرو عاجزو بی دست وپا دل
بشد خاک و زِ کویت بر نخیزد
زهی ثابت قدم دل،با وفا دل