نتایح جستجو

دیگران یا خموش پرهیز، یا نا خوان مرگ شبدیزند تو بخوان زخمهای مردم را، غم نان را و درد ایمان را

من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست نیز ؛ خون هیچ خان و پادشاهی نیست وین ندیم ژنده پیرم ؛ تاریخ دوش با من گفت کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست

تویی عاشق تویی معشوق تویی جویان این هر دو چو اصل حرف بی حرف است چو اصل نقد کان اینک

تلخی نکند شیرین ذقنم خالی نکند از می دهنم عریان کندم هر صبح دمی گوید که بیا من جامه کنم

درسکوت ِ من سگی به زنجیر بسته پارس می‌کند جراحت ِ گردن او از تسمه‌ی ِ قلاده نیست صاحبش دور می‌شود

سلام پروازی دیدی چی شد....

نه مثل اینکه یکی اینجا هستش که با ما قهره.... باشه دارم میرم نمیخواد زیاد تحویل بگیری آره چایم خوردم...

خدا رحمتش کنه...

اینکه ، این آخرین امتحان رو هم بدیم و واسه همیشه خدا حافظ درس و دانشگاه.....

در بهاری که برو چشم خزان میگرید به غزل خوانی مرغان چمن حاجت نیست

هوای می و مطرب کرده دلت شاباش پیر خرابات بهانه کرده دلت

دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن چون خموشان بی گنه پنجه در آسمان مکن

درد دارد از چيزي فرار كني كه نياز داري به خودش پناه ببري. خیلی وقتا خواستم منکرت بشم یا یه جورایی بیخیال بودنت بشم ولی همیشه یه جایی از دلم به نبودنت راضی نبوده...

دیوانه‌ام، هبوط من از جای دیگری‌ست آغاز من از آدم و حوای دیگری‌ست

سلام امشب دیگه شب پر کشیدن این دو سه شب جونمون درومد از بس زور زدیم چیه خدایش ارزشش رو نداره... بذار یه شبی میزارم میرم دیگه هیچ وقتی نمیام . . . میرم...

در راه طلب عاقل و دیوانه یکیست در شیوه­ی عشق خویش و بیگانه یکیست آن را که شراب وصل جانان دادند در مذهب او کعبه و بتخانه یکیست..... حتما مگه میشه این همه راه رو بری و دست خالی برگردی......

در همه دیر و مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده دفتر جایی

تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پرستاره اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا...

ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان

پرواز به دوستات بگو هیچی بیخیال، چیزی نگو .... منم رفتم بخوابم شب بخیر پرواز