سلام.آخرین اشتباهم این بودکه مثه شما فک میکردم یه آشغال دوستمه اما نه که وست نبود،دشمن بود.زندگیمو بازیرکی تموم بهم ریخت.دست بردارش نیستم.میخوام یه جور اساسی حالشو بگیرم تا جبران بشه هرکی پایه ستو اهل حال بیاد راه حل بده.
آخرین اشتباهی که من کردم اصلا قابل جبران نیست.اونم اینکه دانشجوکه بودم خونه داشتم .یه آشغالو تو خونم راه دادم که بعدم شد همخونه ایم .زندگیمو بهم ریخت.حالاهم دنبال یه راهم بنشونمش سر جاش.یکی که اهل حاله و پایست خواهشا بیاد یه راه بذاره جلوی پام.مرسیییییییییییییی
ما چون دو دریچه روبروی هم
آکاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش و خنده هر روز قرار روز آینده
اکنون یکی از دریچه ها بستست
زیرا دل من شکسته و خستست
نه همر فزون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
آنکه مست آمدو دستی به دل مازدو رفت در این خانه ندانم به چه سودا زدو رفت
خواست تنهایی مارا به رخ مابکشد تنه ای بر در این خانه زیبا زد ورفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد ورفت
دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت...
مجید موحدی نباید اعدام بشه اما باید صورتش به بدترین وجه بسوزه باید چشماش از توکاسش بیافته بیرون.بعد بیاد بیرون باهمین وضع زندگی کنه.اگه مرد تازه از زندگی وعذاب وجدان راحت میشه باید اینجوری بشه وبعد رنج بکشه.باید ذره ذره بمیره.............
سلام دیروز تو برنامه ماه عسل آمنه رو نشون داد.خودش تعریف کرد اما به نظرم کار اشتباهی کرد.خیلی دردناک بود وقتی آمنه تعریف کرد که تو اسپانیا چشمش از تو حدقه افتاده روی گونش................وااااااااااااااااااااااااای.قانون خودش باید مجید موحدی رو به بدترین وجه مجازات کنه.