اول:خانم مصدقی
دوم: خانم میرباقری که یاد نگرفتن الفبای فارسی را تا به امروز از ایشون دارم
سوم:خانم تدین
چهارم:یادم نمیاد اگه اومد می نویسم.ولی منو خیلی دوست داشت همش بغلم می کردو بهم میگفت مامان.:gol:
پنجم:خانم شکر ریز:gol:
انگار پاییز دلتنگی ام را فرصتی برای بهار شدن نیست ...
آنقدر در دلم باران می بارد که رخت های دلتنگی مرا مجالی برای خشک شدن نیست ...
هنوزم دلم مثل همون دیوارای کاه گلی ای که ساده میفته ... ساده میشکنه ...
اما بارون که می باره سفتش میکنه ... سختش میکنه ... سنگش میکنه...
درست زمانی که بارون تو...