باز کن پنجره را
من تورا خواهم برد
به شب جشن عروسیه عروسکهای
کودک خواهر خویش
که در آن مجلس گرم
صحبتی نیست ز داراییه داماد و عروس
صحبت از سادگی و کودکی است
چهره ای نیست عبوث
کودکه خواهر من
در شب جشن عروسیه عروسکهایش می رقصد
کودکه خواهر من
امپراطوریه پر وسعت خود را هر روز
شوکتی می بخشد
کودکه خواهره...