گاو ما ما می کرد، گوسفند بع بع می کرد، سگ واق واق می کرد و همه با هم
فریاد می زدند: حسنک کجایی؟! شب شده بود... اما حسنک به خانه نیامده بود.
حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا
شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن
به حیوانات جلوی...