نتایح جستجو

وزه یک سو شد و عید آمد و دل​ها برخاست-------می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت-------وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد-------این چه عیب است بدین بی​خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود-------بهتر از زهدفروشی...

وزه یک سو شد و عید آمد و دل​ها برخاست-------می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت-------وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد-------این چه عیب است بدین بی​خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود-------بهتر از زهدفروشی...

اونجا برات یه شعر هدیه کردم بدو ببین همونجا که هدیه میدن

وزه یک سو شد و عید آمد و دل​ها برخاست-------می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت-------وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد-------این چه عیب است بدین بی​خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود-------بهتر از زهدفروشی...

داداشت هم شعر شناسه عزیزم منم میدونم چی برات بفرستم حال کنی فدات شم

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه؟

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند بود ایا نظری هم به ما کنند؟

فدای تو گلاب جان چشای تو اونقد قشنگن که همه چیزو قشنگ میبینن عزیز جان

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون ای ای کوکب هدایت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت

در شگفتم که در این مدت ایام فراق نگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان چمن و سرووگل و شمشادت