و می رفتم و می رفتم و می رفتم ... تا بدانم تا بدانم تا بدانم ... از صفحه ای به صفحه ای ... از چهره ای به چهره ای ... از روزی به روزی ... از شهری به شهری .... زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را مساوات تقسیم می کردند ... خدا تو چشم پروانست وقتی از روزنه پیله اولین نگاهش به جهان میندازه ... خدا...