نتایح جستجو

  1. تارا پارسا

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی...

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی که آینه ها شعله به شب زدن چیزی نمونده بود تا قاب رازقی تا ناز نسترن تا فصل عاشقی چیزی نمونده بود با تو یکی بشم با تو رها ازین آوار گریه شم من مثل تو هنوز باور نمیکنم روزی ازین قفس هجرت کنیم به هم باید...
  2. تارا پارسا

    با این چشما اگه نمیخوندی تعجب میکردم:w25:

    با این چشما اگه نمیخوندی تعجب میکردم:w25:
  3. تارا پارسا

    این عکسو خودم گرفتم

    این عکسو خودم گرفتم
  4. تارا پارسا

    [/URL]

    [/URL]
  5. تارا پارسا

    I[IMG]I

    I[IMG]I
  6. تارا پارسا

    بله استاد بزرگ:D دیروز درسم تموم شد- کارت خبرنگاری مو گرفتم:w26:-نمره هامم خوب شد البته تا به...

    بله استاد بزرگ:D دیروز درسم تموم شد- کارت خبرنگاری مو گرفتم:w26:-نمره هامم خوب شد البته تا به اینجا:lol: فعلا دوران استراحته و شیطنت البته تا یه هفته :w29:
  7. تارا پارسا

    [IMG]

    [IMG]
  8. تارا پارسا

    سلام استاد تو پروف حمید دیدمتون گفتم سلامی گرم به گرمی تابستون جنوب خدمتتو عرض کنم... آواتار...

    سلام استاد تو پروف حمید دیدمتون گفتم سلامی گرم به گرمی تابستون جنوب خدمتتو عرض کنم... آواتار جدید مبارک استاد جوووووووووووون.
  9. تارا پارسا

    گفتم چی مخاد سوغاتی بده دستو دل باززززززززززززز:w25:

    گفتم چی مخاد سوغاتی بده دستو دل باززززززززززززز:w25:
  10. تارا پارسا

    چی چی غاز؟ ها؟ ااااااااااااااااا منم میخام تک خوری نکنیا:w42:زود باش حمید دلم آب شد

    چی چی غاز؟ ها؟ ااااااااااااااااا منم میخام تک خوری نکنیا:w42:زود باش حمید دلم آب شد
  11. تارا پارسا

    خودم دیدمش همون پیکان جوانان گوجه ای ... اون روز که از باشگا میخاستی بری خونه خودم تعقبت کردم...

    خودم دیدمش همون پیکان جوانان گوجه ای ... اون روز که از باشگا میخاستی بری خونه خودم تعقبت کردم دیدم سوارش شدی... :w16:
  12. تارا پارسا

    [/URL]

    [/URL]
  13. تارا پارسا

    [IMG]

    [IMG]
  14. تارا پارسا

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی...

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی که آینه ها شعله به شب زدن چیزی نمونده بود تا قاب رازقی تا ناز نسترن تا فصل عاشقی چیزی نمونده بود با تو یکی بشم با تو رها ازین آوار گریه شم من مثل تو هنوز باور نمیکنم روزی ازین قفس هجرت کنیم به هم باید...
  15. تارا پارسا

    شبها که بغض میکنی دنیا سکوت میکنه زمان به صفر میرسه زمین سقوط میکنه شبها که بغض میکنی به مرز مرگ...

    شبها که بغض میکنی دنیا سکوت میکنه زمان به صفر میرسه زمین سقوط میکنه شبها که بغض میکنی به مرز مرگ میرسم به گریه کوچ میکنم ببین چقدر بی کسم دریایی از آرامشی من طرحی از خروش رود زیباترین شعر جهان چشمهای غمگین تو بود پشت کدوم ساعت شب درگیر این سفر شدی چه دیر به هم رسیدیمو بی وقفه شکل هم شدیم تو که...
  16. تارا پارسا

    انسان... چه کلمه ناشناخته ای واقعا ناشناخته وعجیب... متحیرم... سرگشته و حیرانم آرزوی انسان بودن...

    انسان... چه کلمه ناشناخته ای واقعا ناشناخته وعجیب... متحیرم... سرگشته و حیرانم آرزوی انسان بودن دارم اما مگر ممکن است؟ نمی دانم،شاید ممکن باشد؛ ممکن است. آری ،انسان ،انسان زاده میشود اما مگر انسان باقی می ماند؟ از آغاز پیدایش تا کنون؛ مادر ،پدر واژه هایی بودند که هر نوزادی برای اولین بار مکالمه...
  17. تارا پارسا

    آرزو داشتم آرزو داشتم که گوشی نداشتم یا که کر بودم!!! آری چه بسیار شیرین است، کر بودن،صدایی...

    آرزو داشتم آرزو داشتم که گوشی نداشتم یا که کر بودم!!! آری چه بسیار شیرین است، کر بودن،صدایی نشنیدن صداهایی که هر دم، تیشه بر ریشه جانت میزند من بیگانه ام... من بیگانه ام باهر آنکه نام آدمی دارد این صدا، آن صدا این فریب، آن فریب دیدی ای( ساجی) که همه مثل تو شدند تنم زخمی است و وجودم پر ز آه از...
  18. تارا پارسا

    من تاراا، در میان جاده زندگی. زمین در تلاطمی سخت فرو رفتست. امواج ،او را باخود به هر سویی روان...

    من تاراا، در میان جاده زندگی. زمین در تلاطمی سخت فرو رفتست. امواج ،او را باخود به هر سویی روان میسازد... تلاطم امواج،امواج زندگی، زندگی آرام!!! آرامش دستان... دستانی که گاه درمیانه راه رها میشود و باز دل به روزنه نوری کم خوش میدارد و با فریاد بی صدای خود میگوید: تارا در میان پارسایی خود...
  19. تارا پارسا

    شب رسید و صدای تیک تاک ساعت سکوت غربت زده خانه را در هم شکست. درهم شکست مانند شیشه های ترک...

    شب رسید و صدای تیک تاک ساعت سکوت غربت زده خانه را در هم شکست. درهم شکست مانند شیشه های ترک خورده قلبم. شب بود اما سایه ها نیز رنگ باخته بودند. گویی هراس داشتند. دیگر نسیم نوازشگر صورت نازک گل نبود نسیم میوزید اما... سیلی نوازشگر صورت نازک گل بود. شبنم باتمام احساس مرهم آن شب بود و تمام دشت در...
  20. تارا پارسا

    او مرا میخواند و صدا میزندم میدانم؛ و به من میگوید: دل از اینجا برکن، تا تو را پیش برم، پرو بالی...

    او مرا میخواند و صدا میزندم میدانم؛ و به من میگوید: دل از اینجا برکن، تا تو را پیش برم، پرو بالی بدهم، آنقدر اوج بگیر... دستانم به آسمان نزدیک است؛ و پراز نور شده وچه نوری خم شده قامت آسمان از شدت مستی؛ نیستم در خودو از خود بیخود. پیشانی ام در خاک است خاک نیست نور است دستانی آمد همه از جنس بلور...
بالا