یک بنده خدایی می گفت داشتیم می رفتیم ترکیه. یه حاج خانمی کنار ما نشسته بود. از همونایی که نماز شبش ترک نمی شد. به مرز (هوایی) که رسیدیم. بلند شد و رفت عقب. یه لحظه بعد یه بنده خدایی آمد و نشست سر جای حاج خانم. فکر کردم بنده خدا هواپیمارو با حموم اشتباه گرفته. خواستم بهش بگم لطفا بلند بشین اینجا...