صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد / بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی / عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
تعجیل در فرجش صلوات
جمعه ای هم آمد اما او نبود
جمعه ای دیگر- صبوری میکنم
ترسم از این است نبینم روی او
انتظارم را مروری میکنم
من به امیدی که بینم روی او
صبح جمعه عشق معنا می کنم
در غروب پر غمش در این دلم
ناله ی (امن یجیبا) میکنم
یا مهدي
چشم انتظار می شینم و زل می زنم به پنجره
هر غروبا با یادتو می زنم این دل وگره
آرزوها رو خط به خط رج می زنم به دامنت
تا تو بيا ببینمت سوار دشت آینه
از صبح ازل دل شده دیوانه مهدي
مبهوت و خمار از می میخانه مهدي
محبوب خدا می شود اندر همه عالم
دیوانه شود هر که ز پیمانه مهدي
فردوس برین را بدهم تا که دهندم
دیداری از آن صورت جانانه مهدي
ما را فقط این بس که ببینیم و بمیریم
آن دیده جادوئی و مستانه مهدي
نگاه کن به قلب من که سرخ از غرور توست
نگاه کن به چشم من، به راه تا عبور توست
نگاه کن به جان من، در انتظار جمعه ای ست
که وعده داده اند و گفته اند ظهور توست . . .