:d:d:d
آخ آخ آره بزا اینو بگم:D اتفاقا منم پریشب تو فیس بووک بودم مامانم واسم چایی آورد منم تا اومد صفحه گوگلو باز کردم:w16::d رفت دوباره میوه آورد منم دوباره یه چیزی الکی باز کردم که نفهمه, یه نگاه به مانیتور انداخت دوباره رفت:d بعد از آشپزخونه گفت پانی جان بیا غذا بخور یسره کار نکن خسته...
حالا باید روزایی که تعطیلیم توو هفته بریم پروژه مونو انجام بدیم:cry: اَه......ایشالا آخرش یه ثبت اختراعی کنیم خستگیامون در بره:D:d:d:d استادمون گفته میشه:d:d:d
وااااااااااااااااای چقد باحالِ مامانت:biggrin::d:d:d راس میگه! مامانِ منم کلافه میشه از بس منو داداشم در یخچالو باز می کنیم و ساعتها بهش خیره میشیم:d:d:d:d:d