نتایح جستجو

  1. تارا پارسا

    حالمان را کس نمی دانست دستهامان را نمیدیدند دیده هامان غرق شوق پاهامان تشنه راه و رسیدن کوه ها،...

    حالمان را کس نمی دانست دستهامان را نمیدیدند دیده هامان غرق شوق پاهامان تشنه راه و رسیدن کوه ها، چشمه، درختان،... حتی آن گنجشک روی شاخه سرو بلند شور و احساسمان را میدید کوه ها؛ پیوسته ندا میدادند...!!! حتی آن گل که دل از سنگ برآورده بود باورمان میکرد بازهم، جاده ما را میخواند و صدای کم آن ریگ...
  2. تارا پارسا

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی...

    تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه میسرود با تو چه ساده بود هم آسمان شدن وقتی که آینه ها شعله به شب زدن چیزی نمونده بود تا قاب رازقی تا ناز نسترن تا فصل عاشقی چیزی نمونده بود با تو یکی بشم با تو رها ازین آوار گریه شم من مثل تو هنوز باور نمیکنم روزی ازین قفس هجرت کنیم به هم باید...
  3. تارا پارسا

    شبها که بغض میکنی دنیا سکوت میکنه زمان به صفر میرسه زمین سقوط میکنه شبها که بغض میکنی به مرز مرگ...

    شبها که بغض میکنی دنیا سکوت میکنه زمان به صفر میرسه زمین سقوط میکنه شبها که بغض میکنی به مرز مرگ میرسم به گریه کوچ میکنم ببین چقدر بی کسم دریایی از آرامشی من طرحی از خروش رود زیباترین شعر جهان چشمهای غمگین تو بود پشت کدوم ساعت شب درگیر این سفر شدی چه دیر به هم رسیدیمو بی وقفه شکل هم شدیم تو که...
  4. تارا پارسا

    آری، دیگر بس است حرف های تکراری بیایید حرف تازه ای به هم بزنیم. دست بشوییم از این همه تکرار از...

    آری، دیگر بس است حرف های تکراری بیایید حرف تازه ای به هم بزنیم. دست بشوییم از این همه تکرار از خرافات و از سیاهی تار بیا به زندگی نگاهی نو بکنیم . . .
  5. تارا پارسا

    سنگینی دوران را بر شانه هایم احساس میکنم نفس هایی که،از گرمگاه سینه بیرون می آیدو در برابرت،مثل...

    سنگینی دوران را بر شانه هایم احساس میکنم نفس هایی که،از گرمگاه سینه بیرون می آیدو در برابرت،مثل کوه قد علم میکند. فرازو نشیب،پستی و بلندی.. خدای من... بگذار پایم را فراتر از بودنم بگذارم. امشب خواب بادیدگان من بیگانه است. ثانیه،دقیقه،ساعت، روز،ماه،سال را، پشت سر گذاشتم به امید فردایی،بهتر از...
  6. تارا پارسا

    چه حس عجیبی... پاییز بود اما،دلم سرشار از بوی بهار بود زمستان شد و باز دلم از زمانه عقب افتاده...

    چه حس عجیبی... پاییز بود اما،دلم سرشار از بوی بهار بود زمستان شد و باز دلم از زمانه عقب افتاده بود باز هوای بهار را سر میداد با آمدن بهار،دلم بهاری بود و بهاری تر شد تابستان دیگر بهار نبود،زمستان بود. زیر گرمای سوزان تابستان، کولاکی بس هولناک مرا در بر گرفته بود. اما دریغ،که کسی قادر به درکش...
  7. تارا پارسا

    شكستنش صدا ندارد.... درد دارد... خورده هايش ديگران را آزار نميدهد خودت را زخمي ميكند

    شكستنش صدا ندارد.... درد دارد... خورده هايش ديگران را آزار نميدهد خودت را زخمي ميكند
  8. تارا پارسا

    تارا؟ مگر اهل كدام دياري كه مردم اينطور باتو بيگانه اند؟ صدايت ناآشنا و دستانت بوي غربت...

    تارا؟ مگر اهل كدام دياري كه مردم اينطور باتو بيگانه اند؟ صدايت ناآشنا و دستانت بوي غربت ميدهند... غريبي را درفاصله ديدند... اما اي غريب... تو نه از ديار ديگري... نه دستانت بوي غربت ميدهند و طعم فاصله را چشيده اند... تو.... درميان آشنايان غريبي... صدايت در ميان هجاهايشان بيگانه است واما اي ستاره...
  9. تارا پارسا

    خنده زندگی خندیدم... آری زندگی خنده دار است!!! بغض های ناگفته.غم های پنهانی... بغض هایی که...

    خنده زندگی خندیدم... آری زندگی خنده دار است!!! بغض های ناگفته.غم های پنهانی... بغض هایی که هردم مثل سیل برجاده گونه هایم سرازیر میشود و مروارید چشم هایم را دچار دوبینی میکند به چه کس بگویم؟ به چه کس بگویم که غم نبودنت مرا چطور ذره ذره آب میکند؟ نمیدانم... امروز غروب، چشمم به ماه افتاد گویی...
  10. تارا پارسا

    کاش زندگی؛ قسمت ما چیست؟ ازاین سرای دروغ و فریب و ریا، کاش ...زندگی... کاش... کاش میشد با کاش...

    کاش زندگی؛ قسمت ما چیست؟ ازاین سرای دروغ و فریب و ریا، کاش ...زندگی... کاش... کاش میشد با کاش زندگی کردو خوش بود. من تشنه ی، نورم من تشنه ی، آسمان و ماهم من تشنه ی، درخت و چشمه ام!!! کاش... سهم ما از دنیا، یک کلبه میان جنگلی بود؛ که نور خدا در آن خود نمایی میکرد. کاش... سهم ما دلی پاک و بی...
  11. تارا پارسا

    دو رویی واژه هاگم گشتند قلم خود رابه فراموشی زد کاغذ دیگر سفیدی اش را ارزانی جوهر نکرد عجب...

    دو رویی واژه هاگم گشتند قلم خود رابه فراموشی زد کاغذ دیگر سفیدی اش را ارزانی جوهر نکرد عجب دورانی!! عجیب است گردش دوران وناباورهای آن. سردرگم در کوچه های تردید قدم میزنم، اینجا شب است یا روز؟ آیا روز وهم است و شب زاییده خیال؟ این نقابکهای خوش رنگ و لعاب در پسش چیست؟ خواستند انسان باشند با تمدن...
  12. تارا پارسا

    گویا زمین در فراقت،بی قراری میکند؛ بی قراری زمین، خبر از ندیدن ماه میکند. چه روزگاری و چه...

    گویا زمین در فراقت،بی قراری میکند؛ بی قراری زمین، خبر از ندیدن ماه میکند. چه روزگاری و چه دورانی؟ ماه برای تسکین دلتنگی خود؛ دلتنگی زمین را نادیده گرفت... وای برماه،که رخ خود را چند صباحی از زمین دریغ نمودو زمین در غم نبودش، سیاهی شب را مرهم آغوش خالی اش کرد تا؛ در آن سیاهی گم شود، و جاده ی...
  13. تارا پارسا

    دل کندن اگر کار آسانی بود ، فرهاد به جای بیستون دل میکند . . .

    دل کندن اگر کار آسانی بود ، فرهاد به جای بیستون دل میکند . . .
  14. تارا پارسا

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق...

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق زمین شده ایم؟ دستمان از ترانه ها خالی باز گلدان خانه ها خالی از غم و درد سینه ها لبریز جای سر روی شانه ها خالی صحبت از دردهای مردم نیست صحبت از بوی نان گندم نیست نسبت عشق با هوس چند است؟ شک...
  15. تارا پارسا

    یه روز بهم گفت: می‌خوام باهات دوست باشم؛ آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم...

    یه روز بهم گفت: می‌خوام باهات دوست باشم؛ آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام. یه روز دیگه بهم گفت: می‌خوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز...
  16. تارا پارسا

    دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود دستان کوچکت که جنون مرا نوشت...

    دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود دستان کوچکت که جنون مرا نوشت این واژه های غرق به خون مرا نوشت هرجا که رد پای شما هست می روم فکری بکن به حال من از دست می روم قلبم شکسته است و هی سرد می شوم بگذار بشکند عوضش مرد می شوم دستان خسته ام به شقایق نمی رسد فریاد من به گوش...
  17. تارا پارسا

    سلام.... احوال ماشینت؟:D مدیر مدیره آقا مدیره...

    سلام.... احوال ماشینت؟:D مدیر مدیره آقا مدیره...
  18. تارا پارسا

    [IMG]

    [IMG]
  19. تارا پارسا

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق...

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق زمین شده ایم؟ دستمان از ترانه ها خالی باز گلدان خانه ها خالی از غم و درد سینه ها لبریز جای سر روی شانه ها خالی صحبت از دردهای مردم نیست صحبت از بوی نان گندم نیست نسبت عشق با هوس چند است؟ شک ندارم که یک...
  20. تارا پارسا

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق...

    آی مردم! چرا چنین شده ایم؟ برکت رفته، خوشه چین شده ایم! ما که از آسمان خبر داریم پس چرا عاشق زمین شده ایم؟ دستمان از ترانه ها خالی باز گلدان خانه ها خالی از غم و درد سینه ها لبریز جای سر روی شانه ها خالی صحبت از دردهای مردم نیست صحبت از بوی نان گندم نیست نسبت عشق با هوس چند است؟ شک ندارم...
بالا