نتایح جستجو

یکی دیگه ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ : یه ماشینه لامبورگینی داشته باشم . بعد یه روز که میرم بانک واسه چک کردن حـسابم ، همون موقع یه سرقت خفن انجام بشه ! بعد یکی از اون دزدا اسلحه شو بگیره سمت یه مشتری دختر بعد من برم به دزده بگم : دِ عاخه لا مـروّت ، چرا سمت ضعیفه اسلحه میکشی ؟ شــَــق بخوابونم زیره...

ورژن جدید فانتزیم اینه که : از افق ظاهر بشم . محو شدن خعلی خز شده

فانتزیام اینه که دکترای حسابداری داشته باشم بعد یه روز صبح که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم که برم بیرون همزمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل … بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن و از تو ماشین به هم خیره بشیم بعد عاشق بشیم بعد همون موقع همینجوری الکی به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر ۵۰...

من یه غلطی کردمُ قضیه فانتزیُ افقُ واسه بابام تعریف کردم ؛ حالا هروقت اَزَش پول میخوام، میره تو افق محو میشه !

:w40::w14::w14::w14::w33::w38::w42::w14::w34:

یکی از فانتزیام اینه که بشینم پشت فرمون پیکان جوانان گوجه اي بعد توی ضبط کاستش یه نوار بذارم از حبيب و جواد يساري و عباس قادري با کیفیت پایین.یه پیچ گوشتی هم زده باشم بغل شیشه ماشین که شیشه رو نگه داره و تا وسطاش شیشه پایین باشه!به در ماشين و داشبردم عكساي شاهرخ خان و هايده و بسنتي رو...

افت تحصیلی پیدا کرده اید؟ مشروط میشوید؟ هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟ ترشیده اید؟ به افق بپیوندید ما محوتان میکنیم محوستان شریف با مجوز رسمی از وزارت افق!!

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم

یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …

یکی از فانتزیام اینه که کنترل تلویزیون خونمونو بردارم بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!

بله خواهش

:w47:

یڪنفـر בر هـمیـטּ نزدیکــے ها . . .چــيزے ( ♥ )به وسعتـــ ے زنــدگے برایتــ جــا گذاشتـﮧ استــخیالـــت راפـت باشــב . . .آرامـ چشمهــایتــ را ببــنـבیڪنـفر براے همـﮧ نگرانـــے هایتــ بیــבار است !یڪنفــر ڪﮧ از همـﮧ زیبایـے ها دنیــاتنهــا تــפּ را بــاפּر כارכ

اوج یک داستان عاشقانه آنجایست, که برای اولین بار دستانش را در دست میگیری حالا که رفته ای *** پرنده ای آمده است در حوالی همین باغ روبرو *** هیچ نمی خواهد ، فقط می گوید :کو کو ….

آهـاـے تـویــے ڪـه هـر روز بـا یـڪــے هســـتــے ... هـمـیـشـه ڪـه خـر بـه تـورتـــ نـمــے خـوره ! یـه بـارم گـرگـ مـیـخـوره بـه پُـســتـتـ ـ ، جـر واجـــــــرتـــ مـیـکـنـه ! هــمــیـــــלּ ...!!!

میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟ جــایــی کـه نـه حـــق خــواسـتن داری نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن

گــاهے وَقـتــا شَـریــکِ تَمــاҐ خـاطِـراتِــت یهـ شُمــارهے خــامـوشهــ . . . . .

مَـטּ 2Afm نیـسـتَـمـ ! اگـﮧ اوטּ میـگـﮧ : اگـﮧ בیـگـﮧ نَـבارے رومـ هیـچ میـلــے اگـﮧ مَـنـو نمیـخـواے نَـבاره عـیـبــے مَـטּ میـگَـمـ : اگـﮧ בیـگـﮧ نَـבارے رومـ هیـچ میـلــے اگـﮧ مَـنـو نمیـخـواے هـــــــــرے

تمـــام صفحـه هــای کاغذ را از پـیـش رویــم بــردار حـالــم بـه هـم مـی خــورد از ایــن همــه دروغ کــه بـا ایــن واژه هـــا مــی ســازم مــن از تمـــام دار دنیــا تنهــا دلــم مـی خـواهـد بـا تــو در شبــی مهتــابــی بـــه قــرص مــاه نگـاه کنـــم و بــا چشــم هـای خیــس بــه تـــو...

حســـــرتـــ ! یَعنــــی رو به رویَم نشستــــه ای . . . وَ باز خیســــیِ چَشمانَمـ را . . . آنــ دَستمــــالِ خُشکـــِ بی اِحساســـ پاکــــ کند . . . حَســــرَتـــ ! یَعنـــــی شانه هایَتــــ دوشــ به دوشَــــمـ باشَـــد . . . اَمــا نتوانَمـ از دِلتَنگـــی به آنــ پَنـــاه ببرَمـ . . ...