مردی که جهان را فروخت
از پله ها بالا رفتیم,از گذشته ها حرف زدیم
با اینکه آن جا نبودم او گفت که رفیقش بوده ام
تعجب کردم,در چشمانش نگاه کردم و گفتم
فکر می کردم تو در تنهایی مرده ای,بسیار بسیار پیش از این
اوه نه,من نه
هیچ وقت خودمو نباختم
چهره در چهره ای
با مردی که جهان را فروخت
خندیدم و دستش را...