خلقت زن ...رهي معيري
خلقت زن ...رهي معيري
خلقت زن
کیم من، دردمندی، ناتوانی
اسیری، خسته ای ،افسرده جانی
تذروی،آشيان بر باد رفته
به دام افتاده ای از یاد رفته
دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد
بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار
نه دمسازی که...