نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  2. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  3. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  4. @ RESPINA @

    خواهش میکنم محمد حسین عزیز آره واقعا قشنگه.....

    خواهش میکنم محمد حسین عزیز آره واقعا قشنگه.....
  5. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  6. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  7. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  8. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  9. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  10. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  11. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  12. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  13. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  14. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  15. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  16. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  17. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  18. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  19. @ RESPINA @

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ،...

    شب سردي است ، و من افسرده‌. راه دوري است ، و پايي خسته‌. تيرگي هست و چراغي مرده‌. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني‌. نيست رنگي كه بگويد با من...
  20. @ RESPINA @

    حمید مصدق

    ای قامت بلند ای از درخت افرا گردنفرازتر از سرو سر بلند بسی پاکبازتر ای آفتاب تابان از نور آفتاب بسی دلنوازتر ای پاک تر از برفهای قله الوند تو مهربانتر از لطیف نسیم ساکت شیرازی در سینه خیز دماوند و دست تو دست ظریف تو گلهای باغ را زیور گرفته است و شعرهای من این برکه زلال تصویر پرشکوه تو...
بالا