نتایح جستجو

  1. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    من که به هیچ دردی نمیخورم … این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
  2. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود … آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
  3. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    صدای گام های تو *** ضربان زندگی من است*** با من راه بیا *** هنوز تشنه ی زنده بودنم
  4. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    کاش میشد،من..گاهی.. فقط گاهی.. به اندازه نیاز بمیرم بعد بلند شوم، آهسته آهسته خاک هایم را بتکانم اگر دلم خواست ، برگردم به زندگی دلم نخواست بخوابم تا ابد در آغوشت.
  5. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    برای تــــــو برای چشم هایــت برای مـــن برای درد هایـــم برای م ا برای این همه تنـــهایی ای کــــاش خدا کاری کـــند…
  6. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مدتیست عجیب کودکیم را میخواهم!!!! تا جلوی هر مغازه ای پا بکوبم شاید حس آرامش را برایم بخرند ....
  7. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سکوتـــــــ پشت گوشی تلفن سنگین ترین سکوتهاستــــــــــ نه ازدستـــــــــــ هاکاری ساخته است نه ازچشــــم ها...
  8. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    وقتی زنده ای کلامی ندارند با تو ... امان از روزی که رفتی. هر پنج شنبه یا جمعه ساعت ها با سنگ سرد قبرت صحبت می کنند گویا این مردمان با مرده ها راحت ترند تا زنده ها گویا کلامشان را برای سنگ قبرت نگه می دارند
  9. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    میدونی بن بست زندگی کجاست؟ وقتیه که نه حق رسیدن داری! نه توان فراموش کردن !
  10. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلم ارام نمیشود ... یک نخ ... یک پاکت ... یک عمر هم که ســـیگار بکشم فایده ندارد ... انگار تاخودم نسوزم ...دلم آرام نمی شود ....
  11. ت

    سلام ممنونم خیلی زیبا هستن

    سلام ممنونم خیلی زیبا هستن
  12. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سخت است... سخت است وفا دار دستهایی باشی که حتی یک بار هم لمسشان نکردی...
  13. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سخت است... کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم اینکونه بافت، آنوقت به او می گفتم: یقه را انقدر تنگ بافته ای که فرو دادن این همه بغض برایم سخت است.......
  14. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    خاطـــــــــرات بی هــــــــوا می آیند گاهی وســـــــط یک فـــــــکر... گاهی وسط خـــــــیابان!!! ســــــــردت میکنند؛داغـــــــــت میکنندخاطــــــــرات تمــــــــام نمیشوند... تمامـــــــت میکنند
  15. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود به همین سادگی…
بالا