نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    کاج هاي زيادي بلند . زاغ هاي زيادي سياه . آسمان به اندازه آبي . سنگچين ها ، تماشا ، تجرد . کوچه باغ فرا رفته تا هيچ . ناودان مزين به گنجشک . آفتاب صريح . خاک خشنود . چشم تا کار مي کند هوش پاييز بود . اي عجيب قشنگ ! با نگاهي پر از لفظ مر طوب مثل خوابي پر از لکنت سبز يک باغ ، چشم هاي شبيه...
  2. @ RESPINA @

    كوي دوست

    زن دم درگاه بود با بدني از هميشه. رفتم نزديک: چشم مفصل شد. حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق. سايه بدل شد به آفتاب. رفتم قدري در آفتاب بگردم. دور شدم در اشاره هاي خوشايند: رفتم تا وعده گاه کودکي و شن، تا وسط اشتباه هاي مفرح، تا همة چيزهاي محض. رفتم نزديک آب هاي مصور، پاي درخت شکوفه دار گلابي...
  3. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد کاش مرا باد می افریدند همانقدر بخشنده و آزاد و کاش قبل از انسان بودنت تو را برگ درختی خلق می کردند عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟ در هم می پیچند و عاشق تر می شوند به خیالم نطفه ی سیب را به وقت عشق بازیه...
  4. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    در این کوچه‌هایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم. من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم. بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است. مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد. مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات. اگر کاشف معدن صبح...
  5. @ RESPINA @

    شعر نو

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
  6. @ RESPINA @

    سلام خیلی خوش اومدی؟؟ باعث افتخاره

    سلام خیلی خوش اومدی؟؟ باعث افتخاره
  7. @ RESPINA @

    پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند...

    پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند . و هنوز من ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم که براه افتادم .
  8. @ RESPINA @

    من در پس در تنها مانده بودم . همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام . گویی وجودم در پای این در...

    من در پس در تنها مانده بودم . همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام . گویی وجودم در پای این در جا مانده بود ، در گنگی آن ریشه داشت . آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود ؟
  9. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تنها و روی ساحل ، مردی به راه می گذرد. نزدیک پای او دریا ، همه صدا. شب ، گیج در تلاطم امواج. باد هراس پیکر رو می کند به ساحل و در چشم های مرد نقش خطر را پر رنگ می کند. انگار هی میزند که : مرد ! کجا می روی ، کجا ؟ و مرد می رود به ره خویش. و باد سرگردان هی می زند دوباره : کجا می روی ؟ و مرد می...
  10. @ RESPINA @

    شعر نو

    زخم شب می شد کبود. در بیابانی که من بودم نه پر مرغی هوای صاف را می سود نه صدای پای من همچون دگر شب ها ضربه ای بر ضربه می افزود. تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا برجای ، با خود آوردم ز راهی دور سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای. ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند از نگاهم هر چه می آید...
  11. @ RESPINA @

    كوي دوست

    سکوت ، بند گسسته است. کنار دره ، درخت شکوه پیکر بیدی. در آسمان شفق رنگ عبور ابر سپیدی. نسیم در رگ هر برگ می دود خاموش. نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین. کشیده از پس یک سنگ سوسماری سر. ز خوف دره خاموش نهفته جنبش پیکر. به راه می تگرد سرد ، خشک ، تلخ ، غمین . چو مار روی تن کوه می خزد راهی ،...
  12. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    دنگ... ، دنگ... ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذر است می شود نقش به دیوار رگ هستی من. لحظه ام پر شده از لذت یا به زنگار غمی آلوده است. لیک چون باید این دم گذرد ، پس اگر می گریم گریه ام بی ثمر است. و اگر می خندم خنده ام بیهوده است. دنگ... ، دنگ... لحظه ها...
  13. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    به روی شط وحشت برگی لرزانم ، ریشه ات را بیاویز . من از صداها گذشتم . روشنی ها را رها کردم . رویای کلید از دستم افتاد . کنار راه زمان دراز کشیدم . ستاره ها در سردی رگ هایم لرزیدند . خاک تپید . هوا موجی زد . علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند : میان دو دست تمنایم روییدی ، در من تراویدی...
  14. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    باتو عشق را بهانه ام بی تو دنیایم شکستنی است عشق را بگو : از خشم بیزارم و از مردمام سخت گیری به هردلیل ایکاش می شد صلح را جاودانه کرد دلم برای سلام لک زده است
  15. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    افتاده ام اما نظاره می کنم اوج را مردمان قدرت حرف مرد هیچ وقت یکی نیست ! باید شنیدن را تجربه کرد و گفتمان را مردمان حرف آخر بیشتر اوقات بازنده اند من پل را دوست دارم من از جاده های یکطرفه بیزارم و از جدایی و جدال به هر دلیل و به هر بهانه .
  16. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    ترا من چشم در راهم شباهنکام که میگیرند در شاخ «تلاجن*» سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛ ترا من چشم در راهم. شباهنگام، در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام، گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛ ترا من چشم در راهم.
  17. @ RESPINA @

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟
  18. @ RESPINA @

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟
  19. @ RESPINA @

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟

    سلام بر سودابه خانم خوبی؟؟؟ کم پیدا شدی خواهر خوبی خوشی؟ عروس شدی؟
  20. @ RESPINA @

    سلام نغمه جان خوبی؟ اینقدر دلم تنگ شده بود واسه همتون.. امیدوارم همیشه موفق باشی.

    سلام نغمه جان خوبی؟ اینقدر دلم تنگ شده بود واسه همتون.. امیدوارم همیشه موفق باشی.
بالا