توي دوره ي دانشگاه خيلي سرم بالا بود و مغرور بودم ،دوره ي ليسانسم توي دانشگاه يك سالن بزرگ بود كه وسط اين سالن يه ستون بود هنوز هم فكر كنم باشه،معمولا هم پسرها توي اون سالن روي صندلي مي نشستن ،هميشه اروم و سنگين راه ميرم يه روز ازمايشگاه فيزيولوژي داشتم دير كرده بودم توي سالن يه خورده تندتر...