امروز دانشگاه بودم. قبل اینکه استاد بیاد ما سه نفر تو کلاس بودیم. من احساس گرما کردم. یه صندلی گذاشتم پنجره رو هم تا انتها باز کردم. بعد از یه مدت که من داشتم با هوا زندگی می کردم. دیدم یکی از بچه ها هی به اون یکی میگه: خب چقدر خوبه هوا دیگه گرم گرم شده. من داشتم یه چیزی می خوندم یه دفعه به...