نتایح جستجو

فقط وقتی که تو یه دردسر جدی میفتیم میریم به درگاهش. عاجزانه تقاضای کمک میکنیم. حاجت که داد دوباره همه چیز یادمون میره. خدا خیلی با معرفته. میدونید چرا؟ چون هر بار میدونه که ما فراموشش میکنیم ولی بازم بهمون حال میده. خدا جون دوست داریم.

آره خدایی ;)

در ضمن اون آقایونی هم که قصد کمک به این .... رو دارند اول خودشونو یه لحظه بزارن جای اون آقایی که این .... عاشق زنش شده بعد کمک کنن. دیگه حرفی ندارم.

منم با شما دو نفر موافقم.

ببخشید که اینو میگم. تو غلط کردی اگه خدایی نکرده این آقا شوهر خودت بود هم این حقو میدادی که ما کمکش کنیم؟ بفرما خانم تیموری. تحویل بگیر.

نه عزیزم. دستت درد نکنه.

موافقم. فقط یکی باید اونکارو بکنه. من نیستما!

پس یه محبتی بکن پستارو بخون و یه جمع بندی ارائه بده.

ok خلاصه مواظب خودت باش. :cry:

بسه بابا بسه. خفم کردی با این امتیازات. میگم ayhaan بدبخت همین یه ساعت پیش اخراج شد. بپا تو نشی با این تاپیک جدیدت.

نظر خودت چیه؟

:huh::huh::huh::huh: :eek::surprised: :eek:

حمید جون دستت درد نکنه که داستانو طی چند فصل واسمون تعریف کردی و یه عده رو خون جیگر کردی. فقط یه چیزی واسم جای سواله. این تجربه ای که کسب کردیو واسمون تعریف کردی چه ربطی به خیانت داشت؟ اصلا چی شد؟ ما که نفهمیدیم؟ شما به تور یه آدم عوضی خوردی و خوشبختانه تموم شد و رفت ولی ربطش به خیانت چی بود؟

حمید من دارم میرم. فردا میام. میخونم. بای

من قصد توهین به شمارو نداشتم ولی تو پستای چند صفحه قبل ما به حمید قول دادیم ظرفیت داشته باشیم و اینکه یکی میاد اینجا و درد و دل میکنه صرفا به خاطر اینه که از تجربیات بزرگترا استفاده کنیم و مفید واقع بشه. نه اینکه داستان های هیجان انگیز تعریف بشه و یه عده به تمسخر بگیرن یا یه جورایی دیگه برداشت...

اولا قرار نبود کسی فکر بد بکنه. بعدم بزارید حرفشو بزنه.

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin: ok. ok آخه من تا 25 دقیقه دیگه بیشتر نیستم.

نکنه تشکر میخوای؟ بکن. بکن. بیا این کف دست. بخدا این کف دست مو نداره.

بگو دیگه بابا حمید آقا. راستی بچت چی شد؟ خوب شده؟

ما هم رفتیم. اوضاع خطریه. :w45: